نام پژوهشگر: سید محسن حجت خواه
محسن درکه سعید عسکری
امروزه جمعیت زیادی از جوانان کشور دانشجو می باشند و مجبور به زندگی در خوابگاه های دانشجویی هستند. هدف از اجرای این پژوهش بررسی تاثیر ملودیهای موسیقی کردی بر کاهش افسردگی دانشجویان خوابگاهی می باشد. پژوهش حاضر نیمه تجربی و طرح پژوهش پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل می باشد. جامعه پژوهش حاضر شامل 216 دانشجوی کارشناسی ارشد می باشد که همه به پرسشنامه افسردگی بک پاسخ دادند. سی نفر از کسانی که نمره آنها بالاتر از حد معمول بود به عنوان نمونه انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. گروه آزمایش طی 12 جلسه 45 دقیقه ای در معرض پخش ملودی های موسیقی کردی قرار گرفتند. در این مدت گروه کنترل هیچ گونه درمانی را دریافت نکرد. داده های پژوهش با استفاده از روش آماری تحلیل کوواریانس و t مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد ملودی های موسیقی کردی باعث کاهش افسردگی دانشجویان در گروه آزمایش گردیده است و نتایج t مستقل برای فرضیه های فرعی نشان داد که بین افسردگی دانشجویان کرد و غیر کرد زبان بعد از جلسات موسیقی درمانی تفاوت معناداری وجود دارد اما بین دانشجویان متأهل و مجرد تفاوت معنادار مشاهده نشد.
بهروز مهری قهرمان شیری
نقد روانکاوی از جمله نقدهای بسیار ارزشمندی است که باعث آشکار گشتن زوایای پنهان یک اثرمی شود که معمولا از سوی خوانندگان مورد بی توجهی واقع شده است.از آنجایی که بیشتر نقدهای ادبی از این نقد به گونه ای بهره برده اند، بیگمان شناخت این نوع از نقد به منتقدان و خوانندگان متنهای ادبی دیدگاهی فراختر را عرضه می دارد. این جستار برآن است که ضمن واکاوی بهتر آموزه های مورد استفاده ی علم روانکاوی در ادبیات، برخی از نظریه های دیگری را که درکتابهای نقد در ادبیات ایران مورد کم توجهی واقع شده است با تکیه بر اندیشه های سه روانکاو بزرگ یعنی: فروید،لاکان و یونگ معرفی کند ونمودهایی از هرکدام از این تکنیک ها را در متون نظم یا نثر بنمایاند.
زهرا ناظمی سید محسن حجت خواه
به منظور بررسی ارتباط بین سبک های دلبستگی وراهبردهای مقابله با تنیدگی و عزت نفس 430 دانش آموز دختر دوره-ی دبیرستان فهرست دلبستگی بزرگسالان raas (کولینز ورید، 1996) و مقیاس سبک های مقابله با تنیدگی ciss(اندلر وپارکر، 1990) وپرسشنامه ی عزت نفس کوپر اسمیت(1967) را تکمیل کردند. برای تحلیل داده های پژوهش، از شاخص ها وروش های آماری، شامل میانگین، انحراف معیار، ضرایب همبستگی، تحلیل رگرسیون، تحلیل واریانس یک طرفه و آزمون مجذورکای استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که با افزایش سن میزان دلبستگی نوجوانان تغییر نمی کند ولی نوجوانان کم سن تر دارای دلبستگی اضطرابی هستند. نوع رشته ی تحصیلی نوجوانان در سبک دلبستگی شان تاثیری ندارد. نوجوانان اضطرابی درمقابله با تنیدگی از راهبرد هیجان مدارانه استفاده می کنند. دانش آموزان رشته ی ریاضی درمقابله با تنیدگی کمتر از راهبرد اجتناب مدارانه استفاده می کنند. ونیز افرادی که سبک دلبستگی ایمن واجتنابی دارند، از عزت نفس