نام پژوهشگر: مهدیه ساسانی نزاد
مهدیه ساسانی نزاد محمود گلزاری
بدکارکردی های جنسی نقش مهمی در افزایش سطح سلامت روان و کیفیت زندگی افراد دارند. از طرفی هرگونه بدکارکردی جنسی می تواند باعث بروز مشکلات متعددی در عملکرد زندگی زوجین گردد. تحقیقات متعددی نشان داده است که اختلالات روانی و عوامل روان شناختی می تواند در ایجاد بدکارکردی های جنسی نقش موثری داشته باشند. در مطالعه حاضر به دنبال تعیین نقش عوامل روانشناختی در تبیین بدکارکردی های جنسی به منظور دستیابی به یک الگوی روان شناختی هستیم.در این پژوهش 190 نفر آزمودنی داشتیم که 115 نفر آنها زن و 75 نفر دیگر مرد بودند که به صورت در دسترس از افراد مراجعه کننده به کلینیک های روانشناسی و روانپزشکی تهران و کرج در سال 88-89 انتخاب شدند. رده سنی گروه نمونه بین 20 تا 40 سال بود و شرایط ورود آنها در گروه این بود که حداقل سه سال از زندگی زناشویی آنها گذشته باشد و بدکارکردی جنسی آنها به تایید روانشناس یا روانپزشک رسیده باشد. از آزمون هایscl90، زیرمقیاس زنانگی/مردانگی آزمون mmpi، آزمون khtp، شاخص بین المللی عملکرد نعوظ و پرسشنامه عملکرد جنسی زنان در مطالعه حاضر به منظور گرد آوری داده ها استفاده شد. نتایج حاصل از همبستگی و رگرسیون نشان داد که برای مردان از بین اختلالات روانی، افسردگی، علائم سایکوز، اختلالات جسمانی شکل و علائم پارانویا و برای زنان فوبیا، افسردگی، خصومت و وسواس فکری پیش بینی کننده های قوی تری برای ابعاد بدکارکردی های جنسی هستند. زنانگی/ مردانگی فقط در ارتباط با انگیختگی جنسی می توانست پیش بینی کننده خوبی باشد. نتایج حاصل از تحلیل مسیر برای بررسی تعامل بین اختلالات روانی و زنانگی/مردانگی در بدکارکردی های جنسی نشان داد که بین این دو عامل درپیش بینی بدکارکردی های جنسی تعامل وجود دارد. نتایج حاصل نشان داد که اختلالات روانی و زنانگی/مردانگی و همچنین تعامل بین آنها می تواند به طور معنی داری بدکارکردی های جنسی و ابعاد مختلف آن را پیش بینی کنند. هرچند این مساله در مورد زنانگی/مردانگی به میزان قابل توجهی پایین تر بود. با توجه به این مساله جهت برنامه ریزی های درمانی و آموزشی برای درمان بدکارکردی های جنسی لازم است که ارزیابی های روان شناختی قبل از ارائه هرگونه درمان مدنظر قرارگیرد تا نتایج درمانی مناسبتری حاصل گردد. هدف از پژوهش حاضر ارائه الگویی روانشناختی به منظور تبیین بدکارکردی های جنسی در زنان و مردان بر اساس ابعاد اختلالات روانی و زیرمقیاس زنانگی/مردانگی بود. در این مطالعه قصد بر آن بود که به سوالات زیر پاسخ داده شود: 1-آیا بر اساس ابعاد 9گانه اختلالات روانی(در مقیاس scl90) می توان بدکارکردی های جنسی را در زنان و مردان به طور معنی داری پیش بینی کرد؟ 2-آیا بر اساس زیرمقیاس مردانگی/زنانگی می توان بدکارکردی های جنسی را در زنان و مردان به طور معنی داری پیش بینی کرد؟ 4-آیا می توان مدل روانشناختی اولیه ای، براساس ابعاد 9گانه اختلالات روانی(در مقیاس scl90) و زیرمقیاس مردانگی/زنانگی (mmpi)برای تبیین بدکارکردی های جنسی ارائه داد؟ 5-آیا آزمون khtp می تواند بدکارکردی جنسی در زنان و مردان را پیش بینی کند؟ برای پاسخ دادن به سوالات فوق از پرسشنامه های scl90،mmpi (زیرمقیاس زنانگی/مردانگی)، شاخص بین المللی عملکرد نعوظ، پرسشنامه عملکرد جنسی زنان و آزمون نقاشی khtp استفاده گردید که در نمونه ای 187 نفری به اجرا درآمدند و داده های گردآوری شده در نرم افزارهای آماری وارد شده و تحلیل گردیدند. 5-2- بحث در ارتباط با یافته های پژوهش 5-2-1- پاسخ به سوالات اول و دوم: سوال اول: آیا بر اساس ابعاد 9گانه اختلالات روانی(در مقیاس scl90) می توان بدکارکردی های جنسی را در زنان و مردان به طور معنی داری پیش بینی کرد؟ سوال دوم: آیا بر اساس زیرمقیاس مردانگی/زنانگی می توان بدکارکردی های جنسی را در زنان و مردان به طور معنی داری پیش بینی کرد؟ تقریبا هیچ مطالعه ای به شکل مطالعه حاضر به بررسی ارتباط بین ابعاد اختلالات روانی(بویژه بر اساس آزمون scl90) و بدکارکردی های جنسی در زنان و مردان نپرداخته است که این مساله به نوبه خود می تواند نوعی نوآوری در مطالعات این حوزه باشد، بویژه اینکه در این مطالعه، به دنبال الگویی روان شناختی برای تبیین بدکارکردی های روان شناختی نیز بوده ایم. البته این موضوع بدان معنا نیست که در حوزه عوامل روان شناختی مطالعاتی در این زمینه صورت نگرفته باشد. برای مثال در ایران قائدی و همکاران(1386)، احدی و همکاران(1386) و محمدی و همکاران(1386) و در خارج از کشور آیزنک(a,c1971)، توندو و همکاران(1991)، نوبره و گاویا(2000 و 2003)، جانسون و همکاران(2004)، نیکلاس و همکاران(2003)، هارتمن (2007)، استرند و همکاران(2002)، اکولت و الینگا(2003)، تیجنول و همکاران(2006)، راجا و آزرونی(2003)، بک و بوزمن(1996)، فریدمن و هوگان(1985) و سگر(1976) به مطالعه بین عوامل روان شناختی و بدکارکردی های جنسی پرداخته اند که در این میان سهم افسردگی و ویژگی های شخصیت بیش از سایر عوامل بوده است. بسته به نوع مطالعه و متغیرهای مورد بررسی نیز نتایج حاصل از مطالعات متفاوت بوده است اما به طور کلی نتایج حاصل از مطالعه های مختلف حاکی از تاثیر گاه عمیق و گاه متوسط عوامل روان شناختی در تبیین بدکارکردی های جنسی بوده است. نتایج حاصل از مطالعه حاضر نشان داد که اختلالات روانی(در بیشتر موارد و به میزان بیشتر) و زنانگی/ مردانگی(در برخی موارد و به میزان کمتر) می توانند ابعاد مختلف بدکارکردی های جنسی را هم در زنان و هم در مردان تبیین کنند و ارتباط معناداری بین ابعاد اختلالات روانی و زنانگی/مردانگی با بدکارکردی های جنسی(در برخی ابعاد و نه همه آن ها) وجود دارد. نتایج حاصله نشان داد که در ارتباط با ابعاد اختلالات روانی(بویژه در ارتباط با افسردگی، فوبیا، اضطراب) نتایج به دست آمده از مطالعه حاضر با نتایج مطالعات گذشته همپوشی زیادی دارد. در مطالعه حاضر در مردان ابعاد اختلالات روانی با بدکارکردی های جنسی ارتباط معنی داری داشتند که در این بین به ترتیب ارگاسم، میل جنسی، بدکارکردی نعوظ و رضایت از آمیزش جنسی بیشترین میزان ارتباط را با ابعاد اختلالات روانی داشتند. همچنین برای گروه مردان از بین ابعاد اختلالات روانی، به ترتیب افسردگی، علائم سایکوز، اختلالات جسمانی شکل و علائم پارانویا پیش بینی کننده های قویتری نسبت به سایر ابعاد برای بدکارکردی های جنسی در مردان بودند که این نتایج با توجه به مطالعات پیشین، از همخوانی نسبتا مناسبی (بویژه در ارتباط با افسردگی که دارای مطالعات بیشتری نیز بوده است) برخوردار هستند. نتایج