نام پژوهشگر: یوسف رضاپور
مرضیه سرداری یوسف ادیب
چکیده در سالیان اخیر دغدغه ی میان صاحب نظران تعلیم و تربیت اسلامی بروز کرده است،آیا آموزش های دینی به طور عام و دروس معارف اسلامی به طور خاص، خود حامل برخی اثرات ناخواسته و نامطلوب بر ارزشها ،نگرشها و عملکرد فراگیران نبوده اند؟ پژوهش حاضر درصدد بررسی اثرات تلویحی و ضمنی ناخواسته دروس معارف اسلامی بوده و با توجه به این که موضوع اثرات تلویحی و ضمنی در حوز? برنام? درسی پنهان بحث شده است،برای تبیین موضوع و انجام پژوهش از چارچوب نظری و روش های متناسب با مفهوم برنامه درسی پنهان استفاده شده است. روش تحقیق مورد استفاده در این پژوهش روش توصیفی پیمایشی (زمینه یابی) می باشد، جامعه آماری شامل تمام دانشجویان مقطع کارشناسی می باشد که در چهار گروه آموزشی عمده، علوم انسانی، علوم پایه، کشاورزی، فنی و مهندسی، در سال های ورودی تحصیلی 86و 85 در دانشگاه تبریز که مشغول به تحصیل می باشند و حداقل شش واحد از دروس معارف را گذرانده اند و با کتاب های دروس معارف آشنایی دارند انتخاب شده اند. طبق آمار دریافتی از آموزش کل دانشگاه تبریز، این تعداد برابر با 5256 نفر می باشد، با توجه به فرمول کوکران،350 نفر برای نمونه آماری این تحقیق انتخاب گردید ابزار اندازه گیری مورد استفاده در تحقیق پرسشنام? محقق ساخته بر اساس طیف لیکرت بود که شامل 40 سوال چهار گزینه ای بود و دو سوال باز پاسخ بوده برای تحلیل داده ها از آمار توصیفی و استنباطی بهره گرفته شد، یافته های مطالعه نشان میدهد که : ابعاد برنامه درسی پنهان (بار ارزشی منفی) در خصوص ماهیّت و اهداف، باورها و ارزش ها، روحیّ? علمی درصد بالا وجود دارندو عوامل اثر گذار برنامه درسی پنهان دروس معارف اسلامی عمدتاً عبارتند از: محتوای تکرای کتاب های دروس معارف، روش ارزشیابی غلط، غیرفعال بودن روش تدریس، نداشتن اطلاعات کافی برخی از اساتید، هم چنین علی رغم این که بین دیدگاه های دانشجویان دختر و پسر در خصوص ابعاد برنامه درسی پنهان و عوامل اثرگذار بر آن تفاوت وجود ندارد ولی بین دیدگاه های دانشجویان رشته های علوم پایه، علوم انسانی، فنی و مهندسی و کشاورزی در خصوص ابعاد برنامه درسی پنهان تفاوت معناداری ملاحظه شد. و در نهایت کدگذاری محوری حاصل از تحلیل کیفی به روش نظریه مبنایی نشان داد که، سنگین بودن، خشک بودن، تکراری و جذاب نبودن مطالب دروس معارف از اساسی ترین عوامل تاثیرگذار بر بار ارزشی ناخواسته دروس معارف از نظر دانشجویان می باشد.
تکذبان فضل الله زاده حاجی یوسف رضاپور
چکیده: در تحقیق حاضر پس از مقدمه ای درباره هوش و معنویت یکی از جدیدترین مفاهیم مطرح شده در روان شناسی یعنی هوش معنوی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در سال های اخیر مفهوم هوش تنها به عنوان یک توانایی شناختی در نظر گرفته نمی شود بلکه به حوزه های دیگری مانند هوش هیجانی، هوش طبیعی، هوش وجودی و هوش معنوی گسترش یافته است. چارچوب نظری هوش معنوی و مولفه های آن مطرح می شوند و محتوای کتب دین و زندگی دوره متوسطه به عنوان یکی از راههای تقویت این نوع هوش با مولفه های هوش معنوی تطبیق داده شده است. هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی تطبیقی مولفه های هوش معنوی در کتاب های درسی دین و زندگی دوره متوسطه می باشد. این پژوهش از نظر هدف از نوع تحقیقات کاربردی است، برای تحلیل داده ها از آمار توصیفی فراوانی و درصد فراوانی استفاده شده است، جامعه آماری این پژوهش تمام کتاب های درسی دین و زندگی دوره متوسطه در سال تحصیلی 88-1387می باشد. واحد نمونه برداری و تحلیل در مرحله تحلیل محتوا، مضمون بوده است. یافته ها: یافته های بدست آمده از این تحلیل نشان داد که در متن کتاب سال اول متوسطه به مولفه توسعه سطوح هوشیاری، در متن کتاب سال دوم متوسطه مولفه تفکر انتقادی وجودی و در متن کتاب سال سوم متوسطه مولفه آگاهی متعالی بیشتر از مولفه های دیگر پرداخته شده است. نتیجه گیری: مطالعه حاضر نشان داد که در مجموع سه کتاب مولفه تفکر انتقادی وجودی بیشتر از مولفه های دیگر و مولفه تولید معنی شخصی کمتر از مولفه های دیگر مورد توجه قرار گرفته اند. همچنین از مقایسه بین کتاب ها مشخص شد که کتاب دین و زندگی سال اول متوسطه از لحاظ دارا بودن مولفه های هوش معنوی بر کتاب دو سال دیگر برتری داشته است.و در کل سطح مولفه های هوش معنوی در این کتاب ها پایینتر از متوسط بوده است.
