نام پژوهشگر: حسن اسلامپور
علی جلالی بستانو علی فتحی
بررسی تاریخ واژه شناسی قرآن، ما را از اهمیت موضوع نزد دانشمندان اسلامی ، آگاه می گرداند. در این بررسی، سیر تطور واژه شناسی قرآن و اسباب آن، معلوم می گردد. تقدس کلام الهی؛ دور شدن از دانش لغت عربی؛ بروز تخصص های لغوی؛ و رقابت بین علمای لغت، از مهم ترین اسباب تطور دانش مفردات قرآن است. فهم صحیح قرآن به فهم دقیق واژگان آن وابسته است. این پژوهش در پی نشان دادن میزان تأثیر واژه شناسی بر فهم و تفسیر قرآن است. مبنای پژوهش برای نشان دادن این تأثیر، تکیه بر اصول واژه شناسی است. بررسی آراء واقوال مفسران و مقایسه ی آن با گفته های لغت دانان، با در نظر گرفتن اصول واژه شناسی، تأثیر واژه شناسی را در تفسیر، بیشتر نمایان می سازد. از مهم ترین اصولی که می تواند تأثیر واژه شناسی را بر تفسیر بهتر نشان دهد؛ اصل اشتقاق، اشتراک و ترادف است. توجه به اشتقاق، به فهم دقیق از آیات قرآن می انجامد؛ اشتراک، موضع اختلاف بین مفسران را مشخص می نماید؛ و ترادف، موجب شناخت اعجاز قرآن و پی بردن به زیبایی آیات الهی می شود. آگاهی از اسباب اختلاف در تفسیر؛ نزدیک شدن به مراد الهی از آیات قرآن؛ و پی بردن به ظرافت ها و زیبایی های آیات، از بهترین تأثیرهای واژه شناسی بر فهم و تفسیر قرآن کریم است. واژگان کلیدی: واژه شناسی، اصول واژه شناسی، ترادف، اشتراک، اشتقاق، مدارس لغوی
امیر عباس فیضی علی فتحی
دانش واژه شناسی (مفردات) قرآن نقشی اساسی در فهم و تفسیر این کتاب مقدّس دارد. می توان گفت واژه شناسی پیش نیازی برای تألیف تفاسیر قرآن، در کنار سایر دانش های مرتبط با تفسیر از جمله روایات و سیره است. روایتهای فراوانی در منابع اسلامی یافت می شود که بیان می دارند اصحاب پیامبر در مورد برخی واژگان که معنایشان برای آن ها مبهم بود، از محمّد (ص) پرسش می کردند. همچنین برخی از اصحاب و تابعین پیامبر مانند علی بن ابی طالب و عبدالله بن عبّاس نیز به تفسیر قرآن و رفع ابهام از واژگان قرآن همّت گماشتند که چنین رویه ای، بعدها توسّط دانشمندان مسلمان به تدریج توسعه داده شد. در قرن های بعد، کتاب هایی پیرامون واژه شناسی کلمات قرآن تألیف شد و موضوعات مهم و درخوری در همین راستا مورد بحث قرار گرفت. برخی از مفسّران–مانند ابوعلی فضل بن حسن طبرسی و ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری-نیز به طرح این مبحث در تفاسیر خود همّت گماردند. در این پایان نامه نظریات و آراء این دو مفسّر پیرامون واژگان جزء 11 و 12 قرآن مورد بررسی قرار گرفته و با اهتمام و توجّه به مباحث نظری ـ کاربردی علم مفردات، آن ها را مورد تطبیق و ارزیابی قرارداده است. برای دسترسی به نتیجه ای متقن، آراء واژه شناسان بنام مسلمان نیز در بحث های تطبیقی گنجانده شده اند. به هر صورت استناد به قرآن، قواعد عرب و سنّت رسول خدا و یافتن معنای الفاظ قرآن در عصر نزول و استمداد از قوّه عقل و تدبّر، می تواند از شاخص های مشترک دو مفسّر باشد. همچنین توجّه به اشتراک و ارجاع کلمات به اصل واحد و تطبیق آن بر مصادیق متعدّد از اصول کاربردی دو مفسّر در تفسیرشان است.
