نام پژوهشگر: مرضیه پورقاسمی
مرضیه پورقاسمی مصطفی اقلیما
زنان دارای همسر معتاد اغلب مورد آزارهای جسمی و زبانی قرار می گیرند ، از اعتماد به نفس پایینی برخوردارند، دارای مشکلات شخصیتی و ارتباطی با دیگرانند ، مدیریت خشم نداشته ،دارای آشفتگی ارتباطی ، خشونت ، نشانگان افسردگی ، استرس واضطراب و فشارهای عاطفی هستند (محمدخانی 1387، نوری 1387، )یافته های منتج از این پژوهش ها حاکی از عدم پردازش مناسب این افراد به نقشی که در خانواده دارند ، عدم شناخت از احساسات و عواطف خویش ، پایین بودن اعتماد به نفس و ابراز وجود واختلال عاطفی است ،که از عوامل کاهش عملکردهای فردی محسوب می شود. در زمینه سوء مصرف مواد نیز مشخص شده که چهار عامل ، عزت نفس پایین ، ناتوانی در بیان احساسات ، فقدان مهارتهای ارتباطی و تاثیر پذیری اجتماعی با مشکل ( مصرف مواد ) ارتباط دارد (کاویان 1380) ضعف در کارکرد فردی اعضاء خانواده بر کارکرد خانواده نیز بی تاثیر نیست ،که تحقیقات متعدد ناکارآمدی و وجود مشکل در عملکرد خانواده معتادان را نشان می دهد (منسئی 1378، شیبانی 1383،قوانلو1383،آقابخشی 1378) یکی از رویکردهایی که در چند ساله اخیر بدان پرداخته شده است و سبب افزایش توانمندیهای فردی و افزایش کارکرد می شود فراگیری مهارتهای زندگی است . آموزش مهارتهای زندگی به افراد و گروه ها با هدف تقویت مهارت های مقابله ای و افزایش توانایی های روانی - اجتماعی ، نقش بسیار تعیین کننده ای در پیشگیری از بروز مشکلات ، مواجهه و مقابله با آنها و در نهایت بهبود کیفیت زندگی وکارکرد خانوادگی دارد.مهارتهای زندگی شامل : مهارتهای خود آگاهی ، همدلی ، مقابله با استرس و هیجانات منفی ، کنترل خشم ، ارتباط موثر و بین فردی ، تصمیم گیری و حل مساله است . فقدان مهارتها و توانمندیها و عدم آگاهی در زمینه های برخورد مناسب در قرار گرفتن در شرایط بغرنج و پیچیده ای همچون زندگی در کنار فرد معتاد آسیب هایی را برای اعضاء خانواده بدنبال دارد. چنین شرایطی توانایی خانواده را در انجام وظایفی که بر عهده دارد با نقصان مواجه نموده و اعضای خانواده نقش های متناسبی که می بایست بر عهده بگیرند را نمی پذیرندو یا تخصیص نقش در بین اعضاء خانواده بصورت صحیح صورت نمی گیرد. ارتباطات کلامی روشن و واضحی بین آنان رد بدل نمی شود.همچنین خانواده نیازهای هیجانی اعضایش را بر آورده نمی کند و کیفیت علاقه و نگرانی اعضاء نسبت به هم در کمترین سطح ممکن قرار دارد.اعضای خانواده تاثیر محدودی از لحاظ حفاظتی و حماینی بر یکدیگر داشته و سبک های کنترل رفتاری غیر سازنده ای را بر هم اعمال می کنند .در تشخیص مشکل و حل مساله و راهکار هایی که در این فرایند از اعضاء خانواده انتظار می رود، کمترین توانایی را از خود بروز می دهند.این یافته ها بر اساس پژوهش هایی است که در رابطه با کارکرد خانوادههای معتاد صورت گرفته و حاکی از افت عملکرد و جنبه های کنشی خانواده است. (نوری 1387،احسانی 1385شیبانی1383 ، قوانلو1383، منشئی1378،لئونارد و روبرتر 1988) از مداخلات موثر و مفیدی که اثرات مثبت آن از طریق تحقیقات ثابت شده است آموزش مهارتهای زندگی به افراد است . این رویکرد آموزشی هم به لحاظ پیشگیری از سوء مصرف مواد مخدر و هم توانمند سازی افراد در نحوه عمل و رفتار در موقعیت های تنش زا به روش کارآمد، مورد ارزیابی قرارگرفته است .