نام پژوهشگر: مسعود سلیمانی
نادر وظیفه شیران مسعود سلیمانی
چکیده مقدمه: پیوند آلوژنیک با خون بند ناف در بالغین عمدتاً به علت دوز پایین سلولهای cd34+ دارای محدودیت هایی است. برای غلبه براین محدودیت، می-بایست این سلولها مورد تزاید قرار بگیرند که جفت انسان به عنوان منبع جدیدی از سلولهای پروژنیتور مزانشیمی یعنی سلولهای بنیادی سوماتیک غیرمحدود شده(ussc) ، مورد بررسی و کاربری جهت استفاده به عنوان لایه مغذی برای سیستم کشت دکستر جهت تزاید سلولهای cd34+ خون بندناف قرار گرفت. تماس و ارتباط بین سلولهای استرومال و خونساز در سیستم کشت دکستر به صورت دوبعدی است، حال آنکه این برهمکنش در بدن و در bm به صورت سه بعدی می باشد که روند مذکور می تواند دلیل احتمالی برای خونسازی غیرطبیعی در سیستم کشت دکستر باشد. برای فراهم ساختن محیطی مشابه در شرایط ex vivo و افزایش نسبت سطح به حجم محیط کشت، داربست های dbm با سلولهای ussc به عنوان ماتریکسی برای ساپورت رشد و تزاید سلولهای ucb-cd34+ پوشش داده شدند. مواد و روشها: ابتدا سلولهای ussc جفت انسانی جداسازی و ازنظر مورفولوژی و ایمونولوژیکی مورد شناسایی و تایید قرار گرفتند. سپس سلولهای ucb-cd34+ ازطریق همکشتی با سلولهای فییدر ussc جفت، در شرایط 2و3 بعدی حاوی سیتوکاینهای تزایدی، مورد تکثیر قرار گرفتند. بعد از 3 هفته تکثیر، تعداد مشخص و مناسبی از سلولها برای بررسی و کنترل فعالیت کلنی زایی و حفظ سلولهای خونساز اولیه مورد آنالیز کلنی اسی، ltc-ic اسی و فلوسایتومتری قرار گرفتند. نتایج: تکثیر ex vivoی سلولهای خونساز خون بندناف، زمانی که با سلولهای ussc در حضور سیتوکاینهای تزایدی در شرایط 2بعدی و 3بعدی مورد هم کشتی قرار می گیرند، بطور مشخصی افزایش می یابد، بطوری که تعداد کلی سلولها بعد از 3هفته کشت در شرایط مختلف دوبعدی ( فقط فییدر، فقط سیتوکاین، و فییدر+ سیتوکاین) و سه بعدی (فییدر+ سیتوکاین+ داربست)، دارای افزایش مداوم و نمایی بود ولی فعالیت کلنی زایی و حفظ سلولهای خونساز اولیه تا دو هفته پایدار بوده و بعد از آن شروع به کاهش داشت. درصد سلولهای cd34+ نیز در طی 3 هفته همکشتی، کاهش مداوم و نمایی داشت. از طرفی دیگر، الگوی کلنی زایی نیز از غالبیت cfu/bfu-e در روز صفر به غالبیت cfu-gm در هفته دوم و سوم شیفت نشان می داد. سلولهای حاصل از تزاید سه هفته ای سلولها در شرایط کشت 3بعدی، از نظر غربالگری و آنالیز سیتوژنتیک نیز ناهنجاری یا فیوژن کروموزومی مشخصی نشان ندادند. بحث: این نتایج حاکی از آن هستند که سلولهای ussc با تولید سیتوکاینهای خونساز، ماتریکس خارج سلولی و مولکولهای اتصالی و ایجاد برهمکنش بین سلولی می توانند بعنوان لایه فییدر مناسب برای همکشتی و تزاید سلولهای پروژنیتور خونساز خون بندناف مورد استفاده قرار بگیرند و استفاده از داربست dbm با افزایش سطح فییدر سلولهای ussc نسبت به حجم محیط کشت، اثر حمایتی سلولهای ussc را در خونسازی افزایش داده و یک تقلید ex vivo از ساختار bm را در شرایط کشت برای ما فراهم می سازد.
لیدا لنگرودی مهدی فروزنده مقدم
امروزه طب ترمیمی امکان درمان بسیاری از امراض پزشکی را فراهم نموده است. سلول های بنیادی که اساس این طب نوین را تشکیل می دهد، به علت توانایی بالا در تکثیر و ترمیم بافت ها امکان استفاده در ژن درمانی، درمان سلولی، و مهندسی بافت را فراهم نموده اند. بنابراین با شناخت هر چه بهتر این پتانسیل ذاتی ، امکان استفاده آنها به صورت کاربردی در سطح بالینی فراهم می گردد. سلولهای بنیادی مزانشیمی به علت منشاء تامین آسان ، پتانسیل ترمیمی بالا و دور ماندن از مسائل اخلاق زیستی، بر خلاف سلول های بنیادی جنینی از استقبال بالایی در سطح بالینی برخوردار شده است. هدف ما شناخت هر چه بهتر این سلول ها جهت اهداف درمانی می باشد. در این مطالعه به نقش دو فاکتور رونویسی در تکثیر و تمایز این سلول ها پرداخته شد. طبق مطالعات به عمل آمده دو فاکتور nanog و rex1 در تکثیر و حفظ خود تجدیدی سلول های بنیادی موثر شناخته شده است. با استفاده از فناوری نوین rna تداخلی سعی در شناخت تاثیر این دو فاکتور بر تمایز سلولی شد. در این راستا از سلول های بنیادی مزانشیمی خون بند ناف که از پتانسیل تکثیری و تمایزی بالاتری نسبت به سلول های بنیادی مغز استخوان دارد، استفاده گشت. پس از کشت و تکثیر سلولها به میزان لازم، سلول ها را باsirna های بر علیه nanog و rex1 همچنین بصورت توام ترنسفکت و مسیر تمایزی را با استفاده از روش real time pcr و رنگ آمیزی اختصاصی بررسی شد. نتایج حاصل سرکوب 60-70% ژن های هدف را اثبات نمود. سرکوب ژن nanog منجربه افزایش بیان ژن osteocalcin و osteopontin در نمونه ها گشت که با توجه به رنگ آمیزی مثبت alizarin red تمایز مشهود استخوانی را نشان می دهد. این سلول ها با رنگ آمیزی oil red که جهت تشخیص تمایز چربی بکار می رود نیز مثبت شدند. اما سرکوب ژن rex1 منجر به افزایش بیان دو ژن map2 و nestin گردید، که مشخصه تمایز به رده های عصبی را نشان می دهد. همچنین قابل ذکر است ، تیمار سلول ها با هر دو sirna منجر به تغییر بیان قابل توجهی از شاخص های مورد بررسی نگردید. نتایج حاصل حاکی از تمایز مزودرمی در سرکوب nanog ولی اکتودرمی در جهت سرکوب rex1 را نشان می دهد. احتمالا علت عدم تمایز سلول های تیمار شده با هر دو sirna را می توان به شبکه پشتیبانی سیستمیک تکثیری آنها نسبت داد لیکن بررسی های کاملتری بایستی در تایید آن صورت گردد. ژنهای دیگری که در تکثیر سلولهای بنیادی نقش دارند همچون oct4,sox2 از سیستم تنظیمی خاصی تبعیت می نمایند که پیش بینی نهایی را مشکل می نماید.
مریم آیت الهی مسعود سلیمانی
امروزه، پیوند کبد تنها راه درمان اختلالات و بیماری های حاد و مزمن کبدی در مراحل پیشرفته آنست. با توجه به مشکلات متعدد موجود در مسیر عمل پیوند و با توجه به پتانسیل بالای سلول های بنیادی به عنوان منبع مناسب سلولی قابل پیوند در پزشکی ترمیمی، پژوهشگران به یافتن راهکار های نوین جهت استفاده از این سلول ها در درمان بیماری های کبدی پرداخته اند. از آنجایی که کاربرد بالینی سلول های بنیادی جنینی با وجود قدرت تزاید و تمایز به لحاظ وجود مشکلات ومحدودیت های اخلاقی پیشرفت چندانی نداشته است، در این پروژه امکان استفاده از سلول های بنیادی بالغ مورد توجه قرار گرفت. کلیه روش های مربوط به مرحله اول این تحقیق از جمله جداسازی، کشت، تعیین هویت و تمایز سلول های بنیادی مزانشیم (mesenchymal stem cells) (msc) به سلول های شبه کبدی ابتدا با استفاده از سلول های msc مغز استخوان موش بزرگ آزمایشگاهی راه اندازی و پس از کسب نظر موافق کمیته اخلاق و اهداکنندگان، به نمونه انسانی تعمیم داده شد. روش های مختلف جداسازی سلول ها، بررسی استفاده از محیط های کشت با میزان قند و سرم مختلف و تغییر زمان اولین تعویض از جمله فاکتورهایی بود که در رابطه با بهینه سازی شرایط جداسازی، کشت وتکثیر سلول هایmsc مد نظر قرار گرفت. تعیین هویت سلول های msc با استفاده از آنالیز مارکر های سطحی توسط فلوسیتومتری و بررسی توان تمایزی این سلول ها به سلول های رده استخوانی و سلول های بافت چربی صورت گرفت. القاء تمایز به سلول های کبدی با استفاده از یک پروتکل جدید دو مرحله ای و در سه گروه سلولی انجام شد. با توجه به این که علی رغم نقش مهم فاکتور رشد انسولین (igf-i)، مطالعه مدونی در ارتباط با تاثیر این فاکتور در تمایز سلول های بنیادی به سلول های شبه کبدی گزارش نشده بود، با هدف بررسی و بهبود کشت و تمایز سلول های بنیادی مغز استخوان انسانی به سلول های شبه کبدی از این فاکتور بعنوان یکی از عوامل ضروری القاء تمایز کبدی استفاده کردیم. نتایج حاصل از آزمایشات مختلف در گروه های تحت بررسی نشان داد که درگروه های تحت تیمار با فاکتور igf-i در مقایسه باگروه فاقد این فاکتور از نظر مورفولوژیک و عملکرد (ترشح آلبومین) بطور معنی داری بهبود یافته است (0.05 p?). یافته های حاصل ازمطالعات ایمونوسیتوشیمی و رنگ آمیزی های اختصاصی حاکی از بیان مارکرهای اختصاصی کبدی مانند آلبومین، آلفافیتوپروتئین و ذخیره گلیکوژن در سیتوپلاسم این سلولها بود. ترشح اوره از سلولهای تحت تیمار با فاکتور igf-i نسبت به سلولهای تمایز یافته در محیط فاقد igf-i بیشتر بوده است و در مقایسه با نمونه کنترل افزایش معنی دار نشان داد (p< 0.001) . ضمنا از آنجا که ژن sox17 از دسته فاکتورهای نسخه برداری کلیدی در مراحل تکوین کبد جنین، تشکیل اندودرم، و تمایز سلول های پیش ساز به سلول های کبدی است، در این طرح به مطالعه مولکولی و امکان تهیه و کلون سازی این ژن و دست ورزی ژنتیکی آن به منظور بیان در وکتور های لنتی ویروس نیز پرداختیم. در این مطالعه ضمن تلاش در بهبود بخشیدن روش های موجود در جداسازی و کشت سلول های بنیادی مزانشیمی مغز استخوان انسانی، برای اولین بار با استفاده از فاکتورigf-i به عنوان یکی از فاکتور های تکمیل کننده محیط تمایزی کبدی به نتایج بهتری از نظر مورفولوژی و عملکرد سلول های تمایز یافته رسیدیم. نهایتا وکتور لنتی ویروس بیانگر ژن sox17 تهیه شد که از فاکتور های مهم رونویسی در تمایز کبدی گزارش شده است.
عباس فلاح رضا قراخانلو
microrna ها گروهی از non-coding rna هاهستند که تعدادی از انها در مکانیسم های پس رونویسی ژن درگیر هستند. تعداد کمی micrornaهای مخصوص عضله شناسایی و نقش آنها در میوژنز، رشد و هایپرتروفی عضلانی مشخص شده است. هدف این مطالعه بررسی تاثیر یک وهله تمرین مقاومتی وامانده ساز بر بیان mir-206 و تعدیل کننده های مثبت و منفی عضله زائی myostatin و myod به ترتیب، در عضلات اسکلتی رت های نر نژاد ویستار بود. 30 موش صحرایی نر هم وزن با سن 8هفته انتخاب و به طور تصادفی به سه گروه تقسیم شدند : کنترل ( 6 سر ) ، یک جلسه ( 12سر) و دوره ای (12 سر) . تمرین مقاومتی شامل بالابردن وزنه روی نردبان تنها توسط گروه تمرین 8 هفته ای انجام شد . وزنه ی اولیه 50 % وزن بدن بود و در طی 8 هفته تمرین ( هر هفته 5 جلسه ، هر جلسه 4 ست با 5 تکرار ) تا 200% وزن بدن افزایش یافت. 48 ساعت پس از اخرین جلسه تمرینی گروه های تمرین یک جلسه ای و تمرین 8 هفته ای یک جلسه تمرین مقاومتی وامانده ساز را انجام دادند و 3 و 6 ساعت پس از تمرین قربانی شدند. بیان mir-206 ، mstn وmyod در عضله ی نعلی و fhl با تکنیک real time – pcr اندازه گیری شد و داده ها با روش 2-??ct انالیز شدند .تفاوت ها و همبستگی بین متغیر ها به ترتیب به وسیله ی t-test زوجی مستقل و همبستگی پیرسون تعیین شدند .در گروه یک جلسه ای بیان mir-206 تا 8.38 و 8.07 برابر نسبت به گروه کنترل در عضله ی fhl به ترتیب 3 و 6 ساعت پس ازتمرین افزایش بیان یافت در حالیکه در گروه دوره ای15 و 13.32 برابرافزایش یافت . در گروه یک جلسه ای بیان mir-206 در عضله ی نعلی 3 و 6 ساعت پس از تمرین به ترتیب 1.74 برابرو 2 برابر نسبت به گروه کنترل کاهش یافت و در گروه دوره ای 2.35 و 1.76 برابر کاهش یافت . تمامی تفاوت ها بین گروه تمرین یک جلسه ای و دوره ای معنی دار بود به جز در عضله ی نعلی 6 ساعت پس از تمرین . تحلیل یافته ها حاکی از ان است که mir-206به تمرین پاسخ می دهد که این پاسخ نیز در عضلات کند و تند متفاوت است . به علاوه تغییرات بیان mir-206 و myod در هردو عضله ی نعلی و fhl موازی بود . این نتایج نقش myod را به عنوان یک فاکتور القا کننده ی رونویسی در بیان mir-206 هم نشان می دهد .
محمد احمدوند مهرداد نوروزی نیا
انمی داسی شکل و ا نمی کولی جز شایع ترین بیماریهای وراثتی در انسان ها در سرتاسر دنیا بوده که هزینه های درمانی هنگفتی را بر بیماران و سیستم بهداشتی کشورها می گذارد. انمی داسی شکل اولین اختلال ژنتیکی بوده که در حدود 58 سال پیش مکانیسم ژنتیکی اش توصیف شده و اختلالش ناشی از یک point mutation در زنجیره بتای همو گلوبین می باشد که سبب dysfunction پروتین هموگلوبین شده و عامل عوارض بالینی در مبتلایان می شود.ناهنجاری مشابهی از نوع point mutation در ناحیه noncoding زنجیره بتای هموگلوبین در انمی کولی روی داده که مانع از پردازش مناسب mrna در ژن بتا شده و نهایتا سبب کاهش زنجیره بتای هموگلوبین شده که عامل بوجود امدن imbalance در زنجیرهای پلی پپتیدی هموگلوبین شده (یعنی نسبت زنجیره بتا به الفا کم شده) وزنجیره الفای اضافی در اریتروئیدهای در حال تکامل رسوب کرده و متعاقبش ineffective erthropoesis رخ می دهد. . باتوجه به این عوارض و مشکلات هنوز درمان فراگیری برا ی این بیماریهای جدی که مرگ ومیر بالای دارند یافت نشده است. افزایش هموگلوبین fetal به عنوان یک novel approach در درمان این نوع اختلالات به شمار می رود که بخش قابل توجهی از تحقیقات را در کشورهای در گیر این اختلالات به خود اختصاص داده است.دلیل القای ژن گاما این است که اولا بیماران مبتلا به این اختلالات در بدو تولد وتا یکسالگی دارای عوارضی نبوده(به دلیل میزان بالای بیان ژن گاما) و ثانیا ژن گاما سا لم و فاقد هر گونه موتاسیون می باشد.
علی رحیمیان مشهدی مسعود سلیمانی
میکروrna ها کلاسی از rna های کوچک غیر کد کننده هستند و اخیرا نشان داده شده است که نقشی اساسی در فرایند های مهم سلولی از جمله تکامل و تمایز، از طریق تنظیم پس از ترجمه، ایفا می کنند. نقش این عناصر اپی ژنتیک در رده سلولهای خونساز نیز بررسی شده است و شواهد زیادی دال بر دخالت میکرو rna شماره 424 [mir-424] در تمایز مونوسیتی وجود دارد.هدف ما در این مطالعه بررسی تاثیر افزایش بیان mir-424 در سلول های بنیادی خونساز و توانایی این میکروrna برای تمایز سلولهای یاد شده به سمت سلولهای میلوییدی بود. سلول های بنیادی خونساز که به این منظور انتخاب شدند، سلول های cd133+ بودند و برای ایجاد افزایش بیان دائم mir-424 از یک وکتور با ساختار رتروویروسی حاوی توالی پیش ساز mir-424 استفاده شد. پیشرفت فرایند تمایز با استفاده از تکنیک های ردیابی rt-pcr ، rt-rcr quantitative و فلوسایتومتری دنبال شد. در تکنیک فلوسایتومتری مارکر های مونوسیتی مورد بررسی ملکول های cd11b و cd14 بودند. سلول ها حدود یک هفته پس از آلودگی با ویروس خصوصیات مونوسیتی را از خود نشان دادند، یعنی تبدیل به سلولهای چسبنده شدند و افزایش بیان مارکرهای cd11b و cd14 در آنها دیده شد.. نتیجه این که افزایش بیان mir-424 فاکتور موثری در تمایز مونوسیتی می باشد و توانایی هدایت تمایز سلولهای بنیادی خونساز را به سمت رده مونوسیتی دارد.
شعبان علیزاده مسعود سلیمانی
microrna ها مولکولهایrna کوچک غیر کدکننده ای هستند که توسطrna pol ii رونویسی شده و پس از پردازشهای مختلف توسط کمپلکسrisc عمل می کنند. نقش این مولکولها در پروسه های متعدد سلولی از قبیل پرولیفراسیون، تمایز، آپوپتوزیس و سرطان اثبات شده است. تمایز سلوهای خونی پروسه پیچیده ای است که فاکتورهای رونویسی مختلف و همچنین mirna های متعدد درآن نقش دارند مطالعات اخیر کاهش سطحmir-155 و افزایشmir-451 را در طی تمایز پیش سازهای خونی به رده اریتروئیدی نشان داده اند. دراین مطالعه تاثیر افزایشmir-451و سرکوبmir155 در سلولهای پرتوانه القایی انسانی(hips) از نظر بیان شاخصهای رده اریتروئیدی بررسی گردید. سلولهای پرتوانه القایی انسانی(hips) پس از تایید وضعیت پرتوانگی ،مورد استفاده قرار گرفتند. افزایشmir-451 با استفاده از کلون نمودن پیشسازmir-451 در وکتور رتروویروسی و سرکوب mir-155 با استفاده از آنتی سنسlna mir-155 صورت گرفت و سپس افزایش mir-451 با روشmirna quantitative rt-pcr تایید شد. در نهایت بیان شاخصهای رده اریتروئیدی با روشrt-pcr و فلوسیتومتری بررسی شد. سرکوبmir-155 و افزایشmir-451 در سلولهای پرتوانه القایی و اجسام رویانی(eb) مشتق از این سلولها در روزهای گوناگون ترکیب مختلفی از بیان هموگلوبین ها و شاخصهای رده اریتروئیدی را نشان داد. بیان سطحی گلیکوفورینa (cd235) و cd34 با فلوسیتومتری تمایز را در این سلولها تایید نمود. یافته ها نشان می دهد کهmir-451 و mir-155 اجزاء کلیدی در تمایز رده اریتروئیدی از سلولهای پرتوانه القایی هستند. بر طبق دانسته های ما، این مطالعه اولین مطالعه ای است که نشان دهنده قدرت ایجاد تمایز رده اریتروئید از سلولهای رویانی بدون استفاده از فاکتورهای رشد می باشد. با مطالعات بیشتر و شناسایی ژنهای هدف mirna های دخیل در روندهای تمایز اریتروئیدی می توان در آینده از پتانسیل های تشخیصی و درمانی آنها بخصوص در ژن درمانی و پزشکی ترمیمی بهره برد.
هذی جهانی سعید کاویانی
ترمیم سیستم عصبی پدیده زیستی پیچیده ای است، بطوریکه استراتژی های بازسازی و ترمیم بافت عصبی توجه زیادی را به خود جلب کرده است چرا که به طور مستقیم کیفیت زندگی بیمار را تحت تاثیر قرار می-دهد. با وجود اینکه روش های درمانی توسعه یافته اخیر و پیوندهای آتوگرافت متداول برای بازسازی عصب-های آسیب دیده به کار می رود، چالش های علمی بسیاری برای آن وجود دارد. پیشرفت های اخیر در ترمیم بافت عصبی شامل کاربرد اصول مهندسی بافت می شود که دور نمای جدیدی را برای درمان عصب می گشاید. موفقیت مهندسی بافت عصبی اصولا بر اساس تنظیم رفتار سلولی و پیشرفت بافت از طریق یک داربست سنتتیک است که آنالوگ ماتریکس خارج سلولی می باشد و می تواند کشت های سه بعدی سلول را حمایت کند. در این بین، سلول های بنیادی مزانشیمی امید های بسیاری را در ترمیم، جایگزینی و یا بازسازی بافت ها و ارگان های آسیب دیده و بیمار فراهم آورده است. این پتانسیل مربوط به توانایی آنها برای خود تجدیدی و تمایز به رده های سلولی دیگر است. در این مطالعه، پتانسیل سلول های بنیادی مزانشیمی مغز استخوان برای تمایز نورونی بر داربست های نانو-فیبری پلی کاپرولاکتون poly (?-caprolacton)(pcl) مورد بررسی قرار گرفت. داربست های نانوفیبری با آرایش منظم و نامنظم با استفاده از روش الکترواسپینییگ ساخته شد، سپس به منظور افزایش تکثیر و چسبندگی و ایتنراکشن سلول با داربست سطح آنها با روشplasma o2 تغییر یافت و خصوصیات شیمیایی و مکانیکی آنها با استفاده از sem، زاویه تماس، و آزمون کشش مشخص شد. داربست های نانوفیبری plasma treated pcl (p-pcl) خصوصیت مناسب تری را نشان دادند و برای کشت سلول های مزانشیمی استفاده شدند. تمایز سلول های بنیادی با استفاده از فاکتورهای رشد شامل bdnf, ngf, nt3, bfgf در محیط dmem/f12 صورت گرفت. بیان مارکر های نورونی nestin, nse, map2 در سلول های تمایز داده شده روی داربست ها با استفاده از تکنیک real-time pcr ارزیابی گردید. تکثیر mscs با استفاده از mtt assay نشان داد که رشد سلول بر روی داربست های نانوفیبری در مقایسه با پلیت کشت سلولی (tcp) به طور معنی داری بیشتر بوده است. آنالیزهای real-time pcr افزایش در بیان ژن map2 و کاهش در بیان ژن های nestin, nse را آشکار کرد. بررسی بیان پروتئین map2 و?-tubulin با میکروسکپ ایمنوفلورسنت، تمایز سلول های مزانشیمی را به سلول شبه عصبی تایید کرد. همچنین، نشان داده شد که کشیدگی سلول ها و زواید نورونی در نانوفیبرهای با آرایش منظم موازی با جهت فیبرها می باشند. این نتایج پیشنهاد می کند که داربست های نانوفیبریpcl پتانسیل استفاده به عنوان یک بیومتریال زیست سازگار را در کاربردهای مهندسی بافت و ترمیم عصب را دارا می باشد.