حاصل از این مطالعه در ارتباط با زیرمقیاس زنانگی/ مردانگی نشان داد که این زیر مقیاس با هیچکدام از ابعاد بدکارکردی های جنسی در مردان ارتباط معنی داری ندارد و تنها می تواند بدکارکردی نعوظ را پیش بینی نماید. در ارتباط با گروه زنان نتایج حاصل از مطالعه نشان داد که ابعاد اختلالات روانی با بدکارکردی های جنسی زنان ارتباط معنی داری دارد که در این بین لزج بودن واژن، رضایت جنسی، میل و ارگاسم بیشترین ارتباط را با ابعاد اختلالات روانی داشتند. همچنین از بین ابعاد اختلالات روانی فوبیا، افسردگی، خصومت، وسواس فکری و حساسیت در روابط بیشترین قدرت را در پیش بینی کنندگی بدکارکردی های جنسی زنان داشتند که این نتایج با نتایج مطالعات پیشین هماهنگی بالایی را داشته است. زیرمقیاس زنانگی/ مردانگی برای گروه زنان صرفا با برانگیختگی جنسی ارتباط معنی داری داشته که این یافته با نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون برای برانگیختگی نیز تایید شده است. البته باید اذعان داشت به دلیل عدم وجود مطالعه مشابه ای در این زمینه، امکان مقایسه نتایج عملی نیست و صرفا باید به مطالعات اندکی که برخی از ابعاد را صرفا مورد بررسی قرارداده اند اکتفا کرد. براین اساس علت وجود اختلافاتی در نتایج مطالعه حاضر با نتایج مطالعات پیشین می تواند استفاده از ابزار های متفاوت در این مطالعات، گروه نمونه، عدم صراحت در پاسخگویی به سوالات پژوهشی به دلایل خاص فرهنگی و شاید عدم آگاهی کافی از عملکرد هنجار و ناهنجار جنسی باشد.هرچند که نتایج حاصل همخوانی های زیادی با مطالعات پیشین نظیر محمدی و همکاران(1386)، جانسون و همکاران(2004)، نیکلاس و همکاران(2004)، هارتمن (2007)، استرند و همکاران(2002)، اکولت و الینگا(2003)، تیجنول و همکاران(2006) و راجا و آزرونی(2003) همخوانی های دارد. براساس نتایج حاصل می توان بیان داشت که اختلالات روانی می توانند پیش بینی کننده های مناسبی برای بدکارکردی های جنسی در زنان و مردان باشند. بدین معنا که وجود اختلالات روانی بویژه افسردگی، فوبیا، علائم سایکوز، وسواس فکری و علائم پارانویا می توانند در افراد زمینه های مناسب را برای شکل گیری بدکارکردی های جنسی در هر دو جنس فراهم نماید. تا قبل از این مطالعه اکثر مطالعات قبلی بیان می داشتند که در مردان بدکارکردی های جنسی بیشتر دلایل فیزیولوژیکی دارند، در حالیکه در مطالعه حاضر تاثیرات علل روان شناختی به مراتب بیشتر از پیش خود را نشان داده است که از این حیث مطالعه حاضر قابل توجه است. در مورد اختلال درد در زنان که تقریبا توسط هیچکدام از ابعاد اختلالات روانی پیش بینی نگردید، شاید علت این باشد که اختلال درد عموما به دلایل فیزیولوژیکی ایجاد شده و بنابراین عوامل روان شناختی در ایجاد آن سهم چندانی ندارند و بیشتر توسط عوامل زیستی قابل توجیه است. در ارتباط با نقش نسبتا ضعیف زنانگی/مردانگی در پیش بینی بدکارکردی های جنسی شاید بتوان بیان داشت که چون این زیرمقیاس از آزمون معتبر mmpi، به بررسی نقش پذیری جنسی می پردازد، شاید اگر اختلالات مربوط به هویت جنسی را مورد بررسی قرارمیدادیم، به نتایج بهتری در این زیرمقیاس می رسیدیم و شاید این زیرمقیاس به دلیل همبستگی پایینی که با تقریبا تمامی ابعاد هم اختلالات روانی و هم بدکارکردی های جنسی داشته است، نتوانسته است پیش بینی کننده مناسبی باشد. 5-2-2- سوال سوم: آیا می توان مدل روانشناختی اولیه ای، براساس ابعاد 9گانه اختلالات روانی(در مقیاس scl90) و زیرمقیاس مردانگی/زنانگی (mmpi)برای تبیین بدکارکردیهای جنسی ارائه داد؟ نتایج حاصل نشان داد که بین زنانگی/مردانگی و ابعاد اختلالات روانی در بدکارکردی های جنسی در هردو جنس تعامل وجود دارد. بر این اساس می توان بیان داشت که هم ابعاد اختلالات روانی و هم زنانگی/مردانگی می توانند نقش واسطه ای معنی داری در پیش بینی بدکارکردی های جنسی داشته باشند. به طوریکه اختلالات روانی می توانند با نقش واسطه ای زنانگی/مردانگی و زنانگی/مردانگی با نقش واسطه ای اختلالات روانی، بدکارکردی های جنسی را به میزان بالایی پیش بینی نمایند. به عبارت دیگر به دلیل برازش خوبی که مدل فرضی شماره(2) نسبت به مدل فرضی شماره (1) داشت، و همچنین برازش خوبی که مدل فرضی شماره (4) نسبت به مدل فرضی شماره (3) داشت، چنانچه بخواهیم پیش بینی قویتری از بدکارکردی های جنسی بر اساس اختلالات روانی و زنانگی/مردانگی داشته باشیم، بهترین شیوه این است که زنانگی/ مردانگی یا اختلالات روانی را به عنوان متغیر واسطه ای وارد رابطه بین هر کدام از این متغیرها با بدکارکردی های جنسی نموده و بنابراین بر اساس تعامل بین این دو بدکارکردی های جنسی را پیش بینی نمائیم. آنچه که احتمالا باعث افزایش توان پیش بینی تعامل بین این دو متغیر از بدکارکردی های جنسی می گردد، شاید توان بالای اختلالات روانی در پیش بینی بدکارکردی های جنسی است. به این طریق می توان از طریق بررسی اختلالات روانی در جریان ارزیابی های بالینی افراد دارای بدکارکردی های جنسی، به تشخیص مناسب تری دست پیدا کرده و بتوان برنامه ریزی درمانی بهتری را به منظور رفع عوامل زمینه ساز ارائه داد. به دلیل عدم وجود تحقیقاتی از این دست امکان مقایسه نتایج با پژوهش های مشابه فراهم نگردید. 5-2-3- سوال چهارم: آیا آزمون khtp می تواند بدکارکردی جنسی در زنان و مردان را پیش بینی کند؟ نتایج حاصل از تحلیل و تفسیر آزمون نشان داد که این آزمون از توانایی نسبتا مناسبی برای بررسی ابعاد سلامت روان برخوردار است و همچنین می تواند مسائل مربوط به رفتار جنسی و بویژه در حوزه افکار جنسی مربوط به جنس مخالف، دلمشغولی های جنسی را به شکل نسبتا مناسبی نشان دهد و از طریق نشان دادن ابعاد برخی اختلالات روانی که با نتایج سایر آزمون ها همخوانی داشت، به نوعی بدکارکردی های جنسی را تبیین کند و باید اذعان داشت که این آزمون به طور مستقیم برای این منظور ساخته نشده است و بنابراین طبیعی است که نتواند بدکارکردی های جنسی را بررسی نموده و یا آن ها را پیش بینی نماید. به دلیل عدم وجود تحقیقاتی از این دست امکان مقایسه نتایج با پژوهش های مشابه فراهم نگردید. 