نام پژوهشگر: مریم اسمعلی پور
مریم اسمعلی پور علی محمدی
به نظر ما شباهت دیدگاه های یونگ با مولانا در غزلیات شمس به سه بخش تقسیم می شود. بخش نخست شامل کهن الگوها می شود. یونگ بود که به وجود ضمیر مشترکی در همه ی آدمیان اصرار ورزید و محتویات این ضمیر را archetype یا کهن الگو نامید. از نگاه یونگ کهن الگوها گوناگون اند؛ اما مهم ترین آن ها عبارت اند از: نقاب، سایه، آنیما، آنیموس، پیرخردمند و خود. از آن جا که زبان مولانا در غز ل ها، به گفته ی مناقب نویسان و شواهد حاضر در متن، زبانی نیندیشیده و بیش تر شبیه به اعتراف های شیدایی بر تخت روانکاو است، بارزترین نمود این کهن الگوها را می توان در غزل های شمس یافت. مولانا در نمود بخشیدن این کهن الگوها از رمز استفاده می کند. این بخش نگاه ما مبتنی بر نقد اسطوره ای است. بخش دیگر به شیوه ی آفرینش هنری باز می گردد. یونگ شیوه ی آفرینش هنری را به دو بخش روانشناسانه و دیده وارانه تقسیم می کند. شیوه ی روانشناختی، شیوه ای است که از خودآگاهی سرچشمه گرفته است و در برگیرنده ی تجربیّات عادی و جاری زندگی و منطقی تر است. اما شیوه ی آفرینش دیده ورانه برخاسته از ناخودآگاه و در ورای عقل و اندیشه و برتر از درک آدمی است. شیوه ی دیده ورانه دقیقاً همان شیوه ای است که بر مولانا در سرودن غزل ها عارض شده است. در این بخش نگاه ما هم مبتنی بر نقد اسطوره ای است، هم نقد روانشناسی. بخش سوم شامل بررسی دیدگاه یونگ در مورد دین و خداست. یونگ، خدا را یک کهن الگو می داند. او مفهوم خدا را در دو سطح شکل کهن الگویی و محتوای کهن الگویی مطالعه می کند. خدا در دو سطح مورد نظر نیز در اندیشه ی مولانا و غزل های شمس نمود یافته است. البته لازم به ذکر است در این مورد میان آرا علمی یونگ و باورهای دینی مولانا، تفاوت هایی به چشم می خورد. در این بخش نیز، نقد اسطوره ای به همراه نقد روانشناسی مورد توجه است.