مریم حفیظی مسعود سلیمانی
چکیده امروزه سلولهای بنیادی از ارگان های مختلف جداسازی می شوند که یکی از آنها خون گرفته شده از بند ناف انسان در هنگام زایمان می باشد. برخی از مطالعات تمایزسلول بنیادی خونساز را به سمت رده عصبی نشان داده است وهمچنین اخیرا نقش mirnas در طول پروسه تمایزدر بافتهای مختلف ازجمله تمایز به سمت رده عصبی کشف شده است. در این مطالعه سلولهای cd133+از خون بند ناف جداسازی و جهت بررسی mirnas در تمایز عصبی مورد بررسی قرار گرفتند.در اینجا سلولهای cd133+ از خون بند ناف توسط تکنیک مکث(max) جداسازی و سپس این سلولها درمحیط نوروژنیک که حاوی محیط کشت dmem-f12 به همراه 20%fbs وفاکتورهای تمایزی nt3 ، bdnf, ngf، bfgfبه مدت سه هفته مورد تیمار قرار گرفته است. برای حصول از بیان ژنها و پروتئین های عصبی، این سلولها پس از تمایز توسط تکنیک real time –pcrو immunocytochemistry بررسی شدند،همچنین بررسیmirna توسط تکنیک size coded mediated pcr انجام گردید. به طور کلی نتایج حاصله نشان می دهد که سلولهای بنیادی گرفته ازخون بند ناف بطور معناداری می تواند به عنوان منبعی مهم در سلول درمانی ، جهت تمایز و ترمیم ضایعات عصبی به کار رود و از طرفی به علت تخصصی بودن بیان mir-124 و mir-9در بافتهای عصبی ، دو مارکر می تواند به عنوان بیو مارکر خاص تمایز عصبی معرفی گردد.
سمیرا طالبی مسعود سلیمانی
یک روش موثر برای درمان دیابت نوع اول که در اثر نقص سلولهای بتای جزایر لانگرهانس ایجاد می شود، انتقال بافت پانکراس سالم به افراد دیابتی می باشد. ولیکن کمبود دهنده ی بافت مناسب، کاربرد آن را کاهش می دهد. لذا سلولهای بنیادی مزانشیمی (mscs) جدا شده از مغز استخوان می تواند منبع مناسبی برای درمان دیابت نوع اول باشد. در این تحقیق بررسی امکان تمایز سلولهای مزانشیمی به سلولهای تولید کننده انسولین با انتقال ژن pdx1 توسط لنتی ویروس به سلولهای مزانشیمی انجام گردید. پروتئین pdx1 یک فاکتور رونویسی است که در تکوین پانکراس و تنظیم بیان ژن انسولین نقش کلیدی دارد. این مطالعه در نمونه حیوانی رت به انجام رسید، ابتدا سلولهای mscs از رت جدا شده و هویتشان توسط فلوسیتومتری اثبات گردید. همچنین جهت تائید پتانسیل چند توانی آنها، به وسیله ی محیط کشتهای تمایزی به سمت آدیپوسیت و استئوسیت تمایز داده شدند. سپس وکتور لنتی ویروسی حاوی pdx1 در سلولهای 293 ساخته شده و به سلولهای msc ترانسفکت گردیدند. سلولهایpdx1+ msc- توسط مارکر پرومایسین از سایر سلولهای جدا گردیدند. بیان mrna و پروتئین pdx1 به وسیله rt-pcr و ایمنوفلورسانس نشان داده شد. همچنین، علاوه بر افزایش دادن بیان pdx1 ، محیط تمایزی نیز برای بهینه سازی تمایز سلولهای مزانشیمی به سلولهای بتای جزایر لانگرهانس استفاده گردید. بیان مارکرهای خاص سلولهای جزیره لانگرهانس پانکراس شاملglut2 ،ngn3 ,pdx1 و insulin با rt-pcr کمی سنجیده شد. نتایج حاصل ازpcr کمی، بیان بالایی را برای ژنهای مارکر جزایر لانگرهانس نشان دادند. سلولهای pdx1+ msc- و سلولهای msc تیمار شده با مواد شیمیایی، مارکر سلولهای اگزوکرین پانکراس(p48) را بیان نکردند . بنابراین، نتایج بدست آمده نشان می دهند که سلولهای بنیادی مزانشیمی میتوانند به عنوان یک منبع قابل دسترس برای درمان بیماری دیابت نوع یک موثر واقع شوند.
امیر آتشی مسعود سلیمانی
پاروو ویروسb19 عامل بحرانهای آپلازی اریتروئیدی ، بیماری پنجم و سقط جنین در سه-ماهه اول بارداری می باشد. اخیرا شواهدی مبنی بر دخالت ویروس در بیماریهایی همچون آرتریت روماتوئید، میوکاردیت حاد و از کارافتادگی حاد کبد ارائه شده است. همچنین طیفی از مطالعات بالینی رابطه همبستگی بین عفونت حاد پاروو ویروسb19 در بیماران، با وقوع لوسمی حاد در آنان را نشان داده اند؛ ولی در سطح سلولی و ملکولی پژوهشی پیرامون بررسی این رابطه انجام نگرفته است. در این مطالعه به ارزیابی اثر ژن ns1 پاروو ویروسb19 بر تغییرات متیلاسیون پروموتر ژنp15ink4b که مهمترین ژن درگیر در انواع لوسمی های حاد می باشد، پرداخته شده است. به این منظور ژن ns1 در وکتور لنتی ویروسی lego-ig2 کلون شده و پس از تولید لنتی ویروس حامل، ژنns1 به سلولهای پیش ساز اریتروئیدی حاصل تمایز سلولهای cd34+ منتقل گردید. پس از اطمینان از بیان ژنns1 و پس از گذشت 72 ساعت؛ dna، rna و پروتئین از سلولهای گروه دریافت کننده ژنns1 و کنترل استخراج گردید. آزمونmsp کمی جهت ارزیابی تغییرات متیلاسیون ژنp15ink4b و آزمون rt-pcr کمی به منظور سنجش بیان ژن p15ink4b، سایر ژنهای مهارکننده کینازهای وابسته به سیکلین و ژنهای p53 و rb انجام گرفت. همچنین وضعیت سیکل سلولی مورد آنالیز قرار گرفته و برای بررسی آپوپتوز از آزمونهای سنجش annexin v و caspase-3 استفاده گردید. نتایج حاصل از بررسی ها نشان داد که ژنns1 اثری بر متیلاسیون ژنp15ink4b و نیز سطح متیلاسیون کلی ژنوم ندارد و نیز تغییر معناداری در بیان ژنp15ink4b ایجاد نمی نماید. بیان ژنهای cdkn1a، cdkn1b و cdkn1c به ترتیب 8/2، 2/4 و 9/18 برابر افزایش یافت و توقف سیکل سلولی در فاز g2 و آپوپتوز در سلولهای مورد آزمایش مشاهده گردید. بر پایه نتایج بدست آمده، ns1 یک القا کننده قوی آپوپتوز می باشد و مطالعات بعدی در این زمینه باید بر روی بررسی اثر سایر ژنهای پاروو ویروسb19 بر سلول میزبان ویروس معطوف شود.
حمیدرضا احمدی آشتیانی حسین رستگار
از سال 1999 تا کنون در مقالات متعددی به تولید هپاتوسیت ها از انواع مختلف سلول های بنیادی یا پیش ساز خارج کبدی اشاره شده است. این امر افق وسیعی را برای مطالعات داروشناسی، سم شناسی و همچنین سلول درمانی فراهم نموده است. سال های زیادی است که محققان به دنبال را ه هایی برای کاربردی نمودن سلول های بنیادی برای پیوند بافت و سلول در موارد بیماری و آسیب هستند. اما همچنان انجام تحقیقات بیشتر قبل از فراگیر شدن استفاده از این سلول ها در موارد بالینی ضروری می نماید. از سوی دیگر و همسو با هدف فوق دست یابی به روش هایی که کارایی و بهره تکثیر و تمایز را در سلول های بنیادی افزایش دهد از اولویت های تحقیقاتی در این زمینه به شمار می روند. شرایط اکسید و احیا سلول نقش های محوری در روند تکثیر، تمایز، بقا و عملکرد طبیعی سلول ها به عهده دارد که در این بین سیستم گلوتاتیون و گونه های فعال اکسیژن دو عامل اصلی در تعیین و تغییر وضعیت این شرایط می باشند. همچنین سلول های کبدی محل اصلی تولید گلوتاتیون بوده و بعلت نوع عملکرد بیشترین تقابلات را با رادیکال های آزاد داشته و سیستم گلوتاتیون در آنها نقش کلیدی تری را به عهده دارد. بنابراین در این مطالعه سعی شده که وضعیت شاخص استرس اکسیداتیو، سیستم گلوتاتیون و همچنین وضعیت اکسید و احیا گلوتاتیون در سلول های مزانشیمال مشتق از مغز استخوان قبل از القا تمایز، پس از شروع تمایز، در طی مراحل مختلف تمایز به سلول های کبدی و همچنین در سلول های کبدی حاصل بررسی شود و علاوه بر آن تاثیر کاهش و همچنین تقویت گلوتاتیون را بر تکثیر، شاخص های تمایزی، سیستم گلوتاتیون و شاخص استرس اکسیداتیو در وضعیتی مشابه حالت قبل مورد مطالعه قرار داده شد. در تکمیل طرح عواملی چون cox-2، inos و برخی اینترلوکین ها در همان شرایط ذکر شده مطالعه شدند. بدین منظور نمونه مغز استخوان تهیه و پس از جدا سازی سلول های بنیادی مزانشیمال و تایید آنها با فلوسایتومتری مطالعات آغاز گردید بدین ترتیب که قبل از القا تمایز وضعیت گلوتاتیون اکسید، گلوتاتیون احیا، گلوتاتیون تام، گلوتاتیون ردوکتاز، گلوتاتیون پراکسیداز، ros و cox-2، inos و برخی اینترلوکین ها در شرایط طبیعی، تخلیه کامل گلوتاتیون، تخلیه نسبی گلوتاتیون، تقویت کامل گلوتاتیون و تقویت نسبی گلوتاتیون با آزمایشات بیوشیمیایی بررسی گردیدند و پس از القا تمایز به سمت سلول های کبدی همین نوع مطالعات در روند تمایز و در بازه های زمانی بلافاصله،7 و 14روز پس از شروع تمایز نیز انجام پذیرفت. وضعیت شاخص های تمایز کبدی همچون آلبومین، آلفا فیتو پروتئین و 19ck در شرایط مختلف مذکور با تکنیک rt-pcr ارزیابی گردیدند.
مینا صوفی زمرد مسعود سلیمانی
پیوند سلول های بنیادی خون ساز یک روش درمانی برای بدخیمی های خونی و ناسازگاری های مغز استخوان می باشد . خون بند ناف یک منبع جایگزین برای بدست آوردن سلول های بنیادین خون ساز در پیوند آلوژنیک مورد استفاده قرار می گیرد و اکثر محدودیت های مواجه شده در hla را بدلیل کمتر بودن لنفوسیت های t سازگار می سازد. محدودیت های استفاده از خون بند ناف مقدار کم سلول های بنیادی پیش ساز هماتوپوئتیک بدلیل حجم کم خون بند ناف است . بنابراین سیستم-های تکثیر سلول های بنیادی پیش ساز هماتوپوئتیک در شرایط ex vivo درصدد غلبه بر این مشکل می باشند . هدف از این سیستم ها تولید کافی سلول های بنیادی پیش ساز هماتوپوئتیکی است ، که توانایی پیوند و خون سازی طولانی مدت را داشته باشند . تکثیر متداول سلول های بنیادی پیش ساز هماتوپوئتیک (سلول های cd133+ ) در محیط کشت مایع دو بعدی است و تنها تکثیر اثر سایتوکاین های مختلف را بر روی سلول های بنیادی پیش ساز هماتوپوئتیک فراهم می-آورد ، در حالیکه فرآیندهای تماس سلول های cd133+ با ماتریکس ، مهاجرت ، چسبندگی و ویژگی های توپوگرافی سه بعدی مغز استخوان و سیگنال های اتوکرین و پاراکرین موثر بر سلول ها را فراهم نمی آورد . با استفاده از مواد زیستی مصنوعی از جمله میکروول های ساخته شده از پلیمر پلی دی متیل سیلیکوزان (pdms) پوشاندن سطح با پروتئین های خارج سلولی در جهت تولید niche های مصنوعی هستند که ویژگی سه بعدی ، شیمیایی ، مکانیکی این میکروول ها موجب فعال شدن سیگنال های چسبندگی ، تکثیری ، تمایزی و مهاجرت سلول های cd133+ با بیشترین شباهت به ماتریکس خارج سلولی طبیعی می شود. در این میکروول با استفاده از موادی آنالوگ پروتئین های ماتریکس خارج سلولی و یا پروتئین های طبیعی از جمله کلاژن ، فیبرونکتین و لامینین میزان تکثیر و بیان ژن های موثر در روند تکثیر تنظیم می شود . در این مطالعه تکثیر سلول های cd133+ بر روی میکروول pdms پوشانده شده با کلاژن بطور قابل ملاحظه ای افزایش یافت و میزان بیان مولکول لانه گزینی cxcr4 جهت پیوند نسبت به محیط دو بعدی افزایش نشان داد .
ناصر احمدبیگی لاهیجانی مسعود سلیمانی
مفهوم آشیانه ی سلول های بنیادی که برای اولین بار در سال 1978 توسط شافیلد و همکارانش مطرح شد، حکایت از یک فضای آناتومیکی ویژه و ضروری برای فعالیت های معمول سلول بنیادی شامل خود نوسازی، تمایز، سکون و مهاجرت داشت. اگر چه از سالها پیش نقش حیاتی این آشیانه ها، برای سلول های بنیادی خونساز مطرح شده است، اما جدا سازی ناموفق آنها، مطالعه، دست وزری و استفاده بالینی از این ساختارها را محدود کرده است. در این مطالعه، کمپلکس های سلولی را بر اساس اندازه از نمونه مغز استخوان جدا سازی، سلول های مشتق از آنها را تعیین هویت و سپس به موش های اشعه دیده پیوند شد. قرار گرفتن این کمپلکس ها در شرایط مناسب کشت نشان داد که این کلمپ ها منشاء سلول های بنیادی مزانشیمی و رده های مختلف سلول های خونی می باشند. این کمپلکس ها همچنین توانایی جذب سلول های بنیادی خونساز را به داخل خود داشتند. پیوند این کمپلکس های سلولی به موش های اشعه دیده، نه تنها منجر به بازسازی سیستم خونسازی در طولانی مدت شد، بلکه سلول های استرومایی مغز استخوان را نیز بازسازی و ترمیم کرد. همچنین این کلمپ ها در حفره شکمی بعضی از موش ها ساختارهای لنفوئیدی شکلی ایجاد کردند. نتیجه گیری کلی این است که کمپلکس های جدا شده، خصوصیات آشیانه های سلول های بنیادی هماتوپوتیک را نشان دادند و با روشی که برای جدا سازی آنها در این مطالعه ارائه شد، امکان بررسی بیشتر آنها به وجود خواهد آمد. هم چنین از آنجا که ارتباطات ملکولی بین سلول های بنیادی هماتوپیتیک و عناصر آشیانه، نقش مهمی را در عملکرد این سلول ها ایفا می کنند، استراتژی ”پیوند سلول های بنیادی خونساز به همراه آشیانه“ می تواند بعضی از محدویت های روش فعلی پیوند که مبتنی بر تزریق سلول ها بصورت سینگل می باشد را بر طرف کند.
زهراالسادات هاشمی مهدی فروزنده مقدم
برای غلبه بر مشکل محدودیت تعداد سلولهایcd34+ در پیوند آلوژنیک مغز استخوان بالغین، می بایست این سلولها مورد تزاید قرار گیرند. برای این منظور همزمان از کشت سه بعدی (روی داربست mba) و دستورزی ژنتیکی (مهار مسیرtgf-?) سلولها استفاده شد. این مهار با کمک تکنیک sirna علیه گیرنده نوع2 در مسیر انتقال پیام انجام گشت. در بدن تماس و ارتباط بین سلول استرومال و sc، به دلیل وضعیت آشیانه سلولی، بصورت سه بعدی است و می توان از این مدل برای شبیه سازی سیستم تحویل rnai در حالت in vivo استفاده کرد. در ابتدا سلولهای پروژنیتور مزانشیمی یعنی سلولهای بنیادی سوماتیک غیرمحدودشده (ussc)، از خون بندناف جداشده و از نظر مورفولوژی و ایمونولوژیکی تایید شدند. سپس روی داربستmba به عنوان لایه مغذی فیدر کوت شدند. سلولهایcd34+ با روشmacs ازجفت انسانی تخلیص و در سه حالت: دوبعدی ساده، دوبعدی به همراه فیدر و سه بعدی با sirna تیمارشدند. پس از شمارش سلولی، rnaکل سلولی تخلیص، cdna سنتز و real time pcr کمی انجام گشت. درنهایت آنالیز فلوسایتومتری برای مارکر سطحی cd34انجام شد. نتایج نشان داد که در هر سه حالت، گروه تیمار شده نسبت به کنترل: تعداد بیشتری سلول، بیان کمتری از ژن tgfbr2 و درصدبیشتری مارکر سطحی cd34 را دارند. ولی مقایسه کلی بین سه گروه تیمار شده در سه حالت کشت شده نشان داد که بیشترین میزان تزاید، بیشترین کاهش بیانtgfbr2 و بالاترین میزان بیان مارکرcd34 متعلق به گروه تیمار شده در کشت دوبعدی ساده است که نشان از تاثیر بیشترsirna روی تکثیر و کاهش تمایز sc داشته است. می توان گفت سیستم تحویلrnai نیاز به آزادی سلول هدف در سه بعد دارد بنابراین سلولها در کشت سه بعدی با سلولهای فیدر درگیر و کمتر در دسترس sirna هستند که منجر به کاهش کارایی ترانسفکشن در محیط ex vivo (شبیه سازی شده ی in vivo) است.
بهمن دلالت مسعود سلیمانی
انواع سلولهای خونی بدن انسان بطور مداوم توسط سلولهای بنیادی خونساز تحت فرآیند شناخته شده هماتوپوئزیس تولید می شود. در aml تجمع سلولهای لوکمیک از یک نقص در روند تبدیل پیشسازها به سلولهای بالغ ایجاد می شود. mirnaها از نظر سطح کنترل در سطح بالاتری نسبت به فاکتورهای رونویسی قرار می گیرند. آنها فرآیندهای فیزیولوژیکی و تکاملی متنوعی را از طریق تنظیم ترجمه و پایداری mrnaها اعمال می کنند . دراین مطالعه نقش عملکردی افزایشmir-223 و سرکوب mir-181b در تمایز سلولهای خونساز لوکمیک (رده سلولی nb4 ) و سلولهای بنیادی خونساز نرمال به سمت رده میلوئیدی بررسی گردید. نمونه خون جهت جداسازی سلول های +cd133 از بند ناف نوزادانی که به صورت زایمان طبیعی متولد شده بودند، جمع آوری شد. سلول های +cd133 به روش ایمونومگنتیک جدا و تعداد سلول های جدا شده با لام نئوبار شمارش شد. افزایش mir-223با استفاده از کلون نمودن پیشساز mir-223در وکتور لنتی ویروسی و سرکوب mir-181b با استفاده از آنتی سنس lna mir-181b صورت گرفت. با استفاده از رنگ آمیزی رایت- گیمسا، ریخت شناسی سلول و تمایز آنها ارزیابی شد. همچنین بیان شاخصهای مرتبط با تمایز و بلوغ رده میلوئیدی با روش فلوسیتومتری بررسی شد. افزایش mir-223 و سرکوب mir-181b با روش mirna quantitative rt-pcr تایید شد. نتایج ما نشان داد که تیمار سلولهای nb4 و سلولهای بنیادی خونساز نرمال با lna-antimir-181b و lentiviral precursor of mir-223 باعث تمایز سلولی و گرانولوپوئزیس می شود. بیان سطحی شاخصهای رده میلوئیدی cd11b ،cd13 ، cd14 ، cd15 و cd33 با فلوسیتومتری تمایز را در این سلولها تایید نمود. در مجموع نتایج حاصل از این تحقیق نشان داد که سرکوب mir-181b و افزایش mir-223 در سلولهای nb4 و سلولهای بنیادی خونساز نرمال باعث القائ تمایز و بلوغ نهایی این سلولها به سمت رده میلوئیدی می شود. بر طبق دانسته های ما، این مطالعه اولین مطالعه ای است که نشان دهنده قدرت ایجاد تمایز رده میلوئید از سلولهای بنیادی خونساز با استفاده از کاهش و افزایش microrna می باشد. برای درک و شناسایی ژنهای هدف mirna های دخیل در روندهای تمایز میلوئیدی، بررسی های بیشتری نیاز است.
امیر دوستگانی مسعود سلیمانی
محدودیت های پزشکی شناخته شده ناشی از کاربرد پیوندهای خودی و هم جنس، منجر به انجام تلاش هائی برای گسترش جایگزین های پیوند استخوان با استفاده از اصول مهندسی بافت و دانش زیست مواد شده است. داربست های سنتزی متعددی برای جایگزینی موثر ضایعات استخوانی، ساخته شده و مورد بررسی قرار گرفته اند. پیشرفت های اخیر در نانوفناوری منجر به رویکردهائی برای توسعه داربست های نانوالیاف به دلیل شباهت آنها به بسترهای برون سلولی و خواص زیست تقلیدی آنها شده است. در این پژوهش داربست های چند لایه ای جدید بر پایه پلی کاپرولاکتان، پلی وینیل الکل و نانو هیدروکسی آپاتیت با آرایش های موازی و تصادفی به وسیله روش الکتروریسی تهیه شده، خواص و کارائی آنها برای ترمیم ضایعه استخوانی در مدل حیوانی مورد بررسی قرار گرفت. بدین منظور اثر عوامل فرآیند الکتروریسی مانند غلظت محلول، فاصله از جمع کننده، ولتاژ، دبی محلول و مقدار نانوذرات هیدروکسی آپاتیت برروی ویژگی های داربست های تهیه شده (اندازه متوسط نانوالیاف و خواص مکانیکی) بررسی شده و شرایط تهیه داربست ها با خواص بهینه بدست آمد. همچنین رشد، تکثیر و تمایز سلول های بنیادی مزانشیمی در داربست های تهیه شده مورد مطالعه قرار گرفت. نتایج آزمایش های برون تنی نشان داد که داربست های بهینه و معمولی با آرایش موازی، رشد، تکثیر و تمایز سلول ها را بیشتر حمایت می نمایند. پس از پیوند داربست های تهیه شده به همراه سلول های بنیادی و نیز بدون سلول در ضایعات ایجاد شده در استخوان جمجمه مدل های حیوانی و بررسی آنها پس از گذشت ده هفته به وسیله دستگاه سی تی اسکن، مشخص شد که داربست های بهینه دارای سلول، بیشترین ترمیم را ایجاد نموده اند و داربست های معمولی دارای سلول در رتبه بعدی قرار دارند. در بین داربست های بدون سلول نیز، داربست های بهینه از نظر میزان ترمیم ضایعه استخوانی نسبت به داربست های معمولی بهتر بودند. نتایج بدست آمده نشان داد که افزایش استحکام داربست های مورد استفاده در مهندسی بافت استخوان می تواند ترمیم بافت استخوانی را به علت افزایش شباهت به بافت استخوان طبیعی افزایش دهد. همچنین، استفاده از سلول های بنیادی مزانشیمی، نقش موثری در افزایش میزان ترمیم دارد. داربست های بهینه تهیه شده، با توجه به ترکیب به کار رفته در تهیه آنها و نیز کارائی بالائی که در ترمیم آسیب استخوانی نشان دادند، به عنوان کاندیدای بسیار مناسبی برای کاربردهای مهندسی بافت استخوان مطرح هستند.
احسان عارفیان طراوت بامداد
یکی از ویژگی های ویروس hsv-1 توانایی آن در خفته شدن در میزبان برای تمام طول زندگی میزبان و عودهای وقت و بی-وقت عفونت است. طی فرایند خفتگی ژن های فاز لیتیک بیان نمی شوند و در عوض ترانسکریپت lat به همراه dna ویروس قابل شناسایی است. پس از ساخته شدن lat طی فرایند اسپلایسینگ تعدادی ترانسکریپت کوچک تر به همراه اینترون های وابسته در هسته مجتمع می گردد. خاموش شدن ژن های آلفا عامل اصلی ایجاد خفتگی است. ژن های آلفا دارای پروموترهایی هستند که توسط فاکتورهای رونویسی این پروموترها فعال می گردند و در عدم حضور آن ها پروموتر خاموش می-شود. این کمپلکس فعال ساز پروموتر متشکل از پروتئین ویروسی vp16 و پروتئین های سلولی hcf،oct1 ،sp1 و gabp می باشد. ترانسکریپت lat در سلول های نورونی، پیش ساز mirnaهای ویروسی mir-h2، mir-h3، mir-h4، mir-h5، mir-h7 وmir-h8 است که قادرند در سطح بعد از رونویسی بیان ژن ها را تنظیم نمایند. در این پژوهش با مطالعات مبتنی بر بیوانفورماتیک نشان داده شد که دو ژن sp1 و hcf-1 از اعضای کمپلکس رونویسی مذکور توسط mirnaهای مشتق از lat مهار می شوند. در ادامه پژوهش با بررسی میزان mrnaی دو ژن مذکور با real time pcr همچنین بررسی میزان لوسیفراز متاثر از هدف گیری 3’utr ژن های sp1 و hcf-1 در آزمون سنجش میزان لوسیفراز و تغییرات پروتئینی sp1 و hcf-1 در وسترن بلات مشخص شد که دو پروتئین sp1 و hcf-1 تحت تاثیر بیان mirnaهای مشتق از lat مهار می گردند. علاوه بر این اثرات کاهش این دو فاکتور رونویسی در اثر بیان mirnaهای latویروس hsv-1 در سلولهای be-2(c) نیز بررسی شد و مشخص شد در اثر کاهش این دو فاکتور رونویسی سرعت تکثیر در سلول های نوروبلاستومای انسانی کاهش یافته و همچنین بیان ژن های خاموش کننده تومور و کنترل کننده سیکل سلولی همانند ep300، p15، rbl1 و rbl2 افزایش می یابد. از سویی دیگر بیان ژن های فعال کننده سیکل سلولی مثل mapk-1 و cyclina2 کاهش می یابد.