هدف برنامه های آموزشی ، هم افزایش عملکرد مربوط به تکلیف است و هم بر افزایش کفایت عمومی انسان در موقعیت های مختلف زندگی توجه می نماید (برنشتاین ، ترجمه سهرابی 1377). بر طبق پژوهشی که اسکیلینگ و همکارانش (2003)در مورد آموزش مهارتهای ارتباطی بر روی زوجین انجام داده اند ، نتایج موید آن بود که آموزش مهارتهای ارتباطی بر کاهش ارتباط منفی زوجین تاثیر مثبت دارد. همچنین یالسین و همکاران (2007)در یافتند با آموزش مهارتهای ارتباطی به زوجین تغییرات رفتاری در آنان مشاهده شده و تاثیر مثبتی بر ارتقاء روابط دارد.ناکوتری و راجرز (1995)نیز داشتن مهارتهای ارتباطی را بر وضعیت سازگاری زناشویی موثر دانستند. این در حالی است که یکی از ابعاد کارکرد خانواده یعنی ارتباط در این مداخله آموزشی (آموزش مهارتهای زندگی) به زنان دارای همسر معتاد دستخوش تغییر گردد و ارتباطات مثبت و سازنده ای بین اعضاء خانواده بخصوص زوجین شکل گیرد . در پژوهش های دیگر نیز نتایج مشابهی بدست آمد:افزایش عزت نفس با توانایی بیشتر حل مساله رابطه دارد ( تلادو و همکاران ????) مداخلات آموزشی مهارتهای زندگی ، تأثیر مثبتی در کاهش خشم و تظاهرات منفی خشم، ایجاد آرامش و کنترل هیجانات در افراد دارد (دفنباخر و همکاران ????) . آموزش مهارت حل مساله با کاهش افسردگی و افزایش میزان کفایت شخصی و توانایی در روابط بین فردی افراد تاثیر مثبت دارد(شریفی 1372).همانطور که پیش بینی مثبتی از آموزش مهارتهای زندگی در افزایش عزت نفس ، کاهش خشم ، حل مساله وکنترل هیجانات در افراد بدست آمده است . مداخله آموزشی برای افرادی همچون زنان دارای همسر معتاد که با گسیختگی های عاطفی و در معرض از هم پاشیده شدن خانواده به دلیل اعتیاد همسر مواجهند توانایی و مدیریت آنان را در جنبه های کارکردی خانواده را افزایش دهد.شاید افزایش مهارت و توانمندی زنان دارای همسر معتاد بعنوان عضوی از یک سیستم در کانون خانواده بتواند زمینه ساز تغییر شرایط و رفتار و کار آمد شدن کنش های خانواده باشد.کارکرد خانواده با توجه به مدل مک مستر از شش بعد برخورد دار است که استین هاور و همکاران (1967) کارکرد خانواده را توانایی خانواده در انجام وظایفی که بر عهده دارد بیان کرده اند .ابعاد شش گانه کارکرد خانواده شامل: ارتباط ، نقش ، پاسخگویی عاطفی ، همراهی عاطفی ، کنترل رفتار و حل مساله در نظر گرفته شده است . از آنجایی که کارکرد خانواده های معتاد از ضعف های بسیاری برخوردار است ، از یک سوء کنش های خانواده (کنترل رفتار ، نقش های اعضاء ، حل مساله )و از سویی دیگر ارتباطات اعضاء و ابراز احساسات و همدلی بین آنان دچار اختلال گشته است . این پژوهش به تاثیر آموزش مهارتهای زندگی بر بهبود کارکرد خانواده زنان دارای همسر معتاد پرداخته و این موضوع را بررسی می کند که آیا آموزش مهارت زندگی در ارتباط بین اعضاء خانواده، نقش ها و مسئولیت هایی که بر عهده دارند ، کنترل رفتار ، پاسخگویی عاطفی و حل مساله موثر می باشد ؟ روش پژوهش تحقیق حاضر یک مطالعه نیمه آزمایشی است که با استفاده از طرح تحقیق "پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل" انجام شده است.