نام پژوهشگر: محمد طاهر هرکی نژاد
رقیه رحمانی فیروزی محمد طاهر هرکی نژاد
دو آزمایش جهت ارزیابی اثرات عادت دهی حرارتی در اوایل دوره پرورش جوجه های گوشتی بر تحمل تنش گرمایی، غلظت پلاسمایی هورمون های تیروئید، متابولیت های بیوشیمیایی و هماتولوژی خون و بیان ژن های trh، crh و hsp70 در هیپوتالاموس انجام شد. در آزمایش اول عادت دهی حرارتی tc) ) از 3 تا 6 روزگی برای 12 ساعت در هر روز تحت دمای ?c 1 ± 38 انجام شد و گروه کنترل تحت شرایط طبیعی پرورش یافتند. در آزمایش دوم جوجه های گوشتی در 3 گروه آزمایشی توزیع شدند: 1) عادت دهی حرارتی برای 24 ساعت در روز سوم تحت دمای ?c 1 ± 38 2) ترکیبی از عادت دهی حرارتی در روز سوم و استرس گرمایی از 24 تا 42 روزگی (tchs) 3) گروه کنترل، پرورش در شرایط دمای معمول. در طی اجرای هر دو آزمایش افزایش وزن و ضریب تبدیل به صورت هفتگی اندازه گیری شد. در 27 و 42 روزگی نمونه های خون از رگ بال جمع آوری شد. نتایج آزمایش اول نشان داد عادت دهی حرارتی 3 تا 6 روزگی اثر معنی داری بر عملکرد نداشت، ولی سطح هورمون های تیروئید در گروه عادت دهی شده نسبت به گروه کنترل به طور معنی داری کاهش یافت (05/0p<). در آزمایش دوم با توجه به این که گروه tchs در شرایط استرس گرمایی پرورش یافت از نظر افزایش وزن و ضریب تبدیل تفاوت معنی داری با گروه شاهد نداشت که با کاهش غلظت t3 در گروه tchs نسبت به گروه شاهد همراه بوده است. نمونه های هیپوتالاموس جهت بررسی میزان بیان ژن مورد نظر با استفاده از تکنیک real- time pcr در 42 روزگی جمع-آوری شد. پرایمرهای اختصاصی برای ژن های crh ,hsp70 و trh به عنوان ژن اصلی مورد مطالعه و نیز ژن های gapdh و ywh به عنوان ژن های شاهد یا کنترل طراحی گردید. بیان ژن trh در گروه tchs کاهش یافت و گروه کنترل بالاترین سطح بیان را نشان داد (01/0p<). عادت دهی حرارتی منجر به افزایش معنی دار بیان ژنcrh و hsp70 در جوجه های گوشتی تحت شرایط استرس گرمایی (tchs) نسبت به گروه کنترل شد (05/0p<). نتایج نشان داد که عادت دهی حرارتی در روز سوم موجب بهبود تحمل گرمایی در جوجه های گوشتی می شود. علاوه بر این به نظر می رسد trh، crh و hsp70 نقش مهمی در تحمل گرمایی جوجه های گوشتی تحت شرایط استرس گرمایی دارند. کلمات کلیدی: عادت دهی حرارتی، تنش گرمایی، بیان ژن، جوجه گوشتی، هورمون های تیروئید
وحید سلمانی محمد طاهر هرکی نژاد
ژن fto یک فاکتور رونویسی در ژن های مرتبط با سنتز چربی می باشد. تغییر در توالی dna ژن fto بر عملکرد پروتئین این ژن اثر می گذارد و در نتیجه این تغییر، بیان چندین ژن موثر بر متابولیسم چربی تحت تاثیر قرار می گیرد. در مطالعه حاضر ارتباط چند شکلی در نواحی اینترون چهار، اگزون چهار و اگزون نه ژن fto با صفات لاشه مورد بررسی قرار گرفت. بدین منظور 97 راس بره نر آمیخته افشاری × برولامرینو با سن تقریبا یکسان مورد استفاده قرار گرفتند. اندازه گیری ها ی سونوگرافی برای ضخامت چربی، ضخامت و سطح مقطع عضله راسته بر روی دام زنده در ناحیه پشت بین دنده 12 و 13 انجام گردید. از تمام دام ها نمونه خون جهت استخراج dna و اندازه گیری فراسنجه های خون مانند کلسترول، hdl، ldl، vldl و تری گلیسرید گرفته شد. پرایمرهای لازم برای نواحی اگزون چهار (به همراه قسمتی از اینترون چهار) و اگزون نه که به ترتیب، قطعاتی به طول bp518 و bp 468 را تکثیر می کردند، طراحی گردیدند. جهت بررسی چند شکلی در نواحی یاد شده، ابتدا توسط pcr نواحی مورد نظر تکثیر و سپس محصولات به دست آمده پس از واسرشته سازی با استفاده از تکنیک sscp و بارگذاری بر روی ژل اکریل آمید 8 درصد مورد ارزیابی قرار گرفتند. در پرایمر ناحیه اگزون چهار (به همراه قسمتی از اینترون چهار) سه ژنوتیپ aa، ab و ac مشاهده شد. بین میانگین ژنوتیپ ها در صفات ضخامت چربی لاشه، ضخامت عضله لاشه و وزن سردست تفاوت معنی داری مشاهده شد، در صفات اندازه گیری شده به وسیله التراسونوگرافی، ضخامت چربی و سطح مقطع عضله تفاوت معنی داری بین ژنوتیپ ها نشان دادند، ولی در فراسنجه های خونی ، بین ژنوتیپ ها تفاوت معنی داری مشاهده نشد. در مورد پرایمر ناحیه اگزون نه دو گروه ژنوتیپی dd و de مشاهده شد. بین ژنوتیپ های این پرایمر در صفات لاشه و فراسنجه های خونی تفاوت معنی داری مشاهده نشد.