بهروز جباری جانقور یوسف ادیب
سلامت به عنوان یک ارزش فردی و اجتماعی بر طبق اساسنامه سازمان جهانی بهداشت و از دیدگاه همه ملتها و نزد همه مکاتب یکی از مهمترین و ابتدائی ترین حقوق نیاز های بشر تلقی شده است ودست یافتن به بالا ترین سطح آن از اهداف اجتماعی و ملی تمامی دولتها به حساب می آید. در این میان کتابهای درسی نقش بسزایی را ایفا می کنند و به عنوان وسیله ای ارزشمند در آموزش مطرح می باشند. با توجه به این امر، این پژوهش به تعیین میزان توجه به آموزش سلامت در کتب درسی پایه های چهارم و پنجم ابتدایی پرداخته است. روش تحقیق حاضر توصیفی(پیمایشی) و تحلیل محتوا می باشد. جامعه آماری در نظر سنجی از معلمان، کلیه معلمان پایه های چهارم و پنجم ابتدایی مدارس ابتدایی تبریز می باشد. نمونه پژوهش کلیه کتب درسی پایه های چهارم و پنجم ابتدایی می باشد. ابزار جمع آوری اطلاعات در این پژوهش پرسشنامه است. برای تجزیه و تحلیل از جداول و از روشهای (فراوانی، میانگین وزن دهی، و ...) استفاده شده است. نتایج نشان می دهد که در کتب درسی پایه های چهارم و پنجم ابتدایی به مولفه های آموزش سلامت به میزان کمی توجه شده است.
سارا عبد پروردگاری یوسف ادیب
پژوهش حاضر مقایسه میان سه برنامه درسی قصد شده،اجرا شده و تجربه شده کتاب درسی ریاضی دوره سوم راهنمایی را با توجه به سه عنصر عمده آن (هدف و محتوا شناختی و عاطفی، روش یاددهی–یاگیری و ارزشیابی)مورد مطالعه و بررسی قرار داده است . تحقیق از نوع توصیفی ـ پیمایشی است . جامعه آماری تحقیق،کلیه دبیران زن و مرد درس ریاضی و دانش آموزان پایه ی سوم راهنمایی استان اصفهان شهرستان شاهین شهر می باشد . نمونه آماری تحقیق شامل 28 نفر دبیر زن و مرد برای برنامه درسی ریاضی و 336 نفر دانش آموز دختر و پسر سوم راهنمایی که براساس جدول مورگان و به صورت نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند . شناسایی برنامه درسی قصد شده با استفاده از مطالعه و بررسی اسناد و مدارک برنامه درسی ریاضی مانند کتاب درسی،کتاب راهنمای معلم صورت گرفت . برای شناسایی برنامه درسی اجرا شده از یک پرسشنامه ی محقق ساخته استفاده شد که دارای 37 سوال متناسب با عنصر طراحی شده در برنامه درسی قصد شده تدوین و براساس مقیاس لیکرت در5درجه (بسیار زیاد ،زیاد، متوسط،کم ،خیلی کم ) تنظیم شده است . برای برنامه درسی تجربه شده از آزمون پیشرفت تحصیلی محقق ساخته برای سنجش میزان آموخته های دانش آموزان با توجه به عنصر هدف و محتوا استفاده شده است. باید خاطر نشان کرد که ابزارها دارای روایی و پایایی قابل قبولی بوده اند. پس از جمع آوری،تحلیل داده های پژوهش با استفاده از شاخصهای آمار توصیفی و آزمون tوابسته وt مستقل انجام شد . نتایج نشان داد که برنامه درسی اجرا شده در مولفه های هدف و محتوای شناختی و عاطفی، روش تدریس و ارزشیابی بین دیدگاه دبیران و دانش آموزان تفاوت معناداری وجود دارد بدین صورت که میانگین دبیران در هر سه مولفه بیشتر از دانش آموزان است . میزان دستیابی دانش آموزان در آزمون پیشرفت تحصیلی درمولفه ی اهداف و محتوای شناختی درسطح نسبتا مطلوب قرار دارد که با سطح مطلوب و برنامه درسی قصد شده فاصله دارد و همچنین میزان دستیابی به اهداف و محتوای عاطفی در برنامه درسی تجربه شده،درسطح مطلوب واقع شده است .
