نام پژوهشگر: عباسعلی آذرنیوشه
مطهره سلیمی محمد رضا فراهانی
در دهه ی 1350 انگلستان که نیروهای خود را از خلیج فارس برچیده بود، برپایه ی سیاست همیشگی خود یعنی پراکندگی سرزمین های پهناور و بزرگ، و تشکیل دولت ها و امیرنشین های کوچک تصمیم گرفت کار بحرین را که سالها بر سر آن با ایران اختلاف داشت را یکسره کند. دولت ایران چنین استدلال می کرد: اولاً بحرین هرگز کشوری کاملاً مستقل نبوده و حاکمیت ایران بر این جزیره چندین قرن ادامه داشته است( البته به استثنای دوره کوتاه حضور پرتغالی) و ثانیاً ایران هرگز حاکمیت خود را بر بحرین به قدرت دیگری واگذاری نکرده و حاکم بحرین را به عنوان رئیس یک کشور به رسمیت نشناخته است و حتی آن جا را استان چهاردهم نامیده بود. علاوه بر این ایران حمایت بریتانیا را از بحرین به عنوان مداخله در امور داخلی جزایر و در نتیجه در امور داخلی خود تلقی کرده است. اما دولت انگلستان ، به تدریج بر نفوذ خود در آن سرزمین افزود و بعدها مدعی شد که از زمان قرارداد 1820 دولت انگلستان شیخ بحرین را مستقل می شناخته است. دولت ایران نسبت به این امر اعتراض کرد و حتی مساًله بحرین را به جامعه ملل ارجاع کرد، ولی راه حلی در این مورد به دست نیامد. پس از جنگ جهانی دوم لوایحی در ایران به تصویب رسید و به موجب آن دولت ایران موظف شد که نسبت به احقاق حقوق ایران در بحرین اقدام کند. تلاشهای ایران در جامعه ملل و بعداً در سازمان ملل به جایی نرسید و بحرین از ایران جدا شد.