نام پژوهشگر: فخرالسادات علوی

بررسی آراء ج.ل آستن،پی.اف استراسون و آر.جی والاس در باب مسئله آزادی اراده و دترمینیسم
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1389
  فخرالسادات علوی   محمد علی اژه ای

مسئله ی جبر و اختیار یکی از مسائل بنیادین تاریخ اندیشه ی بشری است که ذهن هر انسان متفکری را به خود مشغول می دارد.در حالی که اعتقاد رایج بر این بوده که دو سویه ی مسئله در تعارضی آشتی ناپذیر با یکدیگر قرار دارند گروهی از فلاسفه توانستند با طرح اندیشه ی سازگاری آزادی و جبر پرتوی تازه بر شیوه ی نگرش به این مسئله بیفکنند. امروزه سازگارگرایی به دلیل سرشت میانه جوی خود مورد اقبال هر چه بیشتر فلاسفه واقع شده و ساحت اندیشه با خیل نظریات سازگارگرایانه ی اندیشمندان جدید روبرو است.در رساله ی حاضر برآنیم که ضمن ترسیم تصویری کلی از مباحث تاریخی پیرامون این مسئله به شرح و بسط آراء سه سازگارگرای جدید بپردازیم: ج.ل آستن، پی.اف استراسون و آر.جی والاس. قابل ذکر است که روش تحقیق و بررسی ما در راستای این مهم متناسب با ماهیت موضوع مورد بحث از نوع اسنادی، توصیفی و تحلیل محتوایی می باشد. نام آستن پیوندی نا گسستنی با سنت "فلسفه زبان معمولی" دارد؛ سنتی که مدعی بود حقایقی در متن زبان روزمره و معمول ما نهفته است که بی توجهی به آن فلاسفه را گرفتار مشکلاتی بزرگ و خیال پردازی هایی عظیم نموده است.در این راستاست که آستن سعی دارد یکی از همین مشکلات بزرگ را –یعنی مسئله ی آزاد بودن اراده ی انسانی یا مجبور بودن آنرا – حل نماید: همه ی ما بطور معمول زمانی که مرتکب عملی نادرست یا نامطلوب می شویم به عذر تراشی و توجیه عمل خود می پردازیم، عذر هایی که چنانچه موجه و پذیرفتنی باشند ما را از ساحت مسئولیت و تبعات آن می رهانند. به این ترتیب کاربرد پذیری عذر ها در زندگی روزمره حاکی از مجموعه ای از کنش های نا آزاد و متقابلا مجموعه ای از کنش های آزاد است.این نتیجه به تعبیر آستن "ما را از شر مسئله ی آزادی خلاص می کند". در استراسون، دیگر فیلسوف نام آور این سنت و بنیان گذار رویکرد رفتار بازتابی در حل مسئله ی اراده آزاد،با تلاشی مشابه تلاش آستن و البته در قالبی جدید روبرو هستیم."آزادی و آزردگی " مقاله ی مشهور و تاثیر گذار وی، شامل ارائه ی گزارشی توصیفی از روانشناسی اخلاقی بالفعل انسانی است. نقطه آغاز تحقیقات ما، به پیشنهاد وی، عبارت است از اهمیت بسیاری که برای رفتارها و منظورهای دیگران نسبت به خودمان قائلیم، آنچه که به نوبه خود عکس العملها و احساسات متقابل ما را در قبال آنها شکل می دهد. بروز این عکس العملها و در واقع رفتارهای بازتابی از سوی ما برخاسته ازبطن طبیعت انسانی ما و بیانگر نیاز نوع بشر به احساس حدی از احترام و اراده خوب از سوی دیگران نسبت به خود است . مسئول دانستن - یعنی در معرض سلسله رفتارهای بازتابی قرار دادن آنها- بخشی از نحوه ی زندگی طبیعی ماست و بر فرض که روزی صحت فرضیه ی دترمینیسم به اثبات برسد، آنرا یارای مقابله با طبیعت گریز ناپذیر آدمی نیست. رویکرد نو آورانه ی استراسون در عین نقاط قوت و کارایی های خود، گرفتار اشکالاتی نیز بود که اصلاح و بازبینی دیگر فلاسفه را می طلبید. والاس فیلسوف اخلاق معاصر و یکی از سازگارگرایان جدیدی است که در عین اذعان به ارزشمندی ایده رفتار های بازتابی به بسط و تکمیل این رویکرد همت گماشته است.وی می کوشد با منظور نمودن ملاحظات منصفانه بودن ِ اعتقاد به مسئولیت رویکرد بازتابی کارا تری را ارائه دهد.