نام پژوهشگر: محمود دژکام
طاهره اورنگ پرویز آزادفلاح
مقدمه: در این پژوهش به منظور فهم بیشتر ویژگی های شخصیتی متفاوت افراد خلاق، کمّیت و کیفیت مکانیزم های دفاعی استفاده شده توسط این افراد و سبک دفاعی خاص آنها مورد بررسی قرار گرفته است. روش: در ابتدا با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس، 258 نفر از دانشجویان دختر کارشناسی ارشد و دکتری دانشگاه تربیت مدرس پرسشنام? تفکر خلاق عابدی را تکمیل نمودند. سپس از میان این شرکت کنندگان دو گروه 30 نفری از آزمودنی هایی که دارای بیشترین و کمترین نمرات در آزمون مذکور بودند، به عنوان افراد دو گروه مقایس? پژوهش انتخاب شدند. به منظور سنجش سبک و مکانیزم های دفاعی از پرسشنام? سبک های دفاعی (dsq-40) و 3 کارت آزمون فرافکن اندریافت موضوع (tat) استفاده شد. نمره گذاری داستانهای به دست آمده از آزمون tat بر اساس راهنمای مکانیزم های دفاعی کریمر (dmm) انجام گرفت. در نهایت داده ها به وسیل? آزمون t برای گروه های مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج بررسی های آماری نشان داد که افراد خلاق و افرادی که از خلاقیت کمتری برخوردار هستند، در نرخ کلّی استفاده از مکانیزم های دفاعی با هم تفاوتی ندارند. به علاوه نتایج نشان می دهند که افراد خلاق در مقایسه با افراد کمترخلاق، دارای سبک دفاعی رشدیافته هستند و افراد کمترخلاق بیشتر از الگوی رشدنایافته مکانیزم های دفاعی استفاده می کنند. به طور کلّی مشخص? اصلی الگوی دفاعی گروه خلاق نسبت به گروه کمترخلاق، استفاد? زیاد آنها از مکانیزم های دفاعی رشدیافته والاگرایی، طنز و پیشاپیش نگری و مکانیزم های رشدنایافته دلیل تراشی، تجزیه و انکار است؛ در حالی که مشخص? اصلی الگوی دفاعی گروه کمترخلاق، استفاد? زیاد آنها از مکانیزم های دفاعی رشدنایافته فرافکنی، به عمل درآوری، لایه سازی، رفتار پرخاشگرانه-منفعلانه، خیالپردازی، جابجایی و جسمانی سازی است. دو گروه در استفاده از مکانیزم دفاعی همانندسازی تفاوت معناداری با هم نداشتند. نتیجه گیری: نتایج مطالع? حاضر بار دیگر بر اهمیت تفاوت قائل شدن بین دو حوز? عمد? خلاقیت تأکید می نماید. به علاوه همسو با یافته های تحقیقات پیشین نتایج نشان می دهد که افراد خلاق به دلیل استفاده از نوعی سبک دفاعی خلاق از افراد کمترخلاق متمایز می شوند.