5-3- محدودیت ها 1-کمبود منابع و تحقیقات علمی در مورد رابطه اختلالات روانی و بدکارکردی های جنسی. 2-طولانی بودن برخی از پرسشنامه ها که جلب همکاری نمونه ها را با مشکل مواجه می ساخت. 5-4- پیشنهادها الف) براساس یافته های پژوهش حاضر نتایج حاصل از پژوهش حاضر حاکی از نقش مهم اختلالات روانی در پیش بینی بدکارکردی های جنسی بود. البته در این میان برخی از ابعاد نقش برجسته تری داشته و یا از طریق نقش واسطه ای زنانگی/مردانگی پیش بینی کننده های بهتری در این زمینه بودند. این نتایج با نتایج و یافته های پژوهش های مشابه در برخی موارد همپوشی نسبتا مناسبی را داشته است. براین اساس می توان پیشنهادهای کاربردی زیر را ارئه داد: با توجه به اینکه وجود بدکارکردی های جنسی می تواند منجر به شکل گیری مشکلات متعددی در ارتباط بین زوجین گردد و به تبع آن مشکلات فردی خاصی را برای هرکدام از زوجین ایجاد نماید، لازم است که برنامه ریزی درمانی و آموزشی مناسبی برای بهبود وضعیت زوجین انجام داد. اساس هرگونه برنامه ریزی درمانی و آموزشی نیز تشخیص دقیق و شناخت عوامل زمینه ساز بدکارکردی ها است. نتایج حاصل از پژوهش حاضر حاکی از نقش موثر اختلالات روانی در شکل گیری بدکارکردی های جنسی بود. براین اساس می توان در برنامه های تشخیصی و مصاحبه های اولیه و قبل از هرگونه اقدام برای درمان، به بررسی و ارزیابی ابعاد سلامت روان در زوجین پرداخته تا در صورت وجود هرگونه اختلال روانی، به بررسی نقش آن در بدکارکردی های جنسی پرداخته و سپس برنامه درمانی و یا آموزشی لازم ارائه گردد. لازم است در برنامه های مشاوره ای قبل از ازدواج صرفا به ارائه آموزش های اندک در ارتباط با رابطه جنسی پرداخته نشود و به عوامل دیگری همچون سلامت روان، نیز پرداخته شود. و در این زمینه بهتر است که زوجین به لحاظ روانی و رفتار جنسی مورد غربالگری اولیه قرارگیرند تا در صورت وجود هرگونه مشکل، آموزش لازم در اختیار زوجین قرارگرفته و درصورت لزوم ،درمان لازم نیز اجرا گردد. این مساله بویژه زمانی اهمیت پیدا می کند که بخواهیم برنامه های پیشگیرانه را به منظور جلوگیری از تعارضات خانوادگی ایجاد نماییم. بسیاری از مطالعات(برای مثال فریدمن و هوگان، 1985، سگر، 1976، استرند و همکاران، 2002، لپیک کلو و فریدمن، 1988،لیبلوم و روزن، 1988) نشان داده اند که منشا بسیاری از تعارضات زناشویی و مشکلات خانوادگی وجود بدکارکردی های جنسی در زوجین است که به شکل مشکلات بین فردی خود را نشان می دهد و یا اختلال روانی خاص یکی از زوجین باعث اجتناب از فعالیت جنسی شده و باعث بروز مشکلات بین فردی بین زوجین میگردد. بنابراین لازم است در جلسات خانواده درمانی و مشاوره های خانوادگی و در خلال ارزیابی های درمانی به این مساله توجه شده و در ابتدا به بررسی سلامت روان و سلامت جنسی در زوجین پرداخته شود. ب) برای پژوهش های آینده پیشنهاد می گردد که مطالعاتی از این دست، با استفاده از ابزارهای مناسبتر(در حوزه سلامت روان ) و با نمونه های بزرگ تر صورت گیرد. پیشنهاد می گردد برای به دست آوردن نتایج متفاوت و شاید مطلوب تر، علاوه بر بدکارکردی های جنسی، اختلالات هویت جنسی نیز مورد بررسی قرارگیرد. این پژوهش صرفا بر روی نمونه های در دسترس انجام شد. نمونه هایی که شاید خیلی از اطلاعات پرونده آن ها به دلیل برنامه های متفاوت کلینیک های متفاوت، دارای تفاوت هایی بوده است. همچنین بسیاری از اطلاعات پزشکی که می تواند تاثیر زیادی بر عملکرد جنسی داشته باشد، در این پژوهش مورد بررسی قرار نگرفته است. جادارد به منظور انجام پژوهش مناسبتر در این حوزه، از روش های سیستماتیک تری هم در نمونه گیری و هم در گردآوری اطلاعات استفاده گردد و به نقش عوامل پزشکی نیز اهمیت خاصی داده شود تا بتوان اطلاعات کامل تر و قابل تعمیم تری را بدست آورد.