نام پژوهشگر: مریم قشقایی
مریم قشقایی علی باقری
کنترل پدیده تغذیه گرایی و کاهش اثرات آن در حفاظت از سیستم های آبی از نقطه نظر اکولوژیکی، اجتماعی، تفریحی و اقتصادی از اهمیت خاصی برخوردار است. تحقیقات مختلفی در زمینه تغذیه گرایی و منشا آن انجام شده است اما بیشتر کارهای تحقیقاتی در مورد تغذیه گرایی به طور خاص بر روی مخازن سدها و دریاچه ها تمرکز یافته است که نقطه انتهایی مسیر جریان آب در پیکره های آبی می باشد. حل مشکل تغذیه گرایی در پایین دست حوضه آبریز عمدتا به صورت برداشت از لایه هایی از مخازن که مشکل آلودگی ندارند یا کمتر دچار این مشکل هستند صورت گرفته است و عدم توجه به منابع و دینامیک هایی که در بالادست مواد مغذی تولید و وارد آبراهه ها می کنند، نه تنها این مساله را حل نمی کند بلکه باعث تقویت این معضل نیز می شود و در دراز مدت تشدید نیز می گردد. برای رفع مشکل تغذیه گرایی در مخازن و دریاچه ها لازم است که مقیاس گسترده تری مورد توجه قرار گیرد. در این تحقیق، با نگاه مدیریت یکپارچه منابع آب، مدیریت کیفی حوضه آبریز کرخه- زیرحوضه گاماسیاب برای کنترل پدیده تغذیه گرایی، به صورت مطالعه موردی مورد توجه قرار گرفته است. در نگاه یکپارچه توجه به بخش های مختلف یک مساله و استفاده از رویکردی که قابلیت تحلیل بالایی داشته باشد از ارکان اساسی به شمار می رود. بنابراین با استفاده از رویکرد شیءگرا برمبنای پویایی سیستم ها، ابتدا کاربری هایی که منشاء ورود مواد مغذی به درون آبراهه ها هستند طراحی و مدل سازی شد و سپس با استفاده از تکنیک topsis (از مدل های تصمیم گیری های چند معیاره)، تعاملات متناقض در میان اهداف بخش های مختلف در سطح کلان (حوضه) تعدیل شد. برای کاهش نرخ تغذیه گرایی از چهار سیاست مختلف با میزان کود فسفر و نیتروژن کمتر در بخش کشاورزی استفاده شد. نسبت تغذیه گرایی (n/p) طی فصول مختلف یکی از معیارهای حل مساله می باشد. بعد مهم دیگر مساله که درآمد می باشد نیز به عنوان یک معیار مهم از معیارهای انتخاب گزینه ارجح جزو معیارهای مساله قرار گرفت. در نهایت گزینه چهارم (استفاده از70 کیلوگرم کود نیتروژن در هکتار) که در مقایسه با سه گزینه دیگر میزان آلودگی و درآمد حاصل از افزایش محصول آن با توجه به قواعد topsis ارجح است، انتخاب شد. به این ترتیب گزینه ای که به عنوان یک گزینه برتر در بخش سیاست گذاری انتخاب می شود، رضایت مندی دو بخش مجزا را که از یک جنس نیستند امکان پذیر می سازد.
مریم قشقایی فرحناز محمدی
هدف: برنامه آموزشی مراقبت ویژه کودکان فلج مغزی، یکی از راه های مراقبتی- درمانی کودکان است. این برنامه با استفاده از اصول رویکرد عصبی- رشدی، قصددارد والدین را درجهت مراقبت و استقلال کودک خود توانمند سازد. به منظور اجرای موفقیت آمیزتر برنامه، کاردرمانگران باید عواملی که بر تجربه پیروی والدین در منزل اثر می گذارد را بررسی کنند. این مطالعه باهدف تبیین عوامل تسهیل کننده و بازدارنده ارائه برنامه آموزشی (شرکت در یک کارگاه، دریافت کتابچه راهنما و پیگیری تلفنی در طول 3ماه) که براجرای والدین در منزل تاثیر گذاربوده، انجام گردید. روش بررسی: این مطالعه از نوع تحلیل محتوایی کیفی بود. 15مصاحبه عمیق با مادران کودکان فلج مغزی شرکت کننده در برنامه آموزشی مراقبت ویژه که سه ماه آن را درمنزل اجراکرده بودند، انجام شد. مصاحبه ها ضبط شد و عینا به صورت دست نوشته هایی درآمد و به طریق استقرایی با رویکرد تحلیل محتوایی کانونشنال آنالیز شد. یافته ها: عوامل تسهیل کننده ی مستخرجه ازتجارب والدین، در سه طبقه اصلی "عوامل مربوط به کارگاه" ، "عوامل مربوط به کتابچه" و "ارتباط مداوم والدین با درمانگر کودک" و"عوامل مربوط به آموزش گیرندگان" جای گرفتند. عوامل بازدارنده ی مستخرجه ازتجارب والدین، در سه طبقه اصلی "عوامل مربوط به کارگاه" ، "عوامل مربوط به کتابچه" و"نبود ارتباط چهره به چهره با آموزش دهندگان" و "عوامل مربوط به آموزش گیرندگان" جای گرفتند. نتیجه گیری: عوامل متعددی استخراج شد که نشان می دهد، کاردرمانگران قبل از ارائه برنامه آموزشی مراقبت ویژه از کودکان فلج مغزی و درحین اجرای والدین درمنزل باید به آنها توجه کرده تا درصورت لزوم خانواده را در اجرای برنامه مراقبت ویژه درمنزل حمایت کنند