علیرضا خوشدل عباس صاحبقدم لطفی
آلفا-1 آنتی تریپسینaat ) ) یک پروتئین فاز حاد است که در سلول های کبدی ساخته میشود و به درون پلاسما ترشح می گردد. aat همچنین بوسیله ماکروفاژهای ریوی، مونوسیت های جریان خون و سلول های اپیتلیال ریوی تولید می شود. کمبود aat(aatd) با بسیاری از بیماریها از جمله آمفیزم، برونشیت مزمن،بیماری ریوی انسدادی مزمن، یرقان نوزادی، بیماریهای کبدی، وسکولیت و طیف وسیعی از بیماریهای اتوایمیون مرتبط است و امروزه کمبود aat یکی از عوامل مهم مرگ ومیر در کشور های صنعتی و کشورهای درحال توسعه می باشد، علیرغم پیشرفت های بسیار در روشهای مرسوم مورد استفاده در درمان کمبود aat از جمله استفاده از aat نوترکیب وaat پلاسمایی(پرولاستین و...) پیوند کبدی، این بیماری هنوز همراه با پیش آگهی ضعیف بوده و نتایج این تلاشها چندان رضایت بخش نمی باشد. چرا که علاوه بر قیمت بالا، هنوز روش قطعی برای حذف ویروسهای عفونت زا(همانند hiv-1، bvdv، prv، reo، hav، ppv) از محصول پلاسمایی (پرولاستین) ابداع نشده است. همچنین در مورد پیوند کبد، محدودیت دهنده و پدیده رد پیوند وجود دارد. امروزه روی سلول های بنیادی تحقیقات گسترده ای صورت گرفته است. یکی از روشهای نوین و کارآمد جهت درمان بیماری کمبود aat، استفاده از این نوع سلول هاست. سلول های بنیادی قادرند به بسیاری از سلول ها از جمله سلول های شبه کبدی تمایز یابند، همچنین با استفاده از وکتورهای لنتی ویروس میتوان ژن aat به درون این سلول های شبه کبدی تمایز یافته منتقل نمود. استفاده از سلول کبدی حاصل برای درمان بیماران کمبود aat یک روش کارآمد جهت درمان این بیماران است. تحقیقات مختلف نشان می دهددر میان سلول های بنیادی، سلول های مزانشیمی بافت چربی اهمیت ویژه ای دارند (از جمله: فراوانی و در دسترس بودن، روش ساده استخراج و ریسک پائین رد پیوند ). در این تحقیق، پس از استخراج سلول های مزانشیمی مستقر در بافت چربی رت، آنها را به سلول های شبه کبدی تمایز دادیم. سپس ژن aat را به کمک وکتور لنتی ویروس به سلول های تمایز یافته انتقال داده و بیان این پروتئین را در سلول های تمایز نیافته(گروه کنترل )، تمایز یافته و همچنین تمایز یافته حاوی ژن aat بررسی کردیم. ما در این بررسی انتقال ژن aat به درون سلول شبه کبدی و بیان آنرا در این نوع سلول تائید نمودیم. با تحقیقات بیشتر می توان از این سلول ها جهت درمان افراد با نقص aat استفاده نمود.
نسیم کلانتری سعید آبرون
مولتیپل میلوما یک بیماری خونی است که با تکثیر پلاسماسل های بدخیم در مغز استخوان همراه است.عدم تعادل بین فعالیت استئوبلاست و استئوکلاست موجب شکستگی های پاتولوژیکی استخوان، علائم عصبی(درد) و افزایش کلسیم خون می گردد. به تازگی اختلال در سیستم opg، rankl و rank به عنوان مکانیسم دیگری برای فعالیت استئوکلاست ها و در نهایت تخریب استخوان مطرح شده است.در مطالعات قبلی نشان داده شد پلاسماسل های جدا شده از بیماران مبتلا به میلوما rank وrankl را در سطح mrnaبیان می نماید.از طرف دیگر افزایش بیان مارکرهای میلوئیدی و مونوئیدی طی هم کشتی سلولهای میلومایی و سلولهای بنیادی خونساز گزارش شد. به نظر می رسد rankl ،از فاکتورهای فعال کننده استئوکلاستی بوده و نقش مهمی در پاتوژنز میلوما داشته باشد. این مطالعه بیان rank و اثرsrankl و m-csf را در تمایز سلولهای بنیادی cd133+ خون بند ناف انسان مورد ارزیابی قرار داده است. نتایج حاصل از فلوسیتومتری سلولهای بنیادی خونساز ، افزایش بیان rankرا بعد از ?? روز کشت در حضور srankl وm-csf نشان داد . همچنین با استفاده از تکنیک rt-pcr نشان داده شد که این سلولها rank و کلسی تونین رسپتور را در سطح mrnaبیان می نمایند.نتایج حاصل از real-time pcr حاکی از افزایش بیان rank و کلسی تونین رسپتور در سلولهای تیمار شده با srankl و m-csf در مقایسه با کنترل و روز صفر(قبل از تمایز) می باشد. به علاوه طی کشت سلولهای بنیادی خونساز در حضورsrankl وm-csf سلولهای شبه استئوکلاستی trap مثبت مشاهده گردید. نتایج ما نشان می دهد حضور rankl و m-csf در مغز استخوان می تواند منجر به القای تمایز سلولهای بنیادی خونساز به استئوکلاست و افزایش فعالیت استئوکلاست گردد، به طوری که تخریب استخوان را در بیماری میلوما افزایش می دهد.
وحید رزبان مسعود سلیمانی
سلول های بنیادی به عنوان راهکاری جدید و امید بخش برای درمان نارسایی قلبی مطرح است. اثر بخشی تزریق سلول های بنیادی به تنهایی به دلیل زنده مانی و تمایز ضعیف آنها کاهش می یابد. این مطالعه با هدف افزایش کارآیی سلول های بنیادی در درمان با استفاده از اصلاح ژنتیکی آنها طراحی شده تا در برابر هیپوکسی مقاومت نموده و آنژیوژنز را از طریق پاراکرین افزایش دهد. در این تحقیق بیان hif-1? در سلول های بنیادی مزانشیمی مشتق از مغز استخوان با ترانسداکشن پایدار وسیله ی وکتورهای لنتی ویروسی افزایش داده شد. در شرایط هیپوکسی و نورموکسی غلظت vegf در سوپرناتانت سلول ها به وسیله ی الایزا اندازه گیری شد. مهاجرت با آزمون بهبود زخم و بیان c-met به وسیله ی فلوسایتومتری ارزیابی گردید. تشکیل تیوب نیز با کشت سلول ها روی ماتری ژل بررسی شد. غلظت vegf در سوپرناتانت سلول های بنیادی مزانشیمی که بیان hif-1? در آنها افزایش داده شده به طور معنی داری بالاتر بود و این محلول در القای سلول های اندوتلیال برای مهاجرت، در مقایسه با سوپرناتانت سلول های بنیادی مزانشیمی بدون تغییر ژنتیکی بسیار موثرتر عمل نمود. همچنین سلول های ترنسداکت شده سطح بالاتری از بیان c-met و نیز تشکیل تیوب نشان دادند. با اینحال سلول های بنیادی مزانشیمی مارکرهای اندوتلیال را بیان نکردند. این مطالعه نشان داد که تغییر ژنتیکی در سلول های بنیادی مزانشیمی از طریق افزایش بیان hif-1? توانایی بهبود اجزای فرآیند آنژیوژنز را در شرایط هیپوکسی با مکانیزم های پاراکرین و اتوکرین دارد. افزایش تحرک سلول های بنیادی مزانشیمی ترانسداکت با میزان بیان c-met همبستگی مثبت دارد.
آتنا حجاری زاده نرگس یاسا
امروزه مصرف ترکیبات گیاهی به عنوان دارو با دارا بودن اثرات جانبی کمتری نسبت به ترکیبات شیمیایی مورد توجه قرار گرفته است. از جمله این گیاهان می توان گیاه انگلی دارواش با نام علمی ویسکوم آلبوم اشاره کرد که دارای سابقه طولانی در مصرف و درمان به صورت سنتی می باشد. در این مطالعه تجربی دو عصاره آبی و الکلی گیاه دارواش از تیره ویسکاسه روی رده سلول سرطانی سینه mcf-7 اثر داده شد. این عصاره در دوزهای مختلف 50، 100، 500، 1000 و 2500 میکروگرم در میلی لیتر اثر داده شد و همزمان یک داروی شیمیایی به نام سیس پلاتین برای مقایسه سمیت عصاره و یک نمونه کنترل فاقد ماده موثره نیز وجود دارد. اثر این عصاره در سه زمان 12، 36 و 60 ساعت انکوباسیون مورد بررسی قرار گرفت. ابتدا تأثیر عصاره گیاه دارواش بر روی سلول های سرطانی از طریق مشاهدات چشمی بوسیله میکروسکوپ معکوس مورد مطالعه قرار گرفت و بعد از رنگ آمیزی با تریپان بلو تعداد سلول-های زنده و مرده به کمک لام نئوبار شمارش شد و میزان مهار رشد و مرگ سلولی محاسبه گردید. سپس میزان بقای سلول ها از روش رنگ آمیزی mtt اندازه گیری شد. در همه موارد به جز نمونه های کنترل نتیجه ای مبنی بر کاهش تعداد سلول ها بدست آمد. شروع کاهش چشمگیر تعداد سلول ها از دوز 500 میکروگرم در میلی لیتر بود .این امر در زمان انکوباسیون 60 ساعت مشهودتر بوده است. غلظت دارو و زمان انکوباسیون در میزان اثر گذاری و نوع اثر این عصاره گیاهی قابل توجه است به طوری که زمان طولانی و غلظت های بیشتر عصاره می تواند خواص مهار کنندگی رشد و مرگ سلولی این عصاره گیاهی را نشان دهد.
ریحانه لحمی محمدحسین صنعتی
پیوند islet های پانکراسی به عنوان یکی از بهترین روشهای درمان دیابت نوع 1 به شمار می رود. سلولهای بنیادی پرتوان القا شده انسانی (hipscs) که به سلولهای بنیادی رویانی شباهت دارند، امکان تولید سلولهای شبه islet مولد انسولین اختصاصی بیمار را از سلولهای سوماتیک طی برنامه ریزی مجدد سرنوشت سلولی فراهم می کنند. اما روشهای کنونی اغلب بر پایه استفاده از چندین سایتوکاین و بازدازنده مختلف برای هدایت تمایز به سمت رده پانکراسی تکیه دارند. از آنجاکه تولید این القاکننده های تمایز مستلزم صرف هزینه های بالاست، کاربرد روشهای مذکور برای اهداف کلینیکی محدود می گردد. با توجه به نقش میکرو rna ها به عنوان عوامل کلیدی در مراحل مختلف نمو پانکراس، در این مطالعه از یک روش جدید و مقرون به صرفه برای پیشبرد تمایز پانکراسی در سلولهای hips از طریق بیش بیان mir-375 در غیاب فاکتورهای رشد استفاده گردید. پس از تایید خاصیت پرتوانگی سلولهای hips، بررسی تمایز پانکراسی در سلولهای تیمار شده با وکتورهای لنتی ویروسی واجد mir-375 و الیگونوکلئوتیدهای antimir-375 صورت گرفت و میزان بیان این میکرو rna با انجام mirna quantitative rt-pcr در طول دوره تمایز ارزیابی شد. نتایج حاصل از بررسیهای مورفولوژیکی، آنالیز ایمنوسیتوشیمی و تعیین پروفایل بیانی مارکرهای اختصاصی اندوکرینی با qrt-pcr در روزهای 7، 14 و 21 نشان داد که سلولهای شبه islet از تمایز سلولهای بیش بیان کننده mir-375 به دست آمده است. کلاسترهای حاصل با ترشح انسولین به افزایش غلظت گلوکز پاسخ دادند که توانایی عملکردی آنها را in vitro نشان می دهد. طبق دانسته های ما، این مطالعه برای اولین بار روشی را ارائه می دهد که بر اساس آن میکرو rna ها می توانند جایگزینی مناسب برای سایتوکاینها و بازدارنده ها در القای تمایز پانکراسی در سلولهای hips باشند. این روش می تواند بررسی نقش میکرو rna ها در تخصص یافتگی پانکراس را تسهیل کند و امکان استفاده از سلولهای ips اختصاصی بیمار برای سلول درمانی دیابت نوع 1 را افزایش دهد.
حسن کوچک زاده فاضل شکری
سامانه های دارورسانی بر پایه نانوذرات آلبومینی به دلیل برخی ویژگی هایشان نظیر زیست سازگاری، تجزیه پذیری در بدن و امکان اصلاح سطح در راستای رسانش هدفمند عوامل درمانی، به صورت گسترده ای در حال تحقیق و توسعه هستند. در این پژوهش، نانوذرات آلبومین سرم انسانی حاوی داروی تاموکسیفن و متصل به پادتن تک دودمانی 1f2 (ضد گیرنده her2) تولید، مشخصه یابی و مورد بررسی برون و درون تنی قرار گرفت. برای تولید نانوذرات آلبومین حاوی دارو از یک روش نامحلول سازی اصلاح شده شامل اعمال فراآوادهی بر روی محلول آبی آلبومین حاوی تکه های دارو پیش از اضافه نمودن اتانول استفاده شد. میزان بارگذاری و انباشتگی دارو در نانوذرات با به کارگیری روش رویه پاسخ و با طراحی مرکب میانی آزمایش ها، بهینه سازی شد. تحت شرایط بهینه ی 6/1 میلی گرم بر میلی لیتر غلظت دارو، 8/7 ph و زمان تماس 5 ساعت برای دارو و آلبومین، بالاترین مقدار بارگذاری دارو، 65/6 % و بازدهی انباشتگی دارو، 74% به دست آمد. سپس، پادتن تک دودمانی 1f2 از طریق یک پیوند دهنده پلی اتیلن گلیکول دو عاملی، به سطح نانوذرات متصل شد. نتایج الایزا نشان داد بالاترین میزان اتصال پادتن به نانوذرات برابر 4±23%، هنگام به کارگیری 100 برابر غلظت مولی پادتن از معرف تراث برای تیوله نمودن پادتن و افزودن 10 میکروگرم از پادتن تیوله شده به یک میلی گرم از نانوذرات پگیله شده به دست می آید. تجزیه و تحلیل فلوسیتومتری نشان داد میزان جذب نانوذرات متصل به پادتن 1f2، تولید شده تحت شرایط بهینه، بر روی سلول های her2 مثبت bt474، بالا و بر روی سلول های her2 منفی mcf7، پایین است. نانوذرات آلبومین سرم انسانی حاوی داروی تاموکسیفن و متصل به پادتن 1f2، دارای میانگین اندازه 208 نانومتر، پتانسیل زتای mv 14- و pdi برابر 13/0 بوده و از نظر شکل به صورت کروی هستند. رفتار رهایش دارو از نانوذرات اصلاح شده با پگ و پادتن ، بیانگر رهایش آهسته تر و با کنترل بیشتر در مقایسه با نانوذرات اصلاح نشده بود. بررسی پایداری کوتاه مدت طی 96 ساعت، بیانگر حفظ خواص فیزیکی-شیمیایی نانوذرات و فعالیت زیستی 1f2 در دمای 4 درجه سلسیوس است. همچنین خواص سامانه تولید شده پس از 3 ماه نگهدری پودر آن در دمای محیط تغییری نکرد. بررسی کارایی سامانه تولید شده در از بین بردن سلول های bt474 در محیط برون تنی با روش ارزیابی سلولی xtt، بیانگر سمیت بالاتر آن در مقایسه با دیگر سامانه ها شامل داروی آزاد، نانوذرات متصل به پادتن و بدون دارو و نانوذرات حاوی دارو و بدون اتصال به پادتن بود. همچنین، سامانه تولیدی تقریباً هیچگونه سمیتی بر روی سلول های mcf7 نشان نداد. نتایج اولیه از بررسی های درون تنی بر روی موش های نود بالب سی، نشان دهنده ثابت ماندن حجم تومور حیوانات دریافت کننده 1f2 است. نتایج مقدماتی بررسی های درون تنی این سامانه برای به کارگیری بالینی آن در درمان سرطان گسترش یافته سینه بسیار امیدبخش است.
محبوبه محسنی رضا حاجی حسینی
مقدمه سلول های بنیادی مزانشیمی جدا شده از بافت های مختلف به عنوان منبع قوی سلول های بنیادی برای احیا و بازسازی بافت های آسیب دیده کاربردهای بالینی بسیاری دارند. سلول های جدا شده از بافت های مختلف، اگر چه از نظر مرفولوژی با یکدیگر تشابه دارند، اما ممکن است از لحاظ عملکردی و ایمونوفنوتایپی در پاساژهای مختلف با یکدیگر متفاوت باشند. مواد و روش سلول های تک هسته ای از بافت های خون بند ناف، مغز استخوان و چربی با استفاده از فایکول جدا شد. این سلول ها در محیط dmem کشت داده شد و پس از 3-5 روز سلول های بنیادی مزانشیمی به کف فلاسک متصل و بدین وسیله تخلیص شد و این سلول ها سه پاساژ متوالی کشت داده شدند. بعد از هر پاساژ سلول های بنیادی مزانشیمی را از فلاسک جدا کرده و با نشانگرهای (cd34, cd45, cd29, hla-dr, cd90, cd105) رنگ آمیزی کرده و با فلوسایتومتری آنالیز شد. نتایج نتایج بررسی فلوسایتومتری شاخص های آنتی ژنی سطحی سلول های بنیادی مزانشیمی هر سه بافت نشان داد که این سلول ها شاخص های اختصاصی سلول های بنیادیcd90، cd29 و cd105را در هر سه پاساژ متوالی به خوبی بیان می کنند و تفاوت معنی داری در میزان بیان هر سه نشانگر در سه پاساژ متوالی در هیچ کدام از بافت ها وجود نداشت. همچنین نتایج نشان داد که این سلول ها شاخص های اختصاصی سلول های بنیادی هماتوپوئتیک cd34،cd45 و hla-dr را در هر سه پاساژ متوالی به میزان بسیار کمی بیان می کنند. و میزان بیان این نشانگرها در پاساژهای مختلف با هم تفاوتی نداشت. بحث و نتیجه گیری با توجه به این نتایج می توان نتیجه گرفت که سلول های هر سه نوع بافت در سه پاساژ متوالی از نظر بیان شاخص های اصلی سلول های بنیادی مزانشیمی تغییری نکرده اند و در ایمونوفنوتایپینگ این سلول ها تغییری مشاهده نشد. همچنین بین سلول های بافت های مختلف نیز از نظر ایمونوفنوتایپی تفاوتی وجود نداشت. با توجه به نتایج به دست آمده و معایب و مزایای هر کدام از منابع مختلف سلول های بنیادی مزانشیمی به نظر می رسد که بافت چربی منبع نسبتا مناسب تری می باشد، به دلیل اینکه بدون اعمال شرایط تهاجمی بازده بالایی داشته و دسترسی به آن ها آسان می باشد و همچنین از سرعت تکثیر بالایی نسبت به منابع دیگر برخوردار است.
فروزان یوسفی مسعود سلیمانی
سلول های بنیادی مزانشیمی به دلیل قابلیت تعدیل کنندگی ایمنی و اثرات حفاظت کنندگی نورونی کاندید مناسبی برای درمان بسیاری از بیماری های خود ایمن می باشند. مطالعات قبلی نشان داد که سلول های بنیادی مزانشیمی جدا شده از مغز استخوان پاسخ های ایمنی را تعدیل و باعث کاهش شدت بیماری در موش های مدل eae (experimental autoimmune encephalomyelitis) به عنوان مدل بیماری ام اس می گردند. ما در این مطالعه اثرات سلول بنیادی مزانشیمی جدا شده از بافت چربی را در دو مسیر جداگانه ی درون رگی و درون صفاقی با هم مقایسه کردیم و اثرات این سلول ها را در درصد جمعیت لنفوسیت های t تنظیمی حاوی مارکرهای cd4+cd25+foxp3+ در طحال با استفاده از فلوسیتومتری سنجیدیم همچنین میزان ارتشاح لوکوسیتی را به دنبال رنگ آمیزی هماتوکسیلین ائوزین در مغز و نخاع در هر دو مسیر تزریق درون صفاقی و درون رگی سنجیدیم. علاوه بر این میزان سیتوکین های التهابی il17 و ifn? و سیتوکین ضد التهابی il4 را به دنبال تزریق سلول های بنیادی مزانشیمی در هر دو مسیر درون صفاقی و درون رگی به کمک الایزا سنجیدیم. نتایج نشان داد که تزریق درون صفاقی سلول های بنیادی مزانشیمی جدا شده از چربی اثرات بهتری در افزایش جمعیت لنفوسیت های t تنظیمی طحالی حاوی مارکرهای cd4+cd25+foxp3+ و کاهش ?ifn دارد درحالیکه اثر تزریق سلول های بنیادی مزانشیمی جدا شده از بافت چربی بر روی کاهش تکثیر سلول های طحالی، کاهش il17 و کاهش شدت علائم بالینی در هر دو مسیر درون رگی و درون صفاقی مشابه بود. نتایج ما همچنین نشان داد که سلول های بنیادی مزانشیمی به دلیل قابلیت تعدیل کنندگی ایمنی و اثرات حفاظت کنندگی نورونی و تغییر پاسخ سیتوکینی به سمت پاسخ های ضد التهابی می توانند کاندید مناسبی برای سلول درمانی در بیماری ام اس باشند.
فخرالدین صبا مسعود سلیمانی
جمع آوری سلول های بنیادی خونساز از خون محیطی امروزه به عنوان راهکار مناسبی برای پیوند مغز استخوان استفاده می شود. خروج این سلول ها از مغز استخوان به صورت شبکه ای پیچیده و هماهنگ شده است که عوامل مختلفی می تواند در آن دخالت داشته باشد. در شرایط کلینیکی از g-csf جهت ورود سلول های خونساز به خون محیطی استفاده می شود. این فاکتور به طور گسترده با مکانیسم های مختلف عمل می کند اما نحوه عملکرد آن بر روی مسیر cxcr4/sdf-1 به طور کامل مشخص نشده است. امروزه مطالعات گسترده ای در ارتباط با نقشسیستم عصبی در تنظیم حرکت سلول های خونساز در حال انجام است. از این رو در این پژوهش به نحوه عملکرد g-csf و سیستم عصبی بر روی بیان ژن cxcr4در سلول های خونساز پرداخته شده است. برای ارزیابی بیان ژن cxcr4 از سلول های خونساز بند ناف انسانی به عنوان منبع غنی از سلول های خونساز cd34+ استفاده شد برای این منظور سلول های cd34+ با روش macs جمع آوری شد و سلول های حاصلهدر چاهک های مختلف با دوز های متفاوتی از اپی نفرین، g-csf ، ایزوپروترنول و پروپرانول مواجهه شدندو در بازهای زمانی 1،3،5استخراج rna و سنتز cdna شد. از real time pcr جهت بررسی بیان کمی ژن cxcr4 استفاده شد. یافته های ما نشان داد که g-csf برای تغییر بیان ژن cxcr4 نیاز به حضور کاته کولامین دارد و عملکرد اصلی کاته کولامین ها وابسته به حضور رسپتورهای بتا است به طوریکه مهار این رسپتورها مانع تغییر بیان ژن cxcr4 در حضور کاته کولامین ها و g-csf می شد.
سیدعلی موسوی زاده بهرام محمد سلطانی
ژن های mirna ، بیان ژن های دیگر را با ممانعت از ترجمه و یا تجزیه رونوشت های هدف تنظیم می کنند و بیان غیرعادی آن ها در بدخیمی های مختلف گزارش شده است. ازطرفی، نقش اعضای خانواده گیرنده تیروزین کینازی نوروتروفینی همانند trka در سرطان های مختلف ازجمله در نوروبلاستوما شناخته شده است. در این تحقیق، به منظور شناسایی mirnaهای جدید که ممکن است رونوشت ژن trka را هدف قرار دهند و در پیش آگهی مبتلایان به سرطان به کار آیند، ابتدا یک بررسی بیوانفورماتیکی انجام گرفت. دو ناحیه حفظ شده در 3´-utr رونوشت ژن trka وجود دارند که توسط چندین mirna از جملهmir-302f شناسایی می شوند. بیان برخی از این mirna ها (همانند mir-188) بر طبق گزارشات درتومورهای نوروبلاستومایی افزایش می-یابند ولی هیچ آنالیز تجربی درباره ارتباط خانواده mir-302s و trka در این تومورها وجود ندارد. در اینجا با استفاده از روش سنجش لوسیفراز نشان داده شد که mir-302f قادر به میانکنش با 3´-utr مربوط به trka بوده و نسبت بیان رنیلا/لوسیفراز را در مقایسه با کنترل ها بیش از 50 درصد کاهش می دهد. همچنین بیش بیان mir-302f باعث افزایش مرگ سلولی در رده سلولی سرطانی huh-7 می گردد. در این سلول ها ژن trka دارای بیان بوده و بیش بیان mir-302f باعث کاهش بیان ژن trka و احتمالاً در افزایش مرگ سلولی مشاهده شده دخیل است.