جامعه مورد پژوهش زنان دارای همسر معتاد شهرستان کرج می باشد . نمونه مورد مطالعه 30 نفر زنان دارای همسر معتادی است که به همراه شوهرانشان برای سم زدایی و بازتوانی آنان به مرکز امید سبز بهزیستی شهرستان کرج مراجعه کرده اند . نمونه مورد پژوهش با استفاده از نمونه گیری در دسترس از میان زنان دارای همسر معتاد انتخاب شده و بطور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفته اند . اجرای پژوهش طی مراحل زبر صورت گرفت:ابتدا با هدف نمونه گیری ، همتا سازی آزمودنی ها و جایگزینی آنها در دو گروه "آزمایش " و "کنترل " سعی گردید تا افراد نمونه مورد انتخاب از لحاظ سن ، تحصیلات ، مدت زمان تاهل و تعداد فرزند همتا شوند تا بتوان به گرو ههای آزمایش و کنترل معادل دست یافت. از این رو ، آزمودنی ها در متغیر های مداخله گر "سن " ، "تحصیلات "، "مدت تاهل "، "تعداد فرزند"همتا گردیدند تا تاثیر آن ها روی متغیر وابسته (کارکرد خانواده ) به حداقل برسد.پس از جایگزینی تصادفی افراد در دو گروه آزمایش و کنترل ، هر دو گروه از نظر کارکرد خانواده مورد ارزیابی قرار گرفتند و در واقع پرسشنامه کارکرد خانواده (fad)به صورت پیش آزمون روی آنها به اجرا در آمد. در مرحله بعد به اجرای برنامه مهارت زندگی روی گروه آزمایش پرداخته شد . این برنامه بر اساس یک راهنمای آموزشی مدون که به منظور آموزش مهارتهای زندگی به افراد توسط سازمان بهزیستس کشور تهیه و تنظیم گردیده بود به مدت 8جلسه(دو ساعته)تنظیم و به آموزش مهارتهای خود آگاهی ، همدلی ، نحوه برقراری ارتباط موثر ، تصمیم گیری و حل مساله پرداخته شد. آموزش ها به صورت گروهی اجراء گردید و دراین روند از روشهای مشارکت فعالانه شرکت کنندگان از جمله ایفای نقش ، بحث گروهی و پرسش و پاسخ استفاده شد. لازم به ذکر است که در طول این مدت هیچ گونه مداخله ای روی گروه کنترل صورت نگرفت . در مرحله آخر ، پس از پایان یافتن برنامه آموزش مهارت زندگی ،هردو گروه آزمایش و کنترل از لحاظ کارکرد خانواده مورد سنجش قرار گرفت.بدین ترتیب که مقیاس "کارکرد خانواده"بار دیگر به صورت پس آزمون به اجرا در آمد و داده های حاصل وارد مرحله تجزیه و تحلیل آماری گردید. نتیجه گیری و پیشنهادات فرضیه اصلی : آموزش مهارتهای زندگی بر بهبود کارکرد خانوادگی زنان دارای همسر معتاد موثر است . همانطور که قبلآ آورده شده مولفه کارکرد خانواده از خرده مقیاس های ارتباط ، نقش ، کنترل رفتار ، پاسخ دهی عاطفی ، همراهی عاطفی و حل مساله تشکیل شده است و نتایج مقایسه هر یک از خرده مقیاس ها بطور جداگانه در پیش آزمون و پس آزمون گروه آزمایش ، آورده می شود .از لحاظ مقیاس توانمندی ارتباطی زنان دارای همسر معتاد گروه آزمایش در نمره میانگین پیش آزمون و پس آزمون در سطح 95/0 در صد اطمینان تفاوت معنا داری مشاهده نشد. در مقیاس نقش بین نمرات میانگین پیش آزمون و پس آزمون گروه آزمایش تفاوت معنا داری دیده نشد . در مقیاس کنترل رفتارنمره میانگین گروه آزمایش در پیش آزمون و پس آزمون با 95 در صد اطمینان تفاوت معنا داری وجود داشت. در نمره مقیاس پاسخ دهی عاطفی گروه آزمایش، بین نمرات پیش آزمون و پس آزمون تفاوت معناداری وجود داشت . در مقیاس همراهی عاطفی، بین نمرات میانگین پیش آزمون و پس آزمون گروه آزمایش تفاوت معنا داریمشاهده شد.همچنین در مقیاس حل مساله نمرات میانگین پیش آزمون و پس آزمون در گروه آْزمایش تفاوت معنا داری وجود دارد . در پژوهشی که یالسین و همکاران (2007) در مورد اثر بخشی آموزش مهارتهای ارتباطی بر 67 خانواده داوطلب در دو گروه آزمایش و کنترل انجام دادند.