نام پژوهشگر: سمیه سادات شفیعی
سمیه سادات شفیعی محمد سعید ذکایی
پژوهش حاضر الگوهای سبک زندگی دختران را در ارتباط متقابل با قدرت و اِعمال آن در چارچوب سیاستهای فرهنگی دولت مد نظر قرار داده و به دنبال بررسی اصول و مبانی سیاست فرهنگی دولت درباره سبک زندگی دختران، ارائه سنخ شناسی از سبک های زندگی دختران، بررسی وجود رابطه میان الگوهای سبک زندگی دختران با سیاست فرهنگی دولت در حوزه سبک زندگی، شناخت تلقی دختران از سیاستهای فرهنگی دولت و بررسی رابطه میان تلقی دختران از سیاستهای فرهنگی دولت و انتخاب سبک زندگی آنان در زندگی روزمره است. بدین منظر لازم بود تا ابتدا سرفصل ها و اصول سیاست فرهنگی دولت در رابطه با سبک زندگی زنان و دختران روشن شود. پوشش، آرایش، رابطه با جنس مخالف بعنوان سرفصل های اصلی و اوقات فراغت و مدیریت بدن بعنوان سرفصل های فرعی سبک زندگی در نظر گرفته شد. سپس به کمک مطالعه کیفی در قالب مصاحبه با 25 تن از دختران و بهره گیری از نظریه میدانی و تحلیل استقرایی از سبک های زندگی موجود دختران سنخ شناسی پنج گانه ای ارائه شد. این کار هم وجوه هر کدام از سبک ها را روشن ساخت و هم ما را با مواضع دختران در قبال سیاست های فرهنگی دولت آشنا کرد. در نهایت رابطه انتخاب سبک زندگی دختران با متغیرهایی چون سن، مصرف رسانه ای، سرمایه اقتصادی، سرمایه فرهنگی، دینداری، تلقی از سیاست فرهنگی دولت و گرایش به الگوهای سبک زندگی پس از مرور نظریات و تحقیقات پیشین از طریق فرضیات متعدد بررسی شد. بدین منظور پرسشنامه ای در اختیار 400تن از دختران 18 تا 30 ساله شهر تهران قرار داده شد و اطلاعات آن استخراج و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. متغیر تلقی از سیاست فرهنگی دولت بعنوان متغیر کنترل در رابطه متغیرهای اصلی با انتخاب الگوی سبک زندگی وارد شد و نشان داد برخی از این متغیرها دارای رابطه کاذب با متغیر وابسته نهایی بوده از تحلیل نهایی حذف می شوند. تاثیر این متغیر تا حدی است که با در نظر گرفتن آن حتی در روابطی که همچنان معنادار مانده اند، تا اندازه ای کاهش ایجاد می شود. وجود رابطه معنادار، ضعیف و مثبت بین سن و انتخاب الگوی سبک زندگی محرز شد. سرمایه اقتصادی با انتخاب الگوهای سبک زندگی رابطه معکوس معناداری دارند. رابطه مستقیم دینداری و به علاوه گرایش به الگوهای سبک زندگی با انتخاب الگوی سبک زندگی نیز تایید شد. مصرف رسانه فراملی نیز در حد قابل قبولی با انتخاب الگوهای سبک زندگی ارتباط دارد. همچنین به نظر می رسد تحلیل اِعمال سیاست فرهنگی دولت از طریق رویه های مختلف اِعمال قدرت در چارچوب نظریه فوکو و از طریق تحلیل مواضع نافرمانی و نیز استراتژی پردازی عاملان (با ارجاع به نظریه بوردیو) ممکن است. بر این اساس باید گفت همسوسازی الگوهای سبک زندگی با سیاست فرهنگی دولت، بیشتر نیازمند بسترسازی فرهنگی و کاربست مکانیسم های ارشادی است تا اِعمال قدرت قهری و تنبیهی.