فرزانه محمدیار توپکانلو ابراهیم واشقانی فراهانی
انتخاب نانوالیاف برای کاربردهای مهندسی بافت، به علت ساختار نانویی بستر برون سلولی است که نقش مهمی در تنظیم عملکرد سلول ها دارد. الکتروریسی یکی از گسترده ترین روش ها برای تولید نانوالیاف است، زیرا کنترل قطر و روزنه ی نانو الیاف در این روش امکان پذیر است. چندسازه ای های هیدروکسی آپاتیت، زیست تجزیه پذیر، زیست سازگار و دارای ویژگی هدایت کنندگی استخوانی هستند و ظرفیت مناسبی در مهندسی بافت نشان داده اند. فیبرونکتین نیز یک گلیکوپروتئین بستر برون سلولی است و نقش مهمی را در چسبندگی، مهاجرت و رشد سلول بر عهده دارد. در این پژوهش، داربست های پلی کاپرولاکتون (pcl) و پلی کاپرولاکتون- نانوهیدروکسی آپاتیت (pcl/n-ha) با آرایش موازی و ساختاری متخلخل با حفره های مرتبط و سطحی یکنواخت الکتروریسی شد و پس از تیمار با پلاسما، فیبرونکتین (fn) بر داربست های الکتروریسی شده پوشش داده شد. میزان تکثیر سلول های بنیادی مزانشیمی موش بر داربست ها و سطح فلاسک با استفاده از آزمون mtt در شرایط آزمایشگاهی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج آزمون mtt تغییر چشمگیری تا روز سوم نشان نداد، اما در روزهای پنجم و هفتم پس از کاشت تکثیر سلولی بر سطح های پوشیده شده با فیبرونکتین به طور آشکاری بیشتر از سطح های بدون فبرونکتین بود. به منظور بررسی اثر نانوذرات هیدروکسی آپاتیت و فیبرونکتین بر فرایند استخوانی شدن، سلول ها با تراکم 15000 سلول بر هر داربست کاشته شدند و در روزهای هفتم و بیست و یکم تمایز استخوانی، میزان فعالیت آنزیم آلکالین فسفاتاز و میزان مواد معدنی کلسیم دار بر داربست ها و فلاسک اندازه گیری شد. نتایج فعالیت آنزیم آلکالین فسفاتاز برای هر دو داربست و فلاسک در طول دوره تمایزی روند یکسانی داشت. بیشترین مقدار این فعالیت در روز هفتم بود و پس از آن کاهش یافت. با توجه به اینکه فعالیت این آنزیم دوره نخستین تمایز استخوانی را نشان می دهد، افزایش و سپس کاهش فعالیت آلکالین فسفاتاز نشان دهنده تمایز سلول های مزانشیمی به سلول های استخوانی است. اندازه گیری مقدار رسوب های معدنی کلسیم دار نیز در روزهای هفتم و بیست ویکم برای داربست های با نانوذرات هیدروکسی آپاتیت مقدار بیشتری از رسوب ها را نشان داد. افزون بر این، استفاده ی همزمان نانوذرات هیدروکسی آپاتیت و فیبرونکتین فرایند معدنی شدن را افزایش داد به طوری که مقدار اندازه گیری شده رسوب ها بر روی داربست پلی کاپرولاکتون هیدروکسی آپاتیت pcl/n-ha کمتر از داربست های پلی کاپرولاکتون هیدروکسی آپاتیت فیبرونکتینpcl/n-ha/fn بود.
فهیمه السادات حسینی عقدایی سید جواد مولی
یکی از گیرنده های مهم مسیر نوروتروفین ها،گیرنده ngfr است که در سطح سلولها بویژه سلول های عصبی می تواند بقاء سلول ،تمایز، آپاپتوز، رشد اعصاب، میلین سازی و ... را تحریک کند. بنابر این می توان گفت این ژن یکی از تنظیم کننده ها و کلید های اصلی مسیر نوروتروفین ها می باشد. انتظار می رود mirna ها یکی از عوامل دخالت کننده در تنظیم ژن ngfr باشند. بررسی های بیو انفورماتیکی نشان می دهد که mir-939یکی از mirna هایی است که 3`utr ژن ngfr را هدف قرار داده و 90 درصد اهداف این mirna که توسط نرم افزار ها شناسایی میشود، در مغز بیان دارند.در مطالعه حاضر شواهد متعدد هدفگیری ژن ngfr توسط mir-939 را نشان می دهند؛ اولاً، بیان ژن ngfr در اثر افزایش بیان mir-939 در حدود 35 درصد کاهش پیدا کرده است وثانیاً، در نمونه ترانسفکت شده با mir-939 نسبت به نمونه کنترل تا حدود 56 درصد کاهش بیان لوسیفراز مشاهده شد که موید تاثیر گذاری مستقیم mir-939بر ژن ngfr است. ثالثاً، بررسی تغییرات چرخه سلولی نشان دادکه افزایش بیان mir-939 فقط در سلولهایی منجر به مرگ سلولی شده است(u87)که ژن ngfr را بیان میکنند ولی در سلول هایی که ngfr را بیان نمیکنند (hek293t) ، تغییری در میزان مرگ سلولی مشاهده نشد. بنابراین با توجه به تاثیر محرز mir-939 بر ژن ngfr احتمالاً این mirna به عنوان یک مارکرتشخیصی در بیماری هایی همچون آلزایمر و ضایعات مغزی نخاعی به کار رود که در آن ها افزایش بیان ngfr گزارش شده است،علاوه بر این افزایش سطوح بیانی mir-939 می تواند یک استراتژی بلقوه در درمان باشد.
شهروز زرگریان وحید حدادی اصل
امروزه عمده ترین روش پیوند زنی استخوان پیوند زنی آلوپیود و اتوپیوند است که در صدمات و جراحت های ناشی از تصادفات و نقص های ژنتیکی بسیار مورد استفاده قرار می گیرد. با این حال روش های مذکور خطرات مختلفی از جمله فساد مراکز دهنده ناهنجاری های تغذیه بافت پیوند زده شده صدمات و عوارض جانبی و ناراحتی و رنج مریض را با خود به همراه دارد در این میان مهندسی بافت استخوان با بهره گیری از داربست های زیست سازگار زیست تخریب پذیر متصل به سامانه یاخته ای و عومل تمایزی به عنوان یکی از بهترین جایگین های پیوندزنی معمول استخوان شناخته می شود در نوشته حاضر چگونگی ساخت داربست مذکور آورد شده است. این داربست شامل سه قسمت پلیمری مجزا و یک بخش معدنی نانو ذره است روش الکتروریسی برای ساخت داربست و به منظور شبیه سازی بافت طبیعی استخوان مورد استفاده قرار گرفت. تاثیر پارامترهای فرایند مختلف بر مورفولوژی داربست قطر الیاف میزان تخلخل میزاان بلورینگی و ا ستحکام نهایی بررسی شد. مورفولوژی داربست با استفاده از میکروسکوپ الکترونی روبیشی مشاهده شده و همچنین توزیع قطر الیاف با استفاده از نرم افزار ایمیج حی ترسیم گردید و کل فرآیند با استعانت از بازخورد حاصل از بررسی عکس ها و دیاگرام های توزیع قطر اصلاح گردید. میزان چسبندگی? رشد? تکثیر و تمایز سلول های بنیادی توسط rtpcr و کیت های مخصوص تشخیص پروتیین تخمین زده شد. با وجود اینکه تمامی داربست ها از تکثیر و تمایز سلول ها حمایت کردند داربست ای کامپوزیتی رخ مانه موثر تری از بافت استخوانی را حاصل ساختند. با توجه به نتایج حاصله می توان نتیجه گرفت که نانو ذرات هیدروکسی آپاتیت در هدایت استخوانی و فاز کیتوسان در تمایز موثر و زود هنگام سلول های بنیادی نقش ویژه ای را به عهده دراند داربست نانو الیافی کامپوزتی طراحی شده در این پروژه توانایی کاربرد در مهندسی بافت استخوان را داراست.
زهرا غلامی سمیره هاشمی نجف ابادی
پاسخ سامانه ایمنی میزبان در برابر آنتیژنهای گروههای خونی دهنده به عنوان مشکل مهم انتقال خون به خصوص برای بیماران نیازمند به دریافت مکرر خون (مانند افراد مبتلا به تالاسمی) مطرح است. یک روش پیشنهادی برای حل این مشکل، پوششدهی آنتیژنهای سطح سلول قرمز خون با اتصال کووالانسی پلی اتیلن گلایکول فعال شده است. هدف از این مطالعه، بهدست آوردن شرایط بهینه پوششدهی همزمان آنتیژنهای اصلی و فرعی با متوکسی پلی اتیلن گلایکول فعال شده با سوکسینیمیدیل والرات و سوکسینیمیدیل کربنات، به صورت مجزا، در وزنهای ملکولی kda20-10 است. میزان مهار انعقاد سلولهای قرمز خون توسط پادتنهای اصلی و فرعی گروههای خونی، به عنوان معیاری برای ارزیابی کمی پوشش دهی سطح سلولها با پلیمر در نظر گرفته شد. همچنین، شکل ظاهری سلول های قرمز خون با میکروسکوپ الکترونی (sem) ارزیابی شد. علاوه بر این، به منظور بررسی پاسخ سامانه ایمنی میزبان، پیوند سلول های قرمز خون پگیله شده بین دو گونه موشی متفاوت (balb/c و (c57bl/6 انجام شد. نتایج نشان دادند که به کار بردن غلظت ها و وزن های ملکولی بالاتر پلیمر، پوشش دهی بهتری ایجاد می کند. محاسبات آماری به همراه نتایج sem نشان دادند که شرایط بهینه واکنش برای پوشش دهی همزمان آنتی ژن ها باmpeg-sva و mpeg-sc به ترتیب عبارتند از: (وزن ملکولی: 12/19 و 19 کیلو دالتون؛ غلظت: 21/17 و 8/19). نتایج حاصل از آنالیزهای درون تنی نیز نشان دادند که واکنش های ایمنی در برابر سلول های قرمز خون پگیله شده به طور قابل ملاحظه ای کاهش یافته است، به گونه ای که سطح عوامل بیوشیمیایی مربوطه در سرم خون میزبان بعد از گذشت 24 ساعت از دریافت سلول های قرمز خون، در سطح نرمال باقی مانده است.
فاطمه اسکندری مسعود سلیمانی
چکیده پیوند سلول های بنیادی خون ساز یک روش درمانی برای بدخیمی های خونی و ناسازگاری های مغز استخوان می باشد. خون بند ناف یک منبع جایگزین برای بدست آوردن سلول های بنیادین خون ساز در پیوند آلوژنیک مورد استفاده قرار می گیرد و اکثر محدودیت های مواجه شده در hla را بدلیل کمتر بودن لنفوسیت های t سازگار می سازد. محدودیت های استفاده از خون بندناف مقدار کم سلول های بنیادی پیش ساز هماتوپوئتیک به دلیل حجم کم خون بند ناف است. بنابراین سیستم های تکثیر سلول های بنیادی پیش ساز هماتوپوئتیک در شرایط ex vivo درصدد غلبه بر این مشکل می باشند. هدف از این سیستم ها تولید کافی سلول های بنیادی پیش ساز هماتوپوئتیکی است، که توانایی پیوند و خون سازی طولانی مدت را داشته باشند. تکثیر متداول سلول های بنیادی پیش ساز هماتوپوئتیک (سلول های cd133+ ) در محیط کشت مایع دو بعدی است و تنها تکثیر اثر سایتوکاین های مختلف را بر روی سلول های بنیادی پیش ساز هماتوپوئتیک فراهم می آورد، در حالیکه فرآیندهای تماس سلول های cd133+ با ماتریکس، مهاجرت، چسبندگی و ویژگی های توپوگرافی سه بعدی مغز استخوان و سیگنال های اتوکرین و پاراکرین موثر بر سلول ها را فراهم نمی آورد. با استفاده از مواد زیستی مصنوعی از جمله نانو فیبرهای ساخته شده از پلیمر پلی اتر سولفون پوشاندن سطح با پروتئین های خارج سلولی در جهت تولید niche های مصنوعی هستند که ویژگی سه بعدی، شیمیایی، مکانیکی این نانو فیبرها موجب فعال شدن سیگنال های چسبندگی، تکثیری، تمایزی و مهاجرت سلول های cd133+ با بیشترین شباهت به ماتریکس خارج سلولی طبیعی می شود. در این نانو فیبر با استفاده از موادی شبیه پروتئین های ماتریکس خارج سلولی و یا پروتئین های طبیعی از جمله کلاژن، فیبرونکتین و لامینین میزان تکثیر و بیان ژن های موثر در روند تکثیر تنظیم می شود.در این مطالعه تکثیر سلول های cd133+ بر روی نانو فیبر پلی اتر سولفون پوشانده شده با فیبرونکتین افزایش یافت و میزان بیان مولکول لانه گزینی cxcr4 جهت پیوند نسبت به محیط دو بعدی افزایش نشان داد.
مجید مختاری امیر آتشی
پیوند سلول های بنیادی خون ساز یک روش درمانی برای بدخیمی های خونی و ناسازگاری های مغز استخوان می باشد. خون بند ناف به عنوان یک منبع جایگزین برای بدست آوردن سلول های بنیادین خون ساز در پیوند آلوژنیک مورد استفاده قرار می گیرد و اکثر مشکلات ناشی از ناسازگاری hla و همچنین gvhd را بدلیل کمتر بودن لنفوسیت های t برطرف می سازد. محدودیت های استفاده از خون بندناف، مقدار کم سلول های بنیادی پیش ساز هماتوپوئتیک به دلیل حجم کم خون بند ناف است. بنابراین سیستم های تکثیر سلول های بنیادی پیش ساز هماتوپوئتیک در شرایط ex vivo درصدد غلبه بر این مشکل می باشند. هدف از این سیستم ها تولید کافی سلول های بنیادی پیش ساز هماتوپوئتیکی است، که توانایی پیوند و خون سازی طولانی مدت را داشته باشند. روش متداول تکثیر سلول های بنیادی پیش ساز هماتوپوئتیک (سلول های cd34+ ) کشت در محیط دو بعدی مایع است و تنها اثر سایتوکاین های مختلف را بر روی سلول های بنیادی پیش ساز هماتوپوئتیک فراهم می آورد، در حالیکه فرآیندهای تماس سلول های cd34+ با ماتریکس،سلولهای استرومال، مهاجرت، چسبندگی و ویژگی های توپوگرافی سه بعدی مغز استخوان و سیگنال های اتوکرین و پاراکرین موثر بر سلول ها را فراهم نمی آورد. با استفاده از مواد زیستی مصنوعی از جمله نانو فیبرهای ساخته شده از پلیمر پلی اتر سولفون در جهت تولید niche های مصنوعی که ویژگی سه بعدی، شیمیایی، مکانیکی این نانو فیبرها موجب فعال شدن سیگنال های چسبندگی، تکثیری، تمایزی و مهاجرت سلول های cd34+ با بیشترین شباهت به ریزمحیط طبیعی مغز استخوان می شود می توان این شرایط را بهبود بخشید. با توجه به نقش مهم سلولهای رده مزانشیمی در سرنوشت سلول بنیادی خونساز در مغز استخوان از طریق تولید فاکتورهای ترشحی مختلف و همچنین ارتباطات سلول-سلول، در این تحقیق از سلولهای بنیادی مزانشیمی متصل به سطح زیرین بسترهای نانوالیاف جهت تامین نقش حمایتی آنها در محیط سه بعدی بر تکثیر سلول بنیادی خونساز استفاده گردید.نتایج این مطالعه امکانپذیر بودن استفاده از این سیستم را جهت تکثیر با حداقل تمایز سلولهای cd34+ اثبات نمود ومطالعات بیشتر به منظور بررسی شاخصه های مورد نیاز در پیوند سلولهای بنیادی و افزایش قابلیتهای کسب شده دراین سیستم را پیشنهاد می نماید.
فاطمه محمدعلی سعید آبرون
زمینه و هدف: تاکنون در مطالعات مختلفی به بررسی پتانسیل استئوژنیک سلولهای بنیادی مزانشیمی و اهمیت سیگنالهای بتا آدرنرژیک در تشکیل و بازجذب استخوان پرداخته شده است. با این وجود اطلاعات کمی درباره نقش سیگنال های بتا آدرنرژیک در تمایز استئوبلاستی سلولهای بنیادی مزانشیمی که از اختصاصی runx اهمیت بالایی در فیزیولوژی و فارماکولوژی استخوان برخوردار است، وجود دارد. 2 ترین فاکتور نسخه برداری و استئوکلسین اختصاصی ترین پروتئین غیر کلاژنی در تمایز سلول های و استئوکلسین runx بنیادی مزانشیمی به استئوبلاست می باشند .در این تحقیق، میزان بیان کمی 2 در طول تمایز سلول های بنیادی مزانشیمی به استئوبلاست با استفاده از محیط تمایزی استئوبلاستی و داروهای ایزوپرترنول (آگونیست بتا آدرنرژیک ) و پروپرانولول (آنتاگونیست بتا آدرنرژیک ) مورد ارزیابی قرار گرفت. مواد و روش ها :در این مطالعه تجربی، سلول های بنیادی مزانشیمی مغز استخوان انسان تحت تیمار با در روزهای rna محیط تمایزی استئوبلاستی و داروهای ایزوپرترنول و پروپرانولول قرار گرفتند.استخراج 4 و 21 تمایز استئوبلاستیک و از سلولهای بنیادی مزانشیمی تمایز نیافته صورت گرفت.بیان کمی سنجیده شد. quantitative real time-pcr و استئوکلسین با روش runx2 و استئوکلسین در روزهای 4 و 21 تمایز استئوبلاستی تحت تیمار runx نتایج و یافته ها: بیان ژنهای 2 .( p< با داروی ایزوپرترنول کاهش یافت که در روز 21 تمایز این اختلاف از نظر آماری معنی دار بود ( 0.05 و تحت تیمار با داروی پروپرانولول افزایش یافت که در روزهای 4 و 21 تمایز این اختلاف از نظر آماری .( p< معنی دار بود ( 0.05 نتیجه گیری :داروی ایزوپرترنول به طور منفی بر تمایز سلولهای بنیادی مزانشیمی به استئوبلاست تاثیر دارد (به خصوص بر مراحل انتهایی تمایز استئوبلاستی )، در حالیکه داروی پروپرانولول به طور مثبت بر تمایز سلولهای بنیادی مزانشیمی به استئوبلاست تاثیر دارد(هم بر مراحل ابتدایی و هم مراحل انتهایی تمایز استئوبلاستی).این یافته ها پیشنهاد میکنند که سلول های بنیادی مزانشیمی نیز هدف تنظیم بتا آدرنرژیک قرار می گیرند و سیگنالینگ بتا آدرنرژیک در استئوژنز سلول های بنیادی مزانشیمی نقش دارد.
سعید شهرابی مسعود سلیمانی
پتانسیل زیاد سلول های بنیادی خون ساز در احیای مجدد سیستم خون ساز سبب گردیده است که پیوند سلول های بنیادی (hsct)یک روش درمانی برای بدخیمی های خونی و ناسازگاری های مغز استخوان باشد. یکی از منابع جایگزین برای بدست آوردن سلول های بنیادی خون ساز با توجه به مشکلات موجود در استفاده از سلول های جدا شده مغز استخوان خون بند ناف می باشد. مشکل اصلی کاربرد خون بند ناف در پیوند هم مقدار کم سلول های بنیادی خون ساز آن به دلیل حجم کم خون بند ناف می باشد. سیستم های تکثیر سلول های بنیادی خون ساز در شرایط ex vivo در صدد غلبه بر این مشکل می باشد. هدف از کاربرد این سیستم ها تولید کافی سلول های بنیادی خون سازی است که توانایی پیوند و خون سازی طولانی مدت را داشته باشند. دخالتmicrorna ها در فرایندهای مختلف سلولی از جمله تکثیر, تمایز و مرگ سلولی و ارتباط آنها با تکامل سلول های بنیادی خون ساز سبب گردیده است که پروفایل بیانی microrna ها در طی تکثیر سلول های بنیادی خون ساز کارایی بسیار زیادی در مطالعات کلینیکی با واسطه درمان سلولی داشته باشد. در این تحقیق به بررسی پروفایل بیانی microrna های مختلف سلول های بنیادی خون ساز cd133+ بند ناف در قبل و بعد از تکثیر ex vivo پرداخته شد.سلول های cd133+ از خون بند ناف نوزادانی که بصورت زایمان طبیعی متولد شده بودند به روش ایمونومگنتیک جدا گردید و پروفایل بیانی آنها در طی مراحل زمانی کشت با روش mirna quantitve rt-pcr بررسی گردید.محیط کشت مورد استفاده در این مطالعه stem span به همراه فاکتورهای رشد scf,tpo و flt3 بود. یافته ها نشان دادند که از مجموع 1034 نوع microrna بررسی شده بیان 3/2 آنها در طی فرایند تکثیر با کاهش در بیان مواجه گردید. یافته ها همچنین نشان دادند که microrna هایی که در همانند سازی سلول های بنیادی خون ساز دخالت دارند با کاهش در بیان و در مقابل microrna هایی که در تمایز این سلول ها شرکت دارند با افزایش در بیان مواجه گردیدند.
صادق باباشاه مسعود سلیمانی
بیان و عملکرد نابجای microrna ها در لوکمی سطح جدیدی از پیچیدگی را در زمینه درک چگونگی توسعه و پیشرفت این بیماری ایجاد نموده است. با این حال، هدف گیری مسیر های پیام رسانی اختصاصی که مرتبط با ویژگی های تداوم و بقای سلول های بنیادی لوکمیایی باشد، تاکنون به خوبی روشن نشده است. مسیر پیام رسانی hedgehog که مسیر تکاملی به شدت حفاظت شده ای می باشد، به عنوان مسیری ضروری برای حفظ عملکرد سلول های بنیادی لوکمیایی شناخته شده است. فقدان این مسیر توسعه لوکمی میلوئیدی مزمن (chronic myeloid leukemia, cml) را که توسط انکوژن bcr-abl القا می شود، متوقف نموده و منجر به کاهش سلول های بنیادی cml می شود. بنابر این، به نظر می رسد کسب نابجای ویژگی خود نوزایی که به علت فعالیت نابجای مسیر پیام رسانی hedgehog ایجاد می شود، در پیشرفت cml نقش داشته باشد. این امر اهمیت مهار اهداف دیگری نظیر پیام رسانی hedgehog را در کنار مهار bcr-abl خاطر نشان می سازد. مهار چنین اهدافی که ویژگی خود نوزایی سلول های لوکمیایی را تنظیم می نمایند، در جهت ریشه کنی سلول های بنیادی لوکمیایی cd34+ حاوی انکوژن bcr-abl صورت می گیرد. تحقیق حاضر نشان داد که بیش تنظیمی ژن smo که نقش انتقال دهنگی پیام hedgehog را بر عهده دارد، با بیان کاهش یافته mir-326 در سلول های cd34+ گروهی از بیماران مبتلا به cml همراه است. افزون بر این، بیش بیان mir-326 بواسطه سیستم بیانی لنتی ویروسی منجر به تنظیم کاهش یافته ژن smo شد و این امر به کاهش تکثیر سلولی و افزایش میزان آپاپتوز در سلول های cd34+ cml منتج گردید. بنابراین، به نظر می رسد که smo هدفی مهم برای mir-326 در طی بیماری زایی cml باشد. مطالعه حاضر در واقع اولین مدرک در زمینه نقش تنظیم مسیر پیام رسانی hedgehog بواسطه microrna در پاتوفیزیولوژی cml است. یافته های مطالعه حاضر منتج به این پیشنهاد گردید که تنظیم کاهش یافته mir-326 مکانیسم محتملی برای فعالیت نامحدود انتقال دهنده پیام smo در مسیر انکوژنی hedgehog در cml است. بنابراین به نظر می رسد بازگرداندن سطوح بیانی mir-326 می تواند در زمینه ریشه کنی سلول های بنیادی/ اجدادی cd34+ cml که منبع بالقوه عود بیماری در مبتلایان cml به شمار می آید، مفید واقع شود.
