نام پژوهشگر: فرزاد کریمی
فرزاد کریمی غلامحسین غلامحسین زاده
روایت شناسی از شاخه های جذاب و مهم در نقد ساختاری متون ادبی است. نقد ساختگرایانه، روش مواجهه با ادبیات است، با کم ترین میزان دخالت آرای شخصی و سلیقه ای. شعر نو ایران از این دیدگاه تاکنون مورد نقد و بررسی قرار نگرفته است و اشارات گذرایی نیز که جسته و گریخته در بعضی تحلیل ها به وضعیت روایی این آثار شده، بیشتر ناظر به شکل قصه گویی در داستان پردازی آن هاست و کم تر اصول مباحث روایت شناسی - آن گونه که در نقد ساختارگرایانه مطرح می شود - مورد توجه قرار گرفته است. در این پایان نامه، روند روایی شعر نو ایران از آغاز (روزگار نیما) تا سال 1357 (پیروزی انقلاب اسلامی) بر اساس اصول نقد ساختاری بررسی و تحلیل شده است تا نشان دهد سیر تطور روایت و انواع آن در آثار این دوره چیست و کدام عوامل فرهنگی و اجتماعی در این سیر تطور نقش داشته اند و در نهایت، حضور روایت در اشعار این دوره، چه تأثیری در شکل و محتوای آنها گذاشته است. برای این منظور، شعر معاصر به دو دوره تقسیم شده است: دوره اول، از آغاز تا سال 1330 که نیمایوشیج محور اصلی آن است و دوره دوم، از سال 1330 تا 1357 که شاعران نوپرداز دیگر روند کاری نیما را پی می-گیرند، تکامل می بخشند و روش های تازه ای را در این راه ایجاد می کنند. تأکید جامعه آماری این پایان-نامه، بر"افسانه" و "ققنوس" از نیما، "اندوه" از اخوان ثالث، "سکوت دسته گلی بود (دریایی3)" از رویایی، و "فراقی" از شاملو است. نتایج این تحقیق نشان می دهد که روایت در شعر نو ایران، هرچه از آغاز به زمان ما نزدیک تر می شود، از روایت آشکار به سوی روایت پنهان و روایت غایب سیر می کند. بنابراین در شعر نو ایران، (بر خلاف بعضی ادعاها) شعر ضدروایت یا فاقد روایت وجود ندارد و فرضیه آغازین تحقیق، مبنی بر وجود شعر نو ضد روایت مورد تأیید قرار نمی گیرد. شعر نو بر خلاف شعر سنتی ایران، ارتباط مفهومی خود را از همبستگی معنایی در محور عمودی خویش می گیرد. این عامل به عنوان یکی از مهم ترین مشخصه های شعر نو، نیاز به گونه ای روایتمندی را موجب می شود تا شعر، در غیاب عواملی که به شعر سنتی انسجام می بخشید، بتواند به عنوان یک کل واحد عمل کند و به مجموعه ای از پاره های ناهمگون بدل نشود.
فرزاد کریمی محمد قوامی
چکیده ندارد.