نام پژوهشگر: سارا پاکنهاد
سارا پاکنهاد الله شکر اسداللهی
دگرگونی، پس از گذر میلان (1954) و برنامه زمانی (1956)، سومین رمان میشل بوتور است که درسال 1957 منتشر شد. دگرگونی اثری نورئالیستی به شمار آمد و در همان سال جایزه رونودو را دریافت کرد. لئون دلمون، نماینده ی فروش ماشین تحریر شرکت اسکابلی به رم سفر می کند، اما هدف از سفر، این بار، گزارش دادن درباره ی فعالیت های خود به دایره ی حقوقی شرکت نیست، بلکه می خواهد نزد زن جوانی به نام سسیل دارسلا برود و مایل است که زندگی تازه ای را در کنار آن زن آغاز کند. در طول سفر از پاریس تا رم، این نقشه تغییر می کند و لئون در کوپه ی قطار خاطرات زندگیش در پاریس، ملاقات هایش با سسیل و همچنین گردش هایشان در رم و تمام اشیایی که او را به گذشته پیوند می دهد، به یاد می آورد. دگرگونی، نمونه ی ترکیبی دشوار و عالمانه است که نظام استادانه ی زیباشناختی را با مقابل هم قرار دادن دو زن، دو شهرو دو سری اقامت در رم و پاریس به نمایش می گذارد. در حقیقت در دگرگونی همه چیز بر پایه ی تقارن بنا شده است. لاسال، قهرمان کارگردانی ، مهندس جوانی است که برای شناسایی نقشه ی راه معدنی به آفریقای شمالی آمده است. او تصویر ضد قهرمان گرفتار واقعیت و مفهوم آن را به خواننده معرفی می کند : مأموریت دو گانه ای که شامل کشف منطقه ای فاقد نقشه و روشن کردن جنایتی نیمه افسانه ای است، ارزشی نمادین می گیرد. در کارگردانی ، مضمون دوگانگی به طورکامل در طول داستان وجود دارد. قهرمان با دو نظام از نشانه های کاملا متفاوت از رد پا و سرنخ ها سروکار دارد. بنابراین، در این پژوهش به کارکرد قراین گوناگونی که در این دو اثر یافت می شود می پردازیم. سپس نشان خواهیم داد که بوتور و اولیه چگونه توانستند تردید، شک و ابهام قهرمانانشان را بااین بازی دوگانگی که در صحنه ی نوشتار هم حضور دارد، نشان دهند.