هانیه جلالی مسعود سلیمانی
فاکتور رشد عصبی به عنوان عضوی از خانواده نوروتروفینها نقش مهمی در حفظ و ترمیم انواع نورونها ایفا می کند. جهت غلبه بر موانع استفاده موضعی از این فاکتور بعنوان دارو، پیوند سلولهای حامل ژن این فاکتور به محل آسیب دیده می تواند روش مناسبی باشد. سلولهای بنیادی تنه ای نامحدود یا ussc بعنوان زیر گروهی از سلولهای بنیادی موجود در خون بند ناف ویژگیهای مناسبی جهت استفاده در ژن درمانی دارا می باشند و نتایج امیدبخشی از پیوند آنها در بیماریهای تخریبی سیستم عصبی کسب شده است. براساس پتانسیلهای قابل توجه این سلولها جهت استفاده در مباحث ژن درمانی، در تحقیق حاضر تولید رده سلولی ussc حامل ژن ngf که قادر به ترشح فاکتور ngf فعال و کارآمد باشد، مورد توجه قرار گرفت. سلولهای ussc از خون بند ناف جداسازی شده و در محیط کشت dmem کشت شدند. ژن ?ngf در وکتور لنتی ویروسی حاوی پروموتور ef? کلون شد و ویروس لنتی ویروسی بر اساس روش نسل سوم تولید ویروس تولید شد و روشهای elisa، real time pcr، mtt، هم کشتی و ایمونوسیتوشیمی جهت بررسی سلولهای ussc حامل ژن ngf مورد استفاده قرار گرفتند. انتقال ژن ?ngf و افزایش بیان این ژن در سلولهای ussc منجر به تولید رده سلولی شد که قادر به تولید میزان معنی داری پروتئین ngf بود. سلولهای ussc تولید کننده ngf دارای ماندگاری زیستی بالا و ویژگیهای مورفولوژیکی و ایمونولوژیکی قابل قبولی جهت پیوند به سیستم عصبی بودند. بیان طولانی مدت ژن ngf، ماندگاری زیستی بالا و بیان نشانگرهای عصبی اولیه، نتایجی بود که سلولهای ussc را گزینه ای مناسب جهت استفاده بعنوان حاملینی سلولی برای انتقال ژن ngf به نواحی آسیب دیده سیستم عصبی پیشنهاد می نماید.
علی سلیمی خسرو خواجه
فرآیند ترمیم در سیستم عصبی، پیچیده بوده و چالشی بزرگ برای محققان می باشد. رویکرد مهندسی بافت با استفاده از ترکیب سلول های بنیادی و داربست های نانوفیبری علاقه ی جامعه ی تحقیق را برای کاربردهای بازسازی بافت عصبی به خود جلب کرده است. هدف از تحقیق حاضر، مطالعه ی پتانسیل تمایزی سلول های بنیادی پرتوان القایی انسانی (hipscs) به دودمان های عصبی بر روی داربست های پلی اترسولفون (pes)، pes پلاسما شده و pes پیوند شده با لامینین دار، در شرایط برون تن می باشد. کارآیی پایین تمایزی پروتوکل های متعدد، محققان را به طراحی پروتوکل های جدید برای تمایز با بازده بالا برمی انگیزد. در ابتدا، ما پتانسیل تمایز عصبی سه محیط القایی متفاوت را برای تبدیل hipscs به رده های نورونی، مقایسه کردیم. در این بخش، اجسام جنینی (eb) به دست آمده از hipscs، بر روی پلیت های پوشیده شده با ژلاتین، کشت داده شدند و در معرض سه محیط القایی شامل 1) bfgf، egf 2) رتینوئیک اسید (ra) و 3) forskolin، ibmx قرار گرفتند. آنالیز ایمنوسیتوشیمی (icc) و quantitative real-time pcr (qpcr) برای تعیین بیان پروتئین ها و ژن های نورونی استفاده شدند. آنالیز qpcr نشان داد که بیان ژن های نورونی در hipscs تمایز یافته در محیط forskolin و ibmx، به طور قابل توجهی بالاتر از سلول های تمایز نیافته و سلول های در معرض محیط های القایی bfgf، egf و ra بود. نتایج به دست آمده، پروتکلی موفق با کارآیی بالا را برای تمایز hipscs به دودمان های عصبی معرفی کرد. در بخش دوم، تمایز نورونی hipscs بر روی pes، pes پلاسما شده و pes پیوند شده با لامینین دار با الیاف موازی و نامنظم در محیط القایی forskolin بررسی شد. نتایج icc، بیان مارکرهای پروتئینی شامل ?-tubulin iii،map-2 و nse را در سه گروه داربست های مذکور نشان داد اما نتایج qpcr، افزایش بیان ژن های ویژه ی نورونی را در نانوداربست های pes موازی در مقایسه با انواع نامنظم، pes پلاسما شده در مقایسه با انواع پلاسما نشده و pes پیوند شده با لامینین دار در مقایسه با انواع اصلاح سطحی نشده، نشان داد. از آنجایی که نتایج mtt، زیست سازگاری نانوفیبرهای الکتروریسی شده pes را تأیید می کند، کاربرد نانو داربست های اصلاح شده ی مذکور در مهندسی بافت در شرایط درون تن در آینده، امیدبخش است.
امیر اله وردی سعید آبرون
بیماری دیابت یکی از مشکلات عمده بهداشت جهانی است و حداقل 200میلیون نفر در سرتاسر جهان مبتلا به این بیماری می باشند. دیابت نوع 1 وابسته به سیستم ایمنی و تخریب سلول های بتا ترشح کننده انسولین می باشد. استفاده از سلول های بنیادی مزانشیمی با توجه به خصوصیت تمایز آنها به بافت اندودرمی و تولید سلول های انسولین ساز یک رویکرد جدید در درمان بیماری دیابت نوع 1 می باشد. در این مطالعه سلول های بنیادی مزانشیمی از نمونه مغز استخوان انسانی با روش فایکول- گرادیانت جدا سازی شد و پس از تایید مارکرهای سطحی آنها به وسیله فلوسیتومتری قدرت تمایزی آنها به رده استئوبلاستی و آدیپوسیتی با پروتوکل دکزامتازون بررسی گردید و رنگ آمیزی اختصاص چربی و استخوان انجام شد. سپس وکتورpdx-1 ex-m0942-lv105 به همراه وکتور های pspax و pmd2 جداگانه در باکتری dh5-? کلون شده بودند در محیط کشت باکتری کشت داده شده و استخراج پلاسمید انجام شد. پس از تولید ویروس لنتی ویروسی با سلول های هک-293 ترانسداکشن سلول های مزانشیمی انجام شد. در روزهای 7 و 14 و 21 سلول های ترانسداکت شده از نظر مورفولوژی، رنگ آمیزی ایمنوسیتوشیمی و بیان ژن های انسولین و pdx-1 و درصد زنده ماندن سلول های ترانسداکت شده مورد بررسی قرار گرفتند. سلول ها در روز 14 تمایز از نظر تست پاسخ به گلوکز و ترشح انسولین و پپتید–c مورد بررسی قرار گرفتند. تغییرات مورفولوژی سلول های تمایزی از روز 4 تمایز از حالت دوکی به حالت سنگفرشی و سپس به حالت کروی و خوشه ای قابل مشاهده بود. رنگ آمیزی ایمنوسیتوشیمی در روز 14 نشاان از بیان پروتیین های انسولین و pdx-1 را دارد. بررسی بیان ژن های انسولین و pdx-1 افزایش معنی دار در بیان ژن های مذکورp<0.05 را نشان داد. اندازه گیری انسولین و پپتید –c ترشحی نشان دهنده پاسخ سلول های تمایز یافته به غلظتهای متفاوت گلوکز بود (p<0.05)
مسلم توکل مسعود سلیمانی
کتیرا صمغی طبیعی با کاربرد گسترده در صنایع غذایی، دارویی و بهداشتی است، اما تاکنون پژوهش های اندکی درباره امکان استفاده از آن در سامانه های نوین زیست پزشکی انجام شده است. در این پژوهش تلاش شد بر مبنای روش های اصلاح خواص پلیمرهای طبیعی، یک سامانه درجا تشکیل شونده از کتیرا تهیه شود و در ادامه این هیدروژل برای استفاده در مهندسی زیست پزشکی و به طور خاص مهندسی بافت غضروف ارزیابی شود. در ابتدا عامل دارسازی صمغ کتیرا با تیرامین با دو روش مختلف بر روی گروه های اسیدی و متیل استری کتیرا انجام و ویژگی های کتیرا و کتیرای عامل دار ارزیابی شد. برای تهیه هیدروژل، آنزیم هرس رادیش پراکسیداز و هیدروژن پراکسید با محلول پلیمر عامل دار مخلوط شد. هیدروژل بدست آمده از نظر ساختار، زمان ژل شدن، رفتار تورمی و تخریب پذیری در محیط برون تنی و رفتار رئولوژیکی ارزیابی شد. در این مرحله اثر نوع کتیرای استفاده شده، روش و میزان عامل دارسازی، غلظت محلول پلیمری، هیدروژن پراکسید و آنزیم بر ویژگی های هیدروژل بررسی شد. هم چنین برای بهبود خواص هیدروژل، کاهش وزن مولکولی کتیرا با تابش دهی گاما و آمیزه سازی با ژلاتین عامل دار شده با تیرامین، مطالعه شد. در ادامه برای ارزیابی امکان استفاده از سامانه تهیه شده به عنوان داربست درجا تشکیل شونده در مهندسی بافت غضروف، آزمون های برون تنی توانایی زنده ماندن و تمایز غضروفی سلول های بنیادی مزانشیمی انسانی کپسوله شده در داربست انجام شد. کتیرا و کتیرای عامل دار در غلظت های کمتر از 0/05درصد وزنی حجمی دارای اثر مثبت بر رشد سلول های مطالعه شده بودند. با افزودن عوامل تشکیل ژل به محلول کتیرای عامل دار، در اثر ایجاد پیوند کوالانسی بین گروه های فنولی، هیدروژل شکل گرفت. خصوصیات تورمی و رئولوژیکی و زمان تشکیل هیدروژل یاد شده با تغییر پارامترهای واکنش قابل تنظیم بود. زمان ژل شدن، قابل تنظیم در زمان کمتر از یک دقیقه بود. همچنین درجه تورم تعادلی هیدروژل، در محدوده 1000-3000 درصد بود. با توجه به نتایج آزمون های رئولوژیکی، هیدروژل تهیه شده از کتیرای عامل دار، هیدروژلی نرم و کشسان با مدول ذخیره کمتر از 1000 پاسکال بود. با استفاده از تابش گاما، امکان افزایش غلظت محلول پلیمری و در نتیجه افزایش مدول ذخیره هیدروژل تا حدود 1300 پاسکال ایجاد شد. هم چنین آمیزه سازی با ژلاتین عامل دار موجب افزایش مدول ذخیره هیدروژل تا حدود 1200 پاسکال شد. آزمون توانایی زنده ماندن سلول های کپسول شده در هیدروژل نشان داد، در شرایط مناسب تشکیل، بیش از 90% سلول ها در حین فرآیند کپسوله کردن توانایی زنده ماندن خود را حفظ می کنند و در مدت زمان 21 روز گرماگذاری، بیش از 75% از سلول ها زنده می مانند. هم چنین نتیجه تمایز برون تنی سلول های کپسوله شده در هیدروژل نشان داد، تمایز سلولی برای سلول های کپسول شده در هیدروژل رخ داده است.
شهناز اسماعیلی عبدالامیر علامه
بند ناف منشاء غنی از سلول های بنیادی مزانشیمی (mscs) است که می تواند در درمان های سلولی، از جمله بیماری های کبدی کاربرد بالینی داشته باشد. علیرغم موفقیت در تمایز سلول های بنیادی بالغ به سلول های شبه هپاتوسیت که از نظر متابولیکی و بیوشیمایی فعال هستند، اطلاعات ما در مورد آسیب اکسیداتیو dna احتمالی در این سلول ها اندک است. لذا هدف از این مطالعه بررسی آسیب اکسیداتیو dna ناشی از گونه های فعال اکسیژن reactive oxygen species (ros) در سلول های مزانشیمی در قبل و بعد از القاء تمایز کبدی است. در این مطالعه سلول های بنیادی مزانشیمی از خون و ژله وارتون بند ناف جدا شده و پس از تایید با استفاده از روش فلوسایتومتری، با استفاده از محیط کشت dulbecco’s modification of eagle’s medium (dmem) حاوی فاکتور رشد هپاتوسیتی (hgf)، فاکتور رشد فیبروبلاستی (fgf-4)، دگزامتازون و آنکواستاتین m (osm) به سلول های شبه هپاتوسیت تمایز داده شدند. بعد از تایید تمایز سلول های بنیادی مزانشیمی به سلول های شبه هپاتوسیت که با روش های reverse-transcriptase-polymerase chain reaction (rt-pcr) و immunocytochemistry (icc) انجام شد، میزان تولید 8-oh-dg ( به عنوان مارکر اسکیداتیو dna) در سلول های شبه هپاتوسیت در روز های 10، 20 و 30 تمایزی و در سلول های تمایز نیافته (روز 0 تمایزی) مورد بررسی قرار گرفت. همچنین میزان بیان رسپتور هسته ای (ppar-?) peroxisome proliferators- activated receptors و پروتئین (atm) ataxia-telangiectasia mutated، که با سیستم ردوکس داخل سلولی مرتبط هستند، در طول تمایز کبدی با روش های icc و real-time pcr در سلول های مذکور مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج نشان دادند که میزان ros داخل سلولی در سلول های شبه هپاتوسیت در طول تمایز کبدی دچار تغییر می شود و میزان ros در سلول های مزانشیمی تمایز نیافته بیشتر از سلول های شبه هپاتوسیت است. همچنین میزان تولید 8-oh-dg و میزان بیان ppar-? و atm هم در روز 30 تمایزی کاهش یافتند. این نتایج نشان می دهند که بیان پروتئین های ppar-? و atm با بیان آلبومین که شاخص بلوغ سلول های شبه هپاتوسیت است، رابطه معکوس دارند. از طرفی القاء کبدی با کاهش تولید 8-oh-dg همراه است، که نشان می دهد القاء تمایز کبدی با استفاده از روش های تمایزی معمول، با ریسک آسیب اکسیداتیو dna در سلول های شبه هپاتوسیت همراه نیست.
احمد عادلی مسعود سلیمانی
میکرو rna ها کلاسی از rna های کوچک غیر کد کننده هستند و اخیراً نشان داده شده است که نقشی اساسی در فرایند های مهم سلولی از جمله تکامل و تمایز از طریق تنظیم پس از ترجمه، ایفا می کنند. نقش این عناصر در رده سلول های خون ساز نیز بررسی شده است و شواهد زیادی دال بر دخالت میکرو rna های شماره mir125b در تمایز لنفوسیت های b جود دارد. هدف ما در این مطالعه بررسی تاثیر افزایش بیان mir-125b در سلول های بنیادی خون ساز و توانایی این میکرو rna برای تمایز سلول های یاد شده به سمت سلول های لنفوئیدی b بود. سلول های بنیادی خون ساز که به این منظور انتخاب شدند، سلول های 34+ بودند. برای ایجاد افزایش بیان دائم mir-125b از یک وکتور با ساختارلنتی ویروسی حاوی توالی پیش ساز mir-125b استفاده شد. پیشرفت فرایند تمایز با استفاده از تکنیک های ردیابی rt-pcr، quantitative real time pcr و فلوسایتومتری دنبال شد. در تکنیک فلوسایتومتری مارکر های لنفوسیت گه b مورد بررسی قرارگرفتند مولکول های 19cd و 22cd بودند. سلول های یک هفته پس از آلودگی با ویروس خصوصیات لنفوسیت های را از خود نشان دادند، یعنی افزایش بیان مارکر های cd19 و به ویژه cd22 در آنها دیده شد. نتیجه این که افزایش بیان 125b mir- فاکتور موثری در تمایز لنفوئیدی bمی باشد و توانایی هدایت تمایز سلول های بنیادی خون ساز را به سمت رده لنفوئیدی b دارد.
عارفه جعفریان مسعود سلیمانی
میکرو rna ها گروهی از rna های غیر کدکننده داخل سلولی هستند که تنظیم بیان ژن را در سطح پس از رونویسی بر عهده دارند. مطالعات اخیر حاکی از نقش این مولکول های کوچک در کنترل تکامل پانکراس و ترشح انسولین دارند. بر پایه تحقیقات اخیر بر روی الگوی میکرو rna ها در این مطالعه تمایز سلول های بنیادی مزانشیمی (mscs) به سلول های انسولین ساز با القاء mir-375 و کاهش بیان mir-9 توسط سیستم لنتی ویروسی حامل mir-375 و anti-mir-9 بررسی گردید. پس از 21 روز از گذشت القاء mscs سلول های خوشه ای شکل حاوی انسولین با رنگ آمیزی dtz مورد بررسی قرار گرفت. ژن های مرتبط با رده اندوکرین پانکراس و همچنین ژن های اختصاصی سلول ? توسط qpcr در روزهای 7، 14 و 21 و پروتئین ها نیز توسط روش آنالیز با ایمونوسیتوشیمی مطالعه گردید. ارزیابی عملکرد سلول های تمایز یافته با آزمون پاسخ به تغییرات غلظت گلوکز و اندازه گیری انسولین و c- پپتید داخل و خارج سلولی انجام گرفت. نتایج نشان داد گرچه سلول های انسولین ساز حاصله از تمایز mscs با القاء mir-375 می توانند انسولین و سایر فاکتورهای رونویسی اختصاصی رده اندوکرین را بیان کنند ولی این سلول ها فاقد توانایی پاسخ به تغییرات گلوکز محیط می باشند. همچنین افزایش فعالیت mir-375 باعث کاهش پروتئین هدف آن یعنی mtpn گردید. از طرفی تمایز سلول های mscs با mir-375 و anti-mir-9 اثرات سینرژیسمی داشته و انسولین در سلول های تمایز یافته ترشح وابسته به گلوکز را نشان داد. در این مطالعه گزارش شده است که مهار mir-9 سبب افزایش سطح پروتئین هدف آن oc-2یعنی در سلول های انسولین ساز گردید که احتمالاً افزایش این پروتئین سبب پاسخ سلول های تمایز یافته به تغییرات گلوکز محیط گردیده است. گرچه نقش mir-375 و mir-9 در تکامل پانکراسی و ترشح انسولین به خوبی شناخته شده است، اما استفاده از این مولکول ها در بحث تمایز سلول های بنیادی تا کنون گزارش نشده است. یافته های این مطالعه عملکرد میکرو rna ها را در تمایز سلول های بنیادی پررنگ تر کرده و نشان داده است که این مولکول ها می توانند به عنوان ابزار درمانی در ژن درمانی بیماران دیابتی مفید باشند.
نجم الدین ساکی سعید آبرون
مقدمه: لوسمی لنفوبلاستی حاد سلولt (t-all) حاصل نقص در بلوغ پیشتاز سلول t به سلول t بالغ می باشد. t-all یکی از انواع بدخیمی های خونی است که پیش آگهی ضعیفی دارد. به منظور دستیابی به یک روش درمانی موفق، درک و شناخت بیولوژی تکامل سلول t و مولکول هایی که در این فرایند تکاملی شرکت دارند ضروری می باشد. در این مطالعه، از رده سلولی jurkat t، که برای بررسی آزمایشگاهی t-all به عنوان سلول های مدل اثبات شده هستند، به منظور بررسی نقش mir-146a در بیان ژن هایی که در تمایز سلول های t درگیر می باشند استفاده گردید. مواد و روش ها: القا بیان دائم mir-146a با استفاده از یک لنتی ویروس بیان کننده gfp has-mir-146a مورد ارزیابی قرار گرفت. بعد از یک هفته تکثیر سلولهای gfp مثبت، سلولها با دستگاه bd facsaria ii جداسازی شدند. تمایز سلول های t با استفاده از real-time pcr و فلوسایتومتری بررسی شد تا القای فرایند تمایز با اندازه گیری تغییرات بیان بعضی فاکتورهای نسخه برداری و مارکرهای سطحی (cd2, cd3, cd4, cd7, cd8, cd25 و tcr?) مشاهده شود. نتایج: بیان اکتوپیک mir-146a منجر به افزایش بیان قابل توجه pu.1(63.338)، c-fos(27.096) c/ebp?(11.043) و gata3(10.339) و همچنین افزایش بیان مختصر foxp3(2.523) و runx1(2.219) شد. در مقابل کاهش بیان قابل توجه notch1(0. 134), lmo2(0.603), sos1(0.639)، ikaros(0.702) و stat3(0.862) مشاهده شد. بیان ژنهای cd2، cd3? ، cd4، cd8، cd25 و tcr? در سلولهای ترانس داکت شده با mir-146a افزایش قابل ملاحظه ای در cd2 (352/3 برابر) و cd25 (412/2 برابر) و کاهش بیان cd4 (4/0 برابر) و tcr? (26/0 برابر) مشاهده شد. تغیری در بیان cd3? و cd8 ملاحضه نشد. ارزیابی بیان مارکرهای سطح سلولی بوسیله فلوسیتومتری در روز 28، حاکی از کاهش بیان cd3 (70.60%) ، cd7 (69.59%) و cd8 (1.48%) در مقایسه با سلولهای کنترل (ترانس داکت شده با وکتور فاقد (mir-146a cd3 (61/80%)، cd7 (04/96%) و cd8 (99/29%) بود. مقادیر 01/0p< از لحاظ آماری معنادار بودند. بحث: یافته های حاصل نشان داد که بیان اکتوپیک mir-146a به تنهایی منجر به القای تمایز سلول های لنفوبلاستی نخواهد شد. اگرچه، بیان چندین ژن که در تمایز سلول t درگیر می باشند و همچنین cd مارکرهای سلول t، تحت تاثیر بیان اکتوپیک این مولکول قرار گرفتند. بنابراین نتایج می توان یک نقش سرکوب کنندگی تومور، تنظیم کننده ایمنی و نیز یک فعال کننده سلولی را برای mir-146a فرض کرد.
محمد فتحی رضا قراخانلو
هدف این تحقیق بررسی اثر یک جلسه تمرین مقاومتی بر بیان mir-1 و بیان ژن های myod،mef2 و hdac4در عضلات تند و کند رت های ویستار بود. 15 رت نر ویستار از انستیتو پاستور خریداری و تمام شرایط طبیعی (دما، چرخه خواب و بیداری، غذا و...) برای آنها فراهم شد. رت ها به صورت تصادفی به دو گروه تمرینی(n=10) و کنترل(n=5) تقسیم شدند. گروه تمرینی یک جلسه تمرین مقاومتی را اجرا کردند [صعود از نردبان 26 پله 1 متری با وزنه هایی که به دمشان متصل بود(4 ست، 5 تکرار، با 30 ثانیه استراحت بین تکرار ها و 2 دقیقه استراحت بین ست ها)]. رت ها ی هر دو گروه بعد از بی هوش شدن تشریح شدند که رت های گروه تمرینی به دو گروه مساوی تقسیم و در دو زمان 3 ساعت و 6 ساعت پس از تمرین مقاومتی تشریح شدند. در ادامه عضله نعلی و edl آنها استخراج شد. برای اندازه گیری بیان mir-1 ، myod،mef2 و hdac4 از تکنیک real time rt-pcr استفاده شد. و از نرم افزار spss و آزمون آماری t برای ارزیابی بیان ژن ها استفاده شد. حداقل سطح معنی داری 05/0p< در نظر گرفته شد. نتایج نشان داد که میزان بیان mir-1 عضلهedl 3 و 6 ساعت پس از تمرین به صورت معنی داری کاهش می یابد، اما تغییر معنی داری در بیان mir-1 عضله نعلی مشاهده نشد. همچنین مشاهده شد که میزان بیان mef2 عضله edl در حال افزایش بود و در 6 ساعت پس از تمرین معنی دار شد، در حالی که mef2 عضله نعلی در 3 ساعت پس از تمرین کاهش معنی داری را نشان داد. تغییر معنی داری در میزان بیان hdac4 و myod عضلات نعلی و edl مشاهده نشد. در نتیجه به نظر می رسد این شبکه رونویسی در عضله edl بیشتر تحت تاثیر تمرین مقاومتی قرار می گیرد تا عضله نعلی، احتمالا این تفاوت از جریان های کلسیمی بالا و یا آسیب بافتی بیشتر در عضله edl نسبت به عضله نعلی ناشی می شود.
