نام پژوهشگر: جواد نوبهار
منا نراقی رضوان صادق زاده
«مدرنیته» یا تجدد برای وصف انسان و یا جوامع و تمدن ها و دوره های تاریخی به کار می رود. این مفهوم عبارت است از حرکت در مسیر متحول ساختن فکر، فن، شیوه زندگی و خلاصه هرآنچه به زندگی مرتبط است و مفهومی اساساً غربی دارد. مدرنیسم در هنرهای بصری، از یک رشته تحولات اجتماعی، فرهنگی و هنری اروپا در سده نوزدهم ناشی شد. تلاش برای رهایی از بن بست هنر آکادمیک – که خود عصاره سنت طبیعت گرایی بود – هنرمندان نو جو را به تجربه های جدید کشانید. آنان به انگیزه راه جویی، امکانات تجسمی رنگ و خط را از نو آزمودند. آن ها پیگیرانه کوشیدند تا از راه خودبیانگری، به یک آرمان جدید دست یابند. در این رهگذر دگرگونی بنیادی در معیارها و مفاهیم زیبایی شناختی و اصول فنی هنر ایجاد شد؛ و از مجموعه دستاوردهای نوپدید، زبان هنری نویسی برای تبیین و تفسیر مفهوم عمیق تری از واقعیت شکل گرفت. مدرنیسم امری مداوم و پیوسته در حال دگرگونی است، پدیده هنر مدرن نیز که محصول تفکر مدرن می باشد، لحظه تولد آن تا حدودی مشخص، اما افول آن مبهم است. بررسی هنر مدرن و خاستگاه فکری آن در مقیاسه با هنر معاصر از ملزومات معرفی هنر زمانه ما می باشد. بررسی هنر مدرن در ایران و شناخت ریشه ها و الگوهای آن در قالب مطالعات موردی، نشان می دهد که هنر مدرن ایران حاصل برداشت ها و دریافت های شخصی است که با تأثیرپذیری کمال الملک از هنر غرب در دهه 1290 هجری شمسی یه ایران آورده شد از سوی دیگر تجربه هنر معاصر، صرف نظر از تمایزهای تاریخی، تفاوت های ذاتی و ماهوی با هنر مدرن دارد. این تفاوت ها نه فقط شکل رسانه ای، بلکه ساختار نظری، کارکرد اجتماعی هنر مدرن را در بر می گیرد. بنابراین معاصر بودن فراتر ار یک اشاره تاریخی، بر دگرگونی عظیمی در تعریف، مفهوم و شکل بیانی هنر نیز دلالت دارد. هنر معاصر در هر حدی از تأکید بر مضمون و محتوای خود، در هر حال نوعی ضدیت آشکار با جلوه های هنر مدرن ظاهر می شود. در این ارتباط هنر معاصر می تواند نوعی پیروزی اراده دیرین و ستیزه جویانه علیه سنت مدرنیستی در هنر قلمداد شود.