نام پژوهشگر: یارعلی کرد فیروزجایی
جمیله نویدی علیرضا قایمی نیا
سخن گفتن از معنای زندگی کاری است بی پایان زیرا متناسب با تنوّع زندگی، تنوّع معنا برای ان نیز وجود دارد و هنوز در پهنه هستی، زندگی با همه حقیقت خویش برای همگان ظاهر نشده است و نسل های پیاپی همچنان که از راه می رسند زندگی را به شیوه جدیدی معنا می کنند. پرسش از معنای زندگی قدمتی به درازای تاریخ اندیشه آدمی دارد، زیرا از زمانی که بشر قادر به جهت بخشیدن به تفکراتش شد قلمرو و معنا و مفهوم زندگی نیز به عنوان موضوعی اساسی توجه او را به خود معطوف نمود. پرسش از زندگی، چیستی آن، فرجام آن و نسبت میان این دو – به مثابه پرسش های بنیادین – از آغاز تاکنون، ذهن بشر را به خود مشغول داشته است و تا زمانی که برای این پرسش ها، پاسخ هایی اقناع کننده یافت نشود نمی توان چنان زیست که شایسته بشر باشد. در این پژوهش به بررسی معنای زندگی از منظر علاّمه طباطبائی(ره) و شاگردان برجسته ایشان می پردازیم و نگرش ایشان به عنوان یک فیلسوف و مفسّر دین و قرآن را در مورد نحوه زندگی و معنای غایی مورد بررسی قرار می دهیم. 1. بیان مسأله انسان موجودی است کمال گرا و هدفمند که از بیهودگی، بی معنایی و بی هدفی سخت گریزان است. بیهودگی و پوچی، چنین موجودی را ارضا نمی کند و از این رو اگر زندگی، معنا و هدفی نداشته باشد، زنده ماندن، ارزشی نخواهد داشت؛ هرچند تمامی امکانات زندگی فراهم باشد. علّت نارضایتی و سرد شدن زندگی، «ناکامی در رفاه نیست زندگی ساده و حتی سخت را می توان دوست داشت و راضی بود، به شرط ان که معنای زندگی را درک کرده باشیم. آنچه موجب بن بست و ناامیدی در زندگی می شود، «ناکامی در معناطلبی» است. با توجه به اینکه زندگی در محیط معنا و مفهوم یافته و مولفه هایی را بر هر موجود زنده مترتب می کند نگرش های متفاوتی در مورد زندگی و معنای آن پدید می آید. رویکرد الهیون به زندگی و معنای آن با رویکرد غیر الهیون بسیار متفاوت است. مشکلی که بسیاری از صاحب نظران دنیای غرب در تفسیر زندگی دارند، این است که در اثر دیدگاه طبیعت گرایانه و عدم شناخت انسان، توجه خود را به بُعد مادی وی محدود کرده اند. در حالی که نگرش الهیون به انسان و زندگی او علاوه بر دیدگاه طبیعی یک دیدگاه غیر طبیعی و ماورائی بوده و ابعاد مختلف زندگی انسان را مورد توجه قرار می دهند. و درک معنای زندگی و فلسفه آن را پیش فرض اصلی گذران یک زندگی، زنده و پویا می دانند. از جمله فلاسفه ای که صاحب نظرات ارزشمندی در زمینه حیات، معنای زندگی و فلسفه آن است، مرحوم علاّمه طباطبائی(ره) فیلسوف، حکیم و متفکّر بزرگ اسلام میباشد. در این جستار، سعی ما بر آن است که نگرش این فیلسوف بزرگ الهی و شاگردان برجسته ایشان را در مورد معنای زندگی بررسی و تبیین نمائیم.
عبدالهادی احمدی حسن معلمی
این نوشتار بحثی است تطبیقی در مورد حدوث نفس، بین فلسقه اسلامی و آیات و روایات. چون بنظر می رسد بسیاری از مشکلات این مسئله ناشی از خلط معانی مفردات این بحث است نویسنده نخست مفردات بحث را بررسی می کند و سپس با تفحص در کتب ابن سینا، شیخ اشراق و ملاصدرا، به بررسی حدوث نفس در فلسفه می پردازد و از بین دو قول معروف یعنی حدوث جسمانی و حدوث روحانی نفس، اولی را بر می گزیند و آن را دیدگاه فلسفه اسلامی در مسئله حدوث نفس قرار می دهد. سپس به بررسی حدوث نفس در آیات و روایات می پردازد و در این کار از روش تفسیری آیه به آیه و روایت به روایت استفاده می کند که حاصل آن تفسیری نو از آیات و روایات دال بر حدوث یا قدم نفس است و که عبارت باشد از تفاوت روح مورد بحث در آیات و روایات دال بر قدم با روح مورد بحث در آیات و روایات دال بر حدوث و در نهایت به بررسی نشآت وجودی نفس در حکمت صدرا و آیات و روایات می پردازد و با ذکر آیات و روایات دال بر حدوث جسمانی نفس، به تطبیق بین فلسفه و آیات روایات در حدوث جسمانی می پردازد که نتیجه آن توافق فلسفه و منابع دینی در پذیرش حدوث جسمانی نفس است.