معصومه صالح محمد طاهر هرکی نژاد
سقط جنین یکی از مهمترین عوامل کاهش تعداد بره به ازای هر میش (که درآمد اصلی دامداران است) می باشد. علاوه بر خسارات مالی، سقط جنین از جنبه سلامت عمومی نیز حایز اهمیت است. هدف از این تحقیق تشخیص عوامل باکتریایی سقط جنین بود. نمونه سواب های واژینال از 217 میش افشاری (129 نمونه از میش هایی که سقط کرده بودند، سه نمونه از میش های با بره ناقص یا فلج و 85 نمونه از میش-هایی که بره سالم به دنیا آورده بودند) در اطراف استان زنجان به منظور تشخیص عوامل باکتریایی با استفاده از pcr، جمع آوری شد. سواب ها به منظور تعیین dna باکتری های کوکسیلا بورنتی، کلامیدوفیلا آبورتوس، سالمونلا انتریکا، یرسینیا انتروکولیتیکا، کمپیلوباکتر فتوس، بروسلا اویس و لپتوسپیرا اینتروگانس به وسیله pcr، مورد آزمون قرار گرفتند. از این باکتری ها فقط قطعه dna مورد انتظار (bp 266) مربوط به کمپیلو باکتر در 68 مورد از 131 نمونه گرفته شده از میش های سقط کرده و با بره ناقص مشاهده گردید (9/51 درصد). همچنین 20 مورد از 85 نمونه دام هایی که بره های سالم بدنیا آورده بودند دارای نتایج pcr مثبت بودند (52/23 درصد). نتایج نشان داد که وجود این باکتری در میش های سقط کرده به مراتب بالاتر از گروه دارای بره های سالم بوده است و این تفاوت از لحاظ آماری نیز معنی دار و دارایodds ratio 3 (01/0 p<) بود. به احتمال زیاد شیوع سقط جنین در این دام ها ناشی از آلودگی با کمپیلوباکتر بوده است. نتایج مربوط به الایزای رقابتی برای تشخیص ویروس زبان آبی در همه 20 نمونه سرم ارسال شده (از منطقه طارم که نتیجه مثبتی برای کمپیلوباکتر نداشتند) به دامپزشکی نیز مثبت بود ولی هر 12 نمونه ارسالی به منظور تست رزبنگال بروسلوز منفی بودند. که این نتایج مطابق با نتایج pcr برای بروسلوز بود. به هرحال برای اطمینان از نتایج الایزای رقابتی بهتر است که برای ویروس زبان آبی نیز پرایمر طراحی شده و آزمون pcr با استفاده از پرایمرهای اختصاصی آن انجام گردد. همانطور که در کشورهای دیگر کمپیلوباکتریوز یکی از مهمترین عوامل سقط جنین می باشد در ایران نیز این بیماری می تواند خسارات اقتصادی و جانی زیادی را به دنبال داشته باشد بنابراین نیاز است اقدامات مناسب در این زمینه انجام گیرد.
رسول کریمی محمد طاهر هرکی نژاد
آزمایش جهت ارزیابی اثرات عادت دهی سرمایی در طی دوره ی جوجه کشی و اوایل دوره پرورش جوجه های گوشتی بر تحمل تنش سرمایی، غلظت پلاسمایی هورمون های تیروئید، متابولیت های بیوشیمیایی و هماتولوژی خون و بیان ژن های trh، crh و hsp70 در هیپوتالاموس انجام شد. در این آزمایش عادت دهی سرمایی در روزهای 8 و 18 دوره ی جوجه کشی در دمای 14 درجه سانتیگراد به مدت 30، 60 و 45 دقیقه صورت پذیرفت. این درحالی بود که متوسط دمای ستری 5/37 درجه سانتی گراد می باشد. در تمامی مراحل اجرای طرح دمای دستگاه جوجه کشی در گروه شاهد 5/37 درجه سانتی گراد بود. پس از خروج جوجه ها از تخم فراسنجه های وزن یکروزگی و درصد جوجه درآوری مربوط به همه تیمارها بررسی شد. در طی اجرای آزمایش در سالن تحقیقاتی، دمای سالن از روز 24 دوره جهت تعیین مقاومت جوجه ها به سرما به دمای 15 درجه سانتیگراد تقلیل یافت. افزایش وزن و ضریب تبدیل به صورت هفتگی اندازه گیری شد. نمونه های خون در 27 و 42 روزگی از رگ بال جمع آوری شد. نتایج آزمایش نشان داد عادت دهی سرمایی در طی دوره ی جوجه کشی تاثیر معنی داری بر درصد جوجه درآوری نداشت اما این تنش سبب افزایش معنی دار وزن یک روزگی در گروه تیمار شده بود. سطح هورمون های تیروئید در گروه عادت دهی شده نسبت به گروه کنترل به طور معنی داری افزایش یافت (p<0/05). میزان تیتر آنتی بادی علیه گامبورو نیز توسط تنش سرمایی در گروه های تیمار بهبود یافته بود. نمونه های هیپوتالاموس جهت بررسی میزان بیان ژن های مورد نظر با استفاده از تکنیک real- time pcr در دوره جوجه کشی جمع آوری شد. پرایمرهای اختصاصی برای ژن های crh hsp70وtrh به عنوان ژن اصلی مورد مطالعه و نیز ژن های gapdh و ywh به عنوان ژن های شاهد یا کنترل طراحی گردید. بیان ژن trh در گروه های تنش دیده طی دوره ی جوجه کشی به طور معنی داری نسبت به گروه شاهد افزایش یافت و گروه کنترل پایین ترین سطح بیان را نشان داد (05/0p<). عادت دهی سرمایی تاثیر معنی داری بر روی بیان ژنcrh و hsp70 طی دوره جوجه کشی نداشت. نتایج نشان داد که عادت دهی سرمایی در طی دوره جوجه کشی سبب بهبود تحمل سرمایی در جوجه های گوشتی می شود.
