نام پژوهشگر: آرش سحرخیز عربانی
آرش سحرخیز عربانی محمد خطیب
تاثیر انواع وظیفه بر یادگیری زبان و به ویژه یادگیری ابزار انسجامی به صورت دقیق و یکپارچه بررسی نشده است. از اهداف این تحقیق به بوته آزمایش گذاشتن این دو وظیفه (ایجاد آگاهی و ارتقای متن) در مورد ابزار انسجامی ربطی است. در این رابطه تحقیقات زیادی انجام شده است، ولی نه به صورت خاص بر روی یادگیری ابزار انسجامی مانند: bardovi-harlig & hartford (1996); beaton, gruneberg & ellis (1995); harley (1989); hulstjin, hollander, & greidanus (1996); knight (1994); rott (1999) این تحقیق بر اساس تئوری ها و عقاید مختلف بنا نهاده شده است که از جمله آنها موارد زیر میباشند: halliday and hasan’s cohesion theory (1976) long’s focus on form (1998) schmidt’s noticing hypothesis (1990) ellis’s task-based language teaching (2003) سوال اول: آیا تدریس تاثیری بر تولید صحیح ابزار انسجامی ربطی در نوشتار دارد؟ فرضیه اول: خیر، تدریس تاثیری بر تولید صحیح ابزار انسجامی ربطی در نوشتار ندارد. سوال دوم: آیا تفاوت معناداری بین تاثیرات وظیفه ایجاد آگاهی و وظیفه ارتقای متن بر روی تولید صحیح ابزار انسجامی ربطی در نوشتار دانش آموزان وجود دارد؟ فرضیه دوم: خیر، تفاوت معناداری بین تاثیرات وظیفه ایجاد آگاهی و وظیفه ارتقای متن بر روی تولید صحیح ابزار انسجامی ربطی در نوشتار دانش آموزان وجود ندارد. پیش آزمون: جهت تعیین سطح آزمون کتبی موسسه مربوطه، مصاحبه شفاهی موسسه و آزمون کلاسی موسسه کفایت می کنند. همچنین جهت سنجیدن این امر که گروه ها دانش قبلی نسبت به موضوع نداشتند یک تمرین در مورد ابزار انسجامی ربطی به آنها قبل جلسه اول داده شد.آنها ده جفت جمله دریافت کردند که باید با استفاده از ابزار انسجامی به هم وصل میشدند. اگر تفاوت سه گروه معنادار نباشد و نمره میانگین تمرین هر گروه از دو و نیم بیشتر تباشد شرایط مطلوب است. پس آزمون: پس از هشت جلسه تدریس سی دقیقه ای از آنها یک متن راجع به یک موضوع خاص خواسته شد. دستور العمل آزمون آنها را به استفاده از ابزار انسجامی ربطی مورد نظر مجاب کرد. سه گروه در نظر گرفته شدند: گروه ایجاد آگاهی (27 نفر)، گروه ارتقای متن (26 نفر) و گروه مقایسه (24 نفر) همگی سطح متوسط از هر دو جنس در سنین راهنمایی و دبیرستان نوشته های بچه ها بر اساس تعداد درست موارد استفاده از ابزار انسجامی ربطی رتبه بندی شدند - هر مورد صحیح یک نمره. سپس رتبه ها بر اساس روش آماری kruskal-wallis تحلیل شدند تا معناداری تفاوت بین سه گروه مشخص شود. سپس با استفاده از روش آماری mann-u whitney تفاوت بین گروها به صورت دو به دو بررسی شد. در پاسخ به سوال اول، دو گروه تدریس شده (وظیفه ایجاد آگاهی و وظیفه ارتقای متن) بصورت معناداری بهتر از گروه مقایسه (یادگیری تصادفی) بودند. در پاسخ به سوال دوم، تفاوت معناداری بین دو گروه تدریس شده (وظیفه ایجاد آگاهی و وظیفه ارتقای متن) یافت نشد. تدریس موثر است ولی تفاوت معناداری بین روش های مختلف وجود ندارد، گرچه گروه ایجاد آگاهی اندکی بهتر از گروه ارتقای متن ظاهر شد. با توجه به یافته های فوق پیشنهاد می شود تلفیقی از روش های گوناگون در تدریس استفاده شود.