مهدی محرمی محمدتقی یوسفی
چکیده در این نوشتار چهار دلیل به عنوان ادلّه عقلی ضرورت امام مطرح گردیده است . که دو تا از آنها ادلّه عقلی محض و دو تای دیگر ادلّه عقلی غیر محض محسوب می شوند.قاعده لطف و دفع ضررهای محتمَل به عنوان ادلّه عقلی محض و دلیل مقدّمه واجب مطلق بودنِِ امامو حافظ دین اسلام بودن امام به عنوان ادلّه عقلی غیر محض طرح شده اند. قاعده لطف یکی از مهم ترین ادلّه وجوب امامت به شمار می رود.متکلّمان امامیه ازطرفی با توجّه به این قاعده، سه تقریر مختلف از لطف بودن وجود امام ارائه داده اند.که علامه طباطبایی همچون فاضل مقداد،بدون محور قرار دادن تکالیف شرعی یاعقلی،به تقریر لطف بودن وجود امام پرداخته است.و از سوی دیگر متکلّمان وجوب لطف را براساس حکمت الهی تبیین کرده اند.فخررازی در مورددلیل لطف هم مقدّمه اول (لطف بودن وجود امام ) و هم مقدّمه دوم(وجوب کلامی لطف بر خدا)را موردتشکیک قرار داده است. دفع ضررهای محتمَل اگرچه یک دلیل عقلی محض به حساب می آید لیکن فخررازی آن را به عنوان دلیل غیر عقلی مطرح می کند.به همین جهت مورد نقد جدّی علمای شیعه همچون خواجه نصیرالدین طوسی قرار گرفته است.دلیلِمقدّمه واجب مطلق بودنِِ امام ،هم با توجه به اینکه اشاعره مُنکِرحُسن و قُبح عقلی اند؛با مبانی اشاعره سازگاری ندارد.بلکه این دلیل اگر از جانب قائلین به حُسن و قُبح عقلی (امامیه، معتزله)طرح گردد،موردقبول واقع می شود.دلیلِ حافظ دین اسلام بودن امام یکی از بهترین ادلّه عقلی غیر محض وجوب امامت است که علامه طباطبایی به احسن وجوه آن را تقریر و تبیین کرده است. در این نوشتار با توجه به آرا و اندیشه های فخررازی و علامه طباطبائی این چهار دلیل تقریر شده و اگر اشکالی این دو بزرگوار مطرح کرده اند؛ طرح اشکال گردیده است. به این ادلّه اشکالاتی وارد شده است؛که بر اساس مبانی فخررازی و علامه طباطبایی ،این اشکالات مورد نقد و بررسی قرار گرفته است در نهایت به دو نتیجه مهمّ می رسیم: (1) اگر این ادلّه اربعه از سوی اندیشمندان اشاعره مطرح شوند، قابل خدشه و مناقشه می باشد زیرا با مبانی آنها ناسازگار می باشند و اگر از سوی اندیشمندان امامیه مطرح شوند، پذیرفتنی و مقبولمی باشد.(2)به غیر از دلیلِمقدّمه واجب مطلق بودنِِ امام ، مقتضای سایر ادلّه ضرورت امامت، وجوب نفسی امامت است.