هادی صحرایی محمد طاهر هرکی نژاد
به دلیل کاربردهای وسیع پروتئین اینترفرون گاما در پزشکی، تلاش های زیادی در جهت تولید انبوه آن صورت گرفته است. به نظر می رسد که دستورزی ژنتیکی گیاهان برای تولید این گروه از پروتئین ها، روشی مناسب باشد. تولید پروتئین-های نوترکیب در گیاهان (molecular farming) به دلایل متعددی از جمله پائین بودن هزینه تولید مورد توجه قرار گرفته است. در مهندسی ژنتیک گیاهی، پس از تولید گیاهان تراریخته، خصوصیات مولکولی آنها بررسی می شود. از میان آنالیزهای مولکولی، تعیین تعداد نسخه های ژن وارد شده به ژنوم بسیار ضروری است، زیرا این خصوصیت بر روی سطح بیان ژن وارد شده و پایداری بیان این ژن تاثیر می گذارد. در گذشته تکنیک سادرن بلات روش مرسوم برای تعیین تعداد نسخه ی ژن وارد شده در گیاهان تراریخت بوده و اخیراً نیز روش هایی از جمله هیبریداسیون مقایسه ای ژنومی برای این منظور استفاده شده است. اما تمام این روش ها بسیار سخت و وقت گیر هستند و به dna با کیفیت و کمیت بالا نیاز دارند، همچنین برخی از این تکنیک ها، جزء تکنیک های پرخطر محسوب می شوند. از real-time pcr می توان به منظور تعیین تعداد نسخه های ژن انتقالی در گیاهان تراریخته استفاده کرد. در این تحقیق تعداد نسخه های ژن های ifn? و nptii در نسل دوم(t1) توتون تراریخته توسط تکنیک real-time pcr و با استفاده از رنگ فلورسانس sybr green i مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج به دست آمده از این تکنیک با استفاده از روش کمیت سنجی مطلق و با به کارگیری نمودار استاندارد تجزیه و تحلیل شد. تعداد نسخه های برآورد شده از ژن ifn? در گیاهان مورد بررسی از یک تا پنج نسخه متغیر بود. برای ژن nptii نیز تعداد نسخه ها در این گیاهان بین یک تا چهار نسخه به دست آمد. امید می رود گیاهانی هموزیگوت که یک نسخه از ژن ifn? را در هر ژنوم هاپلوئید خود دارند، بیان بالا و پایداری از این ژن را در طی نسل های آینده نشان دهند. همچنین با مقایسه نتایج به دست آمده برای گیاهان و ژن های مختلف مورد بررسی، به نظر می رسد که در برخی موارد تعداد نسخه های وارد شده از دو ترانسژن یکسان، اما در برخی دیگر متفاوت است. این تفاوت با توجه به بازآرایی هایی که در فرآیند ادغام t-dna رخ می دهد، توجیه پذیر است. پس به منظور تعیین تعداد نسخه ی ژن های انتقال یافته، از یک روش سریع و قابل اعتماد استفاده شد. انعطاف پذیری این روش مناسب شرایطی است که در آن بهینه سازی دقیق تمام اجزای واکنش سخت می باشد.
