نام پژوهشگر: حسن فتح زاده
مریم عیوضی حسن فتح زاده
حیات فلسفی ویتگنشتاین را به دو دوره تقسیم کرده اند. ویتگنشتاین در این دو دوره همواره به مساله دین و باور دینی توجه داشته است و هر بار با نگاهی خاص این امر را صورت داده است. در دوره اول با به سکوت واگذار کردن دین، آن را از حوزه ی عینی خارج می کند و به حوزه ای ماورایی می برد که تنها می توان آن را نشان داد و در دوره دوم با به میدان آوردن دین و سخن گفتن از آن در بازی زبانی خاص خود، ظاهرا جایگاهی قابل دفاع برای دین قائل می شود که در دوره اول از آن خبری نبود. اما با تامل در دیدگاه ها و نظرات متاخر ویتگنشتاین به عکس این مطلب خواهیم رسید. شخص دینداری که در بازی زبانی دینی به فعالیت می پردازد با پذیرش دیدگاه ویتگنشتاین قداست و عینیت دین را در صورت زندگی اش از دست رفته خواهد یافت، و این زمانی است که متوجه می شود همه چیز جز یک بازی زبانی بیش نیست و اعتقادات و باورها تماما از صورت زندگی اش بر خاسته است و در حقیقت همه برساخته ی صورت زندگی اش بوده است. ویتگنشتاین با هم ردیف قرار دادن دین و دیگر پدیده ها از جمله علم، هنر، منطق و ...، نه تنها به دین در معنای رایج آن بها نداده، بلکه برعکس، با این کار ضربه هولناکی بر آن وارد آورده است. از نظر وی همه این پدیده ها در بازی زبانی مخصوص به خود دارای ارزش هستند و در دیگر بازی های زبانی بی ارزش و بی معنا، و علت آن هم تنها تفاوت در صورت های زندگی است. چنان که نشان خواهیم داد دیدگاه ویتگنشتاین متاخر در باب دین، به نفی خود خواهد انجامید و به اصطلاح خود ویرانگر است.
سمیرا طاهری حسن فتح زاده
چکیده نشانه و الوهیت، مکان و زمان تولد یکسانی دارند، دوران نشانه اساساً دورانی الهیاتی است. دین و تمدن مادر یکدیگرند و در بطن هم زاده شده اند. هر نظامی که مبتنی بر یک مفهوم اساسی باشد، مفهومی که گردش نشانه ها را شکل می دهد، از اساس الهیاتی است. این مفهومِ محوری، در هر اندیشه نامی به خود گرفته: واقعیت، جوهر، هستی، حقیقت، خدا، لوگوس، عقل، غایت و ... . در این نظام(های) لوگوس محور، زنجیره ی دال ها معناداری و ثباتِ خود را از این مدلول استعلایی می گیرند. ژاک دریدا با خوانش واسازانه ی خود در پدیده شناسی هوسرل که اوج لوگوس محوری است نفوذ کرد و تناقض های درونی آن را نشان داد؛ و نشان داد که هیچ مدلولی نمی تواند خارج از زنجیره ی دلالی، زبان را کران مند کند. این ایده ی انقلابی به-فروپاشیِ نظامِ سلسله مراتبیِ تقابل های دلالی و درنتیجه هم رتبه و هم بودشدنِ دال ها می انجامد. هر مدلولی خود یک دال می شود و به دالی دیگر ارجاع می دهد؛ چرخشی بی پایان که در آن هر دال می میرد و هم-زمان می زید. در مقابلِ این ایده ی انقلابی، مدرنیسم چیزی بیش از یک جنبش فانتزی و شبه انقلابی نیست. مدرنیسم چیزی نیست جز وارونگیِ رابطه ی تقابلیِ سوژه-اوبژه(الهی). آن گاه که پسران با تکیه بر خرد بشری اشان، خدا/پدر را به زیر کشیدند، مدرنیسم به شکوفه نشست اما شکوفایی ایده ی مدرنیسم حاصلی جز مرگِ اوبژه (ی الهی)، و در نتیجه ی آن، ناپدید شدن سوژه در پی ندارد: نارسیسمی که سوژه در آینه ی چشمانِ دیگری/خدا بدان دچارشده بود، با مرگ و درهم شکستن آینه، او را به ورطه ی نیهیلیسم کشاند. هم بودشدگیِ دال ها خزانی است که شکوفه ی مدرنیسم در آن پژمرد. در چنین موقعیت سراسیمه ای، نا/الهیات سربرمی آورد: با زدایش تقابل ها و هم بودشدگیِ دال ها، سخن از مرگ گفتن یاوه است؛ هیچ مرگی در کار نیست، و نیز هیچ زنده شدنی. ما همواره در میانه ی یک بازیِ دائمی هستیم. کلمه(لوگوس)، دائماً زدوده و درعینِ حال نگاشته و بازنگاشته می شود. این نا/الهیات مرگِ خدا، نا/نظامِ نوینی است برای آنان که در مرزها می زیند.