بالاتری نسبت به افراد اضطرابی برخوردارند. نوجوانانی که عزت نفس بالایی دارند در مواجهه با تنیدگی از راهبرد مساله مدارانه استفاده می کنند در صورتی که افراد با عزت نفس پایین از مقابله ی هیجان مدارانه استفاده می کنند. نوجوانانی که سبک دلبستگی اجتنابی دارند، در مواجهه با تنیدگی راهبرد اجتناب مدارانه را به کار می برند. لزوم مطالعه در مورد جنس مذکر و نمونه های بزرگتر مورد بحث قرار گرفت. واژه های کلیدی: سبک های دلبستگی، راهبردهای مقابله با تنیدگی، عزت نفس، نوجوان
سمانه طاهری تبار سید محسن حجت خواه
-1- بحث در نتایج فرضیه اول بین ابعاد راهبردهای مقابله ای و حمایت اجتماعی با خودکارآمدی رابطه وجود دارد. با توجه به جدول 4- 5 بین راهبرد های مقابله ای رویارویانه، دوری جویی، مسئولیت پذیری و گریز- اجتناب با خودکارآمدی رابطه منفی و معنادار و بین راهبرد های مقابله ای خویشتن داری، جستجوی حمایت اجتماعی، حل مدبرانه مسئله و ارزیابی مجدد مثبت با خودکارآمدی رابطه مثبت و معنادار وجود دارد که این نتیجه با یافته های لوسزینسکا وشوارتزر (2005) مبنی بر اینکه افرادی که خودکارآمدی بالاتری دارند از راهبردهای مقابله ای بهتری استفاده می کنند و همچنین با یافته های اوزر و بندورا(1990) مبنی بر اینکه خودکارآمدی بالا غالبا با راهبردهای مقابله ای مساله مدار ارتباط دارد همخوان است. جدول4-6 نشان داد بین حمایت اجتماعی (دوستان و خانواده) با خودکارآمدی رابطه مثبت و معنادار وجود داردکه این نتیجه با یافته های اسکوارتز(2000) و رستمی و همکاران(1389) هماهنگی دارد. یکی از عوامل افزایش خودکارآمدی تشویق و تایید دیگران است .به بیانی دیگر،افرادی که شبکه های اجتماعی محکم تری دارند به تبع آن احساس توانمندی بیشتری می کنند(بندورا،1997 به نقل از رستمی و همکاران1389). براساس نظریه خودتعیین گری،محیط هایی که به اعمال و رفتار کودک پاسخگو هستند خودکارآمدی را تسهیل می نمایند. پاسخگو بودن مادر، پایگاه امنی برای کودک فراهم می آورد که در سایه آن کودک می تواند به سازماندهی تجارب خود پرداخته و شیوه های مقابله با درماندگی را فرا بگیرد و احساس خودکارآمدی افزایش یابد.برعکس فقدان گرمی هیجانی و طرد مکرر از سوی والدین ممکن است کودک را متقاعد سازد که دنیا مکان ناامنی است و برای تغییر وضعیت و حالات منفی کار زیادی نمی توان انجام داد در چنین فضایی احتمال دارد احساس ناکارآمدی شکل بگیرد و فرد مستعد اختلالات روانی و اجتماعی گردد(ریان و دسی،2000 به نقل از رستمی و همکاران،1389 ). فرضیه دوم بین حمایت اجتماعی و راهبردهای مقابله ای با اضطراب رابطه وجود دارد. با توجه به جدول 4-7 بین راهبرد های مقابله ای رویارویانه و گریز- اجتناب با اضطراب رابطه مثبت و معنادار و بین راهبرد های مقابله ای خویشتن داری، حل مدبرانه مسئله و ارزیابی مجدد مثبت با اضطراب رابطه منفی ومعنادار و بین دوری جویی، کنار آمدن مسئولیت پذیرانه و جستجوی حمایت اجتماعی با اضطراب رابطه ای وجود ندارد. نتایج بدست آمده با یافته های هولاهان و موس (1987) مبنی بر اینکه راهبردهای مقابله ای مساله مدار با علائم روانشناختی کمتر و راهبردهای مقابله ای مساله مدار با افسردگی و اضطراب همراه است هماهنگی دارد.