محمد کاکه باوه محمد طاهر هرکی نژاد
این آزمایش به منظور بررسی استفاده از آنتی بیوتیک، پروبیوتیک، پری بیوتیک، مجموع پروبیوتیک + پری بیوتیک و سین بیوتیک بر صفات عملکرد، فراسنجه های خونی (کلسترول و تری گلیسرید)، جمعیت لاکتوباسیل و کلی فرم در ایلئوم و سکوم و بیان ژن اینترلوکین-2 در ایلئوم جوجه های گوشتی مورد مطالعه قرار گرفت. به این منظور آزمایشی با تعداد 1056 قطعه جوجه نر یک روزه راس 308 در قالب طرح کاملاً تصادفی با 11 تیمار و 6 تکرار و 16 قطعه در هر تکرار از 1 تا 42 روزگی صورت گرفت. تیمارهای آزمایشی عبارت بودند از: 1) جیره پایه بدون ماده افزودنی (شاهد)، 2) جیره پایه + آنتی بیوتیک ویرجینیامایسین، 3) جیره پایه + پروبیوتیک تجاری پریمالاک، 4) جیره پایه + پروبیوتیک تجاری باکتوسل، 5) جیره پایه + پری بیوتیک تجاری تکنوموس، 6) جیره پایه + پری بیوتیک تجاری فرمکتو، 7) جیره پایه + پریمالاک + تکنوموس، 8) جیره پایه + باکتوسل + تکنوموس، 9) جیره پایه + پریمالاک + فرمکتو، 10) جیره پایه + باکتوسل + فرمکتو، 11) جیره پایه + سین بیوتیک بیومین ایمبو. نتایج نشان داد که اثر جیره های حاوی مکمل های افزودنی در هیچ یک از دوره های پرورشی (آغازین، رشد، پایانی و کل دوره) بر افزایش وزن و خوراک مصرفی موثر نبود (05/0<p). در طی دور? آغازین، تیمار حاوی سینبیوتیک، فرمکتو و باکتوسل + فرمکتو و در طی مرحله رشد و کل دوره، تیمار پریمالاک + فرمکتو موجب کاهش ضریب تبدیل خوراک در مقایسه با شاهد شدند (01/0p<). اثر تیمارهای آزمایشی روی فراسنجه های خونی در سنین 23 و 42 روزگی در مقایسه با شاهد معنی دار نبود. نتایج آزمایش نشان داد که در سن 23 و 42 روزگی، تیمارهای حاوی مکمل های افزودنی اثری بر جمعیت لاکتوباسیل در ایلئوم در مقایسه با شاهد نشان ندادند (05/0p>). جمعیت لاکتوباسیل در سکوم در 23 روزگی، تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت (05/0p>). در 42 روزگی، تیمارهای پری بیوتیک فرمکتو، مجموع پریمالاک + تکنوموس، باکتوسل + فرمکتو و سین بیوتیک بیومین ایمبو، موجب افزایش جمعیت لاکتوباسیل در سکوم نسبت به تیمار حاوی پروبیوتیک پریمالاک شدند (01/0>p). تیمار پریمالاک + فرمکتو در کاهش جمعیت کلی فرم در ایلئوم نسبت به شاهد در 42 روزگی موثر بود (05/0p<). در 23 روزگی، بیشترین بیان ژن il-2 در ایلئوم بواسطه تیمارهای حاوی تکنوموس، پریمالاک + تکنوموس و سینبیوتیک مشاهده شد (01/0p<). در 42 روزگی، تیمار حاوی باکتوسل + فرمکتو بیشترین بیان ژن il-2 در ایلئوم را در مقایسه با شاهد نشان داد (05/0p<). با استناد بر نتایج بدست آمده در این آزمایش می توان بیان نمود مصرف مکمل های مختلف به صورت انفرادی و تلفیق با یکدیگر اثرات متفاوتی را بر فراسنجه های مختلف دارند و در برخی صفات مانند عملکرد، تیمارهای حاوی پروبیوتیک + پری بیوتیک خیلی بیشتر از تیمار آنتی بیوتیک توانسته است ضریب تبدیل خوراک را بهبود بخشد. همچنین تیمارهای حاوی مجموع پروبیوتیک + پری بیوتیک که به نوعی سینبیوتیک محسوب می شوند، موجب افزایش قابل ملاحظه شمار جمعیت لاکتوباسیل و کاهش جمعیت کلی فرم در ایلئوم و سکوم شده اند و موجب بالا بردن سیستم ایمنی بواسطه افزایش بیان ژن il-2 در دستگاه گوارش شده اند، از این جهت می توانند بر پاسخ ایمنی جوجه های گوشتی موثر واقع گردند.
لیلا محمدی محمد طاهر هرکی نژاد
گوسفندان نژاد افشاری چربی اعماء، احشا و دنبه درصد مهمی از وزن دام زنده و نیز لاشه را به خود اختصاص می دهد. از جمله ژنهای مهم مرتبط با صفات چربی می توان به ژنcts k (cathepsin k) اشاره نمود که عضو خانواده پروتئاز سیستئین لیزوزوم است. این ژن در چند دهه اخیر به عنوان نشانگر چاقی در انسان و خوک شناخته شده است. در تحقیق حاضر چند شکلی ژنcts k درگوسفندان آمیخته افشاری × برولامرینو مورد بررسی قرار گرفت. هدف مطالعه حاضر بررسی رابطه ناحیه اگزون 6 این ژن با صفات چربی لاشه بود. بدین منظور 97 رأس بره نرآمیخته افشاری × برولامرینو با سن تقریباً یکسان گله تحقیقاتی- آموزشی دانشگاه زنجان مورد استفاده قرار گرفتند. اندازه گیری های سونوگرافی برای ضخامت چربی، ضخامت و سطح مقطع عضله راسته بر روی دام زنده در ناحیه پشت بین دنده 12 و 13 انجام گردید و اندازه های واقعی بر روی لاشه پس از کشتار ارزیابی گردید. لاشه ها پس از طی 24 ساعت نگهداری در سرد خانه به دو نیمه راست و چپ تقسیم گردیدند. نیمه لاشه راست به قطعات گردن، ران، سردست، قلوه گاه، راسته، دنبه وضایعات(چربی های اضافی) تفکیک و اندازه گیری شد. از تمام دام ها نمونه خون جهت استخراج dna و اندازه گیری فراسنجه های خون مانند کلسترول،hdl ، ldl، vldl و تری گلیسیرید گرفته شد. پرایمر های لازم برای ناحیه مورد نظر به طول 498bp طراحی گردید. جهت بررسی چند شکلی ابتدا نواحی مورد نظر توسط pcr تکثیر و سپس محصولات به دست آمده پس از واسررشته سازی با استفاده از تکنیک sscp و بار گذاری روی ژل اکریل آمید 9 درصد و تکنیک توالی یابی مورد ارزیابی قرار گرفتند. با بررسی نمونه ها بر روی ژل اکریل آمید، تمامی نمونه ها در دو گروه ژنوتیپی ga و ggبه ترتیب با فراوانی 26 و 73 درصد قرار گرفتند. نتایج حاصل از sscp و تعیین توالی حاکی از وجود چند شکلی تک نوکلئوتیدی در باز 150 از قطعه تکثیر شده بود. بررسی ارتباط چند شکلی مشاهده شده با صفات لاشه و نیز فاکتور های خونی نشان داد که چند شکلی در این ناحیه در صفات لاشه با درصد وزن دنبه، در پارامترهای خونی با کلسترول و vldl در ارتباط است. نتایج این پژوهش نشان می دهد که این ژن می تواند در برنامه های اصلاح نژادی برای بهبود کیفیت لاشه مورد استفاده قرار گیرد.