گلثوم بشیری حدادان فیروز محمودی
چکیده: هدف این پژوهش، توصیف تجارب و ادراک معلمان چند پایه و کارشناسان از آموزش در کلاس های چند پایه دوره ابتدایی مناطق روستایی کلیبر است. در این پژوهش، از روش تحقیق کیفی و از نوع پدیدارشناسی استفاده شده است. جامعه آماری این تحقیق، شامل کلیه معلمان و کارشناسان ابتدایی چند پایه مناطق روستایی کلیبر می باشد. نمونه آماری، براساس روش نمونه گیری هدفمند (براساس سابقه خدمت و تدریس در کلاس های چند پایه روستایی و در دسترس بودن)، از بین کارشناسان و معلمان چند پایه کلیبر انتخاب شدند. مصاحبه های نیمه سازمان یافته با 20 معلم چند پایه و 4 کارشناس آموزشی، در مورد تجارب و ادراکشان از آموزش در کلاس های چند پایه دوره ابتدایی مناطق روستایی صورت گرفته است. در این پژوهش، جهت دستیابی به اعتبار داده ها از نظرات اساتید متخصص، کارشناسان و معلمانی که سال ها در مدارس چند پایه مناطق روستایی کلیبر خدمت نموده و بازنشسته شدند و یا به مجتمع های آموزشی و مناطق شهری انتقال یافته اند، استفاده شده است. برای حصول اطمینان از قابلیت اعتمادپذیری داده های پژوهش از روش مطالعه مکرر، مقایسه داده ها، خلاصه سازی و دسته بندی اطلاعات، بدون این که در داده ها تغییراتی ایجاد شود، استفاده شده است. داده ها با استفاده از روش پیشنهادی اسمیت تجزیه و تحلیل شده اند. 10 مضمون اصلی از یافته ها شامل: 1. علل تشکیل کلاس های چند پایه؛ 2. مسایل و مشکلات مربوط به کلاس-های چند پایه؛ 3. روش های کنترل نظم در کلاس های چند پایه؛ 4. عوامل موثر در افزایش بازدهی کلاس-های چند پایه؛ 5. مشکلات مربوط به دانش آموزان چند پایه؛ 6. مشکلات معلمان چند پایه؛ 7. مشکلات مربوط به خانواده؛ 8. مشکلات مربوط به عدم مطابقت چند پایگی با ساختار نظام آموزش فعلی؛ 9. محاسن آموزش چند پایه ای؛ 10. پیشنهادات برای کاهش مشکلات کلاس های چند پایه به دست آمد. یافته های به دست آمده از تجارب و ادراک معلمان چند پایه و کارشناسان آموزشی از مشکلات معلمان چند پایه، نشان داد؛ کیفیت آموزش به دلیل عدم آگاهی معلمان با روش های تدریس ویژه این کلاس ها و برگزار نشدن دوره-های آموزشی ویژه چند پایه و ... پایین بوده و با مشکلات متعددی مواجه است. که از مهم ترین آن ها نداشتن دوره های آموزشی ویژه چند پایه، ضعف بنیه ی علمی دانش آموزان چند پایه و کمبود وقت است. در پایان، پیشنهادهای کاربردی و پژوهشی در این رابطه ارایه گردید.
فاطمه مشفق یوسف رضاپور
هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی تأثیر استفاده از آزمایشگاه علوم بر خلاقیت و پیشرفت تحصیلی دانش-آموزان شهر تبریز است.جامعه آماری تحقیق نیز شامل کلیه دانش آموزان پایه چهارم ابتدایی ناحیه 4 شهر تبریز در سال تحصیلی 92-93 می باشد. جهت تعیین نمونه آماری به روش تصادفی خوشه ای از بین مدارس مورد نظر دو مدرسه انتخاب و از هر مدرسه بصورت تصادفی دو کلاس انتخاب شد. تحقیق حاضر از نظر کنترل شرایط تحقیق یک بررسی نیمه تجربی و از نظر دامنه یک مطالعه خرد و از نظر زمانی یک بررسی مقطعی بوده است. در این تحقیق برای سنجش میزان خلاقیت از آزمون خلاقیت تورنس و برای سنجش پیشرفت تحصیلی ازآزمون پیشرفت تحصیلی محقق ساخته استفاده شده است. همچنین جهت تعیین اعتبار پرسشنامه پیشرفت تحصیلی از اعتبار محتوایی و جهت تعیین پایایی ازآزمون کودرریچاردسون استفاده شده است. قابل ذکر است که تدریس درس علوم برای هر دو گروه در ده جلسه بصورت نظری (گروه کنترل) و عملی (گروه آزمایش) انجام گرفت که نتایج حاصل از آزمون تحلیل کوواریانس نشان داد که تدریس درس علوم با استفاده از آزمایشگاه در افزایش خلاقیت دانش آموزان گروه آزمایش تأثیر نداشته ولی درافزایش پیشرفت تحصیلی موثر بوده است.