همچنین با یافته های پارک و آدلر (2003)مبنی بر اینکه راهبردهای مقابله ای بازارزیابی مثبت و حل مدبرانه مساله با بهزیستی روانشناختی بیشتر همراه است همخوانی دارد. در راهبرد مقابله ای مساله محور،فرد ارزیابی واقع بینانه ای جدای از احساسهای خود از موقعیت دارد و با به دست آوردن شناخت مناسب و اتخاذ سبک های مقابله ای مطلوب، تلاش می کند تا عامل تنیدگی زا را رفع یا مهار کند در مقابل، در سبک مقابله ای هیجان محور،فرد ممکن است با خود فریبی و تحریف واقعیت،موقعیت را به نفع خود و غیر واقع بینانه ارزیابی کند. در صورتی که در برخورد با عوامل تنیدگی زا، شخص باید سلطه و تمرکز خود را بر موقعیت حفظ کند تا بتواند آن را درست ارزیابی کند (کشاورز و دیگران،1387). مقابله های مساله مدار و هیجان مدار مثبت می توانند در درازمدت نقش موثری در کاهش سطح اضطراب و افسردگی و تنیدگی فرد ایفا نمایند. از سوی دیگروقتی فرد با موقعیت تنیدگی زا مواجه می شود و نیز مکانیزم ارزیابی شناختی فرد موقعیت مذکور را واقعا تنیدگی زا تلقی می نماید در صورت استفاده از روش های دفاعی هیجان مدار منفی گرچه ممکن است در کوتاه مدت با واکنش های هیجانی،تاثیر موقعیت تنیدگی زا کاهش یابدولی مسلما در درازمدت نمی تواند کارساز بوده و سطح سازگاری فرد را با محیط تحت تاثیر قرار داده و به صور مختلف اضطراب و افسردگی را در فرد برمی انگیزاند(نصیرزاده و رسول زاده طباطبایی،1388). نگاهی به نتایج مندرج در جدول 4-8 نشان می دهد که بین حمایت اجتماعی (دوستان و خانواده) با اضطراب رابطه منفی و معنادار وجود دارد که این نتیجه با یافته های کالدول و رینهارت(1988) وهمرلی و همکاران (1988) مبنی بر این که افرادی که حمایت اجتماعی کمتری دریافت می کنند سطح بالاتری از اضطراب را گزارش می کنند همخوان است اما با یافته های دیویس وهمکاران(2003) مبنی بر این که اضطراب دانشجویان با حمایت اجتماعی ادراک شده آنها مرتبط نیست ناهمخوان است. در تبیین این مطلب می توان گفت افرادی که دارای سطوح بالاتری از حمایت اجتماعی هستند،ممکن است احساس تعلق و عزت نفس آنها بالاتر از کسانی باشد که دارای چنین مزیتی نیستند. این وضعیت منجربه یک چشم انداز مثبت و خوش بینانه می گردد که می تواند صرف نظر از میزان استرس تجربه شده توسط افراد،برای سلامتی آنها سودمند باشد هم چنین افرادی که دارای سطح بالاتری از حمایت اجتماعی هستند، در مقایسه با کسانی که از سطوح پایین تری برخوردارند احتمال دارد که مشکل به وجود آمده را کمتر تنش زا و فشار آور ارزیابی و تفسیر نمایند (سارافینو،1998 به نقل از ریاحی و همکاران،1389 ). فرضیه سوم حمایت اجتماعی و راهبرد های مقابله ای سهم قابل توجهی در پیش بینی واریانس خودکارآمدی دارند. نتایج مندرج در جدول 4-9 نشان می دهد که f مشاهده شده معنادار است (01/0p< و 52/23 =f). نتایج جدول4-10 نشان می دهد که بتای مربوط به متغیر های کنارآمدن رویارویانه، مسئولیت پذیری ( 05/0 p?)