سید هادی حسینی بهنام رستمی
چکیده هورمون پروژسترون یکی از هورمون های استروئیدی است که نقش فیزیولوژیکی مهمی در ایجاد آبستنی و رشد و توسعه اولیه رویان در پستانداران بر عهده دارد. پروژسترون اعمال فیزیولوژیک خود را توسط گیرنده های خودش اعمال می کند. هدف از مطالعه حاضر بررسی تغییرات احتمالی در بیان ژن گیرنده های پروژسترون (pr) در قسمت های مختلف رحم در مراحل مختلف آبستنی میش با استفاده از روش real time-pcr بود. رحم 35 گوسفند آبستن نژاد افشاری بلافاصله پس از کشتار در کشتارگاه برش داده شد و سن آبستنی با اندازه گیری سر تا دم جنین ها مشخص شد. نمونه های بافتی از نواحی کارانکولی (c)، بین کارانکولی (i) و بدنه رحم (b) جمع آوری شد. نمونه های حاصله در پنج گروه شامل گروه یک (طول جنین های بین 10-1 سانتی متر)، گروه دو (طول جنین های بین 20-11 سانتی متر)، گروه سه (طول جنین های بین 30-21 سانتی متر)، گروه چهار (طول جنین های بین 40-31 سانتی متر) و گروه پنج (طول جنین های بین 54-41 سانتی متر) قرار گرفتند. نتایج آزمایش نشان داد که بیان ژن pr در ناحیه کارانکولی (c) در میش های گروه دو و سه نسبت به بقیه گروه ها بیشتر بود (01/0p<). بیان pr در ناحیه بین کارانکولی در گروه 5 نسبت به بقیه گروه ها کمتر بود (01/0p<). بیان ژن pr در بدنه رحم، در گروه 1 و 5 نسبت به گروه 2، 3 و 4 بالاتر بود (01/0p<). به طور کلی نتایج این مطالعه نشان می دهد که بیان ژن pr در زمان های مختلف آبستنی و در نواحی مختلف رحم در میش تغییر می کند.
سید سخاوت فاطمی محمد باقر فرشینه عدل
در مطالعه حاضر، تنوع ژنتیکی و موفولوژیکی جمعیت های زنبورعسل کوچک استان های جنوبی ایران که به عنوان یکی از دو گونه زنبورعسل ایران شناخته شده است، مورد مطالعه قرار گرفت. در این پژوهش از 29 کلنی مربوط به هفت منطقه شامل اهواز، سیستان و بلوچستان، جیرفت، کازرون، بوشهر، هرمزگان و یاسوج، 300 عدد زنبور کارگر برای مطالعات مورفولوژیکی و70 عدد برای بررسی های ژنتیکی انتخاب گردید. جهت مطالعات مورفولوژیکی از11صفت ظاهری و برای بررسی ژنتیکی از هفت جایگاه نشانگر ریز-ماهواره استفاده گردید. تجزیه و تحلیل آماری داده های حاصل نشان داد که بر اساس روش تجزیه به مولفه-های اصلی و تجزیه خوشه ای و درخت فیلوژنی، زنبورعسل کوچک دارای دو گروه مجزا در نواحی جنوبی کشور است. همچنین بررسی همبستگی صفات مورفولوژیکی در سطح احتمال((p<0.05 همبستگی معنی دار و مثبتی در بین صفات اندازه گیری شده را نشان داد. همچنین از لحاظ ژنتیکی جایگا ه f17-ap دارای بیشترین میانگین تعداد آللی و جایگاهap-f15 دارای کمترین تعداد بود. بیشترین میانگین هتروزیگوسیتی در جایگاهap-f13 مشاهده شد. بیشترین و کمترین میانگین تعداد آلل ها مشاهده شده و موثر، هتروزیگوسیتی مورد انتظار نااریب و شاخص شانون به ترتیب در جمعیت های منطقه سیستان و بلوچستان و یاسوج بود. بیشترین فاصله ژنتیکی و کمترین تشابه ژنتیکی بین جمعیت های جیرفت و هرمزگان و کمترین فاصله ژنتیکی و بیشترین تشابه ژنتیکی بین مناطق اهواز و بوشهر بود. در این بررسی تنوع ژنتیکی بین جمعیتی14درصد و درون جمعیتی86 درصد بدست آمد. بر اساس آزمون منتل بین فواصل ژنتیکی و جغرافیایی و همچنین بین صفات مورفولوژیکی و فواصل جغرافیایی همبستگی معنی دار و مثبتی در سطح احتمال((p<0.05 مشاهده گردید. بنابراین بر اساس یافته های این مطالعه می توان گفت که این نشانگر های ریزماهواره و خصوصیات مورفولوژیکی برررسی شد ابزار توانمندی برای مطالعات تنوع ژنتیکی جمعیت زنبورعسل کوچک ایران می-باشند.
