نام پژوهشگر: محمد عموزاده مهدیرجی
حدایق رضایی محمد عموزاده مهدیرجی
چکیده دو مقوله وجهیت و زمان دستوری از دیرباز در حوزه های مختلف علم از جمله منطق، فلسفه و زبان شناسی مورد توجه و مطالعه قرار گرفته اند. وجهیت به عنوان مقوله ای معنایی در بردارنده تعهد و ارزیابی گوینده در مورد محتوای گزاره و زمان دستوری یا ابزار دستوری یافتن محل رویداد بر روی محور زمان، هر دو دارای پیچیدگی های خاص خود و البته در ارتباط تنگاتنگی با مقوله های معنایی و دستوری دیگر مانند نمود می باشند. رابطه این دو مقوله که در زبان های مختلف و با رویکردهای متفاوت مورد مطالعه قرار گرفته، در زبان فارسی کمتر مورد توجه بوده است. مطالعه پیش روی با مرکز توجه قرار دادن رابطه این دو مقوله، ماهیت و چگونگی آن را در زبان فارسی معاصر هدف بررسی خود قرار داده و در این راستا دو سوال اساسی طرح نموده است. اول این که در زبان فارسی چه رابطه ای بین وجهیت و زمان دستوری وجود دارد؟ و دوم این که زمانهای دستوری زبان فارسی به چه صورت و تحت تاثیر چه عوامل زبانی یا غیر زبانی در بیان معانی وجهی ایفای نقش می نمایند؟ با توجه به ماهیت دو مقوله مورد نظر، چارچوبی کاربردشناختی، شناختی برای مطالعه مد نظر قرار گرفت و سپس شواهد و داده های زبانی که عمدتاً از سه فیلمنامه مشهور فارسی در کنار شم زبانی و شنیده ها از بافت ارتباطی روزمره گردآوری شده بودند توصیف و سپس تحلیل گردیدند. نتایج مطالعه نشان می دهد که زمان دستوری به طور فعالی در نمود دادن طیف گسترده ای از معانی وجهی در زبان فارسی ایفای نقش می کند. ساختار های شرطی واقعی و غیر واقعی، ساختار التزامی، فرایند تصور اشاره ای شامل سه حوزه گذشته ادب محور، گذشته آینده محور و حال تاریخی، جملات فرازمانی و ساختار پرسشی از حیطه هایی هستند که در آنها یک زمان دستوری گذشته و یا غیر گذشته نقشی کلیدی در انتقال معنایی وجهی دارد. عوامل زبانی و غیر زبانی مختلفی در برقراری چنین رابطه ای بین وجهیت و زمان دستوری دخالت مستقیم دارند که بافت موقعیتی و نشانگر های وجهی از اصلی ترین آنها می باشند. وابستگی رابطه مورد نظر به این دو عنصر تا حدی است که به نظر می رسد بتوان ساختار زیربنایی مشابهی برای همه کارکردهای وجهی زمان دستوری متصور شد. ساختاری که در آن بافت موقعیتی، نشانگر وجهی و زمان دستوری در یک تعامل سه جانبه، معنایی وجهی را بر محتوای گزاره ای گفته اعمال می نمایند. در این میان نقش فرایند های شناختی از جمله نگاشت استعاری و یا همان الگوبرداری بین مفهومی و همچنین فضاهای ذهنی را نباید از نظر دور داشت. شواهد نشان می دهد که در بسیاری از نقش آفرینی های وجهی زمان دستوری نوعی از نگاشت استعاری دخیل است و از طرفی نشانگر های وجهی در این کارکردها نقش فضاساز ذهنی را دارند که گوینده به کمک آنها زمینه لازم را برای تخصیص معنایی غیر زمانی و البته وجهی برای زمان دستوری ایجاد می نماید.
خیری شریف زاده بتول علی نژاد
چکیده هدف از این تحقیق بررسی نظام واجی گویش لری بهبهانی و تأثیرات زبان فارسی بر آن در چارچوب نظریه ی خودواحد می باشد که مشتمل بر شش فصل است. نگارنده در راستای تحقق این هدف بر آن است تا فرایندهای واجی را در گویش لری بهبهانی مشخص نماید. این پژوهش داده مبنا که حاصل شم زبانی نگارنده وآوانویسی 15 ساعت مکالمه یضبط شده است، از طریق مصاحبه یآزاد با دو گروه سنی مذکر تعداد 30 نفرجوان تحصیلکرده (25-30) وتعداد 15 نفراز افراد مسن و بی سواد (50-70) گردآوری شده است. تحلیل تحقیق حاضر بر بحث پیرامون وجود یا عدم وجود تفاوت میان نظام همخوانی و واکه ای وساخت هجا در گویش لری بهبهانی و فارسی معیار، کارایی نظریه یخود واحد در توصیف فرایندهای واجی در گویش لری بهبهانی و تأثیرات زبان فارسی معیار بر این گویش استوار است؛تا با بررسی دقیق وعمیق هر یک از موارد فوق میزان روایی نظریه ی خودواحد در رابطه با فرایندهای واجی ارزیابی و مشخص گردد. در این حین تفاوتهای موجود میان نظام همخوانی و واکه ای وساخت هجا در گویش لری بهبهانی و فارسی معیار تعیین می گردد و با ارائه ی شواهد زبانی و استدلالهای لازم کارایی نظریه ی خودواحد در تحلیل فرایندهای واجی (همگونی، کاهش، ناهمگونی و تقویت) در این گویش در مقایسه با فارسی معیار اثبات خواهد شد. درباره ی تغییرات واجی صورت گرفته در میان دو نسل قدیم و جدید نگارنده به این استنتاج خواهد رسید که زبان فارسی معیار بر گویش نسل جدید تأثیرات فراوانی داشته است، چراکه فرایندهای واجی (همگونی، کاهش و تقویت) که در گویش نسل جدید رخ داده و کلمات به کار برده شده توسط گویشوران این نسل را به کلمات فارسی شبیه کرده، این تأثیر را مشخص می کند. در نهایت با توجه به تجزیه و تحلیل داده ها، کارایی نظریه ی خودواحد در رابطه با توصیف فرایند های واجی همگونی، کاهش وتقویت در گویش لری بهبهانی در مقایسه با فارسی معیار آشکار خواهد گردید.
