نام پژوهشگر: فرشید ابراهیمیان
سعادت طاهرزاده فرشید ابراهیمیان
آثار هارولد پینتر دارای الگوهای کلامی ویژه ای هستند. مکث ها و سکوتهای مکرر و به کارگیری تکنیک تکرار از تمهیدات اصلی پینتر در زبان نمایشی است. تأثیر موسیقیایی مکث و تکرار در آثار پینتر را می توان به وفورمشاهده کرد. پینتر در عین استفاده از الگوهای کلامی روزمره با توسل به سکوت، مکث و تکرار، موسیقی کلام خود را خلق می کند که به پینترسک مشهور است و از این طریق تأثیرات دنیای مدرن در آثار این نویسنده به خوبی آشکار می شود. این پژوهش به شناسایی و بررسی الگوهای کلامی درآثار پینتر و تأثیر مدرنیته بر آن و همچنین شکست ساختار زبان در دوره مدرن پرداخته است. الگوهای گرد آوری داده ها، کتابخانه ای است؛ همچنین نتیجه بررسی ها نشان می دهد که الگوهای کلامی پینتر قابلیت یک پژوهش علمی و تحقیق پذیر را دارد.کلید واژه ها: پینتر، پینترسک، سکوت، مکث، تکرار.
قاسم بدیرخانی فرشید ابراهیمیان
چکیده شخصیت و شخصیت پردازی یکی از ارکان مهم آثار دراماتیک است که اهمیت آن بر هیچ اهل هنری که در این حوزه کار می کند ،پوشیده نیست.اگرچه ارسطو نقش طرح و پیرنگ را در آثار نمایشی بیشتر از شخصیت پردازی می داند ،اما خود ارسطو هم اهمیت و تاثیر شخصیت پردازی را در کل اثرنه تنها انکار نمی کند، بلکه راهکارهایی هم جهت شخصیت پردازی ارائه می دهد.اما از ارسطو به این طرف شخصیت پردازی دست خوش تحولات مختلفی شده است و به خصوص با ورود روانشناسی فروید و بعدا یونگ به این عرصه، شاهد حضور شخصیتهای پر رنگ تر و واقعی تر هستیم که بسیار فراتر از تیپ هستند ،شخصیتهایی که خون انسانی در آنها جریان دارد و اکثر صفات انسانی را همزمان دارا می باشند،اگر چه ممکن است لزوما این شخصیت ها انسان نباشند.اینگونه آثار که بیشتر به آثار شخصیت محور مشهور هستند ،درآثار و نوشته های غیر ارسطویی نمود و جلوه بیشتری دارد. کارل گوستاو یونگ اولین بار اصطلاح ناخود آگاه جمعی را که محل ظهور و بروز آرکتایپ(archetype) است ،مطرح کرد و روان آدمی را به بخشهای مختلفی از جمله آنیما ،آنیموس ،نقاب ،سایه و فرایند تفرد تقسیم بندی نمود که آگاهی و تسلط به این اصطلاحات می تواند راهنمای هر اهل قلمی برای خلق شخصیت های ماندگار در حوزه ادبیات داستانی و نمایشی گردد. آرکتایپ به اعتبار یونگ ریشه در جان آدمی داردو در طول تاریخ خود را به اشکال و گونه های مختلف در اسطوره ها، افسانه ها، آیین ها ، مناسک مذهبی اقوام مختلف، رویاها، خیال پردازی ها و آثار هنری (به ویژه آثارنمایشی) تکرار می کند. هنر و به خصوص آثار نمایشی هم بستر بسیار مناسبی برای تجلی نمادهای آرکتایپال و به خصوص شخصیت های آرکتایپال هستند.