نام پژوهشگر: حجت‌الله فسنقری

جمـال و تفـاول در اشعـار ایلیا أبومـاضی
پایان نامه دانشگاه تربیت معلم - سبزوار - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1390
  مریم لطفی   حجت الله فسنقری

ادبیات مهجربخش مهمی از ادبیات معاصر عربی را به خود اختصاص داده است که جلوه های خلاقیت و ابتکار در آن بسیار دیده می شود و توانسته است شخصیت های مهمی چون جبران، نعیمه، رشید ایوب، ایلیا أبوماضی و... را در خود جای دهد. این افراد گرچه به دلایلی از جمله وضع بد اقتصادی خود مجبور به مهاجرت شدند، اما توانستند با حفظ زبان و ادبیات عرب در سرزمین های مهجر، ادبیات فاخر و با اصالتی را به وجود آورند. دراین میان ایلیا أبوماضی یکی از شخصیت های برجسته و بسیار مهم است که جایگاه ویژه ای در ادبیات مهجر دارد. . پس از مهاجرت به آمریکا با شخصیت های مهمی چون میخائیل نعیمه و جبران خلیل جبران آشنا شد که این آشنایی منجر به تشکیل «الرابطه القلمیّه» شد. ایلیا أبوماضی در آمریکا اشعار زیادی سرود و دیوان هایش را به چاپ رساند. قصیده «الطلاسم» یکی از قصاید معروف اوست که شاعر در آن با مجموعه سوالات و افکاری در ذهن خود رو به روست که غرق در تشاوم است؛ از دیدگاه او هستی در ابهام فرورفته و انسان از تفکر و تدبر بازمانده و دین و طبیعت نمی تواند جوابگوی سوالات و وضعیت او باشد، این حالت در نهایت به «لست أدری» منجر می شود که خود حالتی از تشاوم را برای انسان به وجود می آورد. أبوماضی خود را در دریایی از تشاوم غوطه ور می بیند که باعث تنش روحی، روانی و ایجاد پدیده ی دو شخصیتی در او می شود و آن برخورد میان حقیقت وجود و واقعیت است. او مانند هر انسانی با تفاول و تشاوم در درون خویش دست و پنجه نرم می کند. تشاوم امری ثابت و پذیرفته شده از سوی او نیست، اما این دو یعنی تشاوم و تفاول او از هم جدا نیست و تساولی که او در این شعرو اشعار دیگر خود دارد در حقیقت وسیله ای برای معرفت و شناخت مسائلی است که منجر به تفاول و تشاوم می شود. یعنی تفاول، تشاوم و تساول در بررسی شعر أبوماضی در حقیقت امور سه گانه ای هستند که از نفسی واحد سرچشمه می گیرند و به سوی هدف واحدی جریان می یابند که همان انسان شدن است.در حقیقت اگر تشاومی در کلام أبوماضی وجود دارد تفاول را هم در کنارش می بیند، چرا که او معتقد است اگر شقاوت نباشد سعادت در کنارش احساس نمی شود. او گاهی به زندگی روی می آورد و گاهی به آن پشت می کند، اما در نهایت آنچه می بیند جز حق، عشق و زیبایی چیزی نیست. او معتقد است که تسلیم شدن در برابر تشاوم، پذیرفتن مرگ است؛ اصلاً تشاوم خود مرگ است و زندگی در فضای تفاول یعنی دوری از اندوه، یأس و انتحار معنوی.در شعرها و قصیده های مختلفی که با این مضمون ها در دیوان های او وجود دارد تفاول او را نسبت به اشیاء و موجودات به این صورت می بینیم که آنها را می بیند نه به صورت حقیقی که هستند، بلکه آنها را می بیند آنچنانکه واجب است آنها را ببیند به عبارتی این نگاه مبتنی بر زیباسازی و زینت دادن است.ایلیا در تفکر فلسفی خود نسبت به این عالم همه را به تفاول، خیر و شادی می خواند و هدف او نشر شادی و سعادت است که اینها جز با رنج و تلاش به دست نمی آیند. انسان مختار است می تواند انتخاب کند زشت باشد یا زیبا؛ اما از آنجائی که خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد، برای انسان بهتر است که به سوی حق، زیبایی و خیر برود که این اوج تفاول است. او از انسان می خواهد که راه تفاول را در پیش بگیرد و امور را با قلب آگاه و فکر روشن به دست گیرد و در آن تدبّر کند و در این راه انسان را پیوسته به شادی و زیبایی فرا می خواند او می خواهد در این راه شر را از ریشه برکند و به خیر تبدیل کند و این همان فکری است که بشر از زمان به وجودآمدنش با آن روبه رو بوده است؛ یعنی جنگ خیر و شر که در مذاهب فلسفی قدیمی یونان، در تعالیم زرتشت، مزدک و مانی هم می بینیم. به تعبیر او زشتی و زیبایی از ازاو انسان را در این که زشت باشد یا زیبا مختار می داند و دارای انتخاب و معتقد است که جمال حقیقی و زیبای واقعی همان خداست، خیرکامل و زیبای بی عیب است و انسان متفائل می تواند این زیبایی را ببیند.او انسان را به تفاول می خواند زیرا آن را تنها راه رهایی از دردها، ناراحتی ها و مصیبت ها می داند و از خلال تشاوم راهی به سوی تفاول می گشاید. این گرایش به تفاول را در قصاید زیادی از او از جمله «فلسفه الحیاه»، «کُن بلسماً»، «إبسمی»، «الغبطه فکره»، «بردی یا سحب» و «تَعَالَیْ» می بینیم، و این چنین أبوماضی تلاش می کند دنیای جدیدی بسازد، دنیایی سرشار از تفاول و زیبایی... .ل بوده اند ولی کسی که نفسش زیبا نیست نمی تواند در عالم وجود چیزی را زیبا ببیند: «کُن جمیلاً تَرَ الوجود جمیلاً... (زیبا باش تا هستی را زیبا ببینی)او انسان را در این که زشت باشد یا زیبا مختار می داند و دارای انتخاب و معتقد است که جمال حقیقی و زیبای واقعی همان خداست، خیرکامل و زیبای بی عیب است و انسان متفائل می تواند این زیبایی را ببیند.او انسان را به تفاول می خواند زیرا آن را تنها راه رهایی از دردها، ناراحتی ها و مصیبت ها می داند و از خلال تشاوم راهی به سوی تفاول می گشاید. این گرایش به تفاول را در قصاید زیادی از او از جمله «فلسفه الحیاه»، «کُن بلسماً»، «إبسمی»، «الغبطه فکره»، «بردی یا سحب» و «تَعَالَیْ» می بینیم، و این چنین أبوماضی تلاش می کند دنیای جدیدی بسازد، دنیایی سرشار از تفاول و زیبایی... .