معصومه جوکار حسین اترک
معنای زندگی در تاریخ فلسفه همواره پرسشی اساسی بوده است. مفهوم «معنای زندگی» امری مبهم و نیازمند توضیح است. این که زندگی چیست و آیا ارزش زیستن دارد یا نه، همواره بشر را به خود مشغول داشته است. درباره پرسش از معنای زندگی باید تلاش کرد که خود پرسش به درستی تحلیل شود. معانی که ذیل این عنوان جای می گیرند، سه معناست: 1. هدف زندگی 2. ارزش و اهمیت زندگی 3. کاربرد مثبت زندگی. دیدگاه هایی که برای زندگی بشر معنایی خاص در نظر می گیرند، دو دسته اند: طبیعت گرا و فرا-طبیعت گرا. فرا طبیعت گرایان، در جست و جوی معنای زندگی خارج از این جهان طبیعی هستند و عموماً چشم به جهان ماوراءالطبیعه دارند. اما طبیعت گرایان معتقدند معنای زندگی در همین جهان است. مکتب اگزیستانسیالیسم از مکاتبی است که یکی دغدغه های اصلی آن پی بردن به مسائل مربوط به معنای زندگی است. این مکتب جزء دسته طبیعت گرا محسوب می گردد. ژان پل سارتر به عنوان نماینده بارز مکتب اگزیستانسیالیسم، فیلسوف پوچ گرای قرن بیستم فرانسه، علی رغم اعتقاد به پوچی ذاتی زندگی اصرار دارد که بشر خود باید به زندگی خویش معنا ببخشد. عمده ترین دلیل گرایش وی به فلسفه پوچی را می توان در الحاد وی جست و جو کرد. هرچند سارتر مخالف بود که بخواهند مسیر کار وی را به دوره های مختلف تقسیم کنند، با وجود این برخی از شارحان وی معتقدند پاسخ سارتر به سوال از معنای زندگی را می توان در دو دوره متفاوت و حتی متضاد خلاصه کرد. در سارتر اول منظور وی از پوچی زندگی بی معنایی و در سارتر دوم منظور، بی حاصلی زندگی است. از مهم ترین انتقاداتی که به وی وارد است به مبانی اگزیستانسیالیسم وی است که به بی معنایی زندگی منتهی می گردد. این پایان نامه در پی آن است که پس از طرح مسأله معنای زندگی و ذکر برخی از پاسخ های داده شده به آن، به طور خاص، دیدگاه فیلسوف اگزیستانسیالیست، ژان پل سارتر را در این زمینه طرح و بررسی کند. کلمات کلیدی: اگزیستانسیالیسم، سارتر، معنای زندگی، پوچ گرایی، جعل معنا
عطاملک هاشمی عباس یزدانی
کتاب های راجع به علم و دین، عموماً به دو دسته تقسیم می شوند: آنها که می خواهند اعتبار دین را به شما بقبولانند و آنها که می خواهند عکس این را انجام دهند. بحث جدید در آمریکا درباره ی تکامل و «طرح حکیمانه» خصوصاً به وضوح نشان می دهد که چگونه ماجراهای راجع به تضاد یا سازگاری بین علم و دین، می تواند در مبارزات سیاسی به کار گرفته شود. تصورات تاریخی درباره ی اشخاص مشهور، به خصوص گالیلو گالیله و چارلز داروین؛ مفروضات فلسفی درباره ی معجزات، قوانین طبیعت، و معرفت علمی؛ و گفتگوهای راجع به پیامدهای دینی و اخلاقی علم جدید- از مکانیک کوانتوم گرفته تا علم اعصاب- موضوعات عمده ی متعارف در بحث های امروزین علم و دین هستند. همه ی اینها در اینجا به دقت بررسی شده اند. هدف این کتاب این است که بتواند به افراد کمک کند که به روشی مبتنی بر اطلاعات دقیق، با یکدیگر مخالفت کنند.
