نام پژوهشگر: سعید کریمی قرهبابا
سعید کریمی قره بابا رحمان مشتاق مهر
متون ادبی را به روش های گوناگون می توان بررسی کرد. برخی از این روش ها مانند نقد «جامعه شناسانه»، «روان شناسانه»، «تاریخی» و «اخلاقی» برون متنی اند و از ساز و کارها یا نظام های علمی دیگری غیر از ادبیات برای درک و فهم متون بهره می گیرند. پاره ای دیگر از شیوه ها نیز درون متنی اند و در بررسی های خود تنها به نظام و سازواری عناصر درون متن توجّه نشان می دهند. نقد های «فرمالیستی یا شکل شناسانه»، «ساختار گرایانه» و «ساختار شکنانه» از جمله این نوع نقد هاست. «فرمالیسم» انقلابی بزرگ در حوزه «شناخت شناسی» ادبی بود و بیش از هر چیز بر جوهر ادبی متن تمرکز داشت. «فرمالیسم» معتقد است که یک اثر ادبی از اجزا و عناصر گوناگونی تشکیل یافته است و بین این اجزاء تعامل و پیوند هایی برقرار است که «کلّیت» اثر را می سازد. هر اندازه ارتباط این اجزا با یکدیگر مستحکم تر باشد و عناصر یک متن ادبی همدیگر را بیشتر تأیید و تقویت کنند «اثر ادبی ساختمند»ی به وجود خواهد آمد. منتقدان جدید به جای «فرم» از واژه «ساخت» نیز استفاده می کنند. در این میان آثار داستانی نیز به مثابه متون ادبی دارای فرم و ساخت اند. و شبکه پیچیده و سازمان یافته ای از روابط بر عناصر گوناگون درون آنها حاکم است. رساله حاضر سعی دارد تا به بررسی شکل شناسانه داستان های کوتاه ده نویسنده معاصر از سال 1300 تا انقلاب اسلامی 1357 بپردازد. این ده نویسنده به ترتیب عبارتند از «محمّد علی جمالزاده»، «صادق هدایت»، «بزرگ علوی»، «صادق چوبک»، «جلال آل احمد»، «غلامحسین ساعدی»، «بهرام صادقی»، «هوشنگ گلشیری»، «احمد محمود» و «محمود دولت آبادی». تحلیل شکل شناسانه این داستان ها طی ده مقاله مستقل و بیشتر در ساحت های «آغاز و انجام»، «طرح یا پیرنگ»، «شیوه های قصّه گویی»، «زاوی دید و راوی»، «شخصیت و شخصیت پردازی»، «محیط»، «مضمون»، «نثر و زبان» و... صورت گرفته است. با بررسی داستان های این نویسندگان در کنار همدیگر می توان سیر تکوین، تطوّر و پیشرفت داستان کوتاه ایرانی را به شیوه علمی ترسیم کرد و به سوالاتی از این قبیل پاسخ گفت که آیا نویسندگان ایرانی به فرم های روایی التفات لازم را دارند یا نه؟ و در صورت اقبال به فرم چگونه توانسته اند تعادلی بین فرم و محتوا ایجاد کننده میل به آفرینش فرم های نو تا چه اندازه در آنان نهادینه شده است؟ فرم های نوین در آثار این نویسندگان حالتی تصنّعی دارد یا نه؟ هر یک از عناصر داستانی با مدرن تر شدن آثار، چه مراحل تحوّلی را پشت سر گذاشته اند؛ نویسندگان ایرانی هم روزگار ما برای بیان مضامین تکراری چه رویکرد های متفاوتی را در حوزه فرم و ساخت اتخاذ کرده اند؟ و در نهایت اینکه آیا جهان بینی نویسندگان در نوع برخورد آنان با «فرم های نوین» تأثیر گذار بوده است یا نه؟