سعید زین العابدینی شهیر یوسف رضاپور
هدف پژوهش حاضر ارزیابی درونی گروه آموزشی برق- قدرت دانشکده برق و کامپیوتر دانشگاه تبریز در سال تحصیلی 93-92 می باشد. در این پژوهش سعی بر این شده تا وضعیت کیفیت عوامل اصلی گروه مشخص و نقاط ضعف و قوت عمده گروه شناسایی گردند. پژوهش حاضر یک مطالعه توصیفی از نوع پیمایشی بوده و از نظر دسته-بندی تحقیقات بر حسب هدف نیز یک تحقیق کاربردی می باشد که در آن از روش های کمی و نیز کیفی استفاده شده است. برای جمع آوری داده های مورد نیاز از پرسشنامه های محقق ساخته و مصاحبه سازمان یافته استفاده شد و تلاش شد تا کیفیت6 عامل ساختار سازمانی، تشکیلات و مدیریت، هیئت علمی، دانشجویان، دوره های آموزشی مورد اجرا، فرایند یاددهی- یادگیری و نیز امکانات و تجهیزات گروه در قالب 28 ملاک و 114 نشانگر مورد بررسی قرار گیرد و برای انجام این امر 9 سوال پژوهشی مطرح شد و به وسیله 9 پرسشنامه اطلاعات لازم جمع آوری گردید. جامعه آماری این پژوهش متشکل از اعضای هیئت علمی گروه (14 نفر)، دانشجویان کارشناسی ورودی 89 (40 نفر)، دانشجویان کارشناسی ارشد (48 نفر)، دانشجویان دکترا (34 نفر) و مسئولین کارگاه ها، آزمایشگاه ها، مرکز رایانه و کتابخانه (6 نفر) بودند که برای انتخاب اعضای نمونه از روش تمام شماری استفاده گردید. ضریب پایایی با استفاده از روش آلفای کرونباخ برای پرسشنامه اعضای هیئت علمی0.95، پرسشنامه دانشجویان کارشناسی0.95، دانشجویان کارشناسی ارشد 0.96، دانشجویان دکترا 0.97 و پرسشنامه مسئولین کارگاه ها و آزمایشگاه ها 0.90 محاسبه شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش های آماری توصیفی نظیر (میانگین، فراوانی، درصد و انحراف معیار) و آمار استنباطی (آزمون t نمونه های جفت شده) و محاسبه فراوانی پاسخ ها برای سازماندهی داده های کیفی پژوهش استفاده شد و کلیه عملیات آماری به وسیله نرم افزار spss نسخه 19 انجام پذیرفت. در پایان کیفیت هر یک از عوامل مورد ارزیابی در گروه برق- قدرت در سه سطح مطلوب، نسبتاً مطلوب و نامطلوب طبقه بندی گردید. یافته های این ارزیابی به ما نشان داد که کیفیت هر 6 عامل مورد ارزیابی در سطح نسبتاً مطلوب قرار دارد و بین وضع کیفی موجود و مطلوب گروه برق – قدرت از نظر اعضای هیئت علمی تفاوت معنادار وجود دارد. هم چنین در پایان ضمن بررسی اهداف جمع آوری شده و نتایج ارزیابی کیفیت عوامل مختلف و نظرات اعضای هیئت علمی و دانشجویان، پیشنهادهایی نیز برای بهبود کیفیت گروه ارایه گردید. آموزش عالی با پیشینه ای به قدمت بیش از 8 سده و به عنوان بالاترین سطح آموزشی جامعه همواره مورد توجه خاص ملت ها و دولت ها بوده است، زیرا این نهاد مهم، نقش اساسی را در رشد و توسعه جامعه در ابعاد مختلف فناوری، علمی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی داراست و به عنوان منشاء تغییرات و هدایت آن ها در جهت تعالی جامعه شناخته می شود که باید در راستای کامل ماموریت، اهداف و وظایف محوله از کارایی و اثر بخشی لازم برخوردار باشد و حفظ، بهبود و ارتقای کیفیت این نظام باید در اولویت اقدام ها و برنامه های جامعه قرار بگیرد (بازرگان، کشاورز، اسحاقی و محمدی، 1388الف). آموزش عالی در طول سه دهه گذشته با چالش ها و مسایل عدیده ای مواجه بوده است. رشد فزاینده دانشجویان و متقاضیان ورود به دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی، گسترش کمی نظام آموزش عالی بدون توجه به ظرفیت های موجود و توان بافت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه جهت پذیرش خیل عظیم فارغ التحصیلان دانشگاهی، کاهش منابع مالی و فشار از سوی جامعه جهت مسئولیت پذیری و پاسخ گویی بیشتر، از جمله این چالش ها محسوب می شوند. آموزش عالی بایستی ضمن توجه به این چالش ها، به حفظ، بهبود و ارتقای کیفیت با اتکای بر مدیریت و رهبری کارآمد در شرایط تغییر سریع، بی ثباتی و دگرگونی در محیط آموزش عالی بپردازد (رمزدن، 1997؛ ترجمه نوه ابراهیم، 1380). تمام این مسائل