مریم نعمتی حسین اترک
معنای زندگی در تاریخ فلسفه همواره پرسشی اساسی بوده است. مفهوم «معنای زندگی» امری مبهم و نیازمند توضیح واضح است. این که زندگی چیست و آیا ارزش زیستن دارد یا نه، همواره بشر را به خود مشغول داشته است. درباره پرسش از معنای زندگی باید تلاش کرد که خود پرسش به درستی تحلیل شود. مواردی که ذیل این عنوان جای میگیرند، عبارت است از:1. هدف زندگی 2. ارزش و اهمیت زندگی 3. کاربرد مثبت زندگی. دیدگاه های که برای زندگی بشر معنای خاصی در نظر می گیرند، دو دسته اند: طبیعت گرا و فراطبیعت گرا. نظریه های فراطبیعت گرا بر این عقیده اند که وجود خداوند برای معناداری زندگی لازم است. اما طبیعت گرایان معتقدند که امکانات و قابلیتهای موجود در همین جهان مادی برای معنادار ساختن زندگی آدمی کافی است. ویکتور فرانکل در مکتب خویش تحت عنوان «معنادرمانی» کوشیده است به فرد بیاموزد که معنای زندگی خویش را دریابد و از رخوت و خلا وجودی بیرون آمده و آن سرچشمه های زلال زندگی را ادراک کند و زندگی را پوچ و باطل نداند به نظر او باید هدف و معنایی در زندگی وجود داشته باشد. این هدف یا معنا به گونه ای است که حتی بغرنج ترین لحظات زندگی را نیز معنادار می کند. مرگ، رنج و بلایای طبیعی و.... همه با وجود معنا در زندگی قابل تحمل می شوند. فرانکل از همه این مقوله ها صحبت کرده و رابطه معنادار آنها را تشریح نموده است. فرانکل یادآوری می کند که معنا در زندگی امری مکشوف و واقعی است، نه امری فرضی و جعلی. باور به خداوند، اساسی ترین امری است که زندگی را معنادار می کند و فرانکل به نقش خداباوری در دین تذکار داده است. خود فرانکل، معنای زندگی اش را، معنادار کردن زندگی افراد می داند. این پایان نامه در پی آن است که پس از طرح مسأله معنای زندگی و ذکر برخی از پاسخ های داده شده به آن، به طور خاص دورنمائی از آراء فرانکل در باب معنای زندگی، معنادرمانی، و رابطه معنادرای با مرگ، رنج و درد، عشق و مواردی چون عدم توجه کافی به مبدأ و مقصد و ناتوانی در ارائه تعریفی جامع از مفاهیمی چون خدا و جاودانگی، که از کاستی های نظریه فرانکل است،را بررسی کند.