شیوا عرفانی محمد طاهر هرکی نژاد
صیشال یٌَ هبیک تَ کَ?یی ا?تش طٍ یً ?یشا?تش ئٍیذی ا?ت ک ت ?َط f.graminearum کپک دیگشی ث بًم ف صَاسی مَ ا?لت دس ?لات ت لَیذ هیگشدد. اثشات ا?تش طٍ یًک صیشال یٌَ دس اثش سقبثت ثب 71 ثتب ا?تشادی لَ دس - - هتصل ?ذی ثب گیش ذً ا?تش طٍ یً ثب?ث ?ذ اثشات ?وی صیشال یٌَ ثیتش ه سَد ت خَ قشاس گیشد. صیشال یٌَ هتبث لَیت بّی آی پغ اص هتصل ?ذی ثب گیش ذً بُّی ا?تش طٍ یً اثشات ا?تش طٍ یًک خ دَ سا ا?وبل هی ک ذٌٌ. طی بّی فبکت سَ س?ذ ?ج ا ?ً لَیی (igf-i,ii) دس چشخ فحلی ا لٍیی آث?ت یٌ دس سحن ثیبی هی? ذًَ قً? ه وْی سا دس ت ظٌین س?ذ خ یٌی سحن داس ذً. ثب ت خَ ث اییکِ هبیک تَ کَ?یی بّ ثب?ث بًثبس سٍی دس گب بٍّی ?یشی هی? ذًَ، ذّف اص ا دًبم ایی پظ ?ٍّ ثشس?ی اثش صیشال یٌَ ثش س یٍ ثیبی طی بّی igf-i igf-ii گیش ذً بُّی ا?تش طٍ یً دس کت ?ل لَ بّی ا یٍذاکت گب هیثب?ذ. ثذیی ه ظٌ سَ rna کل اص ?ل لَ بّ ا?تخشاج گشدیذ تجذیل ث cdna ?ذ. ?پغ دس د?تگب rt-pcr ثیبی طی بّ ثشس?ی ت ?َط شًمافضاس spss داد بُّ آ بًلیض گشدیذ. تًبیح ًبی داد ا?ت ثیبی طی گیش ذً ا?تش طٍ یً ثیی گش تیوبس بّ ?ب ذّ اختلاف ه? یٌ داس خٍ دَ دا?ت اهب ثیبی طی بّی igf-i, ii ثیی تیوبس بّ گش ?ب ذّ اختلاف ه? یٌ داس جً دَ. ثذیی ه? یٌ ا?ت ک صیشال یٌَ ثش ثیبی طی- بّی igf-i, ii تأثیشی ذًا?ت ا?ت.
الهام لشگری محمد طاهر هرکی نژاد
آدیپونکتین، یکی از پروتئین های اصلی مترشحه از بافت چربی سفید است که یک فاکتور مرتبط با هموستاز متابولیکی و فرآیندهای تولید مثلی می باشد. فعالیت بیولوژیکی این هورمون از طریق دو گیرنده اش، adipor1 و adipor2 صورت می گیرد. در پژوهش حاضر بیان mrna آدیپونکتین، adipor1 و adipor2 در قسمت های مختلف رحم در مراحل مختلف آبستنی میش از طریق روش real time-pcr مورد بررسی قرار گرفت. رحم 27 گوسفند آبستن افشاری بلافاصله پس از کشتار در کشتارگاه برش داده شد و سن آبستنی با اندازه گیری سر تا دم جنین ها مشخص شد. نمونه های بافتی از نواحی کارانکولی (c)، بین کارانکولی (i) و بدنه رحم (b) جمع آوری شد. نمونه های حاصل در پنج گروه شامل گروه یک (طول جنین های بین 10-1 سانتی متر)، گروه دو (طول جنین های بین 20-11 سانتی-متر)، گروه سه (طول جنین های بین 30-21 سانتی متر)، گروه چهار (طول جنین های بین 40-31 سانتی متر) و گروه پنج (طول جنین های بین 54-41 سانتی متر) قرار گرفتند. نتایج آزمایش نشان داد که بیان ژن آدیپونکتین در اوایل و اواخر آبستنی کاهش یافت. علاوه بر این، بیشترین بیان آن مربوط به ناحیه کارانکولی بود (05/0p<). بیان adipor1 و adipor2 نیز به ترتیب در نواحی بین کارانکولی و بدنه رحم بالاترین میزان را نشان دادند که از لحاظ آماری معنی دار نبود (05/0p>). به طور کلی نتایج این مطالعه نشان می دهد که بیان ژن آدیپونکتین و دو گیرنده اش در زمان های مختلف آبستنی و در نواحی مختلف رحم در میش تغییر می کند.