محمد صادق تقی زاده طبری یارعلی کرد فیروزجایی
انسان به عنوان موجودی که دارای سرشتی اجتماعی بوده و ذاتاً به دنبال سعادت و کمال است نیازمند بستری مطلوب برای نیل به أهداف عالیه خود می باشد. جامع? در پرتو حکمت بهترین زمینه برای ظهور و بروز استعدادهای بالقوه در انسان است تا بتواند با به فعلیت رساندن آن قوا به کمالات والای انسانی دست یابد. افلاطون به عنوان نخستین فیلسوف با طرحی نوین در قالب آرمان شهر و جامع? فاضله در این عرصه گام نهاد. پس از او نیز فارابی به عنوان موسس فلسفه اسلامی با بهره گیری از منابع وحی و تعالیم دین مبین اسلام در جهت إعتلای مقامات انسانی، ایده مدینه فاضله را مطرح کرد. هر دو فیلسوف با بیان اینکه تنها از راه جامعه حکمت محور می توان به سعادت حقیقی دست یافت، شرط اساسی و بنیادین تشکیل چنین إجتماعی را حاکم حکیم و زمامدار فیلسوف می دانند. در حقیقت آن چه در منظوم? فکری این دو پیشگام در طرح مدین? فاضله ضرورت پیدا می کند، زیستن در پرتو حکمت و حکومت حکیم است که موجبات سیر صعودی و در نهایت وصول به قله کمال را فراهم می آورد. از این رو نوشتار حاضر به تبیین و توضیح جایگاه حقیقی حکمت در مدین? فاضله افلاطون و فارابی پرداخته است.
عبداله محمدی محمد حسین زاده
بیشترین شناخت های بشر از راه دلیل نقلی کسب می شود. در این میان اعتبار معرفت شناختی دلیل نقلی مهم ترین پرسشی است که ذهن معرفت شناسان را به خود مشغول کرده است. اما این مسئله به چند پرسش بنیادین دیگر منشعب می شود: آیا دلیل نقلی توجیه خود را از سایر منابع معرفتی به دست می آورد یا اینکه برای توجیه خود نیازمند سایر منابع معرفتی نیست. معرفت شناسان غربی در پاسخ به این سوال دو نظریه «تحویل گرایی» و «غیرتحویل گرایی» را مطرح کردند. غیرتحویل گرایان برآنند که دلیل نقلی منبع معرفتی مستقلی در کنار حس و استدلال عقلی است و انسان ها برای پذیرش دلیل نقلی موجه بوده و نیازمند مدرک و دلیل اثباتی نیستند و نبود قرینه بر خلاف کافی است. تحویل گرایان، برخلاف غیر تحویل گرایان معتقدند عدم قرینه بر خلاف کافی نیست و شنونده باید دلیل اثباتی برای پذیرش دلیل نقلی داشته باشد. دلیل نقلی اعتبار خود را از سایر منابع مانند حس و حافظه و عقل دریافت می کند. این رساله ادله هر دو گروه را بررسی کرده و پس از نشان دادن اشکالات هر دو، قرابت دیدگاه تحویل گرایان با اکثریت دانشمندان مسلمان علم اصول را آشکار می سازد. پرسش مبنایی دیگر آن است که آیا دلیل نقلی انتقال دهنده معرفت است یا تولید کننده آن؟ این تحقیق پس از بررسی ادله هر دو دسته اثبات می کند دلیل نقلی نه انتقال دهنده معرفت و نه تولیدکننده آن است. پرسش مهم دیگر آن است که دلیل نقلی چه درجه-ای از معرفت را ایجاد می کند. این موضوع در میان معرفت شناسان غربی کمتر مورد توجه بوده است. این رساله با اشاره به تقسیمات دلیل نقلی از جمله تقسیم به خبر متواتر و واحد، مرتبه معرفتی حاصل از هر یک را جداگانه بررسی کرده است. همچنین توجیه دلیل نقلی را نه بر اساس تحویل گرایی و غیرتحویل-گرایی بلکه بر اساس میزان معرفت حاصل از دلیل نقلی واکاوی کرده است. در این رساله اثبات می شود خبر متواتر مفید قطع و خبر واحد در بسیاری از موارد مفید اطمینان بوده و قطع و اطمینان هر دو ارزش معرفت شناختی دارند. واژگان کلیدی: معرفت شناسی، دلیل نقلی، توجیه، تحویل گرایی، غیرتحویل گرایی، اعتماد، معرفت شناسی اجتماعی.