محبوبه شمسی حسن فتح زاده
اندیشه « تجربه دینی»، فصل مهمی از مباحث فلسفی و دین شناختی است. از مفاهیم نسبتاً نوینی است که همزمان با پیشرفت الهیات جدید، در کانون مباحث فلسفه دین، پدیدارشناختی دین، روانشناسی دین، و دین پژوهی تطبیقی مطرح شد. اما عقل گرایی و توسل سنتی به استدلال و متافیزیک در توجیه عقیده و باور دینی، با انتقادات عده ای از متفکران از جمله دکارت،کانت، و هیوم، با چالش های جدی مواجه شد. تمایل به رها سازی عقیده و عمل دینی از قید عقاید متافیزیکی و نظام های کلیسایی و اتکاء به تجربه انسانی سبب شد که مفهوم تجربه دینی نمود یابد.مباحث متنوع بسیاری در قلمرو تجربه دینی مطرح شده است. از جمله، تعریف تجربه دینی، ماهیت و حقیقت آن، و حجیت معرفت شناختی تجربه دینی از مسائل مهمی است که در فلسفه دین مورد توجه واقع شده و موجب شکل گیری نظریات مختلفی در این عرصه شده است. پس از تبیین بحث و زمینه های ظهور تجربه گرایی دینی، به بررسی نظریات مهم در باب سرشت تجربه دینی پرداختیم: 1.نظریه حسی بودن تجربه دینی 2. همانندی تجربه دینی با ادراک حسی 3. تبیین مافوق طبیعی تجربه دینی.به رغم تفاوت زمینه های تاریخی و شکل گیری اندیشه ها و مفاهیم مربوط به تجربه دینی در عالم غرب، آراء جیمز در این باب، به دلیل ابعاد و وجوه مختلف که مبتنی بر تعدد رهیافت های او بر این مسئله است، از سه منظر: تجربه گرایی اساسی، پراگماتیستی و خداگروانه قابل ارزیابی است. از منظر اول، دخالت دادن نظریات فلسفی مربوط به تجربه گرایی اساسی، معرف ویژگی خردگریزی تجربه دینی ناب در آراء اوست. از سوی دیگر با تأکید بر ویژگی پویایی و غایت مندی تجربه دینی، بیانگر رویکرد پراگماتیستی او به این مسئله است. و ایده های خداگروانه او با داوری معنوی در ارزیابی تجربه دینی و پویایی تجربه دینی مرتبط است. یکی از نقد های مهم که در نگاه پراگماتیستی اش به تجربه دینی محسوس است، رویکرد نسبی گرایی در ارزیابی امور دینی است که لازمه اش حقانیت همه ادیانی است که از تجربه تجربه دینی برخوردارند.
رضا سهرابی حسن فتح زاده
ارزش و ارزش گذاری رویه ای عمیق در مناسبات انسان با جهان خویش است. کل تاریخ بشری چنان به حنای ارزشی رنگین شده که هر کنش و واکنش احساسی از جانب آدمی بدون تأثر از آن محال شده است. ارزش ها نه تنها یکی از عوامل شکل دهی به عادات و اخلاق بشری اند، بلکه در جوامع پیچیده ی امروزین تفهیم و تفاهم منظم در بین اعضا بدون این ویژگی غیرممکن شده است. حوزه ی بحث از ارزش ها در تمام علوم انسانی خصوصاً در فلسفه از اهمیت بسزایی برخوردار است. ارزش و ارزشداوری هسته ی چالشی و میدان زورآزمایی و نظریه پردازی فلاسفه خصوصاً فلاسفه اخلاق است. از میان فلاسفه اخلاق آن که بیش از همه در حوزه فرا اخلاق به دنبال مفاهیم ارزش و معنا در زندگی و فلسفه بوده است نیچه می باشد. وی که فیلسوف اگزیستانسیالیستی و نیای پست مدرن است به مانند دیگر فلاسفه وجودی شدیداً به عقل گرایی انتزاعی بی اعتقاد بود. از منظر وی حیات و زندگی به مثابه وضعیتی فیزیکی است که موجود زنده به مانند شرکت کننده نه تماشاگر در آن نمودار می شود. تعریف ارزش برای نیچه منفصل از تعریف موجود نیست زیرا زمانی که نیچه به تعریف ارزش و موجود می پردازد هر دو تعریف را در نظریه ی اراده ی معطوف به قدرت ترکیب می نماید. از نگاه وی موجود و زندگی از رهگذر ارزش داوری و اراده ی معطوف به قدرت است که معنا می یابند. زندگی از منظر وی یگانه ارزش و تنها منشأ ارزش ها است که باید اصل حیات و ارزش گذاری از بطن آن استخراج شود. نیچه روش تبارشناسی را به عنوان معیار سنجش ارزش خاستگاه و خاستگاه ارزش ها به کار می گیرد. وی در این روش برای بازبینی ارزش ها رو به بیرون داشته و خاستگاه ارزش ها را در تاریخ بشر و زبان وی جستجو می نماید . از منظر وی اخلاق و ارزش همیشه دارای رویه ای متکثر بوده است؛ زیرا اولاً از بدو تشکیل جامعه بشری همواره دوگونه اخلاق فروتباری و والاتباری در جامعه حکم فرما بوده است و ثانیاً ساحت نیازهای مادی و روانی متفاوت افراد و روش مفهوم پردازی متفاوت آن ها مهر تأییدی بر این دیدگاه بوده است. نیچه به مانند پست مدرن ها کثرت باوری را طریقه درست فلسفیدن می دانست، زیرا به زعم وی اولاً حقیقت مطلق در مفاهیم و شناخت مفهومی وجود نداشت و ثانیاً وی اخلاق پردازی های مطلقی را که رویدادها را ذیل مدل هایی قرار می دادند که فقط می بایست با آن انطباق داشته باشند به شدت مورد نقد قرار می داد. با توجه به همین رویکرد می توان وی را یک فیلسوف ضد عینیت گرا در باب اخلاق و ارزش ها معرفی کرد.
فرزانه حسینخانی حسن فتح زاده
خشونت به لحاظ واژه شناختی ناظر بر معانی «بی احترامی»، «تجاوز»، «پیمان شکنی»، «هتک ناموس»، «تندی» و ... است و در تعریفی خلاصه می توان آن را به کاربرد نامشروع و غیرقانونی قدرت و زور چه به صورت پنهان و چه آشکارا اطلاق کرد. از سوی دیگر، بررسی «تنانگی» و خشونت علیه زنان، ناظر بر واکاوی انواع خشونت ها؛ خشونت فردی (موردی)، نهادی و سیستماتیک است و همچنین جست وجوی ارتباط بروز این خشونت ها و پیامدهای آن بر مسأله ی زن، و تن او. خشونت فردی علیه زنان شامل انواعی چون: خشونت فرد به دیگری، خشونت خانگی علیه زنان، تجاوز، متلک پرانی، خشونت زن به خودش، خودکشی و مازوخیسم است. خشونت نهادی علیه زنان نیز از طریق خشونت فرهنگی، سیاسی، و اجتماعی قابل بررسی است، و همچنین خشونت سیستماتیک علیه زنان را می توان در بررسی نقش زن در گفتمان مردانه و نیز در رسانه و تبلیغات پی گرفت. هر چند همه ی این انواع، خود زیرمجموعه سه نوع خشونت؛ طبیعی، انسانی، و پنهان قرار می گیرند. هیچ یک از زیرمجموعه ها به لحاظ کارکرد و پیامد، منفک از یکدیگر نیستند. از میان گرایش های فکری اخیر، فلسفه قاره ای توجهی ویژه به واکاوی تنانگی و خشونت علیه زنان داشته است. نسبت بین این دو با نظر به نوع نگاه تنانه مردان نسبت به زنان و همچنین عملکرد زنان نسبت به تسلط این نوع نگاه، نسبت نزدیکی است.