محمدرضا شرقی ابراهیم واشقانی فراهانی
چکیده پیشرفت روش های نوین در حوزه زیست فناوری طی دو دهه گذشته امکان جایگزینی بافت های آسیب دیده و اعضای ناقص یا از کار افتاده و هم چنین انتقال پیوسته و کنترل شده عوامل درمانی به بدن میزبان را فراهم آورده است. یکی از این روش ها فرایند درون گیری سلولی است، که هدف آن غلبه بر مشکل پس زدن کامل عضو پیوندی و در نتیجه استفاده از پروتکل های تعدیل کننده ایمنی و یا استفاده از داروهای مهار کننده ایمنی است. هدف از این پژوهش، درون گیری سلول های جزایر لانگرهانس در غشای پلیمری چند لایه آلژینات- پلی ال لایزین- آلژینات به همراه داروی پنتوکسی فیلین و بررسی پاسخ آن در برابر سامانه ایمنی میزبان به منظور توسعه روشی نوین برای درمان دیابت است. برای دست یابی به این هدف، غشای چند لایه ای از پلیمرهای آنیونی و کاتیونی در بر گیرنده جزایر لانگرهانس و داروی پنتوکسی فیلین تهیه شد و با استفاده از آزمون های ftir و میکروسکوپ الکترونی مشخصه یابی شد. برای بررسی اثر درون گیری با لایه های مختلف و داروی مهار کننده ایمنی ، ریز کپسول ها با مخلوط لیمفوسیت ها مجاور شدند. مقدار ترشح اینترلوکین-2 به عنوان پاسخ سامانه ایمنی نشان داد که به طور کلی، درون گیری جزایر لانگرهانس با پلیمرهای آنیونی کاتیونی چند لایه پاسخ سامانه ایمنی را کاهش می دهد. حضور دارو به صورت آزاد در محیط کشت نسبت به نمونه های شاهد میزان ترشح اینترلوکین-2 را به ترتیب 7/82%، 7/60 % و 82/35 % کاهش داده که بیانگر اثر گذاری این روش در کاهش پاسخ سامانه ایمنی است. کلمات کلیدی: دیابت، جزایر لانگرهانس، درون گیری سلولی، داروی مهار کننده ایمنی، اعضای مصنوعی، غشای نیمه تراوا
ناهید داودیان مسعود سلیمانی
سلول های بنیادی مشتق شده از بافت چربی انسانی (hadsc) کاندیدای مورد توجه ای در سلول درمانی بیماری های کبدی اند که تمایل ویژه ای در بدست آوردن خصوصیات کبدی به همراه پتانسیل تکثیر بالاتر و دوره کشت طولانی تر نسبت به دیگر سلول های مزانشیمی حاصل از منابع دیگر دارند. میکروrna ها (mirna ها) دسته ای از rna های غیر کد کننده هستند که به عنوان تنظیم کننده های کلیدی در فعالیت های بیولوژیکی مختلف مانند تکثیر سلولی، تنظیم چرخه سلولی و تمایز سلولی عمل می نمایند. در این ارتباط، mirna اختصاصی کبد،mir-122، به عنوان تنظیم کننده اصلی در تمایز هپاتوسیتی و تکوین کبد شناسایی شده است. به علاوه، نقش احتمالی منفی خانواده let-7 نیز در تمایز هپاتوسیتی عنوان شده است. هدف این تحقیق بررسی تمایز هپاتوسیتی غیر وابسته به فاکتورهای رشد در سلول های hadsc با افزایش بیان mir-122 و کاهش بیان let-7 در این سلول ها بود. به منظور افزایش بیان mir-122 و خاموشی بیان let-7، ترانسداکشن لنتی ویروسی صورت گرفت. سپس عملکرد کبدی توسط آنالیز ژن های خاص کبدی و مارکرهای بیوشیمیایی در زمان-های متفاوت از القای تمایز بررسی شد. نتایج qrt-pcr حاکی از افزایش بیان mir-122 و کاهش بیان let-7 در طی تمایز کبدی hadsc بود. به علاوه بیان بالای mir-122 و مهار بیان let-7 به صورت پایدار در hadsc منجر به افزایش بیان مارکرهای خاص کبدی مانند alb، afp، ck18، ck19 و hnf4? منفی شد. همچنین تولید اوره و آلبومین و ذخیره گلیکوژن نیز در سلول های تیمار شده نشان داده شد. نتیجه کلی این مطالعه نشان داد که فرایند تمایز کبدی می تواند توسط افزایش بیان mir-122 و مهار بیان let-7 و بدون حضور فاکتورهای رشد صورت گرفته و می تواند پتانسیل سلول درمان بیماری های کبدی را داشته باشد.
سارا سجادی مهرداد هاشمی
هر بافتی از بدن در صورت بروز اختلال، بیماری یا جراحت نیاز به جایگزینی سلولهای از دست رفته خود خواهد داشت .سلولهای بنیادین به علت دارا بودن خواص خود نوسازی(self-renewal) و نیز قابلیت(differentiation) تمایز می توانند تکثیر شوند و سلولهای جدیدی به بافت ارائه نمایند .یکی از این دسته سلولها ؛ سلولهای بنیادی خونساز (hematopoietic stem cells)می باشند که علاوه بر اینکه می توانند به سلولهای خونی تبدیل شوند ؛ قادرند به سلولهای عصبی ،عضلانی ،غضروفی و ...نیز تبدیل گردند. با توجه به امکان گسترده و بی نظیری که سلول های بنیادی در درمان انواع بیماری ها خصوصا سرطان ها دارند ، لذا شناسایی مکانیسم های دخیل در این روند از اهمیت بسزایی برخوردار می باشد. در این مطالعه به منظور بررسی بیان ژنهایoct4 , sox2 که ژنهای مهم وشناخته شده دخیل در روند خودنوسازی هستند در سلولهایcd133+ خون بند ناف از روشrt-pcr استفاده شد و نتایج مطالعه حاضر نشان داد در سلول های cd133+استخراج شده از خون ورید بند ناف جنین انسان نیز ژنهای oct4 و sox2بیان می شوند که این یافته مشابه مکانیسم هایی است که در اکثر مطالعات مربوط به سلول های بنیادی جنینی و سلول های کارسینومای جنینی وسایر رده های خون ساز گزارش شده است.
مهناز خان محمدی مسعود سلیمانی
از انجائیکه فاصله زیادی بین درمان هایی که در کلنیک انجام می شود و کارهایی که در آزمایشگاههای تحقیقاتی انجام می شود، وجود دارد، جهت نزدیک کردن این دو به یکدیگر توانسته اند از سلول درمانی جهت ترمیم بسیاری از بافت های آسیب دیده استفاده نمایند، که در این راستا سلولهای بنیادی مزانشیمی بدلیل تکثیر بالا و قدرت تمایز به استخوان، ویژگی های خوبی جهت ترمیم بافت استخوان نشان داده است،جهت هدایت مستقیم آنها به بافت آسیب دیده می توان از بستری که شباهت به بافت استخوان دارد همانند ساختارهای هیدروژلی که از پلیمرهای زیست سازگار و زیست تخریب پذیر درست شده است بکاربرد. که در این میان پلیمرهای کلاژن و کایتوزان دارای چنین ویژگی هایی می باشند . و پس از تهیه هیدروژل کایتوزان -کلاژن و بدست آوردن یک زمان مناسب ده دقیقه ای جهت قرار دادن سلولهای مزانشیمی در آن، در یک پروسه هجده روزه تمایز سلولهای مزانشیمی به استخوان بعد از اضافه کردن محیط تمایزی هر دو روز یک بار بررسی می شود، که در روزهای یکم و هفتم زنده بودن سلولها توسط تریپان بلو بررسی می شود و نیز می توان در روز چهاردهم و هجدهم از طریق رنگ آمیزی با آلیزارین رد رسوب کلسیم را مشاهده نمود و همچنین بیان ژن های دخیل در تمایز استخوان را نیز می توان از طریق pcr تایید کرد.
محمد حسین مقدسی مسعود سلیمانی
چکیده: سلول های بنیادی خون ساز بند ناف به عنوان منبع تامین سلول های بنیادی خون ساز برای پیوند در بیماری های خونی و غیر خونی زیاد مورد توجه قرار گرفته است و کاربرد آن نیز روند افزایشی دارد. گرچه سالیانه حدود 3000 پیوند ازخون بند ناف در سرتاسر جهان انجام می شود.ولی تعداد کم سلول به دست آمده از یک واحد خون بند ناف، زمان پیوند طولانی و افزایش میزان مرگ ومیر ناشی از پیوند ، کاربرد گسترده خون بند ناف رامحدود کرده است.یکی از بهترین راهکار ها برای چیره شدن بر تعداد اندک سلول ها، استراتژی کارآمدی برای تکثیر و تزاید سلول های بنیادی خون ساز بند ناف در شرایط آزمایشگاهی، پیش از پیوند می باشد بیشتر روش های کشت سلول های بنیادی خون ساز، تکثیر در محیط دوبعدی معمولی است که دو مشکل بزرگ دارند.اول تمایز سریع سلول های بنیادی خون ساز در محیط کشت و دوم از دست رفتن ویژگی های بنیادی است.تاکنون تلاش های بسیاری، برای بهبود شرایط کشت هنگام تکثیر سلول های بنیادی خون ساز، انجام شده است. سلول بنیادی در بدن در ساختار نیچ قرار دارد.نیچ سلول بنیادی از سلول های گوناگون ماتریکس خارج سلولی و فاکتور های رشد ساخته شده است ایجاد شرایط مشابه ریز محیط مغز استخوان که سلول بنیادی خون ساز در آن قرار دارد و ویژگی بنیادین و خودنوسازی را حفظ می کند می تواند امیدوار کننده باشد در این پژوهش ریز بیوراکتوری که دارای ریز چاهک های پوشیده ازنانوفیلامان های فیبرونکتین بود تهیه گردید و سلول های بنیادیcd133+ ، دوازده روز درآن کشت داده شد یافته ها نشان دهنده افزایش قابل توجه تعداد کل سلول های هسته دار در میکروفلوید می باشد. همچنین ژن های ضد استرسی sod1,gstt1 در سلول های کشت شده در میکروفلوید در قیاس با محیط دوبعدی معمولی کاهش بیان داشتند.یافته ها نشان می دهد که تکثیر سلول های بنیادی خون سازدر ریز چاهک پوشیده از نانوفیلامان فیبرونکتین افزایش بیشتر همراه با استزس سلولی کمتری در مقایسه با کشت معمولی است . واژگان کلیدی: خون بند ناف، سلول های+ cd133، میکروفلوید، ریزچاهک های پوشیده از نانوفیلامان فیبرونکتین
سمانه اختراعی طوسی بهرام محمد سلطانی
تولید سلول های قلبی از طریق تمایز سلول های بنیادی، ره یافتی امید بخش برای ترمیم انفارکتوس قلبی است. در این پژوهش با بهره گیری از بررسی های بیوانفورماتیک، چند mirna انتخاب و مورد مطالعه قرار گرفت. در نهایت، نقش mir-590-5p در حین تمایز سلول های مشتق از کاردیوسفر (cdcs) به طور اختصاصی تر مورد بررسی قرار گرفت. تمایز cdcs (القاء شده با tgfb1) به سلول های مشابه کاردیومیوسیت، توسط pcr درزمان واقعی، icc و فلوسیتومتری تائید شد. الگوی بیان has-mir-590-5p و ژن های مرتبط با آن در حین این تمایز قلبی مورد بررسی قرار گرفت. همچنین اثر بیش بیانی mir-590 در تمایز cdcs مطالعه شد. ارزیابی الگوی بیانی mir-590 و ژن های هدف احتمالی اش (tgfbrs) در حین تمایز، کاهش بیان mir-590 و افزایش هم زمان tgfbr2 را به محض القاء با tgfb1 نشان داد (p<0.05). از این رو مدلی پیشنهاد گردید که طبق آن tgfb1 اثرات القائی- تمایزی خود را از طریق حفظ رونوشت و بیان tgfbr2 تقویت می کند. مطابق با این مدل، بیش بیانی mir-590 قبل و بعد از القاء با tgfb1، منجر به تغییر سطح رونوشت tgfbrs شد. داده های حاصل نشانگر این بود که بیش بیانی mir-590 قبل از القاء tgfb1 قادر است تمایز cdcs را از طریق کاهش سطح بیان tgfbr2 کاهش دهد.
روشنک اصل باغ ابراهیم واشقانی فرهانی
استفاده از زیست فناوری نانو در ردیابی و درمان هدفمند انواع سرطان از جمله سرطان سینه به عنوان یکی از شایع ترین آن ها، یکی از چالش های دهه ی اخیر است. نانوذرات مغناطیسی پوشش داده شده با پلیمرهای زیست سازگار واتصال انواع پادتن به آن ها به منظور هدفمندسازی، گزینه مناسبی با هدف ردیابی توسط تصویربرداری تشدید مغناطیسی هستند. در این مطالعه ابتدا پلیمر دکستران- اسپرمین سنتز و آزمون های nmr برای ارزیابی ساختار و tnbs به منظور اندازه گیری تعداد گروه های آمینی پلیمر انجام شد و تعداد آن ها برابر با 1/46 میلی مول به ازای هر گرم پلیمر به دست آمد. سپس نانوذرات فراپارامغناطیسی آهن درون گیر شده در پلیمر دکستران-اسپرمین توسط فرآیند ژل شدن یونی تهیه شد و اتصال پادتن anti-her2 به این نانوذرات با استفاده از اتصال دهنده های edc-nhs انجام شد. آزمون های اندازه و پتانسیل زتای نانوذرات قبل و بعد از اتصال پادتن با افزایش اندازه از 118/1 به 131/8 نانومتر و کاهش پتانسیل زتا از 24/8+ به 0/02+ میلی ولت، اتصال را تأیید کردند. آزمون بردفورد بر روی روماند حاصل از سانتریفوژ نانوحامل ها غلظت پادتن در روماند را برابر با 0/56 میلی گرم بر میلی لیتر نشان داد که نسبت به مقدار اولیه ی 1 تقریباً نصف بود که نشان دهنده اتصال پادتن به میزان قابل قبول به نانوحامل ها بود. اتصال نانوسامانه های تهیه شده و ورود آن ها به سلول های سرطانی skbr3 با آزمون رنگ آمیزی آهن در سه غلظت متفاوت 0/05، 0/3 و 0/6 میلی گرم بر میلی لیتر نانوسامانه ها و همچنین تصویربرداری با استفاده از میکروسکوپ الکترونی عبوری تأیید شد. نتایج بررسی سمیت نانوسامانه ها در غلظت های مشابه نشان دهنده عدم سمیت به ویژه در غلظت های پایین بود. باتوجه به این مشاهدات می توان نتیجه گرفت که این سامانه قابلیت استفاده در ردیابی های هدفمند سلول های سرطان سینه را به منظور آزمون های تشخیصی و بررسی فرآیند پیشروی درمان، دارا است.
فاطمه متقی طلب محمد علی شکرگزار
با توجه به کارآیی بالای کانال های عصبی به منظور استفاده در مهندسی بافت عصبی محیطی، در تحقیق حاضر کانال عصبی بر پایه فیبروئین ابریشم/نانولوله های کربنی تک دیواره/فیبرونکتین با استفاده از روش های الکتروریسی و خشک کن انجمادی ساخته شد و متعاقبا توپوگرافی، ساختار فیزیکی و شیمیایی آن با استفاده از روش های مختلف مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاکی از آن است که کانال عصبی متخلخل ساخته شده دارای ساختار فیزیکی و شیمیایی همگن بوده، از هدایت الکتریکی مناسبی برخوردار است. علاوه بر این، نانوالیاف فیبرونکتین که بر روی بستر فیبروئین ابریشم/نانولوله های کربنی تک دیواره الکتروریسی شده بودند از ظاهری جهت دار با آرایش منظم، تخلخل و قطر مناسبی برخوردارند. همچنین فیبرونکتین پس از فرآیند الکتروریسی دارای فعالیت زیستی قابل قبولی بوده، بدین ترتیب در رشد و چسبندگی سلول های شوان موثر واقع شد. پس از بررسی خصوصیات ساختاری، کانال های عصبی ساخته شده در شکاف 10 میلی متری عصب سیاتیک حیوان رت پیوند زده شدند. نتایج حاصل از بررسی بافت شناسی عصب پیوند زده شده پس از 5 هفته بیانگر ترمیم عصب در ناحیه فوقانی عصب بود. همچنین، در حیواناتی که عصب سیاتیک آنها با فیبروئین ابریشم/نانولوله های کربنی تک دیواره و فیبروئین ابریشم/نانولوله های کربنی تک دیواره/فیبرونکتین پیوند زده شده بودند، سرعت هدایت پیام عصبی بیشتری را نسبت به گروه های دیگر از خود نشان دادند. این امر می تواند احتمالاحاکی از احیای فعالیت عصب پس از پیوند، در نظر گرفته شود. علاوه بر این، تصاویر ایمنوهیستوشیمی نشان دهنده سلول های شوان بیشتری در گروه فیبروئین ابریشم/نانولوله های کربنی تک دیواره/فیبرونکتین در قیاس با گروه های دیگر بود. در نهایت، می توان نتیجه گرفت که کانال عصبی زیست سازگار بر پایه فیبروئین ابریشم/نانولوله های کربنی تک دیواره/فیبرونکتین با آرایش منظم از ساختار قابل قبولی به منظور استفاده در پیوند های عصبی برخوردار است.
آزاده امیدخدا مسعود سلیمانی
فراوانی کم سلول های بنیادی خونساز در خون بندناف، مهمترین فاکتور محدود کننده استفاده از این منبع در پیوند می باشد. پیوند توام سلول های بنیادی خونساز حاصل از بافت جفت با سلول های خون بندناف همان نمونه می تواند راهکار مناسبی برای افزایش این سلول ها باشد. لذا در این مطالعه ابتدا با استفاده از روش آنزیمی حداکثر سلول بنیادی خونساز و استرومایی موجود در بافت جفت استحصال و خصوصیات این سلول ها بررسی شد. سپس آشیانه های جفتی سلول های بنیادی خونساز با استفاده از داربست نانو ساختار پوشیده شده با کلاژن در محیط کشت شبیه سازی و میزان تکثیر سلول های استحصال شده، در این آشیانه ها مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج فاز اول این مطالعه این مطالعه نشان داد که 6/0±02/6 درصد سلول های استحصال شده از بافت جفت سلول های cd34+ بوده که توانایی تشکیل انواع کلونی های خونساز را دارا بودند. همچنین از کشت سلول های حاصل از جفت، سلول های چسبنده استرومایی با ویژگی سلول های بنیادی مزانشیمی به دست آمد. نتایج فاز دوم که به بررسی تکثیر سلول های بنیادی خونساز در آشیانه های شبیه سازی شده پرداخت، نشان داد که اگرچه تکثیر سلول های استحصال شده از بافت جفت در آشیانه تولید شده، با افزایش 6/3 برابری آنها همراه بود اما پتانسیل کلون زایی سلول های تکثیر شده نسبت به قبل از تکثیر کاهش معناداری پیدا کرد (0001/0>=value p). هم چنین درصد سلول های بنیادی خونساز پس از تکثیر افزایش یافت اما این افزایش معنادار نبود (05/0<value p). با توجه به کاهش کیفیت سلول های بنیادی خونساز حاصل از بافت جفت حین کشت، به نظر می رسد استفاده مستقیم از این سلول ها، روش موثرتری نسبت به تکثیر آنها باشد که البته این امر مستلزم ارائه روشی کم هزینه برای جداسازی سلول های بنیادی خونساز و استرومایی از تمامی بافت جفت می باشد.
سعید سلالی سعید کاویانی
سلولهای بنیادی مزانشیمی (mscs) گروهی از سلولهای بنیادی بالغین هستند که بصورت طبیعی در بدن وجود داشته و حضور این سلولها در بافت های مختلف گزارش شده است. امروزه بدلیل قابلیت ذاتی این سلولها در تمایز به رده های مختلف، توجه زیادی را در زمینه های سلول درمانی و ژن درمانی به خود معطوف کرده¬اند. مغز استخوان و بافت چربی بعنوان دو منبع عمده این سلولها هستند. با وجود اینکه مغز استخوان (bm) بعنوان اولین منبع برای mscها شناخته می شود، بافت چربی نیز بعنوان یک منبع معتبر برای پیش سازهای مزانشیمی معرفی شد است. بافت چربی را می توان در مقادیر مناسب جمع آوری کرده و اقدام به جداسازی تعداد زیادی از سلولهای ad-msc کرد. این سلولها می توانند ابزاری موثر برای ژن درمانی بر پایه سلول ارائه نمایند. ما در این مطالعه از ad-mscها جهت عرضه مولکول پیش آپوپتوتیک جهت درمان سلولهای لوکمیایی استفاده کردیم. ad-mscهای انسانی جداسازی و بوسیله یک وکتور لنتی ویروسی کد کننده فرم ترشحی لیگاند القا کننده آپوپتوز مرتبط با فاکتوز نکروز توموری (trail)، ترانسداکت شدند. trail یک لیگاند پیش آپوپتوتیک است که در انواعی از سرطانهای انسانی القای آپوپتوز می کند اما سلولهای نرمال را نادیده می گیرد. اگر چه چندین مطالعه فعالیت ضد سرطانی پروتئین trail انسانی نوترکیب را اثبات کرده اند اما استفاده از آن محدود می باشد زیرا بدلیل پاکسازی سریع از پلاسما بوسیله کلیه، دارای نیمه عمر کوتاهی می باشد. ما به منظور غلبه بر این محدودیت ها از ad-mscهایی که بصورت ماندگار ترانسداکت شده بودند استفاده کردیم این سلولها می توانند بعنوان یک منبع ثابت از تولید trail عمل کنند. ما در هم کشتی mscهای ترشح کننده پروتیئن trail با سلولهای لوکمیایی، پتانسیل چشمگیر ad-msc های تغییر ژنتیکی یافته با trail را در القای آپوپتوز در رده سلولی لوکمیایی hl-60 و سلولهای تک هسته ای بیماران مبتلا به aml را در مقایسه با گروه کنترل مشاهده کردیم (p < 0.05). حداکثر میزان القای آپوپتوز در رده سلولی hl-60، 25% بود و نشانگر وجود مقاومت بخشی از سلولها به مرگ القا شده بوسیله پروتئین trail است. اما در مورد نمونه-های بیماران حداکثر میزان القای آپوپتوز در سه نمونه بیمار بطور میانگین 50-45% بود. ما همچنین در آزمایشات همکشتی در in vitro در پلیت های ترانس-ول سنجش مهاجرت، نشان دادیم که کشت سلولهای hl-60، اما نه محیط dmem فاقد fbs، مهاجرت mscs را حمایت کرده و موجب افزایش مهاجرت آنها می شوند (p < 0.05). این نشانگر این امر می باشد که سلولهای لوکمیایی سایتوکاین هایی را در محیط اطراف ترشح و آزاد می کنند که موجب مهاجرت ad-mscها به سمت این سلولها می شود و ad-mscها دارای گیرنده های این سایتوکاین ها بر سطح خود هستند که قادر نشان دادن پاسخ به این عوامل هستند این نتایج نشان می دهد که trail-msc ها دارای پتانسیل استفاده به عنوان ناقلین عرضه کننده موثر برای ژنهای درمانی جهت درمان سرطانهای خونی باشند.
علی رضا سعیدی نیا مجید صادقی زاده
هدف از این مطالعه، داخل کردن کاست بیانی آنتی سنس درون کروموزوم باکتریایی جهت کاهش بیان طولانی مدت ژن هدف، و استفاده از کاست بیانی آنتی سنس (ابزار اصلی ناک داون ژنی) برای انجام حذف ژنی (ناک اوت) در سیستم باکتریایی، بود. لذا این روش برای حذف همزمان ژن کدکننده آنزیم پروزامین سنتتاز (per) و کاهش بیانی ژن virb1 در باکتری بروسلا ملی تنسیس سویه rev1 برای دستیابی به سویه جهش یافته ضعیف شده ای از آن بکار برده شد. در این مطالعه، کاست حذف متشکل از کاست بیانی آنتی سنس virb1 و کاست بیانی ژن مقاومت کانامایسین (kanr)، با انجام نوترکیبی هم ساخت بوسیله وکتور خودکشی جایگزین ژن per شد. حذف ژن per با انجام واکنشهای pcr و تعیین توالی قطعه تکثیر یافته، و حذف عملکرد ژن per با انجام واکنش rt-pcr، مورد تأیید قرار گرفت. عملکرد کاست بیانی آنتی سنس virb1 با انجام واکنش rt-pcr تأیید شد و ارزیابی بیان ژن هدف virb1 نسبت به ژن مرجع groel در سویه والد و جهش یافته بوسیله real-time rt-qpcr با استفاده از پرایمرهای اختصاصی صورت گرفت. میانگین بیان mrna ژن virb1 در سویه جهش یافته نسبت به سویه والد به طور متوسط 10 برابر کمتر بود. در نهایت، میزان ماندگاری سویه جهش یافته با تعیین cfu باکتری در رده سلولی j774 و در مدل موشی balb/c، مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاصل، کاهش معنی داری را در توانایی ورود، تکثیر و ماندگاری سویه جهش یافته در درون سلول های میزبان نشان داد. همچنین مقایسه و مشاهده اختلاف معنی دار در میزان ماندگاری سویه جهش یافته فوق نسبت به سویه جهش یافته کنترل (حذف ژن per تنها با کاست بیانی kanr) در سلول های طحال موشی، بیانگر کاهش عملکرد اپرون virb از طریق اثر مهاری کاست بیانی آنتی سنس virb1، بود. بدین ترتیب نتایج ما نشان داد که سویه حاصل یک سویه جهش یافته دارای نقص در ساختار lps و کاهش در عملکرد سیستم ترشحی خود بوده و در نتیجه علاوه بر کاهش خطا در تمایز ما بین حیوان واکسینه شده و حیوان آلوده در تست های تشخیصی، می تواند با انجام تست های ایمنولوژیکی بعنوان یک سویه کاندید واکسن مورد بررسی قرار بگیرد.