مرضیه عظام نژاد یارعلی کرد فیروزجایی
چکیده بحث ازادراکات فطری به عنوان اساس معرفت بشرهمواره مورد توجه فلاسفه ی شرق وغرب بوده است. لذا دراثر حاضرسعی برآن است که دریک فصل، نگاهی اجمالی به تاریخچه ی بحث در میان فلاسفه ی شرق وغرب داشته سپس این بحث رابه طور مفصّل ازدیدگاه ملاصدرا و استاد جوادی آ ملی مورد بررسی قرارداده تا اینکه تفاوت دیدگاه ها دراین رابطه مشخص شود. دراین بررسی سه معنا از ادراکات فطری مورد نظراست: ادراکات فطری به معنای علوم بدیهی که اوّلیات تصوری وتصدیقی و فطریات اصطلاحی را دربردارد. ادراکات فطری حضوری که به نحو تکوین با انسان خلق می شوند که این دودسته مورد قبول غالب فلاسفه ی اسلامی است. و فطری به معنای علوم ذاتی عقل، که در میان فلاسفه ی غرب مطرح است.عموم فلاسفه ی مسلمان براین باورند که خداوند تعالی اساس ساختمان بشر را برفطرتی خاص آفریده است که اقتضای ذات اوست. وبه لحاظ این خلقت ویژه دارای اموری فطری است که به دو قسم بینش ها وگرایش های فطری تقسیم می شود از طرفی همه ی گرایش های فطری اش مبتنی بربینش های فطری است. بدین ترتیب انسان موجودی فطرتاً متفکراست که براساس علم واندیشه کار می کند.ازطرفی مطلق علم به حصولی و حضوری و علم حصولی به تصور و تصدیق و هرکدام ازاین دو به بدیهی ونظری،و بدیهی به اوّلی و ثانوی قابل انقسام است. درادراکات حصولی بدیهیات اوّلیه و فطریات اصطلاحی از بدیهیات ثانویه مصداق ادراکات فطری به دو معنای متفاوت هستند و همه ی ادراکات اعم ازنظری و بدیهی مبتنی بر بدیهیات اوّلیه اند؛ ادراکات فطری حضوری علومی هستند که ازبدو خلقت به نحو فطری همراه انسان اند و در مرتبه ی مطلق علم، مصداق دیگر ادراکات فطری و بدون واسطه برای نفس حاضرند.تااینجای بحث، نقطه مشترک تمام فلاسفه ی اسلامی ازجمله ملاصدرا واستاد جوادی آملی است. چند تفاوت قابل ملاحظه میان ملاصدرا واستاد جوادی آملی وجود دارد به این صورت که: ایشان برخلاف نظر ملاصدرا و دیگرفلاسفه ی اسلامی علم حضوری را نیز به بدیهی و نظری تقسیم میکند؛و معتقداست آنچه منحصردرعلم حصولی است تقسیم آن به تصوروتصدیق است که درعلم حضوری راه ندارد.از طرفی دیگر وی مطابقت وعدم مطابقت را ازلوازم هر دو قسم علم و همچنین کشف عرفا می داند. همچنین استاد جوادی معتقد است ادراکات حضوری ذاتی انسانند وانسان ازاین جهت مستوی الخلقه است؛ لذاسخن افلاطون که همه علوم را تذکّر و یادآوریِ دانسته های پیشین میداند، باتوجه به علوم حضوری صحیح است.از طرفی هردو بزگوار بواسطه ی مبنا بودن ادراکات فطری به نقد مکاتب معرفت شناسی ازجمله عقل گرایان، حس گرایان، شکاکان و سوفسطائیان پرداخته اند.کارکردهای دیگرادراکات فطری که دراین اثر به آن اشاره شده است عبارتند از: اثبات توحید، بازگشت علم حصولی به حضوری، ابتنای گرایش های عملی بینش های فطری، نقش ادراکات فطری درساختمان معرفت بشر.
علی سرخه حسن عبدی
مبنای صحت و ارزش معرفت شناختی علوم حصولی،علم حضوری است. علم حضوری مبتنی است بر معنایی بسیط از عینیت که بدون واسطه در ذهن فاعل شناسا حضور دارد .از دیدگاه فیلسوفان مسلمان، علم حصولی تکیه گاه خوبی برای معرفت شناس نیست؛ چرا که با مشکل ضمانت صدق، مواجه است.این امکان فقط در علم حضوری برای ما متصور است نه در علم حصولی چون در علم حضوری، خطا قابل طرح نیست. از آنجا که در علم حضوری، حقیقت عینی معلوم، هست و جایی برای صورت و معلوم بالذات نیست، مسئله حکایت، مطابقت، صدق و کذب قابل طرح نیستند. دلایل خطاناپذیری علم حضوری عبارتند از:عدم واسطه (صورت)،اتصال وجودی(اتحاد عالم با معلوم)،اتحاد علم و معلوم،عدم اتصاف به قواعد منطقی و مفهومی،بازگشت علم حصولی به علم حضوری. در پاسخ به تمام شبهات علم حضوری می توان گفت: علم حضوری با علم حصولی همراه است.یعنی در کنار هر علم حضوری یا شهودی،یک علم حضوری نهفته است؛علاوه بر این ذهن بعد از علم حضوری یا حصولی،یک تفسیر از آن ارائه می دهد؛که گاه این تفسیرها با خود آن علم حصولی نیز تطابق ندارد.باید میان «علم حضوری» و «علوم حصولی» همراه آن، که یا تعلیل و علت یابی اند یا تعبیر و تفسیر، تفکیک کرد و از تعمیم احکام یکی به دیگری خودداری کرد.با این حال شخصی بودن علم حضوری مانع انتقال فهم و بین الاذهانی بودن آن نیست. ذهن همواره مانند دستگاهی خودکار، از یافته های حضوری عکس برداری می کند و صور یا مفاهیم خاصی را در خود فراهم کرده، بایگانی می کند، سپس بر اساس دانسته های خود، آنها را تفسیر و تبیین می نماید و علت پیدایش آنها را می کاود و به تجزیه و تحلیل می پردازد. این فعالیت های ذهنی، که بسیار سریع انجام می گیرند، غیر از علم حضوری اند ؛اما تقارن و همزمانی آنها با علم حضوری منشأ اشتباه می گردد. بدین سان، اشخاص آنچه را با علم حضوری می یابند واقعیت و هستی شان است منهای ماهیات یا مفاهیمی همچون مجرّد یا جوهر یا مدبّر بدن بودن. در مرتبه علم حضوری به خود، حتی مفهوم «من» نیز علمی حصولی است.