ایجاب می کند که آموزش و نظام دانشگاهی از یک نظام برنامه ریزی، توسعه، ارزشیابی و اعتباربخشی برخوردار باشد تا به کمک آن بتواند به ارتقای مستمر کیفیت پرداخته و خود نظارتی و خود ارزشیابی را جزیی از فرایند روزمره خود نماید و بتواند ضمن بهبود و ارتقای کیفیت آموزشی و پژوهشی، بهبودی کل نظام دانشگاهی را مد نظر قرار دهد (قورچیان، 1382؛ بازرگان، 1374). ارزشیابی سازوکاری را به دست می دهد که به وسیله آن می توان به کژی ها، کاستی ها و نواقص نظام پی برد. جهت سنجش این امر که وضعیت کارکردی یک نظام آموزشی چگونه است و چه نقاط قوت و ضعفی دارد، تنها به وسیله یک رهیافت مناسب ارزشیابی می توان وضعیت عوامل تشکیل دهنده نظام و عملکرد آن را مورد قضاوت قرار داد (رونتری ، 1997). یکی از الگوهای ارزشیابی که در بهبود کیفیت آموزش عالی سابقه ای طولانی دارد، الگوی اعتبار سنجی است. اعتبار سنجی فرایندی است که طی آن نظام آموزش عالی ابتدا از طریق ارزشیابی درونی درباره وضعیت موجود خود در مقایسه با اهداف بیان شده قضاوت می کند و سپس گروه همگنان بر اساس گزارش ارزشیابی درونی نظام آموزش عالی، ارزشیابی بیرونی و سرانجام اعتبار -سنجی را انجام می دهند. بنابراین ارزشیابی درونی بعنوان گام اول الگوی اعتبارسنجی به مثابه خود در آیینه دیدن است تا نقاط قوت و ضعف نظام دانشگاهی معلوم گردد. در این مرحله نظام دانشگاهی (گروه آموزشی/ دانشکده/ دانشگاه) و خود اعضاء، سوالات ارزشیابی را صورت بندی و روش های گردآوری داده ها را تعیین و آن ها را تحلیل می کنند و پیشنهادات لازم را جهت بهبود کیفیت ارائه می دهند (بهرامی و همکاران، 1386؛ کیذوری و همکاران، 1387). ارزیابی درونی به-عنوان مرحله اول الگوی اعتبارسنجی بهبود مستمر کیفیت را دنبال می کند، در حالی که ارزیابی بیرونی به عنوان مرحله دوم این الگو بر رعایت استانداردها تاکید دارد (پورجم و همکاران، 1385). کیفیت آموزشی و پژوهشی از جمله دغدغه های اصلی نظام های آموزش عالی در اغلب کشورهای جهان است که همواره نظام های دانشگاهی برای دستیابی به آن تلاش می کنند (کیذوری و همکاران، 1387؛ بازرگان و همکاران، 1380). کیفیت در آموزش عالی امری پویا و دارای ابعاد متعدد است که دائما تغییر می کند. از این رو کیفیت علمی و ارتقا و تضمین آن بایستی دغدغه اصلی هر نظام دانشگاهی پویا، فعال و تاثیرگذار بر توسعه کشور و تحقق سیاست های مربوط به آن باشد (محمدی و اسلامزاده، 1381). با توجه به تغییرات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ناشی از جهانی شدن، فناوری اطلاعات و اقتصاد دانش محور از یک سو و چالش ها و مشکلات موسسات آموزش عالی از جمله مشتریان ناراضی، کارکنان کم روحیه، بروندادهای نامناسب، فرایندهای کاری ناهمگن، هزینه های زیاد، اثربخشی کم و بوروکراسی ناکارآمد و متورم از سویی دیگر، حفظ کیفیت بالا و رعایت استاندارها برای موسسات آموزش عالی یک ضرورت مهم به شمار می رود (مطهری نژاد و همکاران، 1391). کیفیت، هزینه و بهره وری همواره به عنوان سه عامل اساسی مورد توجه خاص مدیریت دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی هستند؛ اما کیفیت به دلیل این که به نوعی هم هزینه و هم بهره-وری تحت تاثیر آن قرار دارند و اگر کیفیت بهبود یابد هزینه کاهش یافته و بهره وری افزایش می-یابد بیشتر مورد توجه است. امروزه مدیریت آموزش عالی با دو چالش عمده روبرو است. چالش اول از سوی جامعه و دولت است که خواهان پاسخ گویی، شفافیت امور و مسئولیت پذیری در قبال منابع، بودجه و سرمایه گذاری صورت گرفته در آموزش عالی هستند و چالش دوم نظام دانشگاهی، پاسخ گویی این نظام در خصوص مسئولیت پذیرفته شده است. لذا می توان الزامات اخلاقی، حرفه-ای، رقابتی و مسئولیت پذیری و پاسخ گویی را به عنوان چهار الزام توجه به کیفیت بیان کرد. بنابراین کیفیت باید دارای اولویت اول در نظام آموزش عالی باشد و در جهت بهبود و ارتقای آن تلاش کرد و این امر میسر نخواهد بود مگر این که یک نظام کارآمد ارزیابی