نام پژوهشگر: فرزاد سعیدی پور

حالات و آنات عاشقانه در غزلیات سعدی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه سمنان 1389
  فرزاد سعیدی پور   علی محمد شاه سنی

دیوان سعدی اوج غزل عاشقانه است.باید توجه داشت که در قرن هفتم،عرفان رواج کامل یافته و کمتر شاعری بود که به عرفان گوشه ی چشمی نداشته باشد،این امر در مورد سعدی هم صادق است.اما به طور کلی ،غزل سعدی بر خلاف نظر بزرگانی چون سعید حمیدیان ،که غزل سعدی را دیوان سعدی اوج غزل عاشقانه است.باید توجه داشت که در قرن هفتم،عرفان رواج کامل یافته و کمتر شاعری بود که به عرفان گوشه ی چشمی نداشته باشد،این امر در مورد سعدی هم صادق است.اما به طور کلی ،غزل سعدی بر خلاف نظر بزرگانی چون سعید حمیدیان ،که غزل سعدی عارفانه می پندارند،عاشقانه است نه عارفانه.و همچنین به قول سیروس شمیسا،می توان گفت که عمدتا نه عاشقانه ی صرف است ونه عارفانه ی محض.(سبک شناسی نظم،216) معشوق او مقام والایی دارد که گاهی به معبود عرفانی نزدیک می شود اما در مجموع ،معشوق زمینی است.معشوقش هم مونث است و هم مذکر که در ادامه ی سنت شعری قرون پیشین است.اما با معشوق رودکی و فرخی و... بسیار متفاوت است.سعدی تربیت شده ی دوره ی قبل از استیلای مغول است ،در شعر او همان نشاط و سر زندگی شعر کهن وجود دارد و از وصال هم سخن می گوید که البته بعد از او به انحطاط می رود و شاید یکی از تفاوت های او با حافظ این است که غزل سعدی ،ادامه ی منطقی سنت تغزل و غزل در معنای حقیقی و اصلی خود و غزل پیش ازاو است ،یعنی اساسا مشتمل بر مطالب لطیف عاشقانه است که احیانا قابل حمل به مضامین عارفانه هم هست یا در خلال آن گاهی از مطالب دیگر سخن گفته است. مختصر آن که باید غزل سعدی را نمونه ی کامل عیار غزل فارسی محسوب داشت.معمولا وقتی از غزل سخن می گوییم،غزل سعدی را هم به ذهن می آوریم و در حقیقت غزل او معیار غزل فارسی است و غزل های پس و پیش از او،همه را می توان با غزل او(ویا حافظ) سنجید. غزل سعدی از نظر فکری ،شعری است کاملا غنایی و عاشقانه.بسیاری از سنن شعری در سعدی تثبیت می شود :شب فراق ،طولانی و یار مهر گسل است،او پیمان شکسته است اما عاشق هنوز به او وفادار است.او در جایگاهی است که نمی توان به جان او قسم خورد.بساط چهره ی عاشق برسر کوی اوست. عاشق در دو حال متضاد امید(به سبب خیال وصل) و بی صبری(به سبب بلای عشق)به سر می برد.خم موی معشوق جایگاه دل هاست.شاعر از ضعف ،طاقت آه ندارد اما ممکن است خلایق گمان کنند که او به سبب خرسندی آه نمی کشد.معشوق هم که،در دوره های قبل –سامانیان- با عاشق و یا همان شاعر،رابطه ی مالک و مملوکی داشت و نافرمانی از مالک جرم بود و شاعران این دوره به علت رفاه و آسایش ،از وصال و کام یابی سخن می گفتند که این البته از ویژگی های سبک خراسانی محسوب می شود. تغزلات هم با وصف زیبایی ها آغاز و عشقی که بیان می شد،عشقی ساده و بی پیرایه و مادی بود.معشوق دست یافتنی بود و در مرتبه ای پایین تر از عاشق قرار می گرفت.در این دوره ،از هجران و فراق خبری نیست و سوزو گداز عاشقی را نمی بینیم.اما ناگفته نماند که در غزل همین دوره هم که البته اندک است، نمونه هایی داریم و جالب است که مانند دوره های بعدی ،معشوق بی وفاست. اما در غزل سعدی ما شاهد آن هستیم که عاشق همیشه در مرتبه ای پایین تر از معشوق قرار دارد و تسلیم محض اوست.هرچه وی می خواهد و فرمان می دهد و حکم می کند ،همان می شود.عاشق از خود هیچ اختیاری ندارد.معشوق این دوره با معشوقکان گذشته فرقی دارد و آن این است که او دیگر کنیز نیست و دست یابی به او اگرچه ممکن ولی صعب است.معشوق سعدی نه چندان دور از دسترس است و نه خیلی زمینی و آسان یاب که راحت در دسترس قرار گیرد. سعدی اگرچه درد آشنا راه عشق و جهان دیده است اما روحیه ی او جوان و سرزنده باقی مانده است. وی نه تنها به رموز عاشقی واقف بلکه خود نیز تجربه ی عشق ورزی را پشت سر گذاشته بود و به همین سبب در شعر او سرزندگی و حال ویژه ای را شاهدیم. آتشکده است باطن سعدی زشور عشق سوزی که در دل است در اشعار بنگرید