نتایج موید آن بود که تغییرات رفتاری در زوجین معنی دار بوده و آموزش ها تاثیر مثبتی بر ارتقاء روابط داشته است و می تواند در دراز مدت تاثیرات عمیقی بر رفتار زوجین داشته باشد . همچنین اسکیلینگ و همکارانش (2003) دریک پژوهش طولی مهارتهای ارتباطی 39 زن و 38 مرد که با برنامه آموزشی پیشگیری و ارتقاء رابطه تحت بررسی قرار گرفتند. یافته ها برای مردان ، کاهش در ارتباط منفی ، افزایش در ارتباطات مثبت و کاهش خطر در آشفتگی های ناگهانی در خانواده مردان را نشان داد و در مورد زنان نیز افزایش در ارتباط مثبت را گزارش کرد . در همین مقوله ، مارکمن و هالوگ (1998) طی آموزشی که در جهت ارتقاء رابطه بین همسران داشتند ، پیشرفت قابل ملاحظه ای را مشاهده کردند ، ولی در یک سوم موارد مدتی بعد، از کیفیت ارتباط مطلوب اثری دیده نشد. (به نقل از هالفورد و ساندرز، 1996) توضیحی در این اثر منفی در مطالعات ون فلت و همکارانش (1997)که تاثیر آموزش مهارتهای ارتباطی را مورد بررسی قرار دادند ، مشاهده می شود . آنها در یافتند که تحقیقات جهت بررسی نیازهای خانواده های خاص در افزایش رضایت آنها ناکافی بوده است . ( همان منبع ) همسو نبودن معناداری فرضیه اول با پژوهش های فوق چنین بررسی می شود که، ارتباط یک تعامل دو طرفه است، هم زن و هم مرد هر دو می بایست تحت آموزش قرار گیرند. مداخله آموزشی در صورتی دارای اثر مثبت و قابلیت پیش بینی است که زن و مرد در خانواده (زوجین ) آموزش مهارتهای ارتباطی را بطور مشترک دریافت دارند و اطلاعات آموخته شده را در خانواده به کار بندند . اگر چه زنان دارای همسر معتاد آموزش مهارتهای زندگی را دریافت کرده اند و نمرات میانگین پیش آزمون و پس آزمون نفاوت محسوسی داشته است . اما به نظر می رسد آموزش ندیدن شوهران معتاد در تعاملات دوطرفه و روابط کلامی بی تاثیر نبوده و شاید یکی از عوامل در عدم معناداری شدن مقیاس ارتباط در کارکرد خانواده گردیده است. در تشریح عدم معنادار شدن فرضیه دوم مبنی بر تاثیر آموزش مهارتهای زندگی بر بهبود نقش زنان داری همسر معتاد می توان بر اساس مدل مطرح شده اپستین (1996) ، نقش های به هم وابسته اعضای خانواده معتاد را چنین عنوان کرد که : آنها را در جهت بهبودی مقاوم می سازد (به نقل از داجن و همکاران ، ترجمه رنجگر1383)، این نکته ای است که روتاندا و همکاران (2001)نیز به آن اشاره کرده اند که همسر از شوهرش در برابر اعتیاد حمایت می کند و حتی در کنار وی همراهیش می کند . در واقع به عنوان یک توانمند کننده شوهر ، عمل می کند . طی مصاحبه ای که با این همسران شده ، از نظر آنها ، تغییر کردن ، مستلزم سازگاری مجدد با سایر نقش های خانواده است زیرا آنها طی مدتها ، نقش های فعلی را پذیرفته و به آن عادت کرده اند ، بنابراین در مقابل تغییر مقاومند . همچنین تاثیر عوامل جانبی ، از جمله، اقتصاد خانواده و سیستم های حمایتی خانواده ها در روند درمانی را نمی توان نادیده گرفت . وضعیت مالی ضعیف و همچنین عدم حمایت خانواده هر یک از زوجین بر شرایط روحی مراجعه کنندگان تاثیر داشته باشد . ( به نفل از قهساره 1387) شخصیت افراد تحت آموزش است که به صورت عاملی مداخله گر در اثر بخشی آموزش بوده و مقاومت مراجعین را افزایش می دهد. در پی زندگی با یک فرد مصرف کننده مواد مخدر ، خانواده به سوی آسیب پذیری