در جهت حصول به تضمین کیفیت ایجاد و استقرار یابد (محمدی، 1387). اهمیت و ضرورت انجام ارزیابی در این است که ارزشیابی به صورت های مختلف از منافع دانشجویان، والدین، موسسات آموزشی و کارفرمایان حمایت می کند. با در نظر گرفتن ارزشیابی، متقاضیان تحصیل و والدین آنها مطمئن می شوند که وقت و هزینه زیاد تحصیلات دانشگاهی را به-جای صحیحی مصرف می کنند. کارفرمایان نیز می توانند از این امر مطمئن باشند که افرادی که استخدام می کنند به مهندسانی حرفه ای تبدیل خواهند شد. حتی جامعه نیز به خدمات ارائه شده از سوی این مهندسان اطمینان بیشتری خواهد داشت (بازرگان،1391ب). -1) اهداف پژوهش 1-3-1) هدف کلی ارزیابی درونی گروه برق- قدرت دانشکده برق و کامپیوتر دانشگاه تبریز در سال تحصیلی 93-92. 2-3-1) اهداف جزیی 1. تعیین و تصریح اهداف آموزشی، پژوهشی، عرضه خدمات تخصصی وضعیت مطلوب گروه آموزشی برق- قدرت دانشگاه تبریز؛ 2. مشخص کردن سطح کیفی عامل "ساختار سازمانی، تشکیلات و مدیریت" گروه برق- قدرت؛ 3. مشخص کردن سطح کیفی عامل "هیئت علمی" گروه برق- قدرت؛ 4. مشخص کردن سطح کیفی عامل "دانشجویان" گروه برق- قدرت؛ 5. مشخص کردن سطح کیفی عامل "دوره های آموزشی مورد اجرا" در گروه برق- قدرت؛ 6. مشخص کردن سطح کیفی عامل "فرایند یاددهی- یادگیری" گروه برق- قدرت؛ 7. مشخص کردن سطح کیفی عامل "امکانات و تجهیزات" گروه برق- قدرت؛ 8. تعیین تفاوت کیفیت وضعیت موجود گروه برق- قدرت دانشگاه تبریز با وضعیت مطلوب آن؛ 9. ارائه پیشنهادهای لازم جهت بهبود کیفیت موجود گروه برق- قدرت دانشگاه تبریز و رسیدن به وضعیت مطلوب. 4-1) سوالات پژوهش 1. اهداف آموزشی، پژوهشی، عرضه خدمات تخصصی وضعیت مطلوب گروه آموزشی برق- قدرت دانشگاه تبریز چیست؟ 2. "ساختار سازمانی، تشکیلات و مدیریت" گروه برق- قدرت از نظر کیفی در چه سطحی قرار دارد؟ 3. "هیئت علمی" گروه برق- قدرت از نظر کیفی در چه سطحی قرار دارد؟ 4. "دانشجویان" گروه برق- قدرت از نظر کیفی در چه سطحی قرار دارد؟ 5. " دوره های آموزشی مورد اجرا " گروه برق- قدرت از نظر کیفی در چه سطحی قرار دارد؟ 6. "فرایند یاددهی- یادگیری" گروه برق- قدرت از نظر کیفی در چه سطحی قرار دارد؟ 7. "امکانات و تجهیزات" گروه برق- قدرت از نظر کیفی در چه سطحی قرار دارد؟ 8. تفاوت کیفیت وضعیت موجود گروه آموزشی برق- قدرت دانشگاه تبریز با کیفیت وضعیت مطلوب چقدر است؟ 9. چه پیشنهادهایی را جهت بهبود کیفیت موجود گروه برق- قدرت دانشگاه تبریز و رسیدن به وضعیت مطلوب می توان ارائه داد؟
رقیه رضائی اصغر نقدی
هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی تجارب اکتسابی دانشجویان دانشگاه تبریز از برنامۀ درسی پنهان در درس تربیت بدنی است. این پژوهش از نوع کیفی و پدیدارشناسی است. جامعۀ آماری شامل دانشجویان دانشگاه تبریز می باشد. بنابراین براساس روش نمونه گیری هدفمند، مصاحبه های نیمه سازمان یافته و عمیق با 15 نفر از دانشجویان در خصوص تجربه شان از برنامۀ درسی پنهان در درس تربیت بدنی صورت گرفت. جهت دستیابی به روایی سؤالات مصاحبه از نظرات اساتید صاحبنظر استفاده شد و برای حصول اطمینان از پایایی داده های پژوهش از روش مطالعه ی مکرر، مقایسه مستمر داده ها، خلاصه سازی و دسته بندی اطلاعات بدون اینکه داده ها آسیبی ببینند استفاده شد. داده های به دست آمده از این مصاحبه ها با استفاده از روش پیشنهادی اسمیت مورد تحلیل قرار گرفت. چهار مضمون اصلی از یافته ها شامل 1- عوامل مؤثر بر یادگیری؛ 2- موانع یادگیری؛ 3- مشکلات آموزش تربیت بدنی؛ 4- مهارت های اجتماعی به دست آمد. یافته های به دست آمده از تجارب دانشجویان از برنامۀ درسی پنهان در درس تربیت بدنی نشان داد که اگرچه عوامل متعددی از جمله محیط فیزیکی، قوانین و مقررات، ارتباط متقابل اعضای هیئت علمی و دانشجویان و ... در یادگیری های پنهان دانشجویان تأثیر داشتند، ولی دانشجویان بیش از همه، به ویژگی های شخصیتی و علمی استاد اشاره کرده و نقش کمتری برای خود قائل بودند.