در هالیوود به مدد مطالعه نمادهاو شخصیت های آرکتایپال و شخصیت پردازی بر اساس آنها شخصیت ها و آثار جدیدی خلق می شود که تا مدت ها مخاطبان خود را در دنیا تحت تاثیر قرار می دهد،شخصیت هایی همچون شخصیتهای فیلم ماتریکس ،ترمیناتور و آواتار که نو می نمایند اما در واقع بر خاسته از آرکتایپ ها هستند و از طریق ناخود آگاه جمعی که در همه انسانها به ودیعه گذاشته شده است، با روح و روان مخاطب ارتباط بر قرار می کنند. در ایران ما متاسفانه در این حوزه تحقیقات جدی نشده است و عمده منابع موجود ترجمه چند کتاب است که در فهرست منابع این پژوهش آمده است . بهرام بیضایی از جمله نویسندگانی است که از آرکتایپ درشخصیت پردازی آثار سینمایی و نمایشی خود بهره برده است. شخصیت های آرکتایپال که یونگ از آنها نام می برد و بعدا توسط کریستوفر ووگلر و جوزف کمبل بیشتر مورد بسط و بررسی قرار می گیرد ،منبعث از روان انسان هستند .بنابراین در ذات این شخصیت ها کارکرد روانشناختی متناسب با اهداف و کارکرد آنها وجود دارد.استفاده آگاهانه از این آرکتایپ ها توسط نویسنده ها موجب می شود تا شخصیت ها در جایگاه خود و با کارکرد درست قرار بگیرند و مخاطب را جلب و جذب نمایند. علاوه بر این با شناخت این شخصیت ها می توانیم به خلق شخصیت های منحصرد به فرد و ماندگار در حوزه ادبیات نمایشی دست بیابیم . شخصیت های آرکتایپال که کریستوفر ووگلر و جوزف کمبل آنها را بر می شمارند ، بدین ترتیب هستند: 1- قهرمان ، پیر دانا ،سایه ،نگهبان آستانه ،منادی ،ملون ، دغلباز قهرمان آرکتایپال از قدیمیترین و معروف ترین شخصیت آرکتایپال است که اولین بار یونگ درباره آن حرف می زند. این شخصیت دارای این ویژگیها می باشد: 1) تولد غیر معمول و مبهم (همچون عیسی مسیح ) 2) نیروی فوق بشری 3) رشد سریع در قدرت گرفتن(هرمس) 4) مبارزه پیروزمندانه علیه نیروهای اهریمن 5) گرفتار غرور شدن 6) افول زود هنگام بر اثر خیانت (مسیح ) یا فداکاری قهرمانانه که به مرگ وی می انجامد (اکبر در پهلوان اکبر می میرد.) 7) کشف خود آگاه خویش بهرام بیضایی از جمله نویسندگان ایرانی است که در آثارش شخصیت های آرکتایپال به چشم می خورد . در این تحقیق ضمن بررسی شخصیت های آرکتایپال و ویژگیهای آنان ،نگارنده ، آنها را در سه اثر از بیضایی : « شب هزار و یکم » ، « پهلوان اکبر می میرد » و « کارنامه بندار بیدخش » ، مورد مطالعه قرار می دهد. و نشان می دهد که شخصیت های آثار بیضایی از ویژگیهای آرکتایپال برخوردارند.
مونا فرمانبر حمیدرضا افشار
انسان از دیرباز تا کنون براین باور بوده است که تقدیرش در دست نیرویی است برتراز اراده ی خود، نیرویی که خدایان نام دارد. جَدل یا دیالکتیک تاریخی، جَدل خدایگان و بنده است. مسئله بندگی از زمان ارسطو مطرح بوده است، او بندگی را برای زندگی اجتماعی ضروری می دانست. این تفکر بعدها در الهیات مسیحی نیز گنجانده شد، که بندگی نتیج? گناه نخستینِ بشر است. هگل بر این اعتقاد است که انسان در حالت ظهور خود، انسان محض و مطلق نیست، بلکه به حکم ضرورت و به حکم ذات خود، همیشه یا خدایگان است و یا بنده. اصطلاح های معروف «شی وارگی» و «از خود بیگانگی» که از دل پیکار میان خدایگان و بند? هگل بیرون آمده است، توسط مارکس و به دنبال او مارکسیست های ایده الیست هگلی، مارکسیست های مکتب انتقادی، اندیشمندان روانکاوی مدرن و در نهایت توسط برشت مورد تفسیر و تعبیرات گوناگونی قرار گرفته است. پژوهش حاضر به روش توصیفی- تحلیلی، می کوشد تا روند دگرگونی دیالکتیک خدایگان و بنده، در برهه های گوناگون سیاسی و اجتماعی و تاثیری این دگرگونی در شکل گیری ساختار دیالکتیک