اعظم نوری حسن اسلامپور
در سال¬های اخیر با گسترش و نفوذ جریان فمینیسم با ویژگی تلاش برای کسب حقوق مساوی زن و مرد یا برتری ارزش¬های زنانه با صرف نظر از تفاوت¬های جنسیتی، که ادعا می¬کرد به دنبال برابری منزلت و نقش زن در مقابل مرد است، در جوامع مختلف، خانواده سنتی و نقش¬ همسری و مادری زنان به چالش کشیده شد و زنان در موقعیتی نابرابر با مردان قرار گرفتند. نقش همسری زن با ادعای ایجاد زندگی بهتر و اعطای انواع آزادی¬ها به زنان، سرکوب شد و مادری نیز با تشویق زنان به کار خارج از خانه و مشابه¬سازی زندگی با مردان و طرد و تحقیر غریزه مادری، در زندگی زنان کم¬رنگ و بی¬ارزش جلوه شد. در مقابل قرآن کریم با آموزه¬های ارزشمندی که در مورد زنان و نقش¬پذیری آنها در خانواده ارائه نموده است و نقش مادری و همسری را هماهنگ با ویژگی¬های فطری و طبیعی زنان قلمداد کرده است. مسأله اصلی در این نوشتار این است که چه ویژگی¬هایی برای همسری و نقش مادری زنان در قرآن کریم در مقایسه با مکتب فمینیسیم مطرح شده است؟ البته پژوهش¬هایی به صورت پراکنده در این زمینه انجام گرفته است که به نظر می¬رسد بسیاری از آنها از انسجام کافی برخوردار نبوده¬اند. روش کار به صورت کتابخانه¬ای است. برای شناسایی نظریات فمینیست¬ها به کتب و مقالات فمینیست¬ها مراجعه شده و برای شناخت دیدگاه¬های قرآنی نیز آیات قرآن کریم و تفاسیر شیعه و سنی مطالعه شده است. در نهایت این نتیجه حاصل می¬شود که راه¬حل مشکلات کنونی زنان که در پرتو رواج افکار و راهبردهای فمینیستی ایجاد شده است، بازگشت به برنامه زندگی قرآنی است؛ زیرا قرآن کریم در حالی که موقعیت انسانی زن و مرد را یکسان دانسته است، تفاوت¬های طبیعی و استعدادها و توانایی¬های مختلف آنها را نیز مد نظر قرار داده است و بر رعایت عدالت جنسیتی نیز مبتنی بر تفاوت¬ها تأکید کرده است.
حمید فیروزی مصطفی کریمی
ازجمله مسائل مورد تحقیق از نگاه قرآن کریم ، عوامل خطاست.خطا یعنی اشتباه، خلاف، تقصیر، غلط، نادرست ، ناراست ، سهوو فعلی است که بدون اراده از مکلف صادر شود که به آن بازخواست نمی شود.عوامل خطای انسان از نگاه قرآن به معرفتی ، اخلاقی ، روانی و روش شناختی قابل تقسیم است. 1 - عوامل معرفتی : مجاری معرفتی انسان عبارتند از: حس، عقل ودل که تمام آنها به نحوی خطا پذیر هستند . حس به دلیل جزئی ومحدود بودنش، شناخت را سطحی می کند و یقین با آن حاصل نمی شود.عقل نیز به دلیل محدودیت آن به درک امور کلی، نمی تواند به تمام حقایق دست یابد. گاهی نیز به سبب نشستن غبارهایی برروی آن دچار خطا می شود.خطا پذیری دل نیز به دلیل نشستن غبارهایی از جمله هوی نفس برروی آن است. 2- عوامل اخلاقی: برخی رذایل اخلاقی همچون تکبر پردهای ظلمانی بر فکرانسان میاندازد و قدرت تشخیص را از او میگیرد، قلبش همچون یک ظرف مهر شده، میگردد. ونیزپیروی از هوای نفس ، مانع به کارگیری صحیح قوای درک کننده انسان می شود. غفلت هم عارض برقوای ادراکی انسان شده و آن را مختل نموده ،کارایی آن را از بین می برد و راه را برای نفوذ شیطان باز می نماید. 3 – عوامل روانی : عجله یکی از عوامل روانی خطاست که مراد از آن انجام کار به مجردخطور آن به ذهن و بدون تامل است. عجله موجب می شود که انسان نتواند میان خیر و شر فرقگذارد. همچنین مانع قضاوت صحیح می گردد. وابستگی مفرط به دنیا جزعوامل روانی است که سبب عدم تشخیص راه درست می شود. آرزوی طولانی واشتغال بیش از حد بدان ، سبب ازدست رفتن قوه تشخیص و قرین شدن با شیطان است. تعصب که وابستگی غیرمنطقی به شخص یا عقیده خاصی است و حجاب ضخیمی بر دیده عقل انسان می افکند و سبب محروم شدن از درک حقایق می گردد. تقلید بی دلیل ازدیگران وپذیرفتن رأی آنان بدون درخواست برهان، از دیگر عوامل روانی خطا است. زنجیری که اندیشه انسان را به بند می کشد و به آدمی اجازه نمی دهد که درباره عقاید خود بیاندیشد. شخصیت گرایی یعنی پذیرش بی چون و چرای بعضی از اندیشه ها بدون مبنای علمی و عقلی، نیزسبب دربند کشاندن اندیشه ، اراده و زوال قدرت بصیرت و باز داشتن از حق گرایی می گردد. سیطره عوامل محیطی نیز بر انسان قدرت درست فکر کردن وگزینش راه درست را از وی سلب می کند. اثر پذیری ازشیطان که با سلاح وسوسه انجام می گیرد،درمقوله روانی می گنجد.این امر، سبب تصرف اندیشه و خیال انسان و مختل ساختن قوه تشخیص اومی گردد. 4- عوامل روش شناختی : اعتماد به جهل درتقابل با علم وعقل ، سبب عدم تشخیص ارزش ها از ضد ارزش ها درانسان می گردد. اعتماد به ظن، موجب از دست دادن قدرت بصیرت، دوری از علم می شود. اعتماد به شک نیز، سبب مشتبه شدن در امور، مانع ادراک صحیح و تفکر، فقدان بصیرت و نفوذ شیطان درانسان است.