سوق داده می شود . چنانچه موس 1990( به نقل از ریچتاریک 3و همکران ، 1997) بیان می کند ، افسردگی و آشفتگی های روحی و روانی در بین افرادی که همسر مصرف کننده دارند ، میزان استرس را در خانواده ها نشان می دهد و این ازدواج ها به روابطی پر از استرس ، فشار و نگرانی را برای همسران به همراه دارد به نظر می رسد برخی از ویژگی های شخصیتی ، با تشکیل جلسات مشاوره ای با برنامه ریزی آموزشی دقیق تر اصلاح شود . با توجه به همه آنچه گفته شد به نظر می رسد که ارائه پیشنهادات کاربردی و تخصصی با توجه به نتایج بدست آمده بتواند مفید واقع شود . این پیشنهادات به شرح زیر آمده است . -مداخلات مددکاری و کارشناسی در خانواده و سعی در بهینه سازی محیط آن و روابطی که بین اعضاء خانواده حکم فرماست با توجه به یکی از عوامل زمینه ساز و عود اعتیاد(خانواده ) می تواند بستر مناسبی برای تغییر و تثبیت رفتارهای صحیح و مطلوب در اعضاء خانواده بشمار آید. -آموزش افرادی که در کنار فرد مصرف کننده مواد مخدر زندگی می کنند اعم از آموزش در زمینه شناخت بیماری اعتیاد ، عوامل موثر در بروز آن ، مسائل و مواردی که در ارتباط با فرد معتاد وجود دارد و ارتقاء مهارتهای ارتباطی و موقعیت های استرس زا از اموری است که باید بطور ویژه بدان پرداخته شود . - آموزشهای ویژه مهارتهای زندگی با رویکرد پیشگیری از اعتیاد و بر اساس مسائل و مشکلات ویژه ای که خانواده های معتاد دارند. -آموزش مهارت های زندگی علاوه بر اعضاء خانواده های معتاد برای فرد سوء مصرف کننده مواد مخدر نیز توصیه می گردد. -توجه به مساله پیشگیری چند بخشی ، یعنی ایجاد فرصت های اجتماعی اقتصادی و قانونی و تامین اجتماعی متناسب با نیازها و مشکلات زنان ، مساله ای بسیار اساسی است. -از آنجا که افزایش آگاهی در یک طیف به تناسب آن نگرش را نیز تغییر می دهد، لزومآ افزایش آگاهی کوتاه مدت به تغییر در رفتار و ایجاد مهارت منجر نمی شود ، آموزش بلند مدت و کارگاهی با هدف ایجاد مهارت به افراد نزدیک به فرد سوء مصرف کننده مواد مخدر توصیه می شود که در طول زمان تکرار و تجدید شود .لذا اختصاص زمان طولانی تر برای ارائه آموزش مهارتهای زندگی و با تاکید بر بعضی از مهارتها با جزئیات و انجام تمرینات بیشتر به نظر کارساز می رسد . زنان دارای همسر معتاد معمولآ تلاش خود را برای حفظ و بقای نظام خانواده انجام می دهند و در کنار این تلاش همه مساعی خود را نیز برای بهبود شوهر مبذول می دارند . اما همسر و فرزندان در این روند دستخوش آسیب های نگران کننده ای می شوند که لزوم بخشهای حمایتی و پیشگیری کننده ضرورت یافته و پیگیری آن الزامی است . محدویت های پژوهش -1جامعه آماری محدود بود زیرا زنان دارای همسر معتاد نیز از بیماری هم وابستگی اطلاعی نداشته وبرای شرکت در جلسات آمادگی لازم را نداشتند و نسبت به تحت آموزش قرار گرفتن و حضور در مراکز ترک اعتیاد امتناع می کردند. 3-فشردگی مطالب آموزشی و ارائه آن در مدت زمان محدود از محدودیت های تحقیق محسوب می گردد. -4تعداد جلسات آموزشی برگزار شده 8جلسه بود که برای ارائه مفاهیم و مطالب به تعدا د بیشتر جلسات احتیاج بود. 5-اکثر زنان شرکت کننده در پژوهش خانه دار بودند و از لحاظ اقتصادی و مالی به همسرانشان وابسته می باشند . همین امر سبب شد تا در بعضی از جلسات به علت مشکلات اقتصادی و ضعف مالی حضور نیابند .