، دوری جویی، گریز- اجتناب و حمایت اجتماعی خانواده (1 0/0p?) در رگرسیون همزمان معنادار می باشد. همچنین با توجه به میزان ضریب تعیین تعدیل شده مشخص می شود که متغیر های راهبردهای مقابله ای (کنارآمدن رویارویانه، دوری جویی، خویشتن داری، مسئولیت پذیری، گریز- اجتناب، حل مدبرانه مسئله، ارزیابی مجدد مثبت) و جستجوی حمایت اجتماعی (حمایت اجتماعی دوستان، حمایت اجتماعی خانواده) در مجموع 37 درصد واریانس خودکارآمدی را در آزمودنی های مورد پژوهش پیش بینی می کنند. بنابراین فرضیه سوم پژوهش متناسب با معناداری متغیر ها در رگرسیون انجام شده تایید می شود. به باور بندورا،خودکارآمدی ادراک شده یک فرد،واکنش های وی را نسبت به رویدادهای استرس زا تعدیل می کند . از نظر بندورا، داشتن یا افزایش احساس خودکارآمدی می تواند موقعیت تهدیدآمیز را مبدل به یک موقعیت مطمئن کند (بندورا،1997 به نقل از مسعودنیا،1386 ). نظریه های مختلف نیز بر این نکته تأکید دارند میزان امنیتی که در رابطه مادر - فرزند احساس می شود در درازمدت به روابط صمیمانه، خودباوری و تحول روانی منجرمی شود .نظریه ی خود تعیین گری به نقش عوامل اجتماعی به عنوان عامل واسطه و تسهیل گر شکوفایی تمایلات و پتانسیل های درونی انسان تأکید می ورزد( اسکوارتز،2000 به نقل از رستمی و همکاران،1389) فرضیه چهارم حمایت اجتماعی و راهبرد های مقابله ای سهم قابل توجهی در پیش بینی واریانس اضطراب دارند. نتایج مربوط به اضطراب در جدول4-11 نشان می دهد که f مشاهده شده معنادار است(01/0p< و 28/12=f). نتایج مندرج در جدول 4-12نشان می دهد که بتای مربوط به متغیر های گریز- اجتناب و حمایت اجتماعی خانواده و دوستان (p? 0.01) در رگرسیون همزمان معنادار می باشد. همچنین با توجه به میزان ضریب تعیین تعدیل شده مشخص می شود که متغیر های راهبردهای مقابله ای (کنارآمدن رویارویانه، دوری جویی، خویشتن داری، مسئولیت پذیری، گریز- اجتناب، حل مدبرانه مسئله، ارزیابی مجدد مثبت) و جستجوی حمایت اجتماعی (حمایت اجتماعی دوستان، حمایت اجتماعی خانواده) در مجموع 23 درصد واریانس اضطراب را در آزمودنی های مورد پژوهش پیش بینی می کنند. بنابراین فرضیه چهارم پژوهش متناسب با معناداری متغیر ها در رگرسیون انجام شده تایید می شود. در مورد ارتباط بین اضطراب و راهبردهای مقابله با تنیدگی می توان به پژوهش های زنوریان و همکاران(1387) مبنی بر اثربخشی برنامه آموزش مساله مدار در کاهش اضطراب و غضنفری و همکاران(1387) مبنی بر رابطه مستقیم مقابله هیجان مدار با اضطراب و افسردگی اشاره کرد. همچنین شواهد نشان می دهد افرادی که شبکه اجتماعی گسترده تری دارند و از حمایت بیشتری برخوردارند واکنش پذیری کمتری نسبت به استرس دارند و از سلامت روانشناختی بهتری برخوردارند(کوهن و ویلز،1985). فرضیه پنجم میان دختران و پسران از لحاظ کاربرد راهبردهای مقابله ای تفاوت معنادار وجود دارد. عدم تفاوت معنادار بین دختران و پسران در مورد کاربرد راهبردهای مقابله ای با یافته های آقا محمدیان و همکاران (1381)، آقاجانی (1375) و آقا محمدیان و همکاران (1378) مبنی بر عدم تاثیر جنسیت بر استفاده از شیوه های مقابله همخوانی دارد اما با یافته های استون و نیل(1984) مبنی بر اینکه پسران نسبت به دختران بیشتر از