نام پژوهشگر: ستاره پیرخدری
ستاره پیرخدری علی اکبر علیزاد
چکیده کارناوال گرایی در ادبیات یکی از فرضیه های برجسته ی میخائیل باختین، فیلسوف روسی است. ویژگی هایی موجب می گردد بتوانیم یک متن ادبی را کارناوالی بخوانیم؛ زبان کوچه و بازار، ضیافت، خلع ید، نقاب، فرجام ناپذیری، چندآواییگی، گروتسک و ...، جملگی خصایصی هستند که می توان در توصیف ویژگی های یک اثر کارناوالی از آنها یاد کرد، اما آنچه جوهره ی ادبیات کارناوالی را شکل می دهد نوعی آزادی، شادمانی و سرخوشی است که بر یک اثر ادبی سایه می افکند. کارناوال بیش از هر چیز، یک امکان است؛ سفره ای باز و گسترده پر از تصاویر و عناصری که با هم به رقصی غریب درمی آیند. گاه از هم جدا می شوند و گاه شانه به شانه ی هم می سایند و درست به دلیل همین انعطاف پذیری، می توان آن را نوعی بازی آزاد تخیل به شمار آورد. بر این اساس، کارناوال گرایی، کلیدهایی برای ورود به مثنوی در اختیار ما می گذارد. در واقع ایده های باختین در باب کارناوال به مثابه ی رویکردی است که می تواند مولد زمینه های پژوهشی مهم و تازه ای برای ارزیابی مجدد مثنوی باشد. عناصر کارناوالی که برشمردیم، در برخی حکایت های مثنوی حضوری انکارناشدنی دارند و در برخی دیگر از داستان ها غایبند. همانطور که اشاره شد، وجود یا عدم وجود هر یک از این عناصر به هیچ رو دال بر کارناوالی بودن یا نبودن یک متن ادبی نیست؛ آنچه مورد توجه خاص ما در این مطالعه است، روح کارناوال است. نوعی گشایش و تعیین ناپذیری که همه عناصر دیگر را تحت الشعاع خود قرار می دهد.