آرمان رزازیان حمیدرضا میرزایی الموتی
نشخوارکنندگان حیواناتی علفخوار هستند که می توانند به خوراک های با تخمیرپذیری سریع در شکمبه سازگار می شوند. اما این سازگاری همیشه با موفقیت همراه نیست. زیرا فرآیند تخمیر و تولید اسیدهای چرب فرار سریع تر و بیشتر از جذب یا خنثی شدن اسیدهای چرب فرار تولید شده است. لذا آنها در معرض بروز ناهنجاری های گوارشی از جمله اسیدوز هستند که می تواند علاوه بر مشکلات سلامتی و راحتی دام ها (plaizier et al., 2008) آثار زیان بار اقتصادی بالایی نیز داشته باشد (owens et al., 1998). جیره های غلاتی سبب تغییر در جمعیت میکروارگانیسم های شکمبه در جهت ایجاد اسیدوز (nagaraga and titgemeyer 2007) می شوند و روش های کنترل تخمیر در شکمبه نیز مورد مطالعه قرارگرفته اند (nagaraga et al., 1997). علی رغم افزایش فراوان اندازه پرزهای شکمبه و افزایش سطح جذب با جیره های غلاتی (odongo et al., 2006) جهت کاهش اسیدوز مکانیسم های مولکولی هماهنگ کننده تغییرات تکثیر سلول های اپیتلیوم شکمبه ای هنوز ناشناخته است. پاسخ های تولیدی و رفتاری به سازگاری با جیره های غلاتی در گاوهای تغذیه شده با یک جیره مشابه متفاوت بوده است (beveans et al., 2005) که بخش عمده آن می تواند با تغییرات در متابولیسم میکروبی (chen et al., 2011) و بافت اپیتلیوم شکمبه ای (penner et al., 2009) همراه باشد. اخیراً (steele et al., 2011 a,b) نشان داده شده است که با القای اسیدوز، اپیتلیوم شکمبه سریعاً از نظر ساختاری و عملکردی با شرایط اسیدی شکمبه سازگار می شود و این تغییرات همراه با بیان متفاوت ژن ها است. یکی از مکانیسم های سازگاری دخالت احتمالی igf-1 به عنوان القاکننده تکثیر سلول های اپیتلیوم شکمبه در شرایط in vitro معرفی شده است (baldwin 1999). وقایع سلولی igf-1 توسط پروتئین های متصل به igf (igfbp) انجام می شود (firth and baxter 2002). در مطالعاتی که توسط steele و همکاران (a,b2012) با گاوهای شیری انجام شد بیان ژنی igfbp3 و igfbp6 در اپیتلیوم شکمبه گاوهای تغذیه شده با جیره های غلاتی کاهش داشت و بیان ژنی igfbp5 افزایش داشت. افزایش تکثیر سلول های اپیتلیوم شکمبه ای در بزهای تغذیه شده با جیره های غلاتی با افزایش گیرنده های igf-1 در سلول های اپیتلیوم شکمبه و افزایش igf-1 پلاسما همراه بود(shen et al. 2004). افزایش در بیان ژنی igf-1 و igfbp3 در بافت شکمبه ای گوسفند با واردکردن مقادیر افزایشی اسیدهای چرب زنجیر کوتاه به شکمبه در 8 تا 12 روز مشاهده شده است (zhao and sun 2010). اپیتلیوم شکمبه از نظر متابولیکی بسیار فعال بوده و بیشترین مصرف کننده انرژی در بافت احشایی است (huntington 1990) که انرژی مصرفی را از اکسیداسیون اسیدهای چرب فرار به دست می آورد. از اسیدهای چرب فرار تولیدشده در شکمبه، بوتیرات سوبسترای ترجیحی انرژی در بافت شکمبه می باشد (2004 kristensen and harmon). کتوژنز مسیر اصلی در اپی تلیوم شکمبه است. اسیدهای چرب زنجیر کوتاه پس از جذب به 3-هیدروکسی-3متیل گلوتاریل-کوآنزیم آ (hmg-coa) توسط آنزیم hmg-coa سنتاز میتوکندریایی (hmgcs2) تبدیل شده و در نهایت به اجسام کتونی تبدیل می شوند (baldwin 1998). به علاوه اینکه hmg-coa در سیتوپلاسم توسط hmg-coa سنتاز سیتوزولی (hmgcs1) و آنزیم های دیگر به کلسترول تبدیل می شود (dempsey 1974). اگرچه کلسترول جزء مهم غشای سلول های پستانداران است اما افزایش آن با تغییرپذیری، التهاب غشاء و افزایش تکثیر سلولی همراه است (liao and laufs, 2005). چنین شرایط مشابهی در اپیتلیوم شکمبه دام های تغذیه شده با غلات زیاد نیز دیده می شود (gozho et al., 2005; khafipour et al., 2009). بنابراین وقتی جذب اسیدهای چرب فرار افزایش می یابد ممکن است ژن های درگیر در متابولیسم آنها برای حفظ هموستاز سلول و کل بدن تنظیم شوند. بر پایه آنالیز شبکه و مسیر، رابطه ی کنترل متابولیسم کلسترول و تنظیم کننده رونویسی srebp2 که در غیر نشخوارکنندگان تنظیم کننده اصلی آنزیم های سنتز کننده کلسترول می باشد مشخص شده است (steele et al., 2011a). دراین ارتباط به نظر می رسد هموستازی کلسترول یک بخش کلیدی توسعه بافت شکمبه ای در پس از