نمایشنامه های برشت را مورد بررسی قرار دهد. برشت یکی از پر نفوذترین چهره های تئاتر در سد? بیستم به عنوان نمایند? مدرنیت? انتقادی، خواهان دگرگونی در انسان تک ساحتی زاده ی جامع? مدرنیته است. تئاتر دیالکتیک برشت، ریشه در فلسفه «هگل» و جهانبینی «مارکس» دارد و تکنیک هایی که او در ساختار ضد ارسطویی خود مورد استفاده قرار داده است، همه از خود او تنها به دلیل مدرن بودن و انقلابی بودن، نشأت نگرفته است. آنچه برشت را از دیگر نویسندگان متعهد تئاتر متمایز می سازد، نگرش صریح و قاطع او نسبت به مسائل و نمودهایی اجتماعی است. تئاتر برشت آزمایشگاهی است که در آن مسائل اجتماعی، در زمینه ای اقتصادی با ذره بین متریالیسم تاریخی مورد تجزیه و تشریح قرار می گیرد. برشت در این آزمایشگاه گذشته ،حال و آیند? انسان مدرن را با استفاده از تئوری ماتریالیسم تاریخی مورد واکاوی قرار می دهد تا اندیشه ی مخاطبانش را دگرگون سازد. از آنجا که انسان مدرن در قفس آهنین عقل گرفتار گشته است، و اندیشه ی او نسبت به جهان پیرامونش بر اساس واقعیتی تحریف شده شکل گرفته است، برشت دگرگونی اندیشه ی توده را وظیف? نویسند? متعهد می داند. برشت بر این باور است که بندگان با شناختِ خدایگان درون خود قادر به دگرگونی جهان هستند. از آنجا که جهان و تمام عناصر تشکیل دهند? آن دارای چهره ای دوگانه اند و هیچ چیز مطلق نیست، انسان با آگاهی از تناقضات وجود خود قادر به شناخت نظام هستی خواهد بود تئاتر اِپیک با به کار گیری ساختار دیالکتیک، در پی آن است که انسان را به کشف حقیقت ترغیب گرداند. حقیقتی که شکاف و گسست درون وجود انسان را از میان ببرد و او را به جایگاه اولیه اش که همان خدایگانی است، برساند. این حقیقت از نظر برشت تنها از طریق اندیش? یک انسان حاصل نمی شود، بلکه اندیش? توأم با عمل(پراکسیس) گروهی از انسان ها، بندگان را از یوغ بندگیِ پول، سرمایه داری،فاشیسم وامپریالیسم نجات خواهد داد.
مهناز عظیمی حمیدرضا افشار
ترس و خشونت دو پدیده ایست که هم در تکامل شخصیت انسان و آگاهی او نسبت به وجودش نقش داشته و هم عامل رنج و آسیب اوست و انسان تا به امروز نتوانسته از آنها خلاصی یابد چرا که از نظر صاحب نظران این دو رابطه ای لاینفک با یکدیگر دارند و جزئی از ذات انسان اند. پژوهش حاضر به روش تحلیلی - توصیفی مفهوم ترس و رابطه ی آن با خشونت را از نظر مهمترین نظریه پردازان بیان می کند و سپس نظرات سارتر و تحلیل او درباره ی تاثیر این دو را در کنش های فردی و اجتماعی انسان بیان کرده و بازتاب آن را در مهمترین نمایشنامه هایش مورد بررسی قرار می دهد. سارتر در پی آن است که انسان را به مرتبه ای از آگاهی برساند که بتواند همواره بهترین انتخاب را در زندگی اش داشته باشد حتی اگر با اخلاق و قوانین حاکم در تضاد باشد.سارتر در طول زندگی اش از انواع گونه های ادبی برای انتقال اندیشه هایش استفاده کرد اما او بر این باور بود که هنر درام تاثیر مستقیمی بر روی مخاطب می گذارد .او موقعیتی که در صحنه ی تئاتر خلق می شود را در حکم یک ندا و دعوت می داند که مخاطب را در عین به رسمیت دانستن آزادی اش به بهترین گزینه در انتخاب هایش دعوت کند.