شاهین حقدوست سمیره هاشمی نجف آبادی
چکیده انتقال سلول های قرمز خون نوعی سلول درمانی است و به دلیل پاسخ سامانه ایمنی میزبان در برابر گروههای خونی فرعی دهنده، به عنوان یک مشکل مهم، به خصوص برای بیماران نیازمند به دریافت مکرر خون (مانند افراد مبتلا به تالاسمی) مطرح است. یک روش پیشنهادی برای حل این مشکل، پوششدهی پادگنهای سطح سلول های قرمز خون با اتصال کووالانسی متوکسی پلی اتیلن گلایکول (mpeg) است. متوکسی پلی اتیلن گلایکول برای اتصال به سطح سلول قرمز خون، نیاز به فعال سازی دارد. یکی از نمونه های mpeg فعال شده با استفاده از سوکسینیمیدیل والرات (sva) فراهم می شود. با توجه به زمان آبکافت 6/30 دقیقه ای sva که نسبت به فعال کننده های دیگر بالاتر است، از mpeg-sva در این پژوهش استفاده شد. هدف از این پژوهش، تعیین زمان نگه داری سلول های پگیله شده پیش از تزریق و زمان موثر آن در شرایط درون تنی بود. بدین منظور در شرایط برون تنی، بازده پگیله کردن سلول های قرمز خون انسانی با سه روش شمارش سلول-های آزاد منعقد نشده پس از رنگ آمیزی با تریپان آبی، آزمون فلوسایتومتری و سنجش کیفی ارزیابی شد. زمان 18روز به عنوان زمان مناسب برای ذخیره سازی سلول های پگیله شده در شرایط آزمایشگاهی به دست آمد. همچنین، پس از تعیین غلظت مناسب 15میلی گرم بر میلی لیتر از mpeg فعال شده برای پگیله کردن سلول های قرمز خرگوشی، با ردیابی سلول ها در شرایط درون تنی، زمان موثر 14 روز برای سلول های پگیله شده تعیین شد. همچنین، نتایج بررسی خواص بیوشیمیایی سرم خرگوش ها در 24 ساعت اولیه پس از تزریق، نشان داد که پوشش دهی سلول های قرمز خون به طور قابل توجهی مانع از تحریک سامانه ایمنی میزبان و تخریب آن ها توسط میزبان شده است. در انتها بر طبق ارزیابی های انجام شده در این پژوهش، زمان 9 روز به عنوان زمان مطلوب برای نگه داری سلول های پوشش دار شده پیش از تزریق به بیماران پیشنهاد شد. کلمات کلیدی: سلول درمانی، سلول های قرمزخون، متوکسی پلی اتیلن گلایکول، سوکسینیمیدیل والرات، زمان آبکافت
نورالدین بختیاری سامان حسینخانی
اورسولیک اسید یک ترکیب تری ترپن چربی دوست می باشد که روی عملکرد بافت ماهیچه اسکلتی اثر می گذارد. با این وجود هنوز مکانیسم عمل این ترکیب شناخته نشده است. در این مطالعه از سلول های ماهواره ای و ماهیچه اسکلتی موش بعنوان مدل آزمایشی استفاده شد. نتایج فاز in vitro نشان داد که اورسولیک اسید از طریق افزایش در بیان ژن های sirt1 (35 برابر) و pgc-1? (175 برابر) در سلول های ماهواره ای منجر به تکثیر این سلول ها می شود ( 4/3 برابر) که این آغاز ساز تولید ماهیچه های جدید در مدل حیوانی است. سپس، با توجه به نقش sirt1 در مصرف انرژی، این سوال به ذهن رسید که آیا اورسولیک سطح انرژی سلولی در ماهیچه های حیوانی را تغییر می دهد. یافته ها نشان داد که اورسولیک اسید حامل های انرژی از جمله atp (3 برابر) و adp (18 برابر) را کاهش می دهد، اما به منظور جبران این فرایند منجر به افزایش بیوژنز میتوکندری (12 برابر) و نسبت atp/adp (3 برابر) می شود. بعلاوه، اورسولیک اسید بیان میوگلوبین ( 2 برابر) را همگام با تغییر در بافت ماهیچه اسکلتی از نوع غیر هوازی تند انقباظ iib به هوازی اکسیداتیو تند انقباظ iia (30%) و کند انقباظ (4%) افزایش می دهد. سرانجام، این مطالعه نشان می دهد که اورسولیک اسید به طور غیر مستقیم اثرات مثبت ورزش و محدودیت کالری را با القاء در جوان سازی بافت ماهیچه ای و بهبود عملکرد تقلید می کند. همچنین نتایج این مطالعه اورسولیک اسید را بعنوان یک کاندیدای مناسب برای درمان شرایط آسیب شناسی مرتبط به تحلیل و اختلال عضلانی پیشنهاد می کند.
منصوره عجمی امیر آتشی
زمینه: افزایش سن مانند بسیاری از صفات پیچیده از تعامل میان ژنوم و شرایط محیطی حاصل می گردد و اپی ژنتیک به عنوان یک مکانیسم رابط مرکزی، این دو عامل را به هم مرتبط می سازد. مطالعاتی برای یافتن صفات وابسته به سن و نشانگرهای زیستی که پیش بینی کننده طول عمر و خطر بروز مرگ می باشند انجام شده، اما هنوز هیچ توافق جامعی وجود ندارد. دوقلوهای همسان یک مدل مناسب برای مطالعه تغییرات اپی ژنتیک مرتبط با افزایش سن هستند. mirna ها ملکول های تنظیم کننده کوچک 22 نوکلئوتیدی هستند که به عنوان یکی از مکانیسم های اپی ژنتیکی دخیل در فرایند افزایش سن شناخته شده اند. مواد و روش ها: در این مطالعه تفاوت بیان mir-24، mir-106a ، mir-107 و mrna های هدفشان (به ترتیب p16, p21 و cdk6) که در تنظیم چرخه سلولی و فرایند افزایش سن نقش دارند بررسی شد. میزان بیان ژن های مورد نظر روی نمونه خون دوازده جفت دوقلوی همسان که از سلامت کامل برخورار بودند، در چهار رده سنی( نوزاد تازه متولد شده، 15 تا 17، 28 تا 30 و 45 تا 50 سال با استفاده از روش qrt-pcr مورد بررسی قرار گرفت. یافته ها:عدم تطابق معنی داری در میزان بیان mir-24، mir-106a ، mir-107 و mrna های هدفشان ما بین دوقلوها در همه رده های سنی مورد بررسی در این مطالعه وجود داشت. اما بیشترین عدم تطابق بیان، در هر سه mirna ، در رده سنی 15 تا 17 سال مشاهده شد. یافته ها همچنین گویای افزایش میزان عدم تطابق در بیان cdk6، p16 و p21 در سن 15 تا 17سال نسبت به نمونه خون بند ناف بودند. میزان بیان هر سه mirna، در این چهار رده سنی، با افزایش سن به صورت معنی داری افزایش یافت . در هماهنگی با این افزایش بیان، کاهش معنی دار بیان mrnaهای هدف مورد بررسی با افزایش سن، مشاهده شد. نتیجه گیری: به طور کلی عوامل محیطی می توانند باعث عدم تطابق در بیان mirnaها و mrnaها در دوقلوهای همسان با ذخیره ژنتیکی یکسان گردند. در این میان به نظر می رسد بیشترین میزان تاثیر پذیری از عوامل محیطی در رابطه با بیان mirnaهای مورد بررسی و mrnaهای هدفشان تا سن 15 تا 17 سال رخ می دهد. به طور کلی افزایش بیان mir-106a، mir-24 و mir-107 و یا کاهش بیان cdk6، p16 و p21 طی افزایش سن را می توان شاخصی جهت افزایش سن تلقی گردد.
محمود نادری مسعود سلیمانی
توانایی تمایز سلول های بنیادی جنینی به سمت سلول های شبه کبدی باعث ایجاد فرصت های بسیاری در زمینه مهندسی بافت کبد و کاربردهای درمانی خواهد شد. در این مطالعه، ما توانایی القاء تمایز کبدی در سلول های بنیادی جنینی موشی را به واسطه ترانسدیوس با سه فاکتور hnf4?، foxa2 و mir-122 به صورت منفرد و ترکیبی مورد مطالعه قرار دادیم. علاوه بر این سلول های بنیادی جنینی موشی با بهترین ترکیب ژنی که القاء کبدی را ایجاد کرده بود بر روی داربست پلی اتر سولفون پیوند زده شده با کلاژن کشت داده شد تا محیط سه بعدی بافت کبد شبیه سازی شود. به این منظور سلول های بنیادی جنینی موشی با ترکیبهای ژنی مختلف hnf4?، foxa2 و mir-122 ترانسدیوس شد. سپس، مقدار القاء تمایز کبدی توسط بررسی بیان ژن های کبدی و تست های عملکردی بافت کبد مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج حکایت از آن داشت که hnf4?، foxa2 و mir-122 بهترین ترکیب ژنی در القاء تمایز کبدی است. علاوه بر این کشت دادن سلول های بنیادی جنینی ترانسدیوس شده با سه فاکتور فوق الذکر بر روی داربست پلی اتر سولفون پیوند زده شده با کلاژن باعث ارتقاء فعالیت کبدی سلول ها می شود به نحوی که این سلول ها توانایی تولید اوره به مراتب بیشتری داشتند. اطلاعات بدست آمده از ایمونوسیتوشیمی آلبومین نیز نتایج قبلی را تایید نمود زیرا بیان آلبومین در گروه سلول های بنیادی جنینی ترانسدیوس شده با سه ویروس به مراتب بالاتر از کنترلها بود. در پایان، نتایج این تحقیق نشان می دهد که امکان تمایز سلول های بنیادی جنینی موشی به سمت سلول های کبدی به واسطه ترانسدیوس با سه فاکتور hnf4?، foxa2 و mir-122 وجود دارد. همچنین، توانایی عملکردی سلول های تمایز یافته زمانی که بر روی داربست پلی اتر سولفون سه بعدی کشت می شوند ارتقاء می یابد.
هادی موسوی سعید آبرون
پیوند آلوژنیک سلول¬های بنیادی خونساز (hsct) جهت درمان بیماران با بیماری¬های خونی و غیرخونی استفاده می¬گردد، اما محدودیت در پیدا کردن نمونه مناسب دهنده، این منبع از سلول¬های بنیادی را محدود کرده است. خون بندناف (ucb) بعنوان منبع جایگزین پیوند سلول بنیادی خونساز می¬باشد. علیرغم تمام مزایا، پائین بودن تعداد سلول¬ها، مانع اصلی در پیوند خون بندناف می¬باشد. یکی از راه¬کارهای غلبه بر این مشکل، گسترش سلول¬ها می باشد. در این مطالعه، از داربست 3 بعدی نانوالیاف pcl پوشیده با فیبرونکتین، کلاژن و مخلوط این دو (3d) در مقایسه با سیستم کشت معمولی (2d) جهت کشت استفاده گردید. 104×1سلول cd34+ خون بندناف جدا شده توسط macs، بر روی داربست قرار داده و بمدت 10 روز کشت گردیدند. قبل و بعد از کشت، تعداد سلول¬ها، تعداد سلول¬های cd34+، سنجش کلنی و بیان برخی از ژن¬های دخیل در لانه گزینی و خودنوسازی مورد ارزیابی قرار گرفت. یافته¬ها نشان داد که تعداد سلول¬ها در داربست 3 بعدی بالاتر از محیط 2 بعدی است. همچنین سلول¬های cd34+ در داربست 3 بعدی افزایش بیشتری نسبت به محیط 2 بعدی داشتند(p<0.05). تعداد کل کلنی¬ها در داربست 3 بعدی بالاتر از محیط 2 بعدی بود و این افزایش معنادار بود(p<0.05). بیان بالاتر ژن¬های خودنوسازی و لانه گزینی نشان از بهتر بودن خودنوسازی و لانه گزینی محیط 3 بعدی نسبت به دوبعدی داشتند(p<0.05). با توجه به بالاتر بودن تعداد سلول¬های +cd34 در داربست 3 بعدی نانوالیاف pcl نسبت به 2 بعدی، این داربست¬ها محیط مناسبی جهت گسترش سلول¬های بنیادی خونساز نسبت به 2 بعدی می-باشند. در این مطالعه داربست 3 بعدی نانوالیاف pcl پوشیده شده با فیبرونکتین نسبت به سایر محیط¬های دو بعدی و سه بعدی محیط بهتری جهت تکثیر و همچنین حفظ لانه گزینی و خودنوسازی سلول¬های بنیادی خونساز می¬باشد.
محمد وزیرزاده سمیره هاشمی نجف آبادی
چکیده داربست های نانوالیاف به دلیل دارا بودن ساختاری مشابه شبکه برون سلولی، می توانند عملکرد مناسبی در سازه های مهندسی بافت داشته باشند. الکتروریسی روشی ساده و ارزان برای تولید داربست های نانوالیاف دو بعدی، حتی با ترکیبات پیچیده است. پلی کاپرولاکتون (pcl) با مقاومت کششی مطلوب، بسپاری مناسب برای کاربردهای مهندسی بافت استخوان است. برای بهبود خواص pcl از ترکیباتی مانند ذرات نانو هیدروکسی آپاتیت (nha) استفاده می شود که ترکیب معدنی بافت استخوان است. سلول های بنیادی با توان بالای تکثیر و تمایز، ابزاری نوین در مهندسی بافت به شمار می روند. برای شبیه سازی شرایط درون تنی برای سلول ها، زیست واکنش گاه ها ابزاری مناسبند که سبب ایجاد جریان، افزایش نفوذپذیری و همچنین ایجاد تنش در محیط کشت سلول ها می شوند. در این پژوهش، داربست های نانوالیاف متخلخل تک لایه pcl/nha با روش الکتروریسی تولید شدند. داربست ها بعد از کشت سلول ها، به صورت چند لایه ای در دو حالت ایستا و زیست واکنش گاه فلاسک لرزان قرار گرفتند. میزان تکثیر و گسترش سلول های بنیادی مزانشیمی انسانی بر روی لایه های داربست ها با استفاده از آزمون mtt بررسی شد. نتایج حاصل از این آزمون، گسترش مناسب سلولی را در طی دوره 21 روزه، در دو حالت کشت نشان داد. ولی میزان گسترش سلولی بر روی لایه های درون زیست واکنش گاه بر اساس میزان جذب نوری اندازه گیری شده، 18/2 خوانده شد که در مقایسه با شرایط مشابه کشت ایستا با مقدار 68/1 گسترش بیشتری را نشان داد. به منظور بررسی تمایز استخوانی از آزمون های کلسیم و فعالیت آنزیم آلکالین فسفاتاز (alp) استفاده شد. نتایج حاصل از بررسی آزمون کلسیم افزایش تمایز استخوانی را در دو حالت ایستا و پویا نشان می داد، ولی میزان رسوب کلسیم در طی دوره 21 روزه، در کشت پویا 6/1 برابر مقدار آن در کشت ایستا بود؛ که نشان دهنده تمایز بهتر سلول ها درون زیست واکنش گاه است. همچنین، نتایج حاصل از آزمون alp روند مشابهی را نشان داد. در طی دوره 14 روزه افزایش بیان این آنزیم مشاهده شد که میزان افزایش بیان آنزیم در زیست واکنش گاه 55/1 برابر مقدار آن در حالت ایستا بود؛ این نتیجه تاییدکننده آزمون کلسیم برای تمایز استخوانی است.
عذرا کنارکوهی مسعود سلیمانی
ژن های خودکشی، آنزیم هایی مانند تیمیدین کیناز ویروس هرپس را کد می کنند که این آنزیم با تبدیل فرم غیر فعال دارو به ترکیبات سمی منجر به آپوپتوز سلول های هدف می شود. استفاده از حاملین سلولی با خصوصیاتی لانه گزینی در سرطان، توانایی مرتفع کردن مشکلات انتقال ژن را دارند. ویژگی لانه گزینی در بافت سرطانی، سلول های مزانشیمال را به عنوان گزینه مناسبی برای انتقال عوامل ضد سرطانی مطرح می کند. علاوه بر سلول های مزانشیم، سلول های توموری نیز قادر به مهاجرت و نفوذ در بافت سرطانی می باشند. در این مطالعه، فعالیت ضد توموری سلول های مزانشیم بافت چربی و سلولهای توموری tc1 بیان کننده ژنهای سرطانزای پاپیلوما واجد tk در ترکیب با گان سیکلوویر(gcv) ، روی مدل موشی سرطان دهانه رحم بررسی شد. وکتور لنتی واجد ژن tkhsv/ساخته شد. سپس سلول های مزانشیم جداسازی شده و tc1توسط وکتور لنتی بیان کننده ی تیمیدین کیناز ترانسداکت شدند. لنتی وکتور واجد ژن ویا سلول های ترانسداکت شده، به همراه گان سیکلوویر به بافت سرطانی موش تزریق شدند. زمان بقا واندازه تومور اندازه گیری شد. آزمایش tunel برای بررسی آپوپتور در بافت توموری استفاده شد. همچنین با روش ldh فعالیت سلول های nk وctl ارزیابی شد. نتایج نشان داد که ترکیب درمان با ژن های خودکشی و سلول درمانی منجر به مهار موفق سرطان می شود. کاهش قابل توجه اندازه تومور در 3 گروه درمانی نسبت به گروههای کنترل مشاهده گردید. زمان بقا در گروههای درمانی دریافت کننده سلول های مزانشیم، tc1و لنتی وکتور حاملtk نسبت به گروههای کنترل افزایش قابل توجهی داشت. علاوه براین، فعالیت ضدتوموری سلول های nk وctl در گروههای درمانی نسبت به گروههای کنترل مشاهده شد. اما بهترین نتایج در گروه موش های دریافت کننده سلول های مزانشیم حاملtk به دست آمد. به طور کلی سلول های مزانشیم در مقایسه با سلول های tc1 ولنتی وکتور اثر مهاری بیشتری روی مدل سرطان گردن رحم داشتند.
محبوبه بهلولی امیر آتشی
مطالعات نشان دادند که ph محیط خارج سلولی در بافت توموری نسبت به بافت نرمال کمتر می باشد. این اسیدیته خارج سلولی در بافت سرطانی تهاجم سلول سرطانی، مقاومت به داروی شیمی درمانی و تکثیر سلول ها را تحریک میکند. هدف از این مطالعه بررسی تاثیر ph اسیدی خارج سلولی در تکثیر، تهاجم، آپوپتوز وابسته به درمان در سلول های لنفوبلاستیک حاد، رده سلولی jurkat می باشد. سلولهای jurkat در محیط rpmi حاوی %10 fbsبا ph 6/6 (اسید لاکتیک) و ph 7/4 (نرمال) برای 12 روز کشت داده شد. تکثیر و زنده مانی سلول ها با روش شمارش مستقیم و قدرت تهاجم در invitro به واسطه تست invasion assay مطالعه شده است . رده سلولی jurkat مواجه با µg/ml5/0 دوز داروی doxorubicin بعد از 24 ساعت انکوباسیون آپوپتوز وابسته به درمان با روش annexin v و propididium iodide و بیان ژن mmp-9 و baxکه به ترتیب آنزیم ماتریکس متالوپروتئیناز 9 دخیل در تهاجم سلولی و پروتئین پروآپوپتوتیک می باشد، بررسی شده است. این گزارش نشان داد که رشد سلول لوسمیک لنفوبلاستیک jurkat در ph6/6 نسبت به 7/4 افزایش داشته است (p≤0.05)و این سلول ها در ph 7/4 به آپوپتوز القایی در مقایسه به ph 6/6 حساستر بوده و درصد سلول آپوپتوز شده بعد از 24 ساعت مواجه با دارو به ترتیب 17/94% و 5/87% می باشد و بیان ژن bax در گروه باph 6/6 نسبت بهph 7/4 کاهش داشته است (p≤0.05). همچنین درph 6/6 افزایش در تهاجم سلولی در مقایسه با ph 4/7 وجود داشته و درصد سلول تهاجمی 25% و 5% به ترتیب می باشد. بیان ژن mmp در سلول ها در ph 6/6 در روز های 6 و 12 در مقایسه با کنترل ph 4/7 افزایش بیان را نشان می دهد (p≤0.05). می توان نتیجه گرفت که ph اسیدی باعث افزایش تکثیر، تهاجم و کاهش آپوپتور القایی در لوسمی لنفوبلاستیک حاد می شود. بنابراین میتوان از طریق کنترل سطح ph در ریز محیط بافت توموری، پیشرفت لوسمی را به حداقل رساند.
زینب ساعی امیر آتشی
آنتی ترومبین یک ممانعت کننده سرین پروتئاز (سرپین) است که بسیاری از آنزیم های آبشار انعقادی را غیرفعال می کند. به طور عمده در کبد سنتز می شود. نقص آنتی ترومبین، که یک اختلال اتوزومال غالب ارثی است، یک ریسک فاکتور برای ترومبوآمبولی وریدی است. هپارین، فونداپارینوکس، انوکساپارین، ادوکسابان و کنسانتره آنتی ترومبین راههای درمانی اخیر در افراد با نقص آنتی ترومبین می باشند. امروزه سلول های بنیادی، به عنوان روش درمانی موثر در سلول درمانی، مورد توجه خاصی قرار گرفته اند. سلول های بنیادی مزانشیمی (mscs) به علت جداسازی و گسترش آسان در محیط کشت، مشکلات اخلاقی کمتر و خطر کمتر ایجاد تراتوما، به کاندیدای مورد علاقه ای در طب ترمیمی بدل شده است. mscs توانایی ایجاد هپاتوسیت های عملکردی را دارند. در این مطالعه mscs از خون بند ناف جداسازی و کشت داده شد و فنوتیپ سطحی سلول ها با فلوسیتومتری تائید شد. سلول های بنیادی مزانشیمی خون بند ناف (ucb-mscs) در معرض فاکتورهای رشد مختلفی (,its ,tsa ,osm ,fgf ,hgf دگزامتازون و نیکوتین آمید) برای 21 روز قرار گرفتند.rna سلولها، در روز 21 پس از تیمار و روز صفر از msc های تیمار نشده بعنوان کنترل منفی و همچنین از رده سلولی hep g2 بعنوان کنترل مثبت استخراج شد و تمایز کبدی بوسیله rt-pcr برای ژن های خاص کبدی شامل afp، alb، ck18، ck19، hnf4a، foxa2 و cebpa و برای ژن آنتی ترومبین iii، به عنوان ژن مربوط به انعقاد، بررسی شد. 21 روز پس از تمایز، سلول های با مورفولوژی چند وجهی و گرد، که از مشخصه های هپاتوسیت ها می باشد، مشاهده گردید. به علاوه تمایز موفق به سلول های شبه کبدی با سنجش بیان ژن های ویژه سلولهای هپاتوسیتی و نیز ژن آنتی ترومبین iii مشخص گردید. ucb-mscs پتانسیل تمایز به سلول های شبه کبدی بیان کننده آنتی ترومبین را در in vitro نشان دادند. اطلاعات کمی درباره استفاده از mscs برای درمان بیماری های کبدی خصوصا نقص فاکتورهای ضدانعقادی مانند نقص آنتی ترومبین وجود دارد. بر اساس نتایج این مطالعه، می توان از سلولهای تمایز یافته هپاتوسیتی مشتق از mscs به عنوان یک منبع بالقوه جهت مطالعه بر روی مدل های حیوانی نقص فاکتورهای ضد انعقادی استفاده نمود.
الهام سجادی امیر آتشی
مبحث rna غیر کد کننده امروزه بسیار مورد توجه پژوهشگران است. در بین آنها rna های غیر کننده ی طویل (lncrna)وجود دارد که کاوش در ارتباط با آنها همچنان ادامه دارد. lncrnaها نقش مهمی در تنظیم بیان ژن دارند. مطالعات اخیر بیان lncrna ها را در بسیاری از سرطان ها از جمله بدخیمی های خونی نشان داده اند که می توانند ابزاری جهت تشخیص و پیش آگهی بسیاری از بیماری ها و به عنوان یک جایگزین درمانی محسوب شوند. در این مطالعه تغییر بیان rna غیر کد شونده ی طویل pca3 در لوسمی میلوئیدی مزمن (cml)، که یک اختلال بدخیم در سلول بنیادی خونساز است، در مقایسه با افراد سالم بررسی شد و به بررسی این فرضیه پرداخت که در بیماران مبتلا به cml، میزان بیان ژنی pca3در مقایسه با افراد سالم دارای بیان افزایش یافته می باشد. از 30 فرد مبتلا به cml و 20 فرد سالم خونگیری انجام شده و پلاسما جدا شد. بیماران انتخاب شده هیچگونه سابقه ی درمانی نداشتند و در همگی آزمون bcr-abl مثبت بود. مبنای انتخاب افراد سالم بر اساس سن و جنس افراد بیمار بود و اینکه هیچ گونه سابقه ی بیماری خاصی نداشتند. rna تام از افراد بیمار و سالم استخراج و پس از ساخت cdna، سطح بیان ژن pca3 با استفاده از تکنیک qrt-pcr سنجیده شد. نتایج نشان داد که سلولهای لوکمیک بیماران مبتلا به cml و نیز افراد سالم دارای بیان ژنی pca3 هستند و همچنین اثبات گردید که بیان ژن pca3 در بیماران مبتلا به cml در مقایسه با افراد سالم افزایش معنی داری دارد(p<0.05). با توجه به افزایش نابهنجار بیان ژنpca3 در مبتلایان به cml، تحقیقات بیشتر پیرامون مکانیسم های ملکولی مسیرهای مرتبط با این rna غیر کد کننده و نیز بررسی قابلیت دستورزی در سلولهای لوکمیک جهت کاهش میزان بیان آن به عنوان یک راهکار درمانی پیشنهاد می گردد.
