نام پژوهشگر: مهناز محمدزاده میانجی
فاطمه جانبازی زهرا موسوی خامنه
ترکیبات مس و مهمترین آن اکسید مس از جمله ترکیباتی هستند که استفاده از آن ها به عنوان عامل مولد رنگ در لعاب ها دارای قدمت زیادی است. این ترکیبات به علت ایجاد رنگ هایی چون سبز، سبز- آبی و فیروزه ای در شرایط اکسیداسیون کوره از گذشته تاکنون در ترکیب انواع لعاب های سربی و قلیایی مورد استفاده هستند. هنر سفالگری دوران سلجوقی یکی از مهمترین هنرهایی است که به واسطه استفاده از لعاب های رنگی با طیف سبز، آبی و فیروزه ای بر روی ظروف با تکنیک های مختلف تزیین درخور توجه است. از آنجا که اکسید مس منجر به ایجاد این رنگ ها می شود، این پژوهش با عنوان مطالعه نمونه هایی از لعاب های حاوی اکسید مس و ردیابی آن در ظروف لعابدار دوران سلجوقی ایران ، در دو شاخه نظـری و عمـلی می باشد، که با روش توصیفی- تشریحی از طریق مطالعات کتابخانه ای و تجربیات آزمایشگاهی، صورت می پذیرد. بدین منظور ضمن تجربه طیف های رنگی حاصل از اکسید مس و برخی ترکیبات مهم چون کربنات مس و سولفات مس در لعاب های ترانسپارنت پایه سربی و قلیایی، نمونه های حاصل با برخی ظروف لعابدار دوران سلجوقی جهت تشخیص طیف های یکسان، مقایسه می شود. با بررسی های به عمل آمده این نتیجه به دست آمد که ترکیبات مس درحضور افزودنی هایی چون کربنات سدیم، بوراکس و اکسید لیتیم در محیط اکسیداسیون کوره در لعاب ترانسپارنت پایه سربی و قلیایی بر روی زمینه سفالی و انگوب (زمینه سفید) رنگ هایی تقریباً مشابه با ظروف رنگی دوران سلجوقی دارد. بطورکلی لعاب های سربی طیف های سبز و لعاب های قلیایی طیف های آبی و فیروزه ای را در شرایط اکسیداسیون ایجاد می کنند. در این پژوهش تونالیته ای از این رنگ ها بدست آمد.
فریبا دادگر اصغر کفشچیان مقدم
چکیده: انسان معاصر در مواجهه با گسترش شتابان علم و دانش و مقتضیات زندگی صنعتی مدرن برای حفظ و انتقال مفاهیم و ارزش های سنتی و فرهنگی نهفته درتمدن های اصیل، به «قالب های نوینی ازهنر» نیاز دارد. «نقوش سنتی» که از مفاهیم متعالی، رموز زیباشناسانه و روانشناسی ادراک بصری تغذیه می کنند، یکی از بهترین نمودها برای انتقال میراث فرهنگی و اجتماعی از نسلی به نسل دیگر است. از سوی دیگر«مجسمه» ابزار توانمندی برای انتقال مفاهیم به جامعه شهری است. بنابراین تبدیل نقوش سنتی به «احجام» مبتنی بر «ارگونومی شناختی»، می تواند ساختار ارزشمندی از هنر مورد نیاز انسان معاصر را ارائه نماید. به دنبال طرح این فرضیه، پژوهش حاضر در راستای تحقق اهداف خود با مراجعه زیباشناسانه و معناشناسانه به نقوش، وجهی توصیفی- تشریحی مبتنی بر مطالعه کتابخانه ای و استفاده از نظر مراجع آگاه برگزیده و بنا به ضرورت، ضمن بهره گیری از مبانی نظر «زیبایی شناسی» و ارگونومی شناختی، بارزترین اصول تبدیل نقش به حجم را مورد شناسایی قرار داده است. با تکیه بر این مسئله که زیباشناسی آثار مد نظر این پژوهش، یک فرایند هویتی نهفته در اثر است که در هر زمان، هر مکان و هر فرهنگ و باوری می تواند بازخوردی متفاوت داشته باشد، این پژوهش منتج به این می شود که نقوش سنتی به لحاظ دارا بودن ارزش های بصری، درصورتی قابلیت تبدیل به حجم را دارند که بتوان ضمن بهره گیری از بازنمایی تصویری و معنایی (به عنوان منابع مهمی از شناخت) و حفظ «تعادل میان صورت و معنا»، نیروها و قوای ذهنی مخاطب را به منظور «ادراک الگو» و مفهوم فعال نمایند. از آنجاییکه کلید پردازش اطلاعات حسی و تعبیر و تفسیر شناختی آثار، همان انتزاع اطلاعات می باشد، هنرهای مفهومی به عنوان بهترین گزینه در شکل گیری اثر نهایی حائز اهمیت است. در تجارب عملی نمونه هایی مبتنی بر یافته های فوق ارائه گردیده است. واژگان کلیدی: نقوش سنتی، احجام، ارگونومی شناختی، ادراک، زیبایی شناسی