آذر متین مجید یوسفی لویه
هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثر بخشی آموزش گروهی مهارتهای زندگی با و بدون برنامه مداخلهای آموزش عقلانی - هیجانی – رفتاری، بر سلامت روان و فرزند پروری مادران کودکان ناشنوا و آهسته گام بوده است. تعداد 60 نفر از مادران کودکان ناشنوا و آهسته گام به طور تصادفی در دو گروه آزمایشی گمارده شدند و 30 نفر از میان مادرانی که به دلیل محدودیت هایشان توانایی مشارکت در هیچ یک از جلسات را نداشتند در گروه کنترل گمارده شدند . مقیاس اندازه گیری سلامت روان مونش و پرسشنامه شیوه های فرزندپروری رابینسون مورد استفاده قرار گرفتند. گروه آزمایشی نخست، به مدت 10 جلسه تحت برنامه مداخله گروهی مبتنی بر آموزش عقلانی - هیجانی - رفتاری قرار گرفت. گروه آزمایشی دوم ابتدا به مدت 10 جلسه تحت برنامه مداخله گروهی مبتنی بر آموزش عقلانی - هیجانی – رفتاری و پس ازآن به مدت 10 جلسه تحت برنامه آموزش مهارت های زندگی قرار داده شد. تحلیل داده ها توسط تحلیل واریانس دو عاملی با اندازه گیری های مکرر روی یک عامل و در ادامه تحلیل واریانس یک راهه و آزمون تعقیبی شفه انجام شد. نتایج نشان داد که، آموزش عقلانی - هیجانی - رفتاری باعث افزایش سلامت روان والدین کودکان ناشنوا و آهسته گام می شود. در صورتی که آموزش عقلانی هیجانی رفتاری در بهبود شیوه فرزندپروری والدین کودکان ناشنوا و آهسته گام تاثیری ندارد و در آخر اثرات برنامه مداخله ای عقلانی - هیجانی - رفتاری همراه با آموزش مهارت های زندگی نسبت به برنامه مداخله ای عقلانی - هیجانی - رفتاری بدون آموزش مهارت های زندگی درافزایش سلامت روان والدین کودکان ناشنوا و آهسته گام یکسان است. اما اثرات برنامه مداخله ای عقلانی - هیجانی - رفتاری همراه با آموزش مهارت های زندگی نسبت به برنامه مداخله ای عقلانی - هیجانی - رفتاری بدون آموزش مهارت های زندگی در بهبود شیوه فرزندپروری والدین کودکان ناشنوا و آهسته گام بیشتر است.
شیما حیدری محمود دژکام
هدف: اضطراب و افسردگی از جمله اختلالات شایع روانی به خصوص در سنین جوانی و در میان دانشجویان هستند. شواهدی در دست است که این دو اختلال به صورت همبود رخ میدهند وشیوع آن در ده? اخیر رو به افزایش است. درمانگریهای شناختی در بهبود وکاهش این اختلالات در جامع? ایرانی بکار گرفته شده اند ولی درمان های روان پویشی کوتاه مدت به ویژه با رویکرد همدلانه در این مورد گزارش نشده است. این در حالی است که پژوهش های اخیر تأثیر رویکردهای روان پویشی و مبتنی بر سبک دلبستگی را در کاهش اضطراب و افسردگی موثر میدانند. هدف این مطالعه بررسی تأثیر روان درمانگری پویشی کوتاه مدت با رویکرد همدلانه در کاهش اضطراب و افسردگی دانشجویان با در نظر گرفتن سبک دلبستگی آنها بود. روش: در این مطالعه، طرح شبه آزمایشی، با اندازه گیری های مکرر بکار گرفته شد. بدین منظور 20 نفر از دانشجویان دانشگاه صنعتی بابل که به دلیل اضطراب و افسردگی به مرکز مشاوره مراجعه کرده بودند، از طریق مصاحبه و پرسشنام? اضطراب، افسردگی و تنیدگی dass-21 و مقیاس سبک دلبستگی هازن و شیور و مصاحب? cri ، انتخاب شدند. گروه نمونه از دو گروه 10 نفره تشکیل شده بود. آزمودنیهای گروه اول دارای سبک دلبستگی اضطرابی/دوسوگرا و آزمودنی های گروه دوم دارای سبک دلبستگی اجتنابی، بر اساس نمرات asq و مصاحب? cri بودند. گروه نمونه از 9 مرد و 11 زن، با دامنه سنی 24-19 سال تشکیل یافته بود. هم? آزمودنیها مقیاس های پژوهش را در مرحل? خط پایه، پس از درمان و پیگیری سه ماهه تکمیل کرده و روان درمانگری پویشی کوتاه مدت با رویکرد همدلانه را به مدت 12 جلس? درمانی به صورت هفتگی و انفرادی دریافت کردند. یافتهها: به منظور بررسی یافتهها از آزمون آماری تحلیل کواریانس چند متغیری با اندازهگیریهای مکرر استفاده شد. نتایج کاهش معناداری را در نمرات اضطراب و افسردگی پس از درمان، برای هر دو سبک دلبستگی نشان داد. و این کاهش در دور? پی گیری سه ماهه پایدار بود. انداز? اثر این کاهش برای نمرات اضطراب،2.01 و برای نمرات افسردگی، 2.77 یافت شد که با معیار کوهن، انداز? اثر بسیار بزرگ و قابل قبولی است. نیز آزمودنیها افزایش معناداری را در نمرات سبک دلبستگی ایمن و کاهش معناداری در سبک اجتنابی نشان دادند. نتیجهگیری: روان درمانگری پویشی کوتاه مدت با رویکرد همدلانه، یک مداخل? موثر در کاهش اضطراب و افسردگی در میان دانشجویان ایرانی است. در ضمن این رویکرد درمانگری به یک اندازه در کاهش اضطراب و افسردگی دانشجویانی با سبک دلبستگی اضطرابی/دوسوگرا و اجتنابی، موثر است.