جواد شیروانی محمد عموزاده مهدیرجی
در این تحقیق سعی بر آن بوده است الگوی زبانشناسی اجتماعی برنستاین (a,b 1962) و (1970) به صورت تجربی مورد بررسی قرارگیرد. برنستاین با درنظرگرفتن طبقه اجتماعی مردم، بیان می کند که کنش زبانی آنها نمونه ای از «گونه محدود» یا «گونه فخیم» است که به ترتیب متعلق به طبقات اجتماعی کارگر و متوسط می باشند. علاوه براین، برنستاین بیان میکند که فرایند اجتماعی شدن که در طی آن کودک در خانواده می آموزد کدام نقش اجتماعی را برگزیند و چگونه به آن پاسخ دهد، بر رفتار زبانی وی تأثیرمی گذارد. برای سنجیدن این الگو، از دانش آموزان 13 ساله شامل 40 پسر و 40 دختر طبقات اجتماعی کارگر و متوسط خواسته شد تا متونی درباره «خانواده و مدرسه شان» و «زندگی آنها در ده سال آینده» بنویسند و همچنین تعدادی جمله ناقص را تکمیل کنند. سپس، داده های گردآوری شده از متون نوشتاری آنها به هر دو روش کیفی و کمی تحلیل شد. نتایج به دست آمده نظریه برنستاین مبنی براینکه افراد طبقه کارگر و طبقه متوسط به ترتیب از گونه های محدود و فخیم استفاده می کنند را تأییدکرد. تحلیل بیشتر نشان داد که دختران هر طبقه اجتماعی در قیاس با پسران هم طبقه خود از کنش زبانی پیچیده تری استفاده میکنند. همچنین، تحلیل کمی که به عنوان مویدی بر نتایج تحلیل کیفی استفاده شد نشان دهنده همبستگی مثبت بین طبقه اجتماعی افراد و پیچیدگی کنش زبانی شان بود. کلید واژه ها: کنش نوشتاری، اجتماعی شدن، گونه محدود، گونه فخیم
علیرضا خان جان محمد عموزاده مهدیرجی
پژوهش حاضر ضمن بازخوانی انتقادیِ «الگوی ارزیابی کیفیت ترجمه» (هاوْس 1997، 2009) سعی بر آن داشته است تا با بهره گیری از دستاوردهای رویکرد تحلیل انتقادی گفتمان و بطور مشخص، آراء نظری و روش شناختیِ وَن دایک (1995، a1998، b1998، c1998، 2008)، فِرکلاف (1992، b1995) و وَن لیووِن (2008)، الگوی یادشده را بگونه ای تعدیل نماید که بتوان آن را برای تحلیل ایدئولوژی در ترجمه به کار بست. در الگوی پیشنهادی «تحلیل انتقادی ترجمه» که از بسط و تعمیم الگوی هاوْس به دست آمده است، بر ضرورت توجه توأمان به روابط «تعادلی» و «بینامتنی»، توجه توأمان به «محصول» و «فرآیند» ترجمه، تقلیل واحد تحلیل ترجمه از «متن» به «رویداد ارتباطی»، افزودن صافی «ایدئولوژیکی» به صافی های زبانی و فرهنگی، ملاحظ? عامل «زمان» در ترجمه و افزودن لای? تحلیلی «بافت تاریخی» به بافت موقعیتی و بافت فرهنگی، و بطور کلی توجه توأمان به عوامل درونزا و برونزا در نقد و تحلیل ترجمه تأکید می گردد. الگوی یادشده را عملاً در مطالع? نقش ایدئولوژی در ترجم? متون خبری به کار گرفته ایم. در مطالع? مذکور در پی پاسخ به این پرسش اساسی بوده ایم که آنچه امروزه در رسانه های همگانی ایرانی تحت عنوان ترجم? اخبار بین الملل در اختیار مخاطب فارسی زبان قرار می گیرد تا چه حد تحت تأثیر عوامل ایدئولوژیکی است؟ نمونه ای به حجم 381 رویداد خبری که در فاصل? زمانی سالهای 1386 تا 1390 از انگلیسی به فارسی ترجمه شده و توسط خبرگزاری های ایرانی منتشر شده اند، به شیو? خودگزینی انتخاب و پس از تحلیل کیفیِ نمونه هایی از داده ها، با استفاده از فرمهای تحلیل محتوای محقق-ساخته، اطلاعات متغیرهای مورد نظر از آنها استخراج و زمین? پاسخگویی به سوالات و آزمون فرضیه های تحقیق مهیا گردید. سه فرضیه از چهار فرضی? اصلی از طریق آزمون محاسب? «ضریب همبستگی پیرسون» و فرضی? دیگر با استفاده از آزمون «مقایس? میانگین های چند جامعه»، آزمون «وِلچ» و آزمون تعقیبی «تام هَنس» مورد بررسی قرار گرفت. یافته های تحقیق مبین آن است که واکنش مترجم یا تولیدکنندگان متون خبری مقصد (فارسی) در قبال رویدادهای خبری مبدأ (انگلیسی) غالباً رفتاری ایدئولوژیکی بوده است بگونه ای که در اکثر موارد، رویداد مقصد را می توان صرفاً «دگرگفتی» از رویداد مبدأ به شمار آورد و نه ترجم? آن. در میان سه راهبرد کلان دخالت در محتوای ایدئولوژیکی متون مبدأ، راهبرد «حذف» بطور میانگین بیش از دو راهبرد «تعدیل» و «درج» به خدمت گرفته شده است اما بین کاربرد دو راهبرد اخیر تفاوت معنی داری مشاهده نمی شود. نتایج تحقیق همچنین مبین آن است که در جریان تولید متون خبری مقصد، سطوح مختلف لای? واژی- دستوری زبان مشتمل بر ساختهای سه گان? گذرایی، وجهی و متنی جملگی از صورتبندی های ایدئولوژیکی تأثیر می پذیرند و این تأثیرپذیری منحصر به ساختهای گذرایی و وجهی نیست. به عنوان یک قاعد? کلی، عدم همسویی ایدئولوژیکی بین تولیدکنندگان گزارشهای خبری مبدأ و مقصد از میزان صراحت بیان در متون مقصد می کاهد و بر میزان ابهام در بیان می افزاید. علاوه بر این، یافته های تحقیق نشان می دهد که بر خلاف تصور غالب، معنای متنی زبان نیز می تواند مَحملی برای انتقال ایدئولوژی (در ترجمه) باشد و در کنار معانی اندیشگانی و بینافردی در ایجاد نقشهای کارکردیِ رویدادهای ارتباطی سهیم گردد و بنابراین می باید آن را در نقد ترجمه و در تحلیل میزان نیل به تعادل نقشی لحاظ نمود.
فیروزه نامداری علی آبادی محمد عموزاده مهدیرجی
پایان¬نامه حاضر برآن ¬است تا چگونگی بازنمایی مهاجران افغان در گفتمان مطبوعات ایران را براساس رویکرد انتقادی بررسی نماید. به عبارت دیگر، هدف اصلی این مطالعه بررسی ساز و کارهای کلامی در تولید و بازتولید ایدئولوژی تبعیض در¬ اخبار مربوط به این قشر اجتماعی می¬باشد. یکی از شیوه¬های معمول تولید ایدئولوژی تبعیض، کاربرد فرآیندهای برجسته¬سازی وحاشیه¬رانی در گزارشات خبری می¬باشد. نمونه¬ی مورد بررسی از دو دسته عناوین گزارشات خبری مرتبط با شهروندان ایرانی و مهاجران افغان، عمدتاً مندرج در صفحه¬ی حوادث مطبوعات کثیرالانتشار به صورت تصادفی انتخاب شده¬است. هر عنوان خبری معمولا در قالب یک بند بیان می¬شود، لذا تحلیل داده¬ها اساسا بر بررسی نظام گذرایی استوار گردید زیرا فرایند گذرایی ساز و کار مهمی را برای برجسته-سازی و حاشیه¬رانی فراهم می¬سازد. به عبارت دقیق¬تر، نحوه برجسته¬سازی¬ها وحاشیه¬رانی¬های در دو دسته عناوین خبری انتخاب شده، مطابق چارچوب یورگنسن و فیلیپس(1391) انجام گرفته است. نتایج تحقیق نشان می¬دهد که به دلیل وجود ایدئولوژی تبعیض،¬ برجسته¬سازی و حاشیه¬رانی که در قالب فرآیندهایی چون اسمی سازی، مجهول-سازی در سطح بند تحقق می یابد،¬ بازنمایی "گروه¬های خودی" را ¬در راستای مثبت¬ نمایی "خود" و "گروه¬های غیر خودی" را در راستای منفی نمایی "غیر" القا می¬کند.