مسعود صادقی عسکری سلیمانی امیری
در فلسفه ی اسلامی سوال در مورد محمول واقع شدن وجود، قبل از فارابی مطرح بوده است. بعدها این سوال به صورت جدی تری مطرح شد. فیلسوفان مسلمان از طریق قاعده ی فرعیه محمول واقع شدن وجود را به چالش کشیده ، معتقدند اگر در یک هلیه ی بسیطه وجود محمول واقع شود دور یا تسلسل پیش می آید. در فلسفه غرب نیز محمول واقع شدن وجود مورد تردید و انکار واقع شده است. آغازگر داستان انکار وجود محمولی، هیوم است اما این انکار بیشتر یاد آور نام کانت است. وی می گوید وجود محمول واقعی نیست. محمول واقعی آن است که باعث افزایشی در مفهوم موضوع شود اما وجود چون چنین نیست، صرفا نقش رابط را ایفا می کند. کانت پس از انکار وجود محمولی برهان های وجودی در اثبات وجود خدا را، به دلیل اینکه در این برهان ها وجود یک محمول واقعی قلمداد شده است، مخدوش می داند. همچنین گزاره های وجودی را ترکیبی می داند. فیلسوفان تحلیلی نیز ویژگی بودن وجود را انکار کرده اند. ایشان وجود را یک محمول درجه دوم می دانند. محمول درجه دوم محمولی است که فقط بر مفاهیم حمل می شود نه بر اشخاص. در تحلیل فیلسوفان تحلیلی از گزاره های وجودی، وجود در جایگاه سور قرار می گیرد، لذا معتقدند وجود چیزی بیش از سور قضیه نیست. استدلال ایشان این است که اگر وجود بر اشخاص حمل شود، گزاره های وجودیِ موجبه، همان گو و سالبه ی آنها خودشکن خواهند شد. در دیدگاه ایشان بحث وجود محمولی به مثابه یک بحث منطقی بلکه یک بحث زبانی مطرح شده است.با معیار قرار دادن هستی شناسی صدرا خصوصا بحث هایش در مورد اصالت وجود، ثبوت الشیء بودن و عکس الحمل بودن گزاره های وجودی، نتیجه می شود که دیدگاه کانت و فیلسوفان تحلیلی صائب نیست. سه اشکال اصلی بر کانت وارد است. اول اینکه معیار وی در مورد محمول واقعی و غیر واقعی معیاری اعتباری است که می توان در مقابل آن به معیارهای دیگری دست یازید؛ دوم اینکه گزاره های وجودی ترکیبی انتزاعی اند نه ترکیبی محض؛ سوم اینکه بر اساس اصالت وجود و حرکت جوهری آن، وجود است که می تواند به عنوان یک ویژگی فزاینده ابراز هویت کند. استدلال اصلی فیلسوفان تحلیلی نیز به دلیل اینکه گزاره های وجودی دلالت بر ثبوت الشیء می کنند مخدوش است. همچنین نظریه صدرا درمورد تخصص وجود روشن می کند که وجود حقیقتا باید بر اشخاص حمل شود. تعریف وجود محمولی نیز نشان می دهد که بحث وجود محمولی یک بحث فلسفی-منطقی است. اما برهان وجودی نه به خاطر محمول واقع نشدن وجود بلکه به دلیل خلط بین مفهوم و مصداق واجب الوجود مخدوش است.