مونا اقا محمد حسین تجریشی امیر آتشی
rna های غیر کدکننده ی طویل (lncrna)، گروهی از rna غیر کد کننده هستند که امروزه در مقیاس ژنومی گسترده ایی مورد مطالعه قرار گرفته اند. lncrnaها دارای نقش های بیولوژیکی متنوعی در زمینه ی بیان ژن، تمایز سلولی و بیماریزایی هستند. مطالعات اخیر بیان lncrna ها را در بسیاری از سرطان ها ازجمله بدخیمی های خونی نشان داده اند که می توانند ابزاری جهت تشخیص و پیش آگهی بسیاری از بیماری ها و به عنوان یک جایگزین درمانی محسوب شوند. مطالعات گذشته بیان بالای نابهنجار ژن hotair را در سرطان های مختلف، ازجمله سرطانهای سینه، هپاتوسلولار، کارسینومای اسکواموس حنجره، کلورکتال، پانکراس و ریه نشان داده اند. این تحقیق به بررسی بیان rna غیر کد کننده ی طویل hotair در لوسمی میلوئیدی مزمن (cml)، که یک اختلال بدخیم در سلول بنیادی خون ساز است، می پردازد. تهیه بافی کوت خون از 30 فرد مبتلابه cml و 20 فرد سالم انجام شد. بیماران انتخاب شده هیچگونه سابقه ی گرفتن درمان نداشتند و در همگی آزمون bcr-abl مثبت بود. مبنای انتخاب افراد سالم در مقایسه از لحاظ سن و جنس با بیماران بودند و همچنین سابقه ابتلا به بیماری های زمینه ای را نداشتند. rna تام از افراد بیمار و سالم استخراج و سطح بیان ژن hotair با استفاده از تکنیک qrt-pcr سنجیده شد. با بررسی و مقایسه کمی و کیفی بیان ژن در بین دو گروه بیمار و نرمال مشخص گردید بیان ژن hotair در بیماران مبتلابه cml در مقایسه با افراد سالم افزایش معنی داری داشت (p<0.05). یافته های ما نشان داد که تغییر در بیان این ژن hotair می تواند در بیولوژی لوسمی میلوئیدی مزمن دخالت داشته و همچنین دارای یک عملکرد بالقوه به عنوان یک بیومارکر جدید برای تشخیص، پیش آگهی و درمان باشد.
محمدرضا مهرابی مسعود سلیمانی
امروزه کاربردهای درمانی سلول های پروژنیتور/ بنیادی هماتوپویئتیک (hspcs) به اثبات رسیده است. از طرفی خون بندناف که یکی از منابع تامین این سلول هاست بدلیل تعداد کم این سلول ها با محدودیت کاربرد بالینی برای تمامی افراد مواجه است. در این مطالعه با طراحی سیستم میکروفلوییدی و پوشش میکروکانال های آن با فیبرونکتین و pes سعی در تلفیق داربست های سه بعدی در میکروسازه جهت تزاید سلول ها در شرایط آزمایشگاهی و رفع این محدودیت نمودیم. این سیستم به جهت توانایی کنترل دقیق جریان مواد غذایی و دفعی ریز محیط سلولی، قادر است بسیاری از تعاملات شیمیایی و فیزیکی سلول ها با یکدیگر و ماتریکس خارج سلولی را فراهم می کند. تعداد 104×3 سلول tnc خون بندناف جداسازی شده با تکنیک macs پس از انتقال به روی نانوفیبرهای پوشش یافته در سیستم میکروفلوییدی برای 5 روز با جریان محیط کشت µl/h 3 کشت شد. قبل و بعد از کشت، تعداد سلول ها، تعداد سلول هایcd34+، کلنی زایی و قابلیت ltc-ic سلول ها همچنین بیان برخی از ژن های مربوط به لانه گزینی، تمایز و بقا و خودنوسازی آنها مورد ارزیابی قرار گرفت. یافته ها حاکی از تزاید بیشتر سلول های cd34+ و افزایش قدرت کلنی زایی و قابلیت ltc-ic و همچنین افزایش بیان ژن های لانه گزینی، بقا و خودنوسازی در سلول های تکثیر شده روی pes نسبت به فیبرونکتین در سیستم میکروفلوییدی بود(0/05 >p value ). اما بیان ژن های تمایزی در سلول های تکثیر شده روی هر دو نانوفیبر کاهش داشت که معنی دار بود. در واقع pes در شرایط پرفیوژن با شبیه سازی محیط درون بدن باعث تزاید و بقا بهترسلول ها شد.
ثریا قاسمی حسین مزدارانی
سرطان معده (gc) از متداولترین سرطانها و دومین سرطان منجر به مرگ و میر انسانها در اثر سرطان در جهان است. mir-372 عملکردی شبه انکومیری دارد و از طریق ژن هدفش lats2 در انواع سرطانها باعث تهاجم و نیز عدم تنظیم چرخه سلولی، آپوپتوز و تکثیر سلولی می گردد. cd44 در سرطان معده مارکر سطح سلولی بنیادی سرطانی است و باعث تهاجم و متاستاز می گردد. در این مطالعه، بیان mir-372 با ترانسداکشن لنتی ویروس حامل آن در رده سلولی سرطان معده mkn-45 افزایش داده شد. میزان بیان mir-372 و هدف آن lats2 با real-time pcr کمی بررسی شد. وسترن بلات جهت سنجش میزان پروتئین lats2 انجام شد. فلوسایتومتری و سنجش mtt به ترتیب جهت ارزیابی میزان سلولهای +cd44 و تکثیر سلولی در سلولهای تیمار شده در مقایسه با کنترلها انجام شد. سنجش cytochalasin b blocked (mn) جهت بررسی وجود یا عدم وجود میکرونوکلئای (mn) برای مقایسه ناپایداری ژنومیک در سلولهای تیمار شده و کنترل انجام شد. در مقایسه با گروههای کنترل، میزان بیان mir-372 به میزان چشمگیری افزایش یافت (به ترتیب در روزهای 7، 14 و 21 پس از ترانسداکشن، 85/7، 22/50 و 68/114 p=0.03,). در حالی که بیان lats2 کاهش نشان داد (به ترتیب در روزهای 7، 14 و 21 پس از ترانسداکشن 39/0، 29/0 و 15/0 p=0.016). پروتئین lats2 نیز کاهش معنی داری یافت(p=0.000). به علاوه رشد و تکثیر سلولی و ناپایداری ژنومیک افزایش معنی داری نشان داد (p=0.000). میزان cd44 در سلولهای تیمار شده و کنترل در بازه 21 روزه تغییر معنی داری نداشت (حدودا 10%). نتایج این تحقیق نشان داد، lats2 در رده سلولی mkn-45 هدف mir-372 است و احتمالا می تواند یک بازدارنده توموری در سرطان معده محسوب شود. از طرفی مشخص شد، در این رده سلولی،cd44 را نمی توان به عنوان یکی از اهداف mir-372 در نظر گرفت.
سمانه دهقان محمد جوان
مقدمه: محدودیت تعداد سلول¬های بنیادی درون¬زاد از جمله عوامل محدود کننده توان ترمیم در سیستم عصبی مرکزی می¬باشد. در این پژوهش سعی شده است تا محدودیت توان ترمیم در سیستم عصبی مرکزی را با کمک القاگرهای پرتوانی افزایش داده و اثر آن را بر ترمیم میلین در کیاسمای بینایی مشاهده نمود. روش¬ها: به منظور القای پرتوانی، وکتور بیانی oct4 و مولکول¬های شیمیایی کوچک bix01294، bay k8644، rg108 و القاگر oct4 روزانه به درون بطن جانبی مغز موش¬های نر نژاد c57/bl6 ترزیق شدند و مولکول شیمیایی والپروییک اسید نیز به صورت گاواژ به موش تجویز گردید. 7 روز و 14 روز پس از القای وکتور حامل ژن oct4 در حیوانات دریافت کننده ترکیبات مختلف از مولکول¬های شیمیایی فوق، بیان مارکرهای پرتوانی و بنیادی عصبی با استفاده از تکنیک هایreal time pcr و ایمنوفلورسنت بافتی مورد ارزیابی قرار گرفتند . پس از انتخاب بهترین ترکیب موثر بر القای مارکرهای پرتوانی، میزان ترمیم میلین درکیاسمای بینایی دمیلینه شده با لیزولسیتین با استفاده از vep (visual evoked potential) و ایمنوفلورسنت بافتی مورد ارزیابی قرار گرفت. یافته¬ها: تنها ترکیب موثر بر القای فاکتورهای پرتوانی و بنیادی عصبی ترکیب oct4 و والپروییک اسید بود. بیان فاکتورهای پرتوانی endogenousoct4، klf4، c-myc و nanog و دو فاکتور بنیادی عصبی sox1 و pax6 در گروه آزمایشی که والپروییک اسید را به صورت پیش درمان قبل از القای oct4 دریافت کرده بودند دارای افزایش معناداردر مقایسه با گروه کنترل بود. نتایج ایمنوفلورسنت بافتی بیان مارکر پرتوانی oct4، nanog و ssea1 را در جدار بطن مغز موش نشان داد. نتایج ثبت vep و ایمنوفلورسنت بافتی، افزایش ترمیم میلین را به دنبال القای دمیلیناسیون در گروه دریافت کننده پیش تیمار والپروییک اسید و القای oct4 نشان داد. نتیجه¬گیری: پیش¬تیمار با والپروییک اسید و بیان اگزوژن oct4 در مغز موش احتمالا با افزایش بیان مارکرهای پرتوانی و بنیادی عصبی، می تواند ظرفیت ترمیم مغز را در موش تقویت کند.
اعظم حبیبی مسعود سلیمانی
سلول های بنیادی خون ساز برای درمان طیف گسترده ای از اختلالات خونی استفاده می شوند . خون بند ناف انسان یکی از منابع سلول های بنیادی خون ساز برای پیوند است و استفاده از این سلول ها در حال افزایش است به دلیل خطر کمتر بیماری پیوند علیه میزبان ،تهیه آسان وعدم نیاز به تطابق کاملhla . با این حال ، به دلیل مقدار کم خون بند ناف بدست آمده از یک اهداکننده واینکه حاوی سلول های بنیادی خون ساز زیادی نیست ، استفاده از آن به طور عمده به کودکان محدود شده است .تلاش برای غلبه بر کمبود نسبی سلول های بنیادی خون ساز و پروژنیتور ها منجر به فن آوری های گسترش سلول های بنیادی خون ساز در شرایط آزمایشگاهی شده است .گارسینول ، اولین گزارش از یک مولکول کوچک مهار کننده هیستون استیل ترانسفراز تقویت کننده تکثیر برون تنی سلول های بنیادی خون ساز است. ابتدا شمارش سلولی :در این مطالعه کشت سلول های بنیادی خون سازcd133+ همراه با گارسینول و فاکتور های رشد scf ,tpo و fl بررسی شد . سپس تعیین دوز: جهت بررسی دوز بهینه عصاره گیاهی گارسینول و فلوسیتومتری :برای تشخیص میزان بیان مارکر cd133 در روزهای صفر و6 و 11. همچنین تست سنجش کلنی :برای ارزیابی تعداد سلول های بنیادی خون ساز کاربردی در کشت با گارسینول تست سنجش کلنی انجام شد و rt.pcr: میزان بیان ژن cxcr4 با استفاده از تکنیک rt.pcr مورد مطالعه قرار گرفت .نتایج حاصل بیانگر آن است که گارسینول به طور قوی سلول های بنیادی خون ساز cd133+ را گسترش می دهد همچنین گارسینول به طور موثر تعداد کلنی های سلول های بنیادی خون ساز را افزایش می دهد و تیمار سلول های بنیادی خون ساز با گارسینول منجر به افزایش 9.6 برابری در میزان بیان cxcr4 شد. گارسینول به عنوان اولین محصول طبیعی عمل کننده بر روی سلول های بنیادی خون ساز و پروژنیتورها می باشد و نشان می دهد مهار هیستون استیل ترانسفراز ها می تواند یک روش جایگزین برای اعمال نفوذ بر سلول های بنیادی خون ساز و پروژنیتور ها باشد.
محمد طاهر طهوری علی اکبر پور فتح اله
در این مطالعه تجویز همزمان سلول های ad-mscs+dc-mog به صورت داخل رگی در پیشگیری از بیماری eae مورد ارزیابی قرار گرفت.نتایج ما نشان داد که در گروه تیمار شده با msc-dc-mog القای سلول های treg و il-10 و کاهش il-17 در مقایسه با دیگر گروه ها به طور چشمگیری بالا بود .(p-value<0.001) در مجموع نتایج ما نشان داد که به کار بردن همزمان این دو سلول ،باعث بالا بردن کیفیت پیشگیری در مدل eae می شود و نقش مهمی در فروتنظیمی پاسخ های ایمنی مانند تکثیر سلولی، کاهش تولید سایتوکایین های التهابی مثل il-17 و .ifn?و فاکتور های رونویسی مربوط با التهاب و همچنین افزایش سیتوکین های ضد التهابی مثل tgf-? و il-10 و فاکتور های رونویسی مربوطه دارد.
فرناز رزمخواه داود مهربانی
لوکمی میلوییدی حاد (aml) با تکثیر کلونال خارج از کنترل و توقف در تمایز سلول های میلوییدی نا بالغ و اشغال مغز استخوان، خود را نشان می دهد. میکرووزیکل ها که از غشاء سیتوپلاسمی تقریبا تمامی سلول ها جوانه می زنند با دارا بودن مولکول های تنظیمی مهمی از قبیل microrna و mrna سلول اولیه، قادرند بر سلول هدفی که وارد آن می شوند تاثیر بگذارند. در ریز محیط مغز استخوان لوکمیک، سلول های بنیادی خونساز که نقش مهمی در تشکیل جمعیت های خونی مغز استخوان و حفظ تعادل آنها دارا هستند، در مجاورت سلول های لوکمیک قرار دارند. در این مطالعه، توانایی میکرووزیکل های لوکمیک در القاء تغییر در سلول های بنیادی خونساز مورد بررسی قرار گرفت. بدین منظور، میکرووزیکل های مغز استخوان بیماران aml و افراد سالم با استفاده از اولتراسانتریفیوژ جدا شد و به محیط کشت سلول های بنیادی خونسازی که از نمونه های بند ناف نوزادان با تکنیک جدا سازی مگنتیک (macs) جدا شده بودند افزوده شد. پس از 7 روز، تعداد و درصد سلول های زنده، میزان شاخص های سطحی خاص سلول بنیادی خونساز شامل cd34, 38, 90, 117 و شاخص های سطحی خاص سلول بنیادی لوکمیک شامل cd32, 25, 45ra توسط تکنیک فلوسیتومتری، میزان توانایی تشکیل کلنی های مختلف خونی سلول ها توسط تکنیک cfu assay و بررسی تغییرات بیان microrna-21, 29a, 181a/b با استفاده از تکنیک real time pcr انجام گردید تا مشخص شود که اولا، آیا سلول های بنیادی خونساز پس از کشت در حضور میکرووزیکل ها، همچنان خاصیت بنیادی بودن خود را حفظ کرده اند و ثانیا، آیا تغییراتی در این سلول ها که مشابه لوکمیک شدن باشد اتفاق افتاده است؟ نتایج این مطالعه نشان داد که تعداد سلول های بنیادی خونساز در مجاورت میکرووزیکل های مغز استخوان لوکمیک در مقایسه با گروه های کنترل، بیشتر است که بقاء بهتر این سلول ها را نشان داد. عدم تغییر معنی دار میزان شاخص های سطحی خاص سلول بنیادی خونساز و توانایی این سلول ها در تشکیل کلنی های مختلف خونساز، حاکی از آن بود که کشت این سلول ها در حضور میکرووزیکل های مختلف، تغییری در خاصیت بنیادی بودن سلول ها ایجاد نکرد. شاخص های سطحی خاص سلول بنیادی لوکمیک در میان گرو های مورد مطالعه تغییر معنی داری نشان نداد. بیان microrna-21 و microrna-29a در سلول های بنیادی خونسازی که 7 روز در حضور میکرووزیکل های مغز استخوان لوکمیک کشت داده شدند افزایش یافت در حالیکه بیان microrna-181a/b تغییر معنی داری نشان نداد. بطور خلاصه می توان نتیجه گرفت که میکرووزیکل های مغز استخوان لوکمیک، موجب بقاء بهتر و تغییرات مولکولی در سلول بنیادی خونساز می شود که می تواند مشابه لوکمیک شدن باشد.
مریم سادات مصباحی بیدگلی سعید آبرون
مالتیپل میلوما بیماری ای خونی است که در آن میزان زیادی پلاسماسل تولید می شود.tgf سایتوکاینی است که به میزان زیادی درماتریکس استخوان یافت می شود. به نظر می رسد نقش اصلی tgf? در تشکیل استئوکلاست به واسطه افزایش حساسیت پیش سازهای استئوکلاست به rankl می باشد. در این پایان نامه اثر tgf? بر روی بیان ژن rank بررسی شده است.
فاطمه خاکسار ابراهیم واشقانی فراهانی
چکیده انتخاب نانوالیاف برای کاربردهای مهندسی بافت،به علت ساختار نانویی بستر برون سلولی است که نقش مهمی در تنظیم عملکرد سلول ها دارد.الکتروریسی یکی از روش های گسترده برای تولید نانو الیاف است. در این پژوهش تعداد 6 داربست pcl-nha الکتروریسی شد که به منظور بررسی اثر قطر الیاف بر تکثیر و تمایز سلول های استخوانی،4داربست با قطر میانگینnm 86، nm180، nm900 و nm1200 تهیه شد، از محلول pva-nha درالکتروریسی یک داربست استفاده شد، زاویه تماس داربست pcl-nha/pva-nha صفر و اثر آبدوستی بررسی و در نهایت با استفاده از محلول ژلاتین،یک داربست بصورت هیبریدی الکتروریسی شد. الیاف ژلاتین با قرار دادن داربست pcl-nha/gel در حلال، حذف و تخلخل 91 % به دست آمد و اثر افزایش تخلخل بررسی شد. آزمون کشش نشان داد که استحکام داربست هایی که نانو الیاف درشت تری دارندکمتر است، اما با رسیدن قطر الیاف به محدوده میکرومتر افزایش قطر باعث افزایش استحکام می شود. میزان تکثیر سلول های بنیادی مزانشیمی چربی انسانی بر داربست ها و سطح فلاسک با استفاده از آزمون mtt در شرایط آزمایشگاهی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج آزمون mtt تغییر چشم گیری در میزان رشد و تکثیر سلولی با افزایش استحکام و آبدوستی نشان نداد. 12 روز پس از کشت میزان رشد و تکثیر سلول ها بر سطح داربست pcl-nha مقدار 057/1 بود که این مقدار در داربست pcl-nha/gel پس از حذف ژلاتین به 13/2 افزایش یافت. به منظور بررسی اثر استخوانی شدن، مقدار رسوب های معدنی کلسیم دار در روزهای سوم، هفتم و بیست و یکم پس از قرار گرفتن داربست ها در محیط تمایزی اندازه گیری شد. نتایج این آزمون مشخص کرد که استحکام داربست تاثیری بر تمایز سلول های استخوانی ندارد. شاخص محتوی کلسیم در داربست pcl-nha پس از 21 روز به 33/2 رسید که این مقدار با آبدوست کردن داربست به 32/3 و با افزایش دادن تخلخل داربست به 33/4 افزایش یافت. این نتایج نشان دهنده تاثیر مثبت ظرافت قطر نانو الیاف، آبدوستی و تخلخل بیشتر داربست ها بر رشد، تکثیر سلولی و تمایز استخوانی است.
مریم جزایری عبدالامیر علامه
چکیده ندارد.
طاهره فروتن احمد حسینی
چکیده ندارد.
نیره نعیمی قصابیان عباس رضایی
چکیده ندارد.
محمود حریریان سعید کاویانی
چکیده ندارد.
رزیتا حسین زاده خضری مسعود سلیمانی
چکیده ندارد.
محمد قربانی مسعود سلیمانی
چکیده ندارد.
محمدرضا رضاخانی شهریار غمامی
در پژوهش حاضر، تعدادی از کمپلکس های معدنی پلاتین با لیگاندهای شیف باز متقارن و نامتقارن چهاردندانه ای سنتز شده است. ساختار کمپلکس ها و لیگاندهای سنتز شده در این پروژه با استفاده از طیف بینی ir، uv/visible، 1h-nmr، 13c-nmrو برخی خواص فیزیکی دیگر شناسایی شدند. پلاتین از طریق پیوند داتیو با اتم های n وo لیگاندها کئوردینه می شود. فعالیت ضد سرطانی کمپلکس ها از طریق سلول سرطانی mcf-7 با استفاده از تست mtt انجام شد. نتایج مطالعه، برخی از این ترکیبات را به عنوان مدل های مناسب برای طراحی ترکیبات ضد توموری جدید پیشنهاد می کند. همچنین نتایج نشان داد که برخی از این ترکیبات دارای خواص ضد سرطانی نبودند که این مسئله نشان دهنده این است که باید ترکیباتی با غلظت بالاتر تهیه گردد. همچنین مشخص گردید کیلیت شدن باعث ایجاد تغییرات چشمگیری در خواص بیولوژیکی لیگاندها و نیز جزء فلزی کمپلکس می شود. بنابراین می توان با استفاده از عوامل کیلیت ساز و تشکیل کمپلکس با لیگاندهای چنددندانه از اثرات سمیت پلاتین کاست.
نجم الدین ساکی سعید آبرون
جمعیت کشورهای صنعتی رو به پیر شدن گرویده است و درصد ابتلا به بیماریهای مرتبط با سالخوردگی و پیری مثل مالتیپل مایلوما بدلیل افزایش سن نیز روبه افزایش می باشد.این بیماری هم علایم و عارضه های مشترک با سایر بیماریها و منحصر بفردی را نیز دارد. از عارضه های منحصر بفرد آن تخریب و تحلیل بافت استخوانی وسیع در این بیماران می باشد. ما با نگاهی نو به ساختار کنام (niche) مغزاستخوان و اثرات تمایزی حاصل از همجواری سلولهای مایلومایی بر سلولهای بنیادی خونساز مستقر در آن، با انجام همکشتی سلولهای رده مایلومایی و سلولهای بنیادی خونساز حاصل از بند ناف اثر تمایزی هدفمند القا شده توسط سلولهای مایلومایی را بررسی نمودیم. علاوه بر این در این تحقیق سلولهای مایلومایی را با یک رده سلول منوبلاستی(u937) نیز کشت دادیم تا تاثیر سلولهای مایلومایی را بر تمایز سلولهای منوبلاستی ارزیابی نمائیم. نتایج حاصله افزایش بیان مارکرهای میلوئیدی و منوئیدی را در همکشتی سلول های مایلومایی و hscها نشان داد. علاوه بر این بدنبال همکشتی سلول های مایلومایی و سلول های منوبلاستی شاهد حضور سلول های سه استنوکلاستی احتمالا trap مثبت بودیم. نتایج ما نشان می دهد که حضور سلول های مایلومایی در مغز استخوان احتمالاً در تمایز hscها به رده منوسیتی (استنوکلاستی) نقش دارد.
مسعود سلیمانی حجت الله نیکبخت
ماهیچه های اسکلتی با توجه به ویژگیهای ساختاری که دارند براثر تمرینهای مختلف بدنسازی می توانند بخوبی ورزیده شوند و بر کارایی بالقوه آنها بنحو مطلوبی افزوده شود. تحقیق حاضر، در نظر دارد ضمن بررسی میزان اثرگذاری تمرینهای با وزنه و پلایومتریک روی رکورد شناگران سرعتی ، میزان پیشرفت دو گروه آزمودنی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. تعداد 30 شناگر 16 تا 19 سال بصورت تصادفی جهت آزمونهای تحقیق انتخاب شدند، 15 نفر به تمرینهای ویژه پلایومتریک و 15 نفر تمرینهای با وزنه را با سرعت بالا و کنترل شده انجام می دادند.