شیرگیری نیز است (naeem et al., 2012). زیرا در همین پژوهش افزایش در بیان ژنی آنزیم محدودکننده در سنتز کلسترول (hmgcs1) بیشتر از آنزیم محدودکننده در سنتز کتون ها (hmgcs2) در چند هفته پس از شیرگیری بوده است. لذا به نظر می رسد بافت شکمبه ای انعطاف خاصی در استفاده از استیل کوآ برای سنتز کلسترول در مقابل با تولید کتون ها دارد. استیل کوآ میتوکندریایی از طریق کارنی تین استیل ترانسفراز می تواند استیل کوآی سیتوزولی تولید کند. در پژوهشی با تغذیه جیره های غلاتی به گاوهای خشک و گاوهای شیرده بیان ژن های کلسترول ساز در بافت اپیتلیوم شکمبه تنظیم کاهشی داشتند (steele et al., 2012 a,b). همچنین این محققین (steele et al., 2012c) متابولیسم بافت اپیتلیوم شکمبه بره های تغذیه شده با علوفه و کنسانتره را مطالعه کردند. بره های تغذیه شده با کنسانتره غلظت بالایی از bhba در پلاسما داشتند اما بیان ژن های کتوژنیک تغییر نکرد و بیان آنزیم hmgcs1 تنظیم کاهشی داشت. این تغییرات متابولیکی به همراه تغییرات ساختاری شاخصی از پاراکراتوزیس شکمبه بوده است. در گاوهای تغذیه شده با جیره های غلاتی سلول های اپیتلیالی پاراکراتوزی شده و جذب اسیدهای چرب فرار مختل می شود (steele et al., 2011b). اسیدوز تحت حاد با افزایش انتقال لیپوپلی ساکاریدهای میکروبی از شکمبه و روده به خون همراه است و سبب افزایش سیتوکین های پیش التهابی و پروتئین های فاز حاد در گاوهای شیری می شوند (khafipour et al., 2009). اما چگونگی سازگاری بافت اپیتلیوم شکمبه در شرایط اسیدوز تحت حاد مشخص نیست. اضافه کردن چربی های غیراشباع به جیره های غلاتی گوسفند تخمیر شکمبه ای را تغییر داده است و با افزایش غیرخطی وابسته به زمان غلظت بوتریک اسید در شکمبه همراه بوده است. اما همچنان از جیره های بدون چربی بالاتر بوده است (toral et al 2010). اثرات روغن روی تغییر جمعیت میکروبی در شکمبه گوسفند نیز اخیراً مطالعه شده است (belenguer et al., 2010). چربی ها سبب کاهش اسیدوز در شکمبه شده اند که بخشی از آن می تواند مربوط به کنترل سرعت و مقدار تخمیر کربوهیدرات در شکمبه باشد (nagaraga et al., 1997 ). اما آیا روغن واردشده به جیره می تواند اثرات متابولیکی در بافت اپیتلیوم شکمبه داشته باشد. این پژوهش برای درک اثرات روغن جیره روی مسیرهای متابولیک تکثیر سلولی و کارکرد سلول های اپیتلیالی شکمبه از طریق تعیین بیان ژنی آنزیم های درگیر در این مسیر به همراه عوامل رونویسی آنها طراحی شده است تا مکانیسم های سلولی بروز اسیدوز با جیره های غلاتی و رفع یا کاهش آن با فزودن روغن ها به جیره درک شود.
محمد کاکه باوه محمد طاهر هرکی نژاد
این آزمایش به منظور بررسی استفاده از آنتی بیوتیک، پروبیوتیک، پری بیوتیک، مجموع پروبیوتیک + پری بیوتیک و سین بیوتیک بر صفات عملکرد، فراسنجه های خونی (کلسترول و تری گلیسرید)، جمعیت لاکتوباسیل و کلی فرم در ایلئوم و سکوم و بیان ژن اینترلوکین-2 در ایلئوم جوجه های گوشتی مورد مطالعه قرار گرفت. به این منظور آزمایشی با تعداد 1056 قطعه جوجه نر یک روزه راس 308 در قالب طرح کاملاً تصادفی با 11 تیمار و 6 تکرار و 16 قطعه در هر تکرار از 1 تا 42 روزگی صورت گرفت. تیمارهای آزمایشی عبارت بودند از: 1) جیره پایه بدون ماده افزودنی (شاهد)، 2) جیره پایه + آنتی بیوتیک ویرجینیامایسین، 3) جیره پایه + پروبیوتیک تجاری پریمالاک، 4) جیره پایه + پروبیوتیک تجاری باکتوسل، 5) جیره پایه + پری بیوتیک تجاری تکنوموس، 6) جیره پایه + پری بیوتیک تجاری فرمکتو، 7) جیره پایه + پریمالاک + تکنوموس، 8) جیره پایه + باکتوسل + تکنوموس، 9) جیره پایه + پریمالاک + فرمکتو، 10) جیره پایه + باکتوسل + فرمکتو، 11) جیره پایه + سین بیوتیک بیومین ایمبو. نتایج نشان داد که اثر جیره های حاوی مکمل های افزودنی در هیچ یک از دوره های پرورشی (آغازین، رشد، پایانی و کل دوره) بر افزایش وزن و خوراک مصرفی موثر نبود (05/0<p). در طی دور? آغازین، تیمار حاوی سینبیوتیک، فرمکتو و باکتوسل + فرمکتو و در طی مرحله رشد و کل دوره، تیمار پریمالاک + فرمکتو موجب کاهش ضریب تبدیل خوراک در مقایسه با شاهد شدند (01/0p<). اثر تیمارهای آزمایشی روی فراسنجه های