آزاد همتی محمود دژکام
این پژوهش با هدف کلی مطالعه انطباق ساختار پنج عاملی شخصیت مرضی (psy-5) پرسشنامه mmpi-2-rf با محور دوم dsm-5 در قالب یک پژوهش پیمایشی پرسشنامه ای انجام گرفته است. پژوهش از جمله مطالعات روش شناسی و آزمون سازی به حساب می آید. در این تحقیق ابتدا حمایت تجربی داده های ایرانی برای ساختار پنج عاملی شخصیت مرضی (psy-5) و ساختار عاملی صفات و حیطه های کلی شخصیت dsm-5 مطالعه شدند. سپس همخوانی بین مقیاس های شخصیت مرضی (psy-5) با حیطه های پنج گانه محور دوم dsm-5 در یک فضای مکنون چندمتغیری با بررسی ساختار عاملی مشترک مقیاس های psy-5 و صفات pid-5مطالعه شده است. علاوه بر همخوانی بین مقیاس های psy-5 و حیطه ها و صفات dsm-5، این مسئله نیز بررسی شد که هر مقیاس psy-5 چه میزان از واریانس هر یک از صفات dsm-5 را در بر می گیرد. در ادامه با توجه به ارتباطات مفهومی بین مقیاس های psy-5 و حیطه هایdsm-5، روایی همگرا این مقیاس ها مطالعه شد؛ همچنین بر مبنای همبستگی پایین با حیطه های غیرمرتبط، روایی واگرای مقیاس های psy-5 ارزیابی شده است. به منظور گردآوری اطلاعات پرسشنامه های mmpi-2-rf و pid-5 در اختیار نمونه ای به حجم 793 نفر (متشکل از نمونه دانشجویی، غیردانشجویی و کلینیکی) از جامعه بالای 16 سال شهر تهران قرار گرفت که نهایتاً 452 پروتکل از موارد پاسخ داده شده جهت انجام تحلیل های آماری معتبر تشخیص داده شدند. به تناسب سوالات پژوهش از روش های بسته بندی سوالات، تحلیل عاملی اکتشافی، تحلیل مولفه های اصلی با چرخش واریماکس، تحلیل عاملی مشترک، برآورد بیشینه درست نمایی با چرخش پروماکس، تحلیل موازی هورن، تحلیل عاملی تاییدی، شاخص نیکویی برازش(gfi)، نسبت (x2 / d.f.)، شاخص نیکویی برازش اصلاح شده(agfi)، شاخص برازش تطبیقی(cfi)، ریشه دوم میانگین مجذورات خطای تقریب (rmsea) و نرم افزارهای spss و amos استفاده شده است. یافته ها حاکی از برازش مطلوب مدل تحلیل عاملی تاییدی هر دو مقیاس psy-5 و pid-5 با داده ها بوده است. نتایج تحلیل عاملی اکتشافی مشترک نیز با مبانی نظری مورد انتظار انطباق نسبتاً مطلوبی داشته و نشان داده است که هر کدام از مقیاس های psy-5 بر روی حیطه هایی مورد انتظار dsm-5 دارای بار عاملی معنادار بوده اند.
حمید کاظمی محمود دژکام
چکیده ندارد.