راهبردهای مساله مدار استفاده می کنند و همچنین با یافته های فرایدنبرگ و لویس (1993) مبنی بر اینکه دختران بیشتر از پسران از تفکر آرزومندانه استفاده می کنند نا همخوان است. فرایند اجتماعی شدن دخترها با پسرها به علت تفاوت در نقش هایی که در آینده ایفا خواهند کرد،متفاوت است و در نتیجه به هنگام استفاده از سبک های خاصی از مقابله مورد تشویق و برای برخی دیگر سرزنش می شوند اما این سبک های قابل تحسین و سرزنش در دخترها و پسرها متفاوت هستند و موجب می شوند که آنها راهبردهای مقابله ای متفاوتی را بیاموزند و به کار برند.یافته های پیشین درباره کاربرد راهبردهای مقابله ای در دو جنس نشان می دهد که دخترها بیش از پسرها دچار نگرانی می شوند و پسرها با انجام فعالیت های بدنی با تنیدگی خود مقابله می کنند (فرایدنبرگ و لویس،1996به نقل از حاجی زادگان1386). براساس دیدگاه کائسار و منیر(2004) تفاوت دو جنس اغلب حاصل تجربه هایی است که فرد در طول زندگی کسب می کند و این باور وجود دارد که مردان گرایش بیشتری به فعال بودن،ارائه راهبردهای مقابله ای مساله محور و تکلیف های جهت دار،پرخاشگری و راهبردهای مقابله ای سازش یافته دارند اما بالعکس زنها ارزیابی مثبت تری از توانایی حل مساله و ادراکهایشان دارند،رفتارهای اجتنابی و بین فردی بیشتری را به کار می برند،از حمایت اجتماعی بیشتری برخوردارند و سطح حرمت خود بالاتری دارند. همچنین سطح واکنش پذیری نسبت به وقایع تنیدگی زا و بهره گیری از راهبردهای هیجان محور در آنها بیشتر است.(ریکلیتیس و دیگران،1999؛فرایدنبرگ و لویس،1991به نقل از حاجی زادگان،1386). برانون (1999) معتقد است در زمینه استفاده دختران و پسران از شیوه های مقابله با استرس دو دیدگاه وجود دارد: 1- دیدگاه اجتماعی شدن: در این دیدگاه عقیده بر آن است که جامعه از دختران و پسران انتظارات جداگانه ای دارد. از دختران انتظار دارد که به گونه ای هیجانی به مقابله با استرس بپردازند و از پسران انتظار دارد به گونه ای فعال و با استفاده از شیوه های حل مسأله با استرس بر خورد نمایند . 2- دیدگاه ساختاری: این دیدگاه ادعا می کند عمده تفاوت بین دختران و پسران ناشی از موقعیت فشارزای متفاوتی است که آنها با آن روبه رو می شوند(به نقل از سلطان عمروآبادی،1386). دلیل کاهش تفاوت های جنسیتی در به کارگیری راهبردهای مقابله ای را می توان فراهم کردن فرصت های برابر برای رشد هر دو جنس دانست. فرضیه ششم بین دختران و پسران از لحاظ دریافت حمایت اجتماعی تفاوت معنادار وجود دارد. در میزان برخورداری از حمایت اجتماعی نیز بین دختران و پسران در این پژوهش تفاوت معناداری مشاهده نشد که این یافته با یافته های ادوارد و همکاران(1998) مبنی بر این که زنان بیش تر از مردان،به دنبال یافتن حمایت عاطفی هستند و همچنین با یافته های آزاد (1380) مبنی بر این که زنان حمایت اجتماعی بیشتری دریافت می کنند ناهمخوان است اما با یافته های میر سمیعی و ابراهیمی قوام (1387)همخوانی دارد. حمایت اجتماعی یکی از مهم ترین شکل های روابط اجتماعی است و برخورداری از آن و ادراک و تصور آن و همچنین نیاز به آن با توجه به سن،جنس،شخصیت و حتی