محبعلی قهرمانی یوسف رضاپور
هدف این پژوهش بررسی تعیین نقش ارزشیابی توصیفی در ایجاد انگیزه وخلاقیت دانش آموزان ازدیدگاه معلمان و مدیران بود. جامعه آماری این تحقیق را کلیه ی معلمان و مدیران مرد شهرستان کلیبر که1200نفر در سال 93-92 مشغول تدریس هستند،تشکیل می دهند.
مریم بیرام زاده چیانه یوسف رضاپور
چکیده: هدف اصلی این پژوهش بررسی میزان توجه برنامه درسی اجراشده به ابعاد هویت ملی با توجه به چهار عنصر عمده برنامه درسی(هدف، محتوا، روش تدریس، ارزشیابی) است. تحقیق از نوع توصیفی- پیمایشی است. جامعه آماری آن شامل تمام دبیران دروس تاریخ، جغرافیا، ادبیات و علوم اجتماعی دوره اول متوسطه(پایه هفتم وهشتم) و دوره دوم متوسطه(تمام پایه ها) می باشد. نمونه آماری شامل 103 نفراست که به صورت تصادفی و بر اساس جدول مورگان انتخاب شده اند. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه محقق ساخته که دارای 38 سوال در زمینه هویت ملی در هر یک از ابعاد برنامه درسی اجراشده است که بر اساس مقیاس لیکرت در مقیاس پنج درجه ای(کم، خیلی کم، متوسط، زیاد، خیلی زیاد) تنظیم شده، استفاده شده است. تحلیل داده های حاصل از پژوهش با استفاده از نرم افزار spss انجام پذیرفت و نتایج به دست آمده نشان داد که میزان توجه برنامه درسی اجرا شده در عنصر هدف، کم، در عنصر محتوا، کم، در عنصر روش تدریس، کم و در عنصر ارزشیابی در سطح خیلی کم می باشد. همچنین نتایج به دست آمده نشان می دهد که بین دیدگاه دبیران مرد و دبیران زن در میزان توجه به ابعاد هویت ملی تفاوت معناداری وجود دارد. میزان توجه دبیران زن در ابعادتاریخی، جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی عنصر هدف، در ابعاد تاریخی، فرهنگی و اجتماعی عنصر محتوا، در ابعاد فرهنگی و اجتماعی عنصر روش تدریس، و در ابعاد فرهنگی و اجتماعی عنصر ارزشیابی نسبت به دبیران مرد بیشتر می باشد.
داود جعفری یوسف رضاپور
چکیده: هدف این تحقیق تعیین رابطه هوش معنوی دبیران دین و زندگی دوره متوسطه شهرستان مشگین شهر با میزان استفاده از روش تدریس فعال آنان در سال تحصیلی 94-93 می باشد. این پژوهش از نظر هدف از نوع تحقیقات کاربردی است، همچنین از نظر روش توصیفی از نوع همبستگی می باشد. جامعه آماری این پژوهش شامل دبیران دین وزندگی که به تعداد 94 نفر زن و 81 نفر مرد و دانش آموزان دوره متوسطه 13000 نفر می باشد. نمونه گیری معلمان دین و زندگی طبق جدول مورگان 123 نفر و دانش آموزان به تعداد 297 نفر می باشد.روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای نسبتی می-باشد. در این تحقیق برای گردآوری داده ها از پرسشنامه:1- روش تدریس فعال محقق ساخته 2- پرسشنامه استاندارد 24 گویه ای هوش معنوی کینگ استفاده شده. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار spss، در دو بعد توصیفی و استنباطی استفاده شده، در بعد استنباطی برای سوال های 1-4 از ضریب همبستگی پیرسون سوال 5 از آزمون تحلیل واریانس یک طرفه و برای سوال6 t مستقل استفاده شده. یافته های این تحقیق نشان داد که بین مولفه های تفکر انتقادی وجودی، تولید معنای شخصی، آگاهی متعالی و توسعه سطوح هوشیاری هوش معنوی معلمان دین و زندگی با میزان استفاده از روش تدریس فعال آنان رابطه وجود دارد و این رابطه به صورت مثبت می باشد،ولی بین متغیر جنسیت و مدرک تحصیلی معلمان با میزان استفاده از روش تدریس فعال آنان تفاوت معنی داری وجود نداشت.