حمید کاظمی کاظم رسول زاده طباطبایی
مقدمه و هدف: هدف از تحقیق حاضر مقایسه میزان اثر بخشی روان درمانگری شناختی تحلیلی (cat)، روان درمانگری شناختی (ct) و دارو درمانی در میزان کاهش بی ثباتی هیجانی، رفتار تکانشگری و بی ثباتی اجتماعی در افراد مبتلا به اختلال دو قطبی ii است. روش تحقیق کار: طرح تحقیق در این مطالعه، یک طرح تجربی حقیقی است ( گمارش تصادفی آزمودنی ها به دو گروه وجود دارد). در این مطالعه، سه گروه 16 نفری از افراد مراجعه کننده به مراکز درمانی انتخاب شده و به طور تصادفی به سه گروه آزمایشی روان درمانگری شناختی تحلیلی همراه با دارو درمانی، روان درمانگری شناختی همراه با دارو درمانی و دارو درمانی بدون مداخله روانشناختی گمارده شمرده اند. قبل و پس از طی دوره درمان پرسشنامه فایل روان درمانگری توسط آزمودنی های تکمیل شد. این پرسشنامه آزمودنی ها را از لحاظ سه الگوی دام ها، دوراهی ها و موانع بررسی می کند. داده ها به کمک روش تحلیل کوواریانس و آزمون تعقیبی شفه تحلیل گردیده اند. نتایج : در متغیر دام ها، در گروه روان درمانگری شناختی تحلیلی همراه با دارودرمانی نسبت به گروه شناخت درمانی همراه با دارودرمانی و گروه دارو درمانی به تنهایی کاهش معناداری در نمرات وجود دارد ولی تفاوت معناداری بین گروه شناخت درمانی همراه با دارو درمانی و دارو درمانی به تنهایی معنادار نمی باشد. بررسی متغیر های دو راهی ها و موانع نیز نشان می دهد که گروه روان درمانگری شناختی تحلیلی همراه با دارودرمانی نسبت به گروه شناخت درمانی همراه با دارودرمانی و دارو درمانی به تنهایی تفاوت معناداری وجود دارد و میانگین نمرات گروه شناختی تحلیلی کمتر از دو گروه دیگر می باشد. تفاوت گروه شناخت درمانی و دارو درمانی در این متغیرها معنادار نمی باشد. بحث:نتایج نشان دهنده اثربخشی روان درمانگری شناختی تحلیلی درکاهش الگوی ناسازگارانه دام ها، دوراهی ها و موانع در بیماران گروه شناختی تحلیلی می باشد که به دنبال آن انتظار می رود که کاهش معنی داری در سطح بی ثباتی هیجانی، رفتار تکانشگری و بی ثباتی اجتماعی در این گروه مشاهده شود. ولی این کاهش معنادار درگروه بیمارانی که روان درمانگری شناختی همراه با دارو درمانی دریافت کرده اند و همچنین درگروه بیماران که تنها دارودرمانی دریافت نموده اند، مشاهده نمی شود. به عبارت دیگر، این دوره های درمانی اثر بخشی معناداری در کاهش استفاده بیماران از الگوی دام ها دوراهی ها و موانع نداشته است.
مینو نوبخت محمود دژکام
مطالعه حاضر با هدف تعیین میزان شیوع اختلالات خوردن در دانش آموزان دختر سال دوم دبیرستان های شهر تهران در مورد یک نمونه 3100 نفری انجام شد. روش پژوهش زمینه یابی دو مرحله ای شامل غربال کردن یک نمونه بزرگ از نوجوانان 15-18 ساله و سپس تشخیص اختلالات خوردن با استفاده از پرسشنامه تشخیصی اختلال خوردن بود. بر اساس نتایج بدست آمده از مطالعه حاضر، میزان شیوع اختلالات خوردن در دانش آموزن مورد مطالعه شامل 0/9 درصد بی اشتهایی روانی، 3/23 پراشتهایی روانی و 6/63 سندرم خفیف اختلال خوردن بود. میزان شیوع پراشتهایی روانی بیشتر از بی اشتهایی روانی و میزان شیوع سندرم خفیف اختلال خوردن بیشتر از سندرم کامل بود. بین بی اشتهایی روانی، پراشتهایی روانی، خفیف اختلال خوردن و میزان رضایت از بدن ارتباط معنادار وجود داشت . همچنین بین پراشتهایی روانی و تحصیلات مادر، سندرم خفیف اختلال خوردن و شغل پدر، و سندرم خفیف اختلال خوردن و وضعیت شغلی مادر ارتباط معنادار وجود داشت . با این حال، بین میزان تحصیلات والدین، وضعیت شغلی والدین و سایر اختلالات خوردن ارتباط معنادار وجود نداشت . بین ترتیب تولد و اختلالات خوردن نیز ارتباط معنادار مشاهده نشد.