نام پژوهشگر: سعید اهدایی

تجزیه و تحلیل ارتباط بین مولفه های مدیریت دانش و مدیریت کیفیت فراگیر با سطوح سازمانهای یادگیرنده: مطالعه موردی شرکت صنایع مخابرات صا ایران سال 1388
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علم و فرهنگ - دانشکده علوم انسانی 1389
  هدی حاج حسین زاده   بهزاد مشعلی

چالش ناشی از رقابت جهانی باعث افزایش فشار بر سازمان ها برای بهبود مهارتها و قابلیتها و کیفیت محصولات و خدمات شده است. اصول مدیریت کیفیت فراگیر، به صورت گسترده در سطح جهان به عنوان ابزار بهبود عملکرد سازمانی، بهبود ماهیت سازمان ها و چگونگی رویارویی با چالشهای ویژه بازارها مورد پذیرش قرار گرفته است. از طرف دیگر دانش به منبعی جهانی در رقابت پذیری مبدل شده و مدیریت دانش در همه سازمان ها به مهمترین و ممتازترین اولویت سازمان تبدیل شده است. مدیریت دانش یک موضوع سازمانی است که در تلاش برای تحت کنترل در آوردن ظرفیتهای معنوی و نامشهود و تجارب و مهارت های کارکنان است. یگانه مزیت رقابتی پایدار، به آنچه که سازمان می داند و اینکه چقدر به سرعت می تواند دانسته های خود را عملی کند نشأت می گیرد. امروزه نیاز سازمان ها به یادگیری و تغییر، فزونی یافته است. اگر یک سازمان آهسته تر از محیط پیرامون خویش میل به یادگیری داشته باشد، محکوم به فناست. از این رو، تمامی سازمان های موجود بایستی یادگیرنده باشند. این تحقیق مبنایی را برای درک ارتباط بین مولفه های مدیریت کیفیت فراگیر و مولفه های مدیریت دانش و سطوح سازمان یادگیرنده ارائه می نماید. چهار مولفه مدیریت دانش شامل اجتماعی شدن، برونی سازی، ترکیب و درونی- سازی و هشت مولفه مدیریت کیفیت فراگیر شامل حمایت و رهبری مدیریت عالی سازمان، برنامه ریزی استراتژیک، مشتری مداری، شناسایی و آموزش کارکنان، توانمند سازی کارکنان و کار گروهی، اندازه گیری و تجزیه و تحلیل کیفیت، تضمین کیفیت و پیامدهای بهبود کیفیت و بهره وری می باشد که ارتباط آنها با سه سطح فردی، تیمی و سازمانی سازمان یادگیرنده مورد بررسی قرار گرفته شده است. در این تحقیق ذکر شده است که از طریق بکارگیری رویه های مختلف مدیریت کیفیت و فرآیندهای دانش آفرینی، سازمان ها می توانند با توانایی بالاتری درکسب و کار خود به موفقیت دست یابند. همچنین نشان داده شده که استقرار مناسب رویه های مدیریت کیفیت در سازمان منجر به ایجاد فرآیندهای دانش آفرینی در سازمان می گردد و سازمان ها می توانند از طریق استقرار رویه های مدیریت کیفیتی که فرآیندهای دانش آفرینی را حمایت می کنند، دانش بیشتری را در سازمان ایجاد کنند. نیاز سازمان ها برای تبدیل شدن به سازمان های یادگیرنده، فزونی یافته است. سازمان یادگیرنده به مدیریت دانش نیازمند است و به عکس. پاسخ به این پرسش که کدامیک زودتر مطرح شده، غیر ممکن است; زیرا برای نیل به موفقیت، هر دو به هم نیازمندند. هرسازمان برای تبدیل شدن به یک سازمان یادگیرنده، نیازمند توجه به مفاهیم مرتبط به سازمان یادگیرنده و مدیریت دانش است که در این تحقیق بر ارتباط این مفاهیم با یکدیگر پرداخته شده است. شرکت صنایع مخابرات صا ایران(صما)، به عنوان مکان تحقیق تعیین و حجم نمونه مناسب از طریق فرمول محاسبه شده و جمع آوری اطلاعات توسط پرسشنامه تهیه شده از مدیریت کیفیت فراگیر با مرجعیت موسسه کیفیت فدرال آمریکا، مدیریت دانش از پرسشنامه نوناکا و سازمان یادگیرنده از پرسشنامه واتکینز و مارسیک انجام شده است. روش تحقیق، توصیفی و جامعه آماری شامل شاغلان سمتهای استراتژیک و محققان در زمینه مدیریت دانش و سازمان یادگیرنده است. نتایج به دست آمده از بررسی های آماری و شاخص های برازش مدل نشان می دهد که مدل ارائه شده از برازش خوبی برخوردار است تا تأییدی بر صحت ارتباط مولفه های مدیریت دانش و مدیریت کیفیت فراگیر و سطوح سازمان یادگیرنده با یکدیگر باشد.

بررسی اهمیت عوامل موثر بر انتقال کسب وکارهای خانوادگی به نسل های بعدی از دیدگاه صاحبان آنها-مطالعه موردی شهرک های صنعتی استان البرز
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علم و فرهنگ - دانشکده علوم انسانی 1390
  محمدرضا زارعی   مهدی مرتضوی

کسب وکار خانوادگی ، کسب وکاری است که مالکیت و مدیریت آن متعلق به اعضای خانواده می باشد. این نوع کسب وکارها از سه بعد مدیریت، مالکیت وکسب وکار تشکیل می شوند. یکپارچگی این ابعاد موجب ایجاد هم افزایی و تولید ثروت فروان برای اعضای خانواده و سهامداران آن می شود، اما تحقیقات نشان می دهد که به دلیل عدم مدیریت مناسب، تعداد این شرکت ها رو به کاهش است. تقلیل و میزان بالای تلفات در کسب وکارهای خانوادگی پدیده ای نگران کننده در سطح جهان است. از هر ده نهاد خانوادگی، هفت نهاد در مرحله انتقال از بنیانگذاران به فرزندان از بین می روند و از این تعداد فقط یک مورد به نسل سوم انتقال می یابد. زمانی که کسب وکارهای خانوادگی واگذار می شود و یا حذف می شود، منابع متعددی علاوه بر منابع مالی از دست می رود. خود کسب وکار ضرر می کند، جامعه و اقتصاد محلی متضرر می شود و در نتیجه کل جامعه زیان می بیند. علاوه بر ضرری که جامعه از فروش و یا از بین رفتن یک کسب وکار خانوادگی می بیند، خود خانواده نیز از این عمل متضرر می شود. در این پژوهش ما به بررسی اهمیت عوامل موثر بر انتقال کسب وکارهای خانوادگی به نسل های بعد، در 105 شرکت خانوادگی مستقر در شهرک های صنعتی استان البرز می پردازیم، این عوامل شامل انتخاب جانشین، آماده سازی جانشینان بالقوه، تشکیل جلسات خانوادگی، استفاده از مشاورین تخصصی و انجام فعالیت های هماهنگ بین نسل های قدیم و جدید می باشد. که پس از برسی عوامل و تأثیر آنها بر انتقال مشخص شد که عامل آماده سازی بیشترین تأثیر و استفاده از مشاورین تخصصی کمترین تأثیر را بر انتقال کسب وکارهای خانوادگی به نسل های بعدی داشته است و در نهایت پیشنهاداتی جهت رفع چالش های موجود در این کسب وکارها جهت انتقال مالکیت و مدیریت به نسل های بعدی ارائه می شود.