نام پژوهشگر: سیدمحمّد علی تقوی
سید مرتضی حسینی مرتضی منشادی
نوسازی به فرایند تغییرات اجتماعی اشاره دارد که در ایستارها و ساختارها به طور یکپارچه، چند بعدی و تدریجی صورت می گیرد و جامعه را به طور کلی دگرگون می سازد. این مفهوم در ادبیات توسعه بیشتر ناظر براقدامات اصلاحی برخی دولت ها در نیمه دوم قرن بیستم است که نظریه پردازی های مرتبط با آن در قالب «مکتب نوسازی» مطرح می باشد. در تاریخ معاصر ایران چند مقطع تاریخی از لحاظ اقدامات نوسازانه دولت و پیامدهای آن دارای اهمیت است. یکی از این مقاطع سال های 57-1341 شمسی است که در آن «محمّدرضا پهلوی» دست به اقداماتی زد که خرده نظام های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نظام اجتماعی ایران را دچار تحول نمود. دوره ی دیگری که در این رساله مورد بررسی قرار گرفته است هشت سال ریاست جمهوری «هاشمی رفسنجانی» (76-1368)در نظام جمهوری اسلامی ایران است تحولات صورت گرفته در این دو مقطع باعث شد که مذهب نیز به عنوان یکی از خرده نظام های موثر در نظام اجتماعی ایران که طبق نظریه الزامات کارکردی «تالکوت پارسونز»،کارویژه حفظ الگوی نظام را دارد ایفای نقش نماید.در این پژوهش نگارنده با نگاهی مقایسه ای و پس از تببین چرایی و چگونگی نوسازی در این دو برش تاریخی، در پی پاسخ به این پرسش است که چرا مذهب در نظام سیاسی در فرایند نوسازی پهلوی دوّم کارکرد منفی و در دوره سازندگی کارکرد مثبت داشت؟ در پاسخ به این سوال این دو فرضیه مرتبط با هم به محک آزمون گذاشته شد:1-در دوره پهلوی دوّم به دلیل عدم هماهنگی نظام سیاسی با نظام مذهبی، مذهب در جریان نوسازی کارکرد منفی داشت. 2-در دوره سازندگی به دلیل هماهنگی دو نظام مذهبی و سیاسی، مذهب در جریان نوسازی کارکرد مثبت داشت. واژگان کلیدی: مذهب،نوسازی،پهلوی دوّم،دوره سازندگی،کارکرد،نظام اجتماعی