فاطمه چاره جو فرشید ابراهیمیان
از شواهد چنین برمی آید که مسأله روان در شخصیت های نمایشی حتی از دوران یونان باستان مورد توجه درام نویسان قرار داشته است. این مسأله پس از به وجود آمدن اندیشه های روان شناختی فروید در قرن بیستم خیلی بیشتر مورد توجه درام نویسان قرار گرفت و اغلب آثار درام نویسان دارای درون مایه های روانشناسانه شد. تنسی ویلیامز یکی از درام نویسان بزرگ قرن بیستم امریکا می باشد که آثارش سرشار از مایه های روان شناختی اند. او با خلق شخصیت های پیچیده روانی آثاری را به وجود آورد که در زمانه خود بی نظیر بود. حتی اکنون نیز این آثار برای مخاطبان جذاب و پر رمزو راز است. در این رساله سه اثر بلند او از منظر نارسی سیسم و عقده حقارت مورد پژوهش قرار گرفته است. زیرا نارسی سیسم و عقده حقارت دو مبحث مهم در زمینه روان شناسی اند، در حقیقت می توان گفت نارسی سیسم و عقده حقارت دوروی یک سکه اند. مبحث نارسی سیسم قدمتی طولانی دارد و بسیار مورد توجه روان شناسان بزرگی همچون فروید و لاکان می باشد. عقده حقارت نیز یکی از عوامل بسیار شاخص و مهم در روان شناسی است و آلفرد آدلر روان شناسی است که در این زمینه نظریات مهمی دارد. در فصل اول رساله مذبور نارسی سیسم و عقده حقارت از دیدگاه فروید و لاکان مطرح می شود و مشتقات حاصل از نارسی سیسم و عقده حقارت مورد بررسی قرار می گیرد. فصل دوم به شناخت انواع شخصیت از منظرروان شناسی فروید و لاکان اختصاص یافته است و همچنین شناخت انواع شخصیت دراماتیک و کنش آن ها. فصل سوم نیز درمورد زندگی و آثار روان شناسانه ویلیامز می باشد. در فصل چهارم تأثیرات عقده حقارت و نارسی سیسم در سه اثر بلند و شاخص ویلیامز، باغ وحش شیشه ایی، اتوبوسی به نام هوس و تابستان و دود مورد نظر قرار گرفته است. از جمله اهداف مهم در این پژوهش ریشه یابی روانی شخصیت های آثار ویلیامز می باشد، زیرا شناخت عوامل محرک و انگیزه های اشخاص نمایش از اصول اولیه درام می باشد. با شناخت هرچه بیشتر شخصیت های نمایشی ویلیامز می توان به اجرای صحیح تری از آثار این نمایش نامه نویس بزرگ رسید. در کل باید گفت که نارسی سیسم و عقده حقارت نقش عمده و بسزایی در شکل گیری شخصیت های پر رمز و راز ویلیامز دارند.
شیوا خلیلی فرشید ابراهیمیان
چکیده پایان نامه (شامل خلاصه، اهداف، روش های اجرا و نتایج به دست آمده) : پسااستعمارگرایی از آن دسته مطالعات میان رشته ای و معاصری است که از دل پسامدرنیسم زاده شده و همواره از آغاز شکل گیری اش در پی شناخت و افشای پدیده های استعماری در تمام زمینه ها از سیاسی و اقتصادی گرفته تا فرهنگی و هنری بوده است. در این تحقیق با رویکردی تحلیلی تلاش خواهد شد تا در ابتدا به بنیان ها و علل تولد و پیدایش استعمارگرایی در اندیشه غربی بپردازیم، و از طریق بررسی و تحلیل پارادایم روشنگری و آرمان های مدرنیسم روشن کنیم که چگونه و از طریق کدام ساز و کارها بنیادهای استعمارگری شکل گرفته و گسترش یافته اند؛سپس از طریق به کارگیری عناصر و شاکله های نقد پسااستعماری، شناخت و تحلیل بنیادهای مفهومی و دوقطبی همچون فرودستی و فرادستی،خود و دیگری،مرکز و حاشیه، همچنین با تمرکز بر زمینه های فرهنگی و هنری همچون تئاتر به بررسی جریان هایی بپردازیم که در قالب اندیشه پسااستعمارگرایی به نقد و افشای ساز و کارهای استعماری می پردازند و تلاش میکنند تا قومیت ها و فرهنگ های به حاشیه رانده شده را به مرکز آورده و قدرت استعمارگران را از طریق هنر و با به کارگیری ساز و کارهای مستتر در دل اندیشه پسااستعمارگرایی همچون میل به چند صدایی و تکثر، زیر سوال برده و به پرسش کشند. واژگان کلیدی: مدرنیسم، استعمار، پسامدرنیسم، پسااستعمار، مرکز و حاشیه، خود و دیگری، تئاتر بندگان.