نام پژوهشگر: محمدصادق واحدیفرد
مهدی شریفی محمدصادق واحدی فرد
اخلاق چنان که می نماید دانشی است که به بایدها و نبایدهای رفتار فردی انسان می پردازد؛ و سیاست علمی است که درباره ی یک گروه یا همه ی افراد یک جامعه بحث می کند. شاید به همین خاطر است که برخی معتقد شده اند که اخلاق و سیاست ارتباطی بایکدیگر ندارد، یا نباید داشته باشند. اندیشمندان یونان باستان از جمله ارسطو متونی را در این باره از خود به یادگار گذاشته اند. اکنون سوال اصلی تحقیق، این است که «ارسطو مناسبات اخلاق و سیاست را چگونه و با چه استدلالی برقرار کرده است؟» و نیز این که «آیا ارسطو در این پیوند یکی را بر دیگری ترجیح داده است یا خیر؟». این تحقیق برای این که رابطه اخلاق و سیاست را از منظر ارسطو تبیین نماید، پس از ارائه ی تصویری از دو مقوله ی اخلاق و سیاست، با روش تحلیل کیفی متن، نخست به نگاه سیاسی ارسطو به اخلاق پرداخته و سپس با استناد به دیدگاه های او در کتاب سیاست، به دنبال اثبات نگاه اخلاقی ارسطو به سیاست می باشد. آنچه این تحقیق بدان دست یافته است این است که: در فلسفه ی ارسطو، اخلاق به دو معنا به کار می رود، یک معنای عام و یک معنای خاص. از آنجا که در معنای عام، حکمت عملی ارسطو شامل اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن می شود، می توان گفت وی سیاست را تابع اخلاق می داند. اما در معنای خاص چون مراد وی همان اخلاق در ابعاد فردی است، یعنی دانشی که از بایدها و نبایدها و خیر فردی بحث می کند. به این معنا می توان قضاوت آنانی که اخلاق را تابع سیاست می دانند صحیح به شمار آورد. چون در اولی خیر فرد و در دومی خیر افراد حاصل می شود. چنین است که با تفکیک دو معنای عام و خاص از اخلاق، هر دو نتیجه گیری صحیح به نظر می آید و از این منظر است که می توان گفت: در اندیشه ی ارسطو، اخلاق و سیاست، هر دو، ترجمان یکدیگرند.
حسن نامور علیرضا اژدر
یکی از مهمتری مباحث فلسفه اخلاق ، رابطه ی دین واخلاق می باشد . مساله ای که در این مبحث بیشتر مورد توجه می باشد میزان وابستگی واتکاء اخلاق به دین است .آنچه در این تحقیق پی گرفته شده ، پاسخ به سه پرسش ذیل از دیدگاه غزالی وخواجه نصیر الدین طوسی است . 1- دین تا چه حد در تعیین اصول کلی اخلاقی دخالت ونقش دارد؟ 2- دین تا چه حد در تعریف وتوصیف معنایی این اصول نقش دارد؟ 3- دین تا چه حد در تعیین مصداق عینی وجزئی این اصول دخالت دارد؟ برای تحقق این مهم ابتدا به تعریف چیستی دین واخلاق پرداخته شده ، سپس ضمن تمهید مقدمه ای درباره پیشینه تاریخی بحث در میان فلاسفه غربی ومتفکرین مسلمان ، پاسخ هر یک از اندیشمندان یاد شده مورد بررسی قرار گرفته ودر پایان به مقایسه وجود اختلاف و شباهت آرای آن دو پرداخته شده است.که طبق تحقیق صورت گرفته از آنجا که غزالی اشعری مسلک است به تبعیت از اشاعره اساس را در اخلاق بر دین(وحی) بنا نهاده ومعتقد است عمدتاَ تا بدون وجود دین ونظر خداوند متعال مبنی بر حسن بودن یا قبیح بودن امری ، هیچ امری ذاتا خوب و بد نمی باشد لذا اخلاق کاملاً وابسته به دین است واخلاق جدا از دین مفهومی ندارد. اما خواجه نصیرالدین طوسی معتقد است که اصول اخلاقی اصول ثابتی هستند که همه انسانها بر اساس عقل می توانند آنها را درک وکشف کنند ودین وظیفه تایید این اصول را بر عهده دارد ولی از آن جا که در برخی از جزئیات عقل انسان نمی تواند وارد شود لذا لازم است که دین وشرع وظیفه بیان جزئیات را بر عهده گرفته وبا تبیین شیوه عمل افراد در جزئیات آنها را به سوی تهذیب نفس وکمال انسانی رهنمون سازد.