نام پژوهشگر: محمد اسلم جوادی
محمد اسلم جوادی محمد عبداللهی
هرچند خشونت در غیاب منطقِ گفت وگو امکان پذیر می گردد، اما هر رویداد خشونت بار از منطق اضطرار و ناممکن بودن گفت وگو تبعیت نمی کند. حاکم شدن خشونت به عنوان «داور نهایی» ممکن است به چیزی در ورای امکان پذیری گفت وگو قابل ارجاع باشد، به چیزی از سنخ میل و ایمان شدید به خشونت و نوعی تمایل پیشینی که خشونت را بر هر وسیله دیگری مقدم می پندارد و پیشاپیش سایر گزینه های دست یابی به هدف را مطرود اعلام می کند. خشونت از این لحاظ، منطق گفت وگو را پیشاپیش پس می زند و به جای آن منطق جنگ و رویارویی مستقیم را جایگزین می کند. در این موارد مهم نیست که آیا گفت وگو در عمل امکان پذیر هست یا نه و یا جز اعمال خشونتِ مستقیم شیوه های دیگری هم می تواند شرایط را برای نیل به اهداف مهیا سازد. نکته مهم آن است که توجیه خشونت از درون منطق اضطرار و ناگزیری رخداد خشونت سر بر نیاورده است، بلکه خشونت زاده منطقی است که پیشاپیش همه گزینه های ممکن به جز خشونت را نفی و انکار می کند. چگونه چنین چیزی امکان پذیر می شود؟ و چه سازوکاری در پس پشت چنین رویدادی قرار دارد؟ تحقیق کنونی، بررسی این پرسش ها را در بستر تاریخی افغانستان به صورت عام و قوم پشتون به صورت خاص قرار داده و با بررسی رابطه میان عناصری از گفتمان مذهبی و خشونت سیاسی سعی نموده است آن مکانیسمی را که خشونت را به اولویت اول مواجهات سیاسی در طولِ دست ِکم سه دهه تاریخ معاصر افغانستان و پشتون ها بدل نموده است، آشکار نماید. دغدغه اصلی در تحقیق کنونی بررسی امکان گزینه هایی به جز خشونت در تاریخ سیاسی پشتون ها نیست، بلکه کشف و آشکارسازی منطق و مکانیسمی است که در طول این تاریخ خشونت را، در مقام رویداد انضمامی، به رخدادی اجتناب ناپذیر مبدل نموده است. بدین ترتیب، تحقیق پیش رو، با اتخاذ رویکرد دیرینه شناسی در تحلیل گفتمان فوکویی، عامدانه نقش سوژه ها و عاملان انسانی خشونت را در شکل گیری خشونت سیاسی به عنوان یک سنت مستمر تاریخی، نادیده گرفته است، و به جای آن تمام توجه خود را بر روی نقش ساختار و مکانیسمی که از ورای ذهن و روان، عاملان را به سمت خشونت سوق می دهد، متمرکز نموده است. «عقیده»، «قبیله» و «خشونت» سه عنصر اساسی اند که تحقیق کنونی تحلیل خویش از مکانیسم شکل گیری خشونت سیاسی در سطح پشتون را بر پایه های آن ها استوار نموده است. بر اساس یافته های این تحقیق، در فصل پنجم، میان گفتمان مذهبی و حیات قبیله نوعی روابط متقابل و درهم تنیده وجود دارد، که در عین اینکه به اینهمانی کامل منتهی نمی شود، اما همواره دادوستد پویا و مستمر را میان آن دو برقرار می کند. بر این اساس، تا پیش از دوران جهاد شاکله ساختار اجتماعی قوم پشتون، بر پایه ترکیبی از قبیله/عقیده/خشونت استوار بود، اما پس از آغاز جهاد و دقیقاً پس از کودتای اپریل 1978، با نفوذ «گفتمان مذهبی سلفیه» به درون پشتون ها، چینش عناصر این شاکله به هم خورده و جای خود را به ساختاری مرکب از عقیده/قبیله/ خشونت داد. در این تحقیق، مجموعه روابط حاصل از ارتباط متقابل میان این سه عنصر به عنوان «اپیستمه» یا «نظام دانایی» گفتمان مذهبی معاصر در سطح پشتون ها در نظر گرفته شده است. دیگر عناصر اساسی گفتمان مذهبی عبارتند از: «شریعت»، «جاهلیت»، «جهاد»، «شهادت» و «سنت سلف صالح» که حول محور نظام دانایی پیش گفته مرکب از عقیده/قبیله/خشونت صورت بندی شده اند.