نام پژوهشگر: ناهید سیم زاده
ناهید سیم زاده محبوبه مباشری
در مثنوی مولانا و حدیقه سنایی که آثاری تعلیمی – عرفانی هستند ابیاتی در مقوله ی ذکر و سکوت به چشم می خورد. مولانا ذکر را راه نجات آدمیان از زندان تاریک جسم و دنیا می داند. ذکر پاکی که آلودگی ها را می زداید و دل آدمی را صیقل می دهد و آینه صفات حق می گرداند. اما ذکری را موثر می داند که با اخلاص باشد و از دل برآید، ذکر زبانی بدون تذکر قلبی بی فایده است و یاد هیچ چیز و هیچ کس نباید در کنار یاد حق قرار گیرد. مولانا با وجود تاکید بسیاری که بر ذکر دارد اما در بیتی اندیشه ای والا را مطرح می کند: این ثنا گفتن زمن ترک ثناست کین دلیل هستی و هستی خطاست هستی عرفا حجاب آنان است و مولانای عاشق، یادکرد خداوند را دلیل بر وجود خود دانسته و آن ستایش را شایسته هستی مطلق نمی داند. در حالت فنا که هستی عارف مضمحل می شود، ذکر هم فراموش می شود، اما پس از آنکه از حالت محو به صحو باز می گردد، زبان به ستایش حق می گشاید. پس مولانا نیز دو گونه ذکر برای مبتدیان و منتهیان قائل است. ذکر در مثنوی اینگونه ترسیم می شود: 1- ذکر حق پاک است و پلیدی ها را می زداید. 2- ذکر حق نجات دهنده بندگان است. 3- رابطه ای متقابل میان ذاکر و مذکور برقرار است. 4- همه مخلوقات به تسبیح خداوند مشغولند. 5- خلوص نیت و حضور قلب باید در ذاکر وجود داشته باشد. 6- در حالت فنا ذکر منقطع می شود اما پس از آن و بازیافتن هوشیاری، خداوند زبان عارفان را به ثنای خویش می گشاید. سنایی مثنوی حدیقه را با ذکر خداوند آغاز می کند و فصلی نیز با نام ذکر دارد که این مساله بر اهمیت ذکر نزد سنایی صحه می گذارد. سنایی هر یک از نام های خداوند را راهبر ذاکر و راه گشای حاجتمندان می داند. ذکر حق باعث ایجاد شادمانی و انبساط روانی در وجود ذاکر می شود. او ذکر را از آن مبتدیان و ناپختگان و واصلان را بی نیاز از ذکر می داند. در واقع ذکر حق را رهبری می داند که دست سالکان را گرفته تا از غفلت رها شوند. دیدگاه سنایی را درباره ذکر می توان در این جملات خلاصه کرد: 1- ذاکر به اسمای خداوند در رحمت و بخشش خداوند وارد می شود. 2- ارزش عمر آدمی به یاد کرد خداوند است و دل بنده، به یاد خدا روشن و آیینه گون می شود. 3- مشاهده جمال و جلال حق، ذاکر را به حیرت می افکند و در این تحیر، ذکر خویش را فراموش می کند. 4- ذکر صفت غایبان و مجاهدان است نه حاضران و واصلان. 5- شرط قبولی اذکار و نیایش ها نزد خداوند، آن است که حقیقت «لا اله الا الله» در وجود ذاکر متحقق شده باشد. 6- عنایت خداوند زبان ذاکر را به ذکر می گشاید. با وجود اشتراکاتی که میان ابیات حدیقه و مثنوی درباره ی ذکر وجود دارد، (همانطور که گفته شد)، مولانا با نظری وسیع تر و سهل انگارانه تر به مقوله ذکر نگریسته است. دایره توسع ذکر نزد مولانا در تمام حالات و مقامات گسترده می شود؛ از بدایت امر سیر و سلوک تا نهایت آن