نام پژوهشگر: سید هدایت جلیلی
سید هدایت جلیلی محمدعلی مهدوی راد
چهارده سده کوشش برای فهم متن قرآنی، میراث سترگ و گونهگونِ تفسیر را پدید آورده است و چند دهه کوششهای اخیر برای شناخت و تبیینِ این میراثِ گونهگون و متکثر، پیداییِ متون تفسیرپژوهانه را رقم زده است. کوشش مسلمانان در این حوزه مسبوق به پژوهشهای غربیان است. اما قرآنپژوهان مسلمان در پیِ ارائه روایتی بومی از آن برآمده و بر پایه سنت قرآنپژوهی اسلامی، گونههای مختلفی از تفسیرپژوهی را پدید آوردهاند. در این میان، «تفسیرپژوهیهای جامع»، پای? گونههای تفسیرپژوهی قلمداد میشود و تحلیل و نقد آنها تا حدود زیادی میتواند، تصویری از جریان تفسیرپژوهی مسلمانان را آشکار میکند. از این رو، این پرسش که «کوششهای تفسیرپژوهانه مسلمانان، بر چه پایه از بضاعتِ روششناختی و معرفتشناختی ایستاده است؟ و چه میزان در تبیین واقعیتِ متکثر تفاسیر قرآن کامیاب و کارآمد بوده است؟»، شایسته هر گونه تأملی است. تحلیل و نقد شش الگوی تفسیرپژوهیِ جامع تفسیرپژوهان مسلمانان (زرقانی، ذهبی، طباطبایی، معرفت، فهد رومی و بابایی)، نشان میدهد که در بحث از چیستیِ تفسیر، به جای تبیین پدیده تفسیر، به تحلیل واژگانی «تفسیر» روی آوردهاند و کوشش آنها در تمایزبخشی میان «تفسیر» و «غیرتفسیر» پاسخگوی پرسشها و نیازهای امروز نیست. این الگوها بر هیچ تبیینی از «ژانر تفسیر» و مولفههای آن استوار نیستند و از حیث ترمینولوژی و مفهومپردازی آشفته، مضطرب و ناکارآمدند و در بهدست دادن مولفه های یک اثر تفسیری ناکامند. در این الگوها نه گونه شناسی کارآمدی از روش های تفسیری صورت پذیرفته است و نه دسته بندیِ قابل دفاعی از روش ها و گونه های تفسیری عرضه شده است و نه تعریف و مرزبندی روشن و شفاف از آنها به دست داده شده است و نه ملاک و سنجه عینی و فیصلهبخشی در مقام تعیین مصادیق تفاسیر از حیث روش های تفسیری عرضه شده است. این الگوها رویکردی انحصارگرا به مقوله تفسیر دارند و پدیده تکثر و تنوع تفاسیر را عارضه نامطلوب و فرزند نامیمونِ کاستیها و کژیهایِ جریانهای تفسیری میدانند. این آثار، صورتِ بسطیافته و مستقلِ مقدمهنویسیِ تفاسیر و ادامه آن سنت با همان خصلتها و کارکردها هستند و ماهیت مفسرانه و درجه اول دارند. تفسیرپژوهیها در کنار رویه و کارکرد «معرفتی»، کارکردهای «غیرمعرفتی» مهمی دارند. بُنمایه آنها اعتباربخشی به یک جریان تفسیری، و اعتبارزدایی از سایر جریانهاست. آنها با رویکرد تجویزی و ارزشداوران? خود، نوعی نابرابری میان تفاسیر و روشهای تفسیری میافکنند و در جریان تفسیر اثر میگذارند. فرایند تفسیرپژوهی از نقطههای آغازین آن تا به امروز (از ذهبی تا بابایی) تفاوت معناداری را از حیث روششناختی نشان نمی دهد و در این باره نمیتوان از تکامل و پیشرفت سخن گفت. الگوهای مورد بررسی به لوازم و مقتضیات بینرشتهای بودن تفسیرپژوهی ملتزم نبودهاند. ناکارآمدیِ طبقه بندی های جامع که تاکنون به دست داده شده است، پرسش از امکان چنین کاری را موجّه می سازد. واژگان کلیدی: چیستیِ تفسیر، تفسیرپژوهی، گونهشناسی تفسیر، طبقهبندی تفاسیر، ترمینولوژی تفسیرپژوهی.