پروانه صوفی زاده یوسف ادیب
هدف اصلی پژوهش حاضر پدیدارشناسی تجربیات اساتید دانشگاه تبریز در خصوص عوامل موثر بر بهبود فرایند یادگیری دانشجویان است. در این پژوهش از رویکرد کیفی و از روش پدیدارشناسی استفاده شده است. جامعه آماری این تحقیق را کلیه اساتید دانشگاه تبریز به تعداد700 نفر که در سال تحصیلی 94-93 مشغول به تدریس بودند تشکیل می دهند. بنابراین بر اساس نمونه گیری هدفمند، مصاحبه های نیمه سازمان یافته با 12استاد دانشگاه تبریز در خصوص تجارب آنها از عوامل موثر بر بهبود یادگیری دانشجویان صورت گرفت. در این پژوهش جهت دستیابی به اعتبار سوالات از نظر اساتید با تجربه استفاده شد و برای حصول اطمینان از قابلیت اعتمادپذیری داده های پژوهش از روش مطالعه مکرر، مقایسه مستمر داده ها، خلاصه سازی و دسته بندی اطلاعات بدون اینکه داده ها آسیبی ببینند استفاده شده است و داده های این پژوهش با استفاده از روش پیشنهادی اسمیت تجزیه و تحلیل شده اند.
لیلا همدست یوسف رضاپور
هدف پژوهش حاضر ارزیابی درونی گروه حقوق دانشکده علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه تبریز در سال تحصیلی 93-94 می باشد.در این پژوهش سعی شده است تا وضعیت عواما اصلی گروه مشخص و نقاط ضعف و قوت عمده گروه مشخص گردند. پژوهش حاضر یک مطالعه توصیفی از نوع پیمایشی بوده و از نظر دسته بندی تحقیقات بر حسب هدف نیز یک تحقیق کاربدی می باشد که در آن از روشهای کمی و کیفی استفاده شده است. برای جمع آوری داده های مورد نیاز از پرسشنامه های محقق ساخته و مصاحبه سازمان یافته استفاده شد و تلاش شد تا کیفیت 6 عامل ساختار سازمانی ، تشکیلات و مدیریت ، هیئت علمی ، دانشجویان ، دوره های آموزشی مورد اجرا ، فرایند یاددهی- یادگیری و نیز امکانات و تجهیزات گروه در قالب 28 ملاک و 114 نشانگر مورد بررسی قرار گیرد و برای لنجام این امر 9 سوال پژوهشی مطرح شد و و به وسیله 7 پرسشنامه اطلاعات لازم جمع آوری گردید. جامعه آماری این پژوهش متشکل از اعضای هیئت علمی گروه (13) نفر ،دانشجویان کارشناسی (61نفر)، دانشجویان کارشناسی ارشد (51نفر) و 1نفر مسئول کتابخانه بودند که برای انتخاب اعضای نمونه دانشجویان از روش تمام سرشماری و اعضای هیئت علمی از روش نمونه گیری در دسترس استفاده شد. ضریب پایایی با استفاده از روش آلفای کرونباخ برای پرسشنامه اعضای هیئت علمی 78/. ، پرسشنامه دانشجویان کارشناسی 83/. و پرسشنامه دانشجویان کارشناسی ارشد 76/. محاسبه شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روشهای آمار توصیفی نظیر ( میانگین ، فراوانی ، درصد و انحراف معیار) و آمار استنباطی (آزمون tنمونه های جفت شده) و محاسبه فراوانی پاسخ ها برای سازماندهی پاسخ های کیفی استفاده شد و کلیه عملیات آماری به وسیله نرم افزار spss نسخه 20 انجام گرفت. در پایان کیفیت هر یک از عوامل مورد ارزیابی در گروه حقوق در سه سطح مطلوب ، نسبتاً مطلوب و نامطلوب طبقه بندی گردید . یافته های این تحقیق نشان داد که کیفیت هر شش عامل مورد ارزیابی در سطح نسبتاً مطلوب قرار دارد و مشخص شد که بین وضع کیفی موجود و مطلوب گروه حقوق تفاوت معنادار وجود دارد. همچنین در پایان ضمن بررسی اهداف جمع آوری شده و نتایج ارزیابی کیفیت عوامل مختلف و نظرات اعضای هیئت علمی و دانشجویان ، پیشنهادهایی نیز برای بهبود کیفیت گروه ارائه گردید.