و حتی پس از آن. اما نزد سنایی نقطه ای پایانی برای ذکر متصور می شود، همان جا که ذاکر دوستدار حق در مشاهدت خداوند حضور می یابد. اگر مولانا و سنایی ذکر را در سلوک مهم دانسته و ابعاد گوناگون آن را برای طالبان روشن کرده اند؛ سکوت را نیز به عنوان دیگر راه نجات، مورد توجه قرار داده اند. مولانایی که در غزلیات شمس به خموشی تخلص کرده و نام او با خموشی در تاریخ شعر و ادب عجین شده است، در مثنوی نیز در ابیات بسیاری به ابعاد گوناگون آن پرداخته است. از نظر وی سکوت همچون ذکر همیشه باید با سالک همراه باشد و در هر مقطعی از سفر روحانی سالک در وجود وی به شکلی و انگیزه ای خاص متجلی شود:از سالک مبتدی که به سکوت سفارش می شود تا از آفات زبان برهد، تا عارفی که به اسرار ربوبیت پی برده است و به رازداری می پردازد، تا افهام عوام دچار تزلزل نشود و عارف فانی در حق که هوشیاری خود را از دست می دهد و خاموش می شود تا زمانی که حق دوباره به وی هوشیاری دهد و از این پس او به واقع خموش است و خدا گویاست. کلام ولی حق کلام خداست. بس کنم آنچه بگفت او که بگو من گفتم و آنچه فرمود: بپوشان و مگو، پوشیدم علل خاموشی نزد مولانا در این جملات خلاصه می شود: 1- ظرفیت فهم و درک مردم 2- نداشتن همدم محرم 3- حجاب افکن بودن سخن 4- خاموشی جذب کننده حقیقت و رحمت حق است 5- خاموش ماندن تا زبان الهی یافتن 6- از آفات زبان رستن سنایی نیز همچون دیگر سخن گویان عرفان و تصوف به سالکان توصیه می کند از منزل سخن کوشان بر صدر خاموشان نشینند و از سخن بیهوده گفتن بپرهیزند. ابیات کمی که به این مقوله در کتاب حدیقه اختصاص داده شده است، به خوبی گویای اهمیت خموشی نزد سنایی است. اما سکوت نیز همچون ذکر در حدیقه الحقیقه بر خلاف مثنوی مولانا، چندان کامل مطرح نمی شود و تمامی ساحت های آن مورد بررسی قرار نمی گیرد. شاید بهتر است برای آشنایی دقیق تر با تفکر سنایی در این مورد، آثار دیگر وی نیز مورد مطالعه قرار گیرد. از نظر سنایی نارسایی لفظ و کلام در توصیف حق و نیز توصیف عشق او باعث خاموشی می شود. کسی که در ولایت معانی به سر می برد، دوستدار سخن نیست؛ زیرا سخن پوست است و معنا مغز و راه حق را باید رفت، نه آنکه به حرف و کلام اکتفا کرد. خاموشی باعث گشوده شدن نطق باطن می شود، پس سخن وی حیات بخش می شود. علل خاموشی نزد سنایی به طور خلاصه به شرح زیر است: 1- نارسایی کلام در بیان امور ملکوتی و وصف خداوند 2- خاموشی سالک برای تهذیب نفس 3- خاموشی انسان کامل راه یافته برای شنیدن سخن خداوند 4- لزوم رازداری در برابر نامحرمان و جایز بودن گفتن اسرار به دوستان حق 5- نکوهش گفتن سخنان بیهوده و ناروا سخن آخر اینکه ذکر و سکوت هر دو از اصول سلوک هستندو مولانا و سنایی در آثار تعلیمی خویش به طرح و بررسی آن پرداخته اند و نقاط مشترکی نیز در اندیشه آنان در این زمینه، دیده می شود که در این پژوهش مورد مطالعه و تحقیق قرار گرفت.