نام پژوهشگر: علی کرباسی‌زاده

هنر در فلسفه ی آدورنو یا کارکرد هنر در جامعه مدرن از نگاه آدورنو
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان 1389
  شوان قاسمیانی   علی کرباسی زاده

این رساله به بررسی مسئله ی هنر از دیدگاه آدورنو می پردازد؛ در راستای این هدف ابتدا گزارشی مختصر از مواضع فیلسوفان از کانت به بعد ارائه می شود، فیلسوفانی چون کانت، هگل، شوپنهاور، نیچه، مارکس، بنیامین و هایدگر. در فصل بعد آرای آدورنو در باب مسائلی از قبیل نسبت هنر و اندیشه، امکان نقد جوامع مدرن از دریچه ی هنر، کالایی شدن هنر و دیگر محصولات فرهنگی و نیز تحلیل او از ادبیات و موسیقی در عصر حاضر تقریر می شود. برای آدورنو هنر واقعیتی دو سویه است؛ واقعیت اجتماعی پارادوکسیکال، که هرچند می تواند در تضاد با جامعه باشد اما از واقعیت نبریده است، بلکه تلاش می کند با جاگرفتن در بطن جامعه، تناقض هایش را بهتر بیان کند. در این تلاش برای بیان کردن، هنر بی طرفی خود را نشان نمی دهد بلکه برعکس، با نفی استیلای اجتماعی، دلبستگی مشروع خود را به سعادت آینده و وضعیت رهایی انسان نشان می دهد، البته با وقوف به این خطر که ممکن است این دلبستگی، جذب نظم اجتماعی حاکم شود و نمود هنری تا حد گرته برداری تاییدگرانه از زمان حال تنزل کند (adorno,1997: 344). این تضاد یا ویژگی دو سویه (که تضاد میان فرهنگ تاییدگر و فرهنگ نقاد نیز هست) اساس تحلیل فرانکفورتیان از هنر است. از یک سو، هنری اصیل که علیه الحاق شدن به نظم تعمیم یافته ی هم ارزی تجاری مبارزه می کند و از سوی دیگر، هنری تایید گر هنری "کیچ" ، که دقیقاً از مناسبات موجود تقلید می کند و در تقسیم کار اجتماعی جایی را اشغال می کند که شایسته است برای رویا، زیبایی، دل خوشی و روح در نظر گرفته شود تا از تسلیم بیش از حد ساده در برابر امور روزمره اجتناب شود.