نام پژوهشگر: Andreas Diekmann
سجاد میرزاپور فردین قریشی
در این تحقیق به بررسی ایدئولوژی فاشیسم از منظری انتقادی پرداخته ایم. در اولین فصل با بررسی در حوزه ی اسطوره و اساطیر فاشیستی و نقشی که در ایدئولوژی فاشیسم بازی می کنند به این نتیجه رسیدیم که فاشیسم همچون سوسیالیسم و یا لیبرالیسم دارای ایدئولوژی عقلانی و منسجمی نیست، بلکه ایدئولوژی آن متشکل از مجموعه ای از اسطوره ها می باشد که حول اسطوره ای مرکزی تبلور یافته اند. این اسطوره ها چنان در هم بافته شده اند که تمایز و ترسیم خط مرزی مابین آنها تقریباً ناممکن است؛ کاربرد این اساطیر عقلانیت زدایی از توده ها می باشد. در فصل دوم مطرح شد که وظیفه ی صنعت فرهنگ در رژیم های فاشیستی کاربردی کردن اسطوره ها است. اساطیر همچون فلسفه می باشند و از همین رو فهم آنها برای توده دشوار است لذا باید تبدیل به جزئی از زندگی روزمره ی مردم شوند. این روزمره سازی با کمک ابزارهای صنعت فرهنگ نظیر رادیو، فیلم، موسیقی، پوسترها، مراسم و نظایر آنها اتفاق می افتد. در برنامه هایی که از جانب صنعت فرهنگ ارائه می شوند تمامی اسطوره ها ساده سازی شده و با تبلیغات شبانه روزی ای که می شوند به تدریج مردم را به قبول این ایدئولوژی ترغیب می کنند. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که تمامی این عملکردها به خاطر سرپوش نهادن بر فعالیت های اقتصادی رهبران حزبی بوده است. رهبران حزبی با تجمیع و یکپارچه کردن تمامی توان اقتصادی در صدد بودند تا منافع مالی خود را افزایش دهند. آنها قراردادهای تجاری را با شرکت ها و کارخانجاتی می بستند که تحت مالکیت رهبران حزبی و یا حامیان حزب فاشیست بودند. بدین طریق بخش اقتصادی را در راستای تولید کالاها و خدماتی رهبری می کردند که منافع آنها را در کوتاه مدت تضمین کند.