فرهنگ می تواند متفاوت باشد. از طرفی دیگر در هر مرحله از زندگی،نیز ممکن است جنبه هایی از حمایت اهمیت پیدا کند و نسبت به جنبه های دیگر آن اثرات بیشتری داشته باشد. امروزه به دلیل دشوار شدن شرایط زندگی، مردان نیز به اندازه زنان به حمایت اجتماعی نیاز دارند(میرسمیعی و ابراهیمی قوام،1387). فرضیه هفتم بین دختران و پسران از لحاظ میزان اضطراب و خودکارآمدی تفاوت معنادار وجود دارد. نتایج نشان دادند که از نظر خودکارآمدی بین دانشجویان دختر و پسر تفاوت معناداری وجود ندارد و هر دو گروه از نظر خودکارآمدی در یک سطح قرار داشتند. این یافته از یک سو با یافته های پاجارس (1994) ناهمخوان است اما با یافته های تمدنی و همکاران(1389) و عبدی نیا (1377) همخوانی دارد. تفاوت های جنسیتی در باورهای خودکارآمدی ناشی از عوامل بیولوژیکی نمی باشد بلکه به نظر می رسد ادراک از نقش ها و الگوهای جنسیتی،ادراک نادرست از تواناییها و قابلیت ها،فقدان مهارت یا آمادگی،عدم برابری در روش و الگوهای تدریس و فرصت های آموزش،انتظارات بازده پایین از جمله عواملی می باشند که بر اساس نحوه انتقال و ارزش دهی فرهنگی- اجتماعی و از طریق رسانه ها، نهادهای دولتی، نهادهای اجتماعی و مدرسه و خانه بر تفاوت های جنسیتی تاثیر بسزایی می گذارند(میرسمیعی و ابراهیمی قوام،1387). نتایج نشان دادند که از نظر میزان اضطراب بین دانشجویان دختر و پسر تفاوت معناداری وجود ندارد که این یافته با یافته های برنهام و همکاران(1995)،استروب و همکاران(1985) مبنی بر اینکه زنان اضطراب بیشتری را نسبت به مردان گزارش می کنند نا همخوان است اما با یافته های کرینگ وگوردن(1998)،پن بیکر و همکاران( 1987) مبنی بر عدم تفاوت معنادار بین دو جنس همخوانی دارد.
جلال فیض الهی سید محسن حجت خواه
به منظور بررسی ارتباط بین سبک های مقابله با استرس? هوش هیجانی و عزت نفس با گرایش به بزهکاری? تعداد 304 دانش آموز پسر مقطع متوسطه شهر کرمانشاه? پرسشنامه ی مقابله با استرس در موقعیت های استرس زا ciss (اندلر و پارکر? 1990)? پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت (1967) ? پرسشنامه هوش هیجانی بار آن (1980) و پرسشنامه گرایش به بزهکاری (1388) را تکمیل کردند. برای تحلیل داده های پژوهش از شاخص ها و روش های آماری? شامل میانگین? انحراف معیار? ضرایب همبستگی? تحلیل واریانس یکطرفه? آزمون شفه و تحلیل رگرسیون استفاده شد. نتایج نشان داد که گرایش مثبت به بزهکاری با سن نوجوانان رابطه دارد و در سنین پایین تر بیشتر دیده می شود. نوع رشته تحصیلی نوجوانان نیز تنها با گرایش مثبت به بزهکاری در آنها رابطه دارد و در رشته تحصیلی اول عمومی بیشتر از سایر رشته های تحصیلی دیگر است. نتایج پژوهش مشخص کرد که با موازات افزایش عزت نفس و هوش هیجانی? گرایش مثبت به بزهکاری در نوجوانان کاهش می یابد. همچنین نتایج نشان داد که متغیرهای عزت نفس? سبک های مقابله ای اجتناب مدار و سبک مقابله ای هیجان مدار پیش بینی کننده های گرایش مثبت به بزهکاری هستند و متغیرهای عزت نفس? هوش هیجانی و سبک مقابله ای مساله مدار پیش بینی کننده های گرایش منفی به بزهکاری می باشند.
مختار حیدربیگی سعید عسکری
چکیده پژوهش حاضر به بررسی رابطه ی الگوهای ارتباطی خانواده، کمال گرایی و حمایت اجتماعی با خودکارآمدی تحصیلی دانش آموزان دختر دوره ی متوسطه ی شهرستان بدره در سال تحصیلی 93/92 پرداخته است. روش پژوهش، توصیفی از نوع همبستگی می باشد. تعداد 162 نفر از دانش آموزان دختر از بین دانش آموزان دوره ی متوسطه شهرستان بدره در سال تحصیلی 93-92 از شش دبیرستان با روش تصادفی چندمرحله ای، به عنوان نمونه انتخاب و در این پژوهش شرکت نمودند. شرکت کنندگان پرسش نامه ی تجدید نظرشده ی الگوهای ارتباطی خانواده (rfcp)، پرسش نامه ی کمال گرایی در مدرسه، مقیاس چندبعدی حمایت اجتماعی ادراک شده (mspss) و پرسش نامه ی خودکارآمدی تحصیلی مک ایلروی و بانتینگ را تکمیل نمودند. در این پژوهش، از روش های آماری همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون همزمان و گام به گام استفاده گردید. نتایج ناشی از تجزیه و تحلیل همبستگی به روش پیرسون نشان داد که بین تمام متغیرهای پیش بین به غیر از خرده مقیاس حمایت اجتماعی ادراک شده سایر افراد مهم در زندگی با متغیر ملاک (خودکارآمدی تحصیلی) رابطه معناداری وجود دارد. هم چنین نتایج ناشی از تحلیل رگرسیون چندگانه نشان داد که متغیرهای کمال گرایی مثبت، کمال گرایی منفی و الگوی ارتباطی خانواده (بعد گفت وشنود) به ترتیب بیشترین توان برای پیش بینی خودکارآمدی تحصیلی را دارند. کلید واژه ها: الگوهای ارتباطی خانواده، حمایت اجتماعی، کمال گرایی، خودکارآمدی تحصیلی، دانش آموزان دختر دوره ی متوسطه
پریسا احمدی خدامراد مومنی
هدف این پژوهش مقایسه تاب آوری، عزت نفس و ادراک حمایت اجتماعی در مردان سوء مصرف کننده مواد و مردان عادی بوده است. جامعه آماری این پژوهش توصیفی از نوع پس رویدادی را کلیه مردان مراجعه کننده به مراکز mmt شهر کرمانشاه بوده اندکه توسط کادر درمانی مراکز و بر اساس ملاک های تشخیصی dsm – iv tr ملاک های تشخیصی اختلال سوء مصرف مواد بوده اند. همچنین همرایان بیماران، کارکنان مراکز بهداشتی و دانشجویان گروه مقایسه را تشکیل دادند. حجم نمونه شامل 200 نفر در هر گروه بود که نمونه افراد سوء مصرف کننده مواد با روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای و نمونه افراد عادی با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شده اند. ابزارهای بکارگرفته شده شامل پرسشنامه تاب آوری کاند و دیویدسون (cd-risc)، پرسشنامه عزت نفس روزنبرگ، پرسشنامه ادراک حمایت اجتماعی و پرسشنامه اطلاعات جمعیت شناختی بوده است. جهت تحلیل داده ها از تحلیل واریانس چند متغییره استفاده شده است. نتایج پژوهش حاکی از آن است که میزان تاب آوری، عزت نفس، ادراک حمایت اجتماعی در مردان سوء مصرف کننده مواد کمتر از افراد عادی است. تلاش در جهت افزایش تاب آوری، عزت نفس و ادراک حمایت اجتماعی می تواند گامی در جهت ارتقای سلامت روانی افراد و کاهش گرایش به سوء مصرف مواد باشد.
مینوش کرمی سید محسن حجت خواه
هدف پژوهش حاضر رابط? ویژگی های شخصیتی، سبک های دلبستگی و تمایزیافتگی خود با کیفیت زناشویی است.پژوهش توصیفی از نوع همبستگی است.جامع? آماری شامل کلی? دبیران زن شهر کرمانشاه بود که در سال93-92 در آموزش و پرورش شهر کرمانشاه مشغول تدریس بودند. حجم نمونه در برگیرند? 297 نفر بودکه از طریق روش نمونه گیری خوشه ای در پژوهش شرکت داده شدند.ابزارهای پژوهش شامل پرسشنام? وضعیت زناشویی گلومبوک- راست (grims)، ویژگی های شخصیتی نئو (ffi-neo)،سبک های دلبستگی بزرگسالان (raas) و تمایزیافتگی خود (dsi-r) به ترتیب برای گردآوری داده ها استفاده شد. برای تحلیل داده ها از روش های آماری ضریب همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون چند متغیره و خی دو استفاده شد.نتایج نشان دادکه ویژگی های شخصیتی، سبک های دلبستگی و تمایزیافتگی خود همگی با هم توانستند حدود 26% تغییرات مربوط به کیفیت زناشویی را پیش بینی کنند.بین ویژگی های شخصیتی برونگرایی، وجدانی بودن و توافق پذیری به صورت منفی و روان رنجور خویی به صورت مثبت با کیفیت زناشویی رابطه وجود داشت. ولی بین پذیرا بودن نسبت به تجارب با کیفیت زناشویی رابطه ای وجود نداشت. بین سبک های دلبستگی نا ایمن اجتنابی و دوسوگرا با کیفیت زناشویی رابطه ای مثبت وجود داشت ولی بین سبک دلبستگی ایمن با کیفیت زناشویی رابطه ای وجود نداشت.خرده مقیاس های تمایز یافتگی خود همگی دارای رابط? مثبت باکیفیت زناشویی بودند.همچنین از ویژگی های شخصیتی،سبک های دلبستگی وخرده مقیاس های تمایزیافتگی خود، فقط ویژگی های شخصیتی روان رنجورخویی، توافق پذیری و وجدانی بودن توان پیش بینی کیفیت زناشویی را داشتند.
وحید شیخ سید محسن حجت خواه
یکی از مسائل اساسی در زندگی امروزی نوجوانان و جوانان میزان رضایتمندی از زندگی و بهزیستی روانشناختی در آنان است. هدف پژوهش حاضر تعیین نقش و رابطه بین ابعاد چهارگانه هویتی و جهت گیری های مذهبی با رضایتمندی از زندگی و بهزیستی روانشناختی در دانشجویان است. این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی است و جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانشجویان دانشگاه لرستان شهر خرم آباد در سال 93 – 92 است با استفاده از جدول مورگان 350 نفر به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. شرکت کنندگان در این پژوهش به چهار پرسشنامه ابعاد چهارگانه هویتی (aiq-iv)، جهت گیری مذهبی (درونی و بیرونی)، رضایت از زندگی (swls) و بهزیستی روانشناختی پاسخ دادند، سپس داده های دریافتی با استفاده از نرم افزار spss 19 به روش همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه مورد تحلیل قرار گرفتند.