نام پژوهشگر: نفیسه نیلی
مریم باقری ورزنه غلامرضا قربانی
این مطالعه با هدف بررسی اثر الیگوساکاریدمانان و مخمر بر تخمیر درون آزمایشگاهی، تجزیه پذیری شکمبه ای و عملکرد نشخوارکنندگان در سه آزمایش مجزا طراحی و اجرا گردید. آزمایش اول به صورت درون شیشه ای در قالب یک طرح کاملاً تصادفی با قالب فاکتوریل 3 × 2 × 5 انجام گرفت. عوامل عبارت بودند از افزودنی ها شامل: 1- گروه شاهد، 2- ppm5 موننسین در هر شیشه، 3- 0/001گرم الیگوساکاریدمانان در هر شیشه 4- cfu105 × 3/5 مخمر در هر شیشه 5- الیگوساکاریدمانان + مخمر، دو منبع مایع شکمبه شامل:1- اخذ شده از گوسفندانی که جیره های حاوی 40 درصد دانه جوی کامل و 60 درصد یونجه خشک مصرف کرده بودند و 2- اخذ شده از گوسفندانی که جیره های حاوی 40 درصد یونجه خشک و 60 درصد دانه جو مصرف کرده بودند و 3 نوع سوبسترا شامل: 1- یونجه، 2- سیلاژ ذرت 3- دانه جو. 0/5 گرم از سوبسترا با 50 میلی لیتر مخلوط بافر و مایع شکمبه در داخل شیشه های 100 میلی لیتری تحت گاز دی اکسید کربن ریخته شد و شیشه ها به مدت 24 ساعت در بن ماری 39 درجه سانتیگراد قرار گرفتند. تولید گاز، ph، نیتروژن آمونیاکی و درصد ناپدید شدن ماده خشک اندازه گیری شد. افزودنی ها تأثیری بر نیتروژن آمونیاکی نداشتند (0/05< p). موننسین ph محیط را نسبت به گروه شاهد افزایش داد (0/05> p) در حالی که الیگوساکاریدمانان به تنهایی یا در ترکیب با مخمر اثری بر ph نداشت (0/05< p) و مخمر ph را در مقایسه با گروه شاهد کاهش داد (0/05> p) . تولید گاز در حضور الیگوساکاریدمانان و مخمر به تنهایی یا در ترکیب با یکدیگر نسبت به گروه شاهد افزایش یافت (0/05> p). درصد ناپدید شدن ماده خشک با حضور موننسین و الیگوساکاریدمانان کاهش یافت ولی مخمر به تنهایی یا در ترکیب با الیگوساکاریدمانان اثر معنی داری بر این فراسنجه نداشتند. نتایج آزمایش نشان داد که تأثیر افزودنی ها با توجه به نوع سوبسترا و منبع مایع شکمبه در فراسنجه های مختلف متفاوت بود. درآزمایش دوم از 4 رأس گوسفند بالغ آمیخته فیستولا گذاری شده در یک طرح مربع لاتین 4 × 4 استفاده شد. تیمارها عبارت بودند از: 1- جیره پایه (حاوی 60 درصد دانه جوی کامل و 40 درصد یونجه خشک) بدون افزودنی، 2- جیره پایه + 1/2گرم الیگوساکاریدمانان در روز به ازاء هر رأس، 3- جیره پایه + 0/2 گرم مخمر در روز به ازاء هر رأس، 4- جیره پایه + مخلوط الیگوساکاریدمانان و مخمر. دوره ها شامل 18 روز بود که 10 روز برای عادت پذیری و 8 روز جهت نمونه برداری و تعیین تجزیه پذیری درون کیسه ای یونجه، جو و جیره کاملاً مخلوط در ساعات مختلف اختصاص یافت. نیتروژن آمونیاکی، کل اسیدهای چرب فرار، و نسبت مولی آن ها تحت تأثیر تیمارها قرار نگرفت (0/05<p ). ph شکمبه و تجزیه پذیری ماده خشک یونجه در گوسفندانی که از ترکیب مخمر و الیگوساکاریدمانان استفاده کرده بودند کمتر از شاهد و سایر تیمارها بود (0/05> p). هم چنین تجزیه پذیری موثر دانه جو در تیمار مخلوط الیگوساکاریدمانان و مخمر نسبت به گروه شاهد کمتر بود و بخش بالقوه تجزیه پذیر یونجه خشک و کل بخش تجزیه پذیر آن در حضور مخمر کاهش معنی داری یافت. نتایج این آزمایش به طور کلی نشان داد که مخمر و الیگوساکاریدمانان تأثیری بر درصد ناپدید شدن مواد کنسانتره ای و الیافی ندارند. در آزمایش سوم از 8 رأس گاو هلشتاین اوایل شیردهی (با6/2 ± 27 روز شیردهی) در قالب یک طرح مربع لاتین تکرار شده 4 × 4 استفاده شد. تیمارها عبارت بودند از: 1- جیره پایه بدون افزودنی 2- جیره پایه + 32 گرم الیگوساکاریدمانان در روز به ازاء هر رأس، 3- جیره پایه + 6 گرم مخمر در روز به ازاء هر رأس، 4- جیره پایه + الیگوساکاریدمانان + مخمر. دوره های آزمایشی 21 روز بودند که 14 روز جهت عادت پذیری و 7 روز جهت نمونه برداری لحاظ گردید. افزودنی ها اثری بر مصرف خوراک، تولید شیر و ترکیبات آن و بازده تولید شیر نداشتند (0/05<p ). اما درصد پروتئین شیر در گروهی که از مخلوط الیگوساکاریدمانان و مخمر به تنهایی یا همراه با مخمر استفاده کرده بودند نسبت به گروه شاهد افزایش یافت (0/05> p). قابلیت هضم ماده خشک و پروتئین خام در تیمارهایی که از مخمر به تنهایی یا همراه با الیگوساکاریدمانان استفاده کرده بودند نسبت به گروه شاهد افزایش یافت (0/05> p) اما مخمر تأثیری بر قابلیت هضم الیاف نداشت. نیتروژن آمونیاکی، ph شکمبه، اسیدهای چرب فرار، گلوکز و نیتروژن اوره ای خون، وزن بدن و تغییرات آن و نمره وضعیت بدنی تحت تأثیر تیمارها قرار نگرفتند (0/05< p). نتایج آزمایش نشان داد که استفاده از مخمر زنده در گاوهای اوایل شیردهی می تواند قابلیت هضم ماده خشک و پروتئین خام را افزایش دهد اما از آنجا که قابلیت هضم الیاف تحت تأثیر قرار نگرفت به نظر می رسد سازوکار اثر آن از طریق افزایش هضم الیاف صورت نگرفته باشد. با این حال افزایش قابلیت هضم ماده خشک و پروتئین خام تأثیری روی عملکرد نداشت.
حسن صدری غلامرضا قربانی
برای مطالعه پاسخ گاوهای دوره انتقال به مکمل کروم و منبع غله جیره و همچنین بررسی بیان ژن فاکتورهای مرتبط با سیگنال انسولین در بافت چربی گاوهای شیری خشک و اوایل شیردهی سه آزمایش طراحی شد. در آزمایش اول و دوم (تکرار آزمایش اول)، 32 رأس گاو هلشتاین چند شکم زایش استفاده گردید. از جو (bbd) یا ذرت (cbd) به عنوان غله کنسانتره و از مکمل کروم ـ متیونین در دو سطح صفر و0/08 میلیگرم کروم به ازای هر کیلوگرم وزن متابولیکی بدن استفاده گردید. آزمایش در قالب طرح بلوکهای کامل تصادفی و به صورت فاکتوریل 2 (سطح کروم) در 2 (منبع غله) طراحی شد. طول دوره آزمایشی از 28 روز قبل از تاریخ احتمالی زایش تا 28 روز بعد از زایش بود. مکمل کروم تأثیری روی ماده خشک مصرفی پیش از زایش یا ماده خشک مصرفی، وزن بدن، تعادل انرژی خالص و قابلیت هضم ظاهری مواد مغذی در دوره پس از زایش نداشت. در دوره پیش از زایش ماده خشک مصرفی به صورت درصدی از وزن بدن با مکمل کروم تمایل به افزایش داشت (0/09 = p). با مکمل کروم تمایل به افزایش تولید شیر مشاهده شد (0/08 = p)، اما درصد پروتیین شیر کاهش یافت (0/05 = p). در طول دوره آزمایشی پارامترهای عملکردی تحت تأثیر جایگزینی دانه جو با ذرت قرار نگرفت. مکمل کروم ـ متیونین باعث افزایش ماده خشک مصرفی پیش از زایش (0/09 >p) و تمایل به افزایش ماده خشک مصرفی پس از زایش در bbd شد (0/10 = p). تغییر در ماده خشک مصرفی پیش از زایش با bbd مکمل شده با کروم کوچکتر بود، اما با cbd مکمل شده با کروم بدون تغییر باقی ماند. تمایل به کاهش بتاهیدروکسی بوتیرات (0/10 = p) و افزایش کلسترول پلاسما (0/12 = p) در روز زایش در گاوهای تغذیه شده با مکمل کروم مشاهده گردید. اما سایر متابولیتها و هورمونهای پلاسما تحت تأثیر مکمل کروم در روز زایش قرار نگرفتند. 21 روز بعد از زایش (روز 21+) غلظت گلوکاگون پلاسما در گاوهای تغذیه شده با مکمل کروم تمایل به افزایش داشت (0/10 = p)؛ اما سایر متابولیتها و هورمونهای پلاسما تحت تأثیر مکمل کروم در روز 21+ قرار نگرفتند. منبع غله جیره تأثیری روی متابولیتها و هورمونهای اندازهگیری شده در روز زایش نداشت. غلظت نیتروژن اورهای خون در روز 21+، در cbd مکمل شده با کروم کاهش و در bbd مکمل شده با کروم افزایش یافت (0/05 < p). براساس نتایج آزمایش اول و دوم، عملکرد گاوهای دوره انتقال تحت تأثیر منبع غله جیره نبود، درحالیکه تولید شیر بیشتر را با جیرههای مکمل شده با کروم ـ متیونین نشان دادند. این نتایج پیشنهاد میکند که اثرات مفید مکمل کروم برای بهبود مصرف خوراک طی دوره انتقال ممکن است بستگی به منبع غله جیره داشته باشد. تمایل به افزایش تولید شیر با مکمل کروم احتمالاً در بخشی به واسطة افزایش ترشح گلوکاگون بوده است. در آزمایش سوم، تغییرات در بیان ژن فاکتور نکروز دهندة تومور (tnfα)، ناقل گلوکز مستقل از انسولین (glut1)، ناقل گلوکز وابسته به انسولین (glut4)، گیرنده انسولین، سوبسترای گیرنده انسولین 1 و 2 (irs1-2)، زیر واحد تنظیمی (p85) و زیر واحد کاتالیتیک (p110) فسفاتیدیل اینوزیتول -3 کیناز در نمونههای بافت چربی زیر جلدی جمع آوری شده از 27 گاو شیری در 8 هفته قبل از زایش (هفته 8-)، یک روز بعد از زایش (روز 1+) و 5 هفته بعد از زایش (هفته 5+) مورد مطالعه قرار گرفت. همچنین نمونهگیری از خون در طول دوره آزمایشی انجام گرفت. پارامترهای خونی الگوی مشابه آنچه که معمولاً در گاوهای شیری مشاهده میشود را نشان دادند. بیان ژن tnfα، که در دورة بعد از زایش در مقایسه با دوره قبل از زایش بالاتر بود و عدم تغییر غلظت tnfα پلاسما در دوره بعد از زایش ممکن است نشان دهندة نقش موضعی tnfα در عادت پذیری فیزیولوژیکی بافت چربی به سمت کاتابولیسم و کاهش حساسیت انسولینی باشد. بیان ژن glut1، قبل از زایش در مقایسه با بعد از زایش بالاتر بود که ممکن است نشان دهندة نقش این ناقل در صرفهجویی گلوکز برای عملکرد ارگانهای حیاتی بدن و یا حمایت از تولید شیر باشد. بیان ژن glut4 در روز 1+ در مقایسه با زمانهای دیگر نمونهبرداری پایین تر بود، که احتمالأ به عنوان بخشی از مکانیسم مؤثر در کاهش حساسیت انسولینی در آغاز شیردهی باشد. اختلاف معنیداری در بیان ژن irs1، irs2، p85 و نسبت p85/p110 در بین زمانهای نمونهبرداری مشاهده نشد، که این نتایج پیشنهاد میکند که تغییرات در بیان ژن این فاکتورها ممکن است به عنوان مکانیسم مؤثر در کاهش حساسیت انسولینی در بافت چربی گاوهای شیری حول و حوش زایش نباشند.
فاطمه حسینی سده مجید افیونی
نیکل جدیدترین عنصر ضروری کم نیاز شناخته شده برای گیاهان عالی است. کمبود نیکل در گیاهان عالی، فعالیت آنزیم اوره-آز و سایرآنزیم های درگیر در واکنش کاهش نیترات را کم می کند. در نتیجه، تجمع اوره، نیترات و چندین آمینواسید دیگر در بافت های گیاه مشاهده شده است. کود اوره یکی از مهمترین و پرمصرفترین کودهای نیتروژن دار در کشاورزی امروزی بوده و کاربرد آن برای کشت گیاهان در مزرعه به اثبات رسیده است. دلایل کاربرد زیاد کود اوره در کشاورزی شامل هزینه کم، کاربرد آسان و محتوای بالای نیتروژن آن می باشد. با این حال، کود اوره در مقایسه با ترکیبات نیترات دار از قبیل نیترات آمونیوم منبع مناسبی برای پرورش گیاهان در آبکشت (هیدروپونیک) نمی باشد. اطلاعات و دانش ما در مورد اثرهای زیستی نیکل بر پتانسیل تولید گیاهان هنوز بسیار محدود است اما به هر حال با اثبات ضرورت نیکل در گونه های متنوع گیاهی و افزایش کاربرد اوره به عنوان منبع نیتروژن، اهمیت شناخت ویژگی های شیمیایی و زیستی نیکل و تأثیر آن بر پتانسیل تولید محصولات کشاورزی واضح و آشکار می باشد. اطلاعات کمی در مورد اثرهای تغذیه نیکل بر روی میزان عملکرد، کیفیت و محتوای نیترات و اوره در سبزیجات برگی نظیر کاهو وجود دارد. بنابراین پژوهش حاضر با اهداف بررسی اثر تغذیه نیکل و منبع نیتروژن بر رشد و عملکرد کاهو، تجمع نیترات و اوره در بافت های مختلف کاهو به عنوان یکی از سبزیجات برگی تازه پر مصرف انجام شد. در این پژوهش نیتروژن از دو منبع اوره و نیترات آمونیوم در سه سطح (5، 10 و 20 میلی مولار) تأمین شد. بوته های کاهو با دوسطح نیکل (صفر و 04/0 میکرومولار از منبع کلرید نیکل) تغذیه شدند. بوته های کاهو 6 هفته پس از انتقال به محلول غذایی، برداشت شده و عملکرد وزن تر شاخساره و ریشه کاهو اندازه گیری شد. آزمایش هایی نظیر اندازه گیری غلظت اوره و نیترات، فعالیت آنزیم اوره آز برگ، درصد نیتروژن کل شاخساره، غلظت آهن و روی شاخساره و درصد نفوذپذیری غشای سلولی ریشه انجام شد. نتایج پژوهش حاضر نشان داد که تغذیه نیکل عملکرد بوته های کاهوی رشد کرده در محلول غذایی حاوی اوره را بهبود بخشیده در حالیکه افزودن نیکل به محلول غذایی حاوی نیترات آمونیوم، اثر معنی داری بر افزایش عملکرد ریشه و شاخساره کاهو نداشت. تغذیه نیکل سبب افزایش معنی دار وزن تر شاخساره و ریشه گیاهان تغذیه شده با اوره شد. همچنین تغذیه با نیکل در هر دو منبع اوره و نیترات آمونیوم به عنوان منبع نیتروژن، اثر معنی داری بر غلظت نیترات شاخساره داشت. غلظت نیترات شاخساره در بوته های تغذیه شده با نیکل کاهش یافت و این اثر به ویژه در غلظت بالای نیتروژن (20 میلی مولار) مشاهده شد. تغذیه گیاهان با نیکل سبب افزایش معنی داری در فعالیت آنزیم اوره آز برگ شد. غلظت اوره شاخساره در بوته های کاهوی تغذیه شده با اوره به عنوان منبع نیتروژن، در تیمار بدون نیکل، بالا بوده در حالیکه با افزودن نیکل به محلول غذایی حاوی اوره، غلظت اوره بطور معنی داری کاهش یافت. همچنین کاربرد نیکل به همراه اوره به عنوان منبع نیتروژن، سبب افزایش معنی دار درصد نیتروژن کل شاخساره شد اگرچه تغذیه با نیکل اثر معنی داری بر غلظت نیتروژن کل در بوته های تغذیه شده با نیترات آمونیوم نداشت. تغذیه گیاهان با غلظت پایین نیکل به ویژه در زمان کاربرد اوره، سبب افزایش عملکرد گیاه و کیفیت غذایی کاهو شد. همچنین، مصرف این محصول توسط انسان با خطر کمتری همراه است به این دلیل که کاربرد نیکل سبب کاهش معنی دار غلظت نیترات و اوره شاخساره کاهو شد و در نتیجه این محصول دارای کیفیت مصرف بالاتری می باشد
امیرحسین مهدوی نفیسه نیلی
آزمایش حاضر به منظور مطالعه و بررسی اثر مهار کنندگی پودر آنتی بادی اختصاصی (sigy) و غیر اختصاصی (nsigy) زرده تخم مرغ بر رشد و فعالیت پاتوژنیکی اشرشیاکلی 80k:78o، به عنوان یکی از مهم ترین سروتیپ های اشرشیاکلی پاتوژن پرندگان و از مهم ترین عوامل بروز ضررهای اقتصادی در صنعت طیور، در شرایط in vitro و in vivo طراحی گردید. استفاده از سطوح پایین پودر sigy تأثیر قابل ملاحظه ای بر مهار رشد میکروب در مقایسه با گروه های کنترلشان نداشت. اما افزودن 150 میلی گرم sigy به ازاء هر میلی لیتر محیط کشت سبب گردید تا در ساعت 6 انکوباسیون، جمعیت باکتریایی تا حدود log cfu/ml 18/1 در مقایسه با گروه کنترلش کاهش یابد (0/01>p). پس از سه هفته مصرف سطوح مختلف sigy و nsigy در جوجه های آلوده شده با اشرشیاکلی مورد آزمون، جمعیت اشرشیاکلی ایلئومی و غلظت siga در گروهایی که سطوح 0/2 و 0/4 درصد sigy و 0/4 درصد nsigy را دریافت داشته بودند، به طور بسیار معنی داری (0/01>p) پایین تر از دیگر گروه های آلوده بود. هر چند نسبت هتروفیل به لنفوسیت، در گروه هایی که تحت تیمار0/2 و 0/4 درصدsigy بودند، بیشترین کاهش را نشان دادند (0/05>p)، اما بهره گیری از این سطوح هیچ گونه اثر معنی داری را بر غلظت پروتئین کل و هم چنین نسبت آلبومین به گلوبولین سرمی نداشتند. افزودن سطوح 0/2 و 0/4 درصد sigy و 0/4 درصد nsigy برای سه هفته، توانست نسبت طول پرز به عمق کریپت را به طور قابل توجهی (0/01>p) افزایش و تعداد سلول های جامی و فولیکول های لنفاوی ناحیه لامیناپروپریا را کاهش دهد. هر چند بهترین نتایج، خصوصاً در بهبود طول پرز و کاهش تعداد فولیکول های لنفاوی لامیناپروپریا متعلق به گروه هایی بود که آنتی بادی اختصاصی را دریافت نموده بودند. اگر چه مصرف خوراک جوجه های آلوده شده، تحت تأثیر سطوح مختلف آنتی بادی قرار نگرفت، با این وجود ضریب تبدیل غذایی گروه های در معرض سطوح مختلف sigy، پس از دو هفته بهبود یافت (0/02=p). هرچند، بهترین نتایج زمانی حاصل شد که استفاده از حداقل 0/2درصد sigy برای مدت سه هفته ادامه یافته بود (0/01>p). این بهبود ضریب تبدیل تحت تأثیر بهبود افزایش وزن روزانه بروز نموده بود (0/01>p). لذا بر اساس یافته های حاضر می توان پیشنهاد نمود که اشرشیاکلی 80k:78o دارای خاصیت القایی بالایی، جهت تولید سطوح بالای آنتی بادی در مرغ های تخم گذار لگهورن سفید، برای یک دوره زمانی طولانی می باشد و بهره گیری از روش رقیق سازی با آب نیز راهی موثر در جهت تولید طولانی مدت و با بازده بالا، برای به دست آوردن آنتی بادی اختصاصی با درصد خلوص مطلوب می باشد. از سوی دیگر، استفاده از حداقل 0/2 درصدsigy به مدت سه هفته می تواند عملکرد جوجه های گوشتی آلوده با اشرشیاکلی 80k:78o را تا سطح پرندگان غیر آلوده بهبود بخشد. این ویژگی ها عمدتاً در نتیجه اثرات مستقیم و غیر مستقیم آنتی بادی مذکور (به عنوان یک ترکیب ضد التهابی)، بر پاسخ های ایمنی موضعی و سیستمیک بروز می نماید.
محسن شرفی نفیسه نیلی
فرآیند انجماد اسپرم شامل در معرض قرار گرفتن ابتدایی اسپرم با مواد محافظ انجمادی، کاهش دما به زیر صفر درجه سانتی گراد، ذخیره، ذوب و سرانجام حذف ماده محافظ انجمادی و بازگشت به حالت طبیعی است. این تغییرات باعث آسیب های ساختاری و بیوشیمیایی به اسپرم می شود که می تواند زنده مانی و باروری اسپرم را تحت تاثیر قرار دهد . لذا استفاده از مواد محافظ انجمادی در محیط انجماد، ضروری ترین بخش درفرآیند انجماد اسپرم می باشد. اگرچه زرده تخم مرغ یکی از رایج ترین نگهدارنده های برون سلولی است که باعث حفاظت از اسپرم در طی فرآیند انجماد-ذوب می شود ولی در سالهای اخیر تلاشهایی به منظور جایگزین کردن آن با دیگر منابع گیاهی صورت گرفته است . این تلاشها به دلیل بروز مشکلاتی در زرده تخم مرغ از جمله عدم امکان استاندارد سازی و وجود آلودگی های میکروبی است که می تواند احتمال انتقال آلودگی های میکروبی را افزایش دهد. هدف ازاین مطالعه بررسی تاثیر محیط انجماد اسپرم با نگهدارنده های لسیتین سویا و زرده تخم مرغ بر عملکرد و توانایی لقاح اسپرم منجمد شده و تکوین رویان های آزمایشگاهی بعد از لقاح بود. محیط های گیاهی بر پایه 1 و 2 درصد لسیتین سویا همراه با سطوح 5 و 7 درصد گلیسرول و محیط های حیوانی بر پایه 15 و 20 درصد زرده تخم مرغ همراه با سطوح 5 و 7 درصد گلیسرول برای انجماد اسپرم قوچ مورد ارزیابی قرار گرفتند. نمونه سیمن در طول فصل جفتگیری و به صورت هفته ای دوبار از سه قوچ نژاد لری بختیاری جمع آوری و سپس به منظور انجماد با محیط های انجماد مورد نظر رقیق شدند. تحرک، زنده مانی وحالت آکروزمی به عنوان مهمترین پارامترهای اسپرم و میزان تسهیم، بلاستوسیست و شکوفایی روز هفتم جنینی به عنوان مهمترین پارامترهای توانایی لقاح و تکوین جنینی بعد از انجماد-ذوب مورد ارزیابی قرار گرفتند. تعداد 5 محیط در بخش محیط های انجماد گیاهی و 5 محیط در بخش محیط های انجماد حیوانی در یک طرح کاملا تصادفی با استفاده از نرم افزار آماری sas و رویه glm و در سطح معنی داری 5 درصد آنالیز شدند. اگرچه هیچ اختلاف معنی داری در حالت آکروزمی، میزان بلاستوسیست و شکوفایی رویان ها در هیچ کدام از محیط های گیاهی مشاهده نشد (0/05<p) ولی غلظت 1 درصد لسیتین سویا همراه با 7 درصد گلیسرول باعث افزایش معنی داری در تحرک، زنده مانی و میزان تسهیم رویان های آزمایشگاهی گردید (0/05>p . همچنین در محیط های حیوانی، اختلاف معنی داری در حالت آکروزمی، میزان بلاستوسیست و شکوفایی رویان ها مشاهده نشد (0/05<p) .ولی بیشترین میزان تحرک، زنده مانی و میزان تسهیم در محیط انجماد حاوی 20 درصد زرده تخم مرغ همراه با 7 درصد گلیسرول مشاهده شد که این اختلاف با سایر محیط های انجماد حیوانی معنی دار بود (0/05>p ). درمقایساتی که بین بهترین محیط های گیاهی و حیوانی صورت گرفت، هیچ اختلاف معنی داری بین این دو محیط مشاهده نشد (0/05<p). با توجه به معایب زرده تخم مرغ و تلاشها برای جایگزین کردن آن، به نظر می رسد که محیط انجماد بر پایه 1 درصد لسیتین سویا و 7 درصد گلیسرول جایگزین مناسبی برای محیط های بر پایه زرده تخم مرغ باشد.
بنفشه خلیلی نفیسه نیلی
فعالیت آنزیم سلولاز عامل کلیدی تجزیه کربن آلی در خاک است. بنابر این مطالعه ایزوآنزیم ها، پارامترهای سینتیکی و ترمودینامیکی آنزیم سلولاز و بررسی توانایی قارچ های خاکزی در تولید این آنزیم، می تواند اطلاعات مفیدی در ارتباط با وضعیت چرخه کربن در اکوسیستم های خاکی و تأثیر مدیریت اراضی بر آن ارائه دهد. همچنین، مقدار و تنوع پروتئین های خاک می تواند شاخص مناسبی از میزان اثرپذیری اکوسیستم خاک از تنش های محیطی ناشی از تغییر کاربری باشد. لذا این رساله، به منظور مطالعه اثر تغییرکاربری اراضی بر پارامترهای بیوشیمیایی آنزیم سلولاز، تنوع قارچ های تولید کننده سلولاز و مقدار و تنوع پروتئین های خاک در سه اکوسیستم جنگل (لردگان) ، مرتع (حنا) و بیابان (رودشت) انجام شد. در هر اکوسیستم نمونه های خاک از دو منطقه بکر و تحت کشت که از نظر موقعیت توپوگرافی و نوع خاک مشابه بودند، برداشت شد. بخش اول این مطالعه با هدف بررسی تأثیرات تغییر کاربری اراضی بر مقدار و الگوی پروتئین های خاک در سه اکوسیستم انجام گرفت. پروتئین های خاک عصاره گیری و الگوی پروتئین های عصاره گیری شده از خاک ها با استفاده از روش الکتروفورز (sds-page) تعیین گردید. نتایج حاکی از کاهش قابل توجه مقدار پروتئین خاک در اثر تغییر کاربری اراضی بکر به کشاورزی بود. همچنین، در هر سه اکوسیستم تخریب اراضی بکر موجب تغییـر الگـوی پروتئین های خاک در ژل sds-page گردید. بخش دوم این رساله با هدف ارزیابی تأثیر مدیریت های متفاوت خاک در سه اکوسیستم بر پارامترهای سینتیکی و ترمودینامیکی آنزیم سلولاز خاک، تنوع ایزوآنزیم ها و ارتباط بین پارامترهای سیتیکی و ترمودینامیکی با الگوی ایزوآنزیمی سلولاز خاک، انجام گرفت. ثابت میکائیلیس (km) و حداکثر سرعت واکنش آنزیمی (vmax) با استفاده از معادلات خطی میکائیلیس-منتن محاسبه گردیدند. وابستگی دمایی ثابت سرعت و انرژی اکتیواسیون (ea) و ضریب دمایی (q10) واکنش آنزیم سلولاز با استفاده از معادله آرنیوس محاسبه شد. به علاوه، زایموگرافی ایزوآنزیم های سلولاز با استفاده از تکنیک sds-page انجام گرفت. نتایج نشان داد شاخص های vmax و km به نوع مدیریت اعمال شده بر اراضی حساس می باشند. در همه اکوسیستم های مطالعه شده شاخص vmax خاک مناطق بکر به طور معنی داری از مناطق کشت شده مجاورآن ها بیشتر بود که حاکی از بیشتـر بودن غلظت آنزیـم در این خاک ها است. همچنین، کشت و کار اراضی بکر موجب افزایش شاخص km در هر سه اکوسیستم شد که نشان می دهد تمایل آنزیم سلولاز به سلولز در خاک ها در پی تغییر کاربری کاهش یافته است. نتایج زایموگرافی نیز نشان داد که در مناطق بکر و کشت شده ایزوآنزیم های متفاوتی وجود داشته اند که می تواند تأیید کننده این فرضیه باشد که پارامترهای سینتیکی و ترمودینامیکی متفاوت آنزیم ها در خاک ها احتمالا باحضور ایزوآنزیم های متنوع در این خاک ها همراه است. مقادیر ea واکنش آنزیمی سلولاز در خاک مناطق مناطق کشت شده بطور معنی داری کمتر از خاک بکر مجاور آنها بود که موید تمایل کمتر سوبسترای سلولز به آنزیم سلولاز در خاک های تحت کشت می باشد. شاخص q10 آنزیم سلولاز نیز بسته به انرژی اکتیواسیون این آنزیم در خاک ها متغیر بود. بطور کلی این نتایج نشان می دهد سرعت تجزیه بقایای گیاهی در خاک های مناطق بکر نسبت به مناظق کشت شده بیشتر تحت تأثیر دما قرار می گیرد. در بخش آخر این رساله، شناسایی جمعیت قارچ های خاک و بررسی توانایی سلولایتیک آن ها در سه اکوسیستم انجام گرفت. جهت بررسی توانایی تجزیه سوبسترای کربوکسی متیل سلولز (cmc) قارچ های جداسازی شده در پتری های حاوی محیط کشت مندل آگار کشت شدند. نتایج نشان داد تغییر کاربری اراضی تأثیر قابل توجهی بر تنوع قارچ های خاک و توانایی تجزیه cmc توسط این قارچ ها داشته است. تنوع قارچ ها در دو اکوسیستم جنگلی و بیابان در اثر تغییر کاربری طبیعی اراضی به زمین های کشاورزی، کاهش یافت. در اکوسیستم مرتع در دو منطقه مرتع قرق شده و زمین های کشت شده مجاور تعداد یکسانی قارچ جداسازی شد، اما تنوع قارچ ها متفاوت بود. از آن جایی که قارچ های خاکزی یکی از پر اهمیت ترین منابع تولید آنزیم سلولاز در خاک بشمار می روند، تغییر تنوع و فعالیت آن ها ممکن است یکی از عوامل تغییر در میزان و نوع (ایزوآنزیم های) آنزیم سلولاز مترشحه به خاک باشد.
حمید محمدزاده محمد خوروش
هدف از این مطالعه تعیین اثرات کوتاه مدت و دراز مدت یک افزودنی میکروبی جدید با نام تجاری لاکتیسیل میز (lactisil maize) بر ترکیب شیمیایی، پروفایل تخمیر و پایداری هوازی علوفه ذرت سیلویی در مراحل مختلف بلوغ و علوفه ذرت سرمازده و اثر این سیلاژها بر عملکرد دام می باشد. این افزودنی حاوی چهار گونه باکتری اسید لاکتیک همولاکتیک (لاکتوباسیلوس پلانتاروم، لاکتوباسیلوس کاسئی، پدیوکوکوس پنتوزاسئوس، انتروکوکوس فاسیوم) و یک گونه باکتری اسید لاکتیک هترولاکتیک (لاکتوباسیلوس بوکنری) است. علوفه ذرت سیلویی در مرحله خمیری (ماده خشک 3/25 درصد)، یک سوم خط شیری (ماده خشک 4/29 درصد) و سرمازده (ماده خشک 8/29 درصد) برداشت و در اندازه تئوریکی 5 / 2 سانتی متر خرد شدند. علوفه ها در هر مرحله از بلوغ بصورت تلقیح شده با افزودنی لاکتیسیل میز با دوز پایین (105 × 5/1 واحد تشکیل دهنده کلونی به ازای هرگرم علوفه تازه)، تلقیح شده با افزودنی لاکتیسیل میز با دوز بالا (105 × 3 واحد تشکیل دهنده کلونی به ازای هرگرم علوفه تازه) و فاقد افزودنی(شاهد) تیمار شدند. سیلاژها در سیلوهای آزمایشگاهی پر شده و در روزهای 1، 3، 6، 15، 42، 90، 120، 180 و 230 پس از پر شدن باز شدند. برای مطالعه اثر افزودنی باکتریایی بر تولید و عملکرد دامها، علوفه ها در هر مرحله از بلوغ در سیلوهای خندقی پر شدند. تیمارها عبارت بودند از سیلاژ تلقیح شده با افزودنی لاکتیسیل میز (105 ×5/1 واحد تشکیل دهنده کلونی به ازای هرگرم علوفه تازه) و سیلاژ فاقد افزودنی(شاهد). طرح مربع لاتین تکرار شده جهت آنالیز داده های عملکرد دام برای هر آزمایش in vivo استفاده شد. نتایج این تحقیق نشان داد که مرحله بلوغ علوفه، ترکیب شیمیایی و جمیعیت میکروبی آن را بشدت تغییر داد که بر فرآیند تخمیر بسیار موثر بود. تخمیر در علوفه ذرت سیلویی مرحله خمیری وسیعتر از یک سوم خط شیری و سرمازده بوده و سیلاژهای حاصل اسید لاکتیک و اسید بوتیریک بیشتری داشتند. در مقابل، سیلاژ ذرت یک سوم خط شیری و سرمازده غلظت اسید استیک و پروپیونیک بیشتری داشتند. سیلاژهای تلقیح شده با افزودنی میکروبی خصوصا سیلاژهای تلقیح شده در دوز بالا نسبت به گروه شاهد و دوز کم، دارای مقادیر کمتری از ازت آمونیاکی، ماده خشک و نسبت اسید لاکتیک به اسید استیک بوده اما اسید لاکتیک و vfa بیشتری داشتند. با افزایش روزهای نگهداری میزان ازت آمونیاکی، vfa و پایداری هوازی سیلاژها افزایش یافت. لاکتوباسیلوس بوکنری در علوفه ذرت سیلویی با ماده خشک بیشتر و آنهم در مراحل انتهایی تخمیر توانست بر همولاکتیک ها غلبه کند. لذا، افزودنی میکروبی حاضر در کمتر از 120 روز اثر منفی بر پایداری هوازی داشت اما بعد از آن و در طی ادامه عمل تخمیر، میزان پایداری در سیلاژهای تلقیح شده نسبت به شاهد بیشتر بود. پایداری هوازی رابطه منفی با میزان مخمر و کپک موجود در علوفه تازه، ماده خشک سیلاژ و نسبت اسید لاکتیک به اسید استیک در سیلاژها داشت. سیلاژهای علوفه مرحله خمیری بدلیل قابلیت فشردگی بیشتر دارای بیشترین پایداری هوازی بودند. در سیلاژهایی که در معرض هوا فاسد شدند جمعیت قارچها افزایش شدید نشان داد. سیلاژهای حاصل از علوفه ذرت تلقیح شده با افزودنی میکروبی بدلیل غلظت دیواره سلولی و اسید استیک بالا، تخمیر گسترده و احتمالا تولید ترکیبات الکلی مثل اتانول، باعث کاهش ماده خشک مصرفی و تولید شیر دامها شدند اما اثری بر بازده تولید شیر نداشتند. گاوهایی که سیلاژ علوفه ذرت سرمازده مصرف می کردند بازدهی مصرف خوراک آنها برابر با دامهایی بود که سیلاژ ذرت غیر سرمازده مصرف می کردند. غلظت کل vfa در شکمبه دامهایی که از سیلاژ دارای افزودنی استفاده می کردند پایین تر از گروه کنترل بود اما تفاوتی در نسبت مولی آنها وجو نداشت. لذا، درصد چربی و پروتئین شیر تحت تاثیر واقع نشد اما تولید کل چربی و کل پروتئین شیر به دلیل افت تولید شیر کاهش نشان داد. استفاده از این افزودنی اگرچه تخمیر را در سیلاژ با ماده خشک بالا به سمت مطلوب پیش می برد و پایداری هوازی سیلاژها را افزایش می دهد، اما هنوز هم بر عیب دیگر افزودنی های میکروبی که کاهش در مصرف خوراک است نمی تواند غلبه کند.
رضا محمدعلی پور نفیسه نیلی
سندروم آسیت یک عارضه متابولیک است که در جوجه های گوشتی به دلیل سرعت رشد زیاد ایجاد می شود و سالانه در حدود یک بیلیون دلار به صنعت پرورش طیور دنیا خسارت وارد می کند. در مناطق مرتفع کاهش فشار نسبی اکسیژن هوا موجب هایپوکسمیا (کمبود اکسیژن در خون) و افزایش فشار خون ریوی (ph) شده که می تواند منجر به بروز سندروم آسیت گردد. هدف از این تحقیق بررسی تغییرات ماتریکس خارج سلولی بافت شش و کبد، دو اندام مهم درگیر شونده درسندروم آسیت، در جوجه های گوشتی پرورش یافته در منطقه مرتفع شهرکرد و مقایسه آن با جوجه های منطقه کم ارتفاع رشت بود. بر این اساس در سنین دو، سه، چهار، پنج و شش هفتگی نمونه های شش و کبد از 20 جوجه در هر هفته و هر منطقه تهیه شد و تغییرات هیستوپاتولوژیکی و نیز تغییرات مقدار کلاژن و mmpهای این دو بافت مورد مطالعه قرارگرفت. برای بررسی های هیستولوژیکی، نمونه های بافتی در فرمالین %10 فیکس شده و پس از قالب گیری در پارافین و برش گیری با دستگاه میکروتوم به روش h&e رنگ آمیزی شدند. مقدار کلاژن بافت با اندازه گیری مقدار هیدروکسی پرولین به روش اسپکتروفتومتری و با استفاده از دو معرف کلرامین-t و ارلیخ ارزیابی شد. تغییرات میزان mmpها با روش ژلاتین زایموگرافی مورد بررسی قرار گرفت. داده های مربوط به مقدار کلاژن توسط رویه ttest از نرم افزار آماری sas آنالیز شدند و 05/0> p از لحاظ آماری معنی دار در نظر گرفته شد. درجوجه های رشت شش ها ظاهری طبیعی داشتند و آثاری از پرخونی در آن ها مشاهده نشد در صورتیکه در جوجه های شهرکرد شش ها پرخون بوده و مقدار زیادی لخته خون در آن ها وجود داشت که نشان دهنده ابتلاء این جوجه ها به ph است. مطالعات هیستولوژیکی نشان داد که پارابرونش های شش های جوجه های شهرکرد کوچکتر از جوجه های رشت بوده و در آن ها خونریزی وجود داشت. در بافت کبد نیز در جوجه های شهرکرد هپاتوسیت ها تحلیل رفته بودند و سینوسوییدهای کبدی متسع شده بودند. در این تحقیق برای اولین بار مقدار کلاژن بافت کبد و شش در جوجه های گوشتی مورد بررسی قرار گرفت و نیز برای اولین بار میزان mmpهای این دو بافت در جوجه های پرورش یافته در مناطق مرتفع بررسی شد. در جوجه های رشت، میزان mmp-2 بافت کبد و شش با افزایش سن کاهش یافت ولی در جوجه های شهرکرد در تمام سنین به جز چهار هفتگی میزان mmp-2 بالا بود. در چهار هفتگی به دلیل اعمال محدودیت غذایی میزان این آنزیم کاهش قابل ملاحظه ای داشت که منجر به کاهش فعالیت کلاژنولیتیکی و افزایش میزان کلاژن بافت شد. مقدار کلاژن بافت شش جوجه های شهرکرد در تمام سنین به طور معنی داری بالاتر از جوجه های رشت بود که می تواند به دلیل افزایش سنتز کلاژن در شرایط هایپوکسیا باشد. ولی مقدار کلاژن بافت کبد بین دو منطقه تفاوت معنی داری نداشت. مقدار کلاژن بافت کبد و شش در جوجه های رشت در ابتدا و انتهای دوره پرورش تفاوت معنی-داری نداشت ولی در جوجه های شهرکرد مقدار کلاژن این دو بافت در پایان دوره به طور معنی داری کمتر از دو هفتگی بود. میزان بالای mmp-2 در کبد و شش جوجه های شهرکرد باعث ریمادلینگ این دو بافت شده که منجر به بروز تغییرات هیستوپاتولوژیکی می شود. در نهایت با وجود اینکه جوجه های شهرکرد ظاهری سالم داشتند، ولی وجود شرایط هایپوکسیا و ph ناشی از آن سبب ایجاد تغییرات قابل توجهی در سطح سلولی و ملکولی در کبد و شش این جوجه ها شد که این تغییرات می تواند زمینه ساز بروز سندروم آسیت باشد. محدودیت غذایی از طریق کاهش موقتی میزانmmp-2 و کاهش تخریب بافتی باعث کاهش سرعت روند ایجاد آسیت شده و در نتیجه مانع بروز آن تا پایان دوره پرورش می شود ولی اگر این جوجه ها برای مدت طولانی تری نگهداری می شدند احتمال بروز سندروم آسیت در آن ها وجود داشت.
فرزاد هاشم زاده سیگاری غلامرضا قربانی
هدف از این طرح بررسی اثر دو نوع افزودنی باکتریایی اکوسایل حاوی لاکتوباسیلوس پلانتاروم و لالسیل حاوی لاکتوباسیلوس پلانتاروم و پروپیونی باکتریوم اسیدی پروپیونیکی و سطوح صفر، 5 و 10 درصد ملاس بر ارزش غذایی و کیفیت تخمیر علوفه یونجه نپلاسیده و پلاسیده در مقیاس آزمایشگاهی می باشد. علوفه یونجه چین چهارم در مرحله قبل از غنچه دهی با 20 درصد ماده خشک برداشت و به دو قسمت تقسیم شد، قسمت اول به طور مستقیم و قسمت دوم بعد از 48 ساعت پلاسیده شدن توسط چاپر به اندازه های تیوریکی 5/2 سانتی متری خرد و سپس به سه قسمت مساوی تقسیم شد. به هر قسمت یکی از سطوح صفر، 5 و 10 درصد ملاس اضافه شد و هر یک از این قسمت ها نهایتاً به سه قسمت مساوی تقسیم شد، به بخش اول افزودنی باکتریایی لالسیل حاوی لاکتوباسیلوس پلانتاروم و پروپیونی باکتریوم و بخش دوم افزودنی اکوسایل حاوی لاکتوباسیلوس پلانتاروم mtd1 و بخش سوم به همان مقدار آب مقطر اضافه گردید. این آزمایش به شکل طرح آماری کاملا تصادفی در غالب فاکتوریل 3×3×2 در سه تکرار مورد ارزیابی قرار گرفت. پلاساندن با افزایش ماده خشک و محدود نمودن تخمیر، مقدار کربوهیدرات محلول باقی مانده را افزایش و تولید اسیدهای آلی و پروتیولیز را کاهش داد. نسبت لاکتات به استات و قابلیت هضم تحت تاثیر پلاساندن قرار نگرفت . در نهایت علی رقم افزایش در ph، کیفیت سیلاژ در تیمارهای پلاسیده بهتر بود. افزودن ملاس باعث کاهش در ph گردید و با ایجاد شرایط اسیدی، پروتیولیز را کاهش داد ولی مقدار اسید استیک تولیدی را بیشتر نمود. با افزودن سطوح بالای ملاس به دلیل افزایش در کربوهیدرات محلول قابلیت هضم بیشتر شد. افزودنی های باکتریایی با ایجاد تخمیر همگن، راندمان تولید اسید لاکتیک و کربوهیدرات محلول باقیمانده را بیشتر نمودند و با کاهش سریع ph ازتولید اسید استیک وپروتیولیز جلوگیری کردند. این افزودنی ها قابلیت هضم به روش کیسه های نایلونی را نیز بیشتر نمودند.اثر متقابل ملاس در افزودنی باکتریایی نشان داد که افزودنی های باکتریایی در سطوح بالای ملاس کربوهیدرات محلول باقی مانده و قابلیت هضم را افزایش و تولید اسید استیک را کاهش دادند. اثر متقابل پلاساندن در ملاس نشان داد که در علوفه نپلاسیده افزودن ملاس مقدار تولید اسید لاکتیک را کاهش داد ولی در علوفه پلاسیده این حالت مشاهده نشد و در علوفه نپلاسیده هر دو سطح ملاس مقدار ازت آمونیاکی را کاهش داد ولی در سطح ماده خشک بالا فقط افزودن 10 درصد ملاس توانست مقدار این ترکیب را کاهش دهد. افزودنی باکتریایی در علوفه پلاسیده پاسخ بهتری نسبت به حالت نپلاسیده ایجاد نمود و به طور موثری در علوفه پلاسیده، هر دو افزودنی ph را کاهش و پروتیولیز را کم نمودند. با توجه به نتایج به دست آمده افزودنی باکتریایی و ملاس در کنار هم، سیلاژی با کیفیت تخمیری بهتر تولید نمودند. به هر حال موثر ترین فرایند برای بهبود تخمیر در این آزمایش پلاساندن به تنهایی ویا در کنار دیگر افزودنی ها بود که مقدار پروتیولیز را به شدت کاهش و کربوهیدرات محلول باقیمانده را افزایش داد.
فاطمه رزاقی نفیسه نیلی
به دنبال افزایش سریع جمعیت جهان و نیاز روز افزون به منابع پروتئینی، متخصصین علوم ژنتیک و اصلاح نژاد طیور، به منظور پاسخگویی به نیاز جامعه بشری، از تکنیک¬های به گزینی نژادهای طیور به منظور دست¬یابی به نژادهای دارای رشد سریع همراه با ضریب تبدیل غذایی کمتر استفاده نموده¬اند. به علت عدم تطابق رشد سریع با توان اندام¬هایی همچون قلب و ریه، احتمال بروز اختلالات متابولیکی افزایش می¬یابد. با افزایش سرعت رشد، به دنبال بالا رفتن فعالیت¬های متابولیکی، نیاز به اکسیژن بالا می¬رود و منجر به کاهش اکسیژن بافت می¬گردد که عامل اصلی آغاز روند آسیت است. سندرم آسیت یا سندرم افزایش فشار خون ریوی، ناشی از نارسایی بطن راست قلب است که به دنبال افزایش فشار خون ریوی رخ می¬دهد. با وجود تحقیقات انجام شده، هنوز مکانیسم آسیت در سطح سلولی- مولکولی و چگونگی ایجاد نارسایی قلبی در جوجه های گوشتی مبتلا به آسیت، کاملاً روشن نیست. در تحقیق حاضر نمونه گیری¬ها از جوجه خروس¬های به ظاهر سالم نژاد گوشتی راس 308 که در شرایط صنعتی مشابه در دو منطقه شهرکرد با ارتفاع 2150 متر از سطح دریا و رشت که تقریباً هم سطح دریاست پرورش داده می¬شدند، انجام شد. هدف از این تحقیق بررسی تغییرات ماتریکس خارج سلولی بافت بطن راست قلب، که درسندرم آسیت به شدت تحت تأثیر قرار می¬گیرد، در جوجه¬های گوشتی پرورش یافته در این دو منطقه بود. بر این اساس در سنین دو، سه، چهار، پنج و شش هفتگی نمونه¬های قلب از 20 جوجه در هر منطقه و هر هفته تهیه شد و پس از بررسی¬های مورفولوژیک قلب، تغییرات هیستوپاتولوژیکی و نیز تغییرات مقدار کلاژن و mmp های این بافت مورد مطالعه قرار گرفت. برای بررسی¬های هیستوپاتولوژیکی، نمونه¬های بافتی در فرمالین %10 فیکس شده و پس از قالب گیری در پارافین و برش¬گیری با دستگاه میکروتوم به روش h&e رنگ آمیزی شدند. مقدار کلاژن بافت با اندازه گیری مقدار هیدروکسی پرولین به روش اسپکتروفتومتری و با استفاده از دو معرف کلرامین-t و ارلیخ ارزیابی شد. تغییرات میزان mmp ها با روش ژلاتین زایموگرافی مورد بررسی قرار گرفت. تجزیه و تحلیل نتایج با استفاده از نرم¬افزار sas و رویه glm انجام شد. نتایج به دست آمده نشان داد که در شرایط کاهش فشار نسبی اکسیژن در منطقه مرتفع شهرکرد، اگر چه جوجه¬ها مشابه جوجه¬های رشت به ظاهر سالم بوده و علائم آسیت را نداشتند ولی در سطح میکروسکوپی و مولکولی تفاوت¬های قابل ملاحظه¬ای وجود داشت. در جوجه¬های شهرکرد هایپوکسی بافتی ناشی از هایپوکسمی باعث افزایش میزان mmp-2 در بافت دیواره بطن راست شد که با تأثیر بر ساختار ecm موجب ریمادلینگ بافت قلب گردید. علاوه بر این کاهش میزان active mmp-2 در هفته محرومیت غذایی در شرایط مدیریتی شهرکرد باعث کاهش هضم کلاژن و بالا ماندن میزان آن در این هفته شد. بنابراین می¬توان گفت که محرومیت غذایی اعمال شده در 4 هفتگی در منطقه شهرکرد، از طریق کاهش میزان mmp-2 و کاهش تخریب بافتی باعث کاهش سرعت روند ایجاد آسیت شده و در نتیجه مانع بروز آن تا پایان دوره پرورش می¬شود.
سعید صیدالی دولت آباد غلامرضا قربانی
چکیده فارسی هدف از این طرح بررسی امکان سیلوکردن تفاله چغندر با رطوبت زیاد با استفاده از ختن(پیت نیشکر)، کاه گندم ملاس و افزودنی میکروبی اکوسایل بود.تفاله چغندرقند یک نم (به طور متوسط 90 درصد رطوبت) و دو نم (به طور متوسط 85 درصد رطوبت) ازکارخانه قند اصفهان (خوراسگان) آورده شد و سپس به هر نوع تفاله با توجه به نوع تیمار افزودنی های لازم اضافه گردید.تیمار ها به مدت 90 روز در محیط آزمایشگاه نگهداری شدند. تعداد تیمارها بیست دو عدد بودندکه درقالب طرح آماری کاملا" تصادفی مورد ارزیابی قرارگرفتند. نتایج بدست آمده نشان داد تفاله دو نم، ph خاکستر، الیاف غیر محلول در شوینده اسیدی ، نیتروژن آمونیاکی برحسب درصد ماده خشک، اسیدلاکتیک، استیک پروپیونیک، بوتیریک و پساب را کاهش و ماده خشک، قابلیت هضم ظاهری و واقعی را افزایش داد. سطوح ملاس الیاف غیر محلول در شوینده خنثی واسیدی، اسید لاکتیک، استیک، پروپیونیک، بوتیریک را کاهش و ماده خشک، خاکستر قابلیت هضم ظاهری و واقعی را افزایش داد. سطوح 5 و10 درصد ختن، پروتئین خام، نیتروژن آمونیاکی برحسب درصد ماده خشک، قابلیت هضم ظاهری و واقعی، کربوهیدرات های محلول اسیدلاکتیک، استیک، پروپیونیک، بوتیریک و پساب را کاهش و ph، ماده خشک و الیاف غیر محلول در شوینده خنثی واسیدی را افزایش داد. اثر متقابل نم و ملاس بر ph، ماده خشک، الیاف غیر محلول در شوینده خنثی و اسیدی، اسیدلاکتیک و بوتیریک معنی دارشد. اثر متقابل نم و ختن برph، ماده خشک، پروتئین خام، نیتروژن آمونیاکی برحسب درصد ماده خشک، اسیدلاکتیک، استیک پروپیونیک، بوتیریک و پساب معنی دارشد. اثر متقابل ملاس و ختن بر ph، ماده خشک، پروتئین خام، نیتروژن آمونیاکی برحسب درصد ماده خشک، الیاف غیر محلول در شوینده خنثی، اسیدلاکتیک، استیک، پروپیونیک، بوتیریک و پساب معنی دارشد. اثر متقابل نم و ملاس و ختن بر ph، ماده خشک، پروتئین خام، الیاف غیر محلول در شوینده خنثی، ازت آمونیاکی، اسیدلاکتیک، استیک، پروپیونیک، بوتیریک و کربوهیدرات های محلول در آب معنی دار شد. افزودن کاه گندم باعث افزایش ماده خشک و کاهش خروج پساب گردید و اضافه کردن افزودنی تولیدکننده اسیدلاکتیک باعث کاهش ph، نیتروژن آمونیاکی و در برخی تیمارها اسیداستیک و بیشتر باقی ماندن قندها و تولید اسیدلاکتیک بیشتر در بعضی تیمارها گردید. بنابراین با توجه به نتایج این آزمایش، افزودن ملاس و ختن باعث بهبود کیفیت سیلاژ تفاله چغندرقند به ویژه تفاله دو نم گردید و اضافه کردن افزودنی تولیدکننده اسیدلاکتیک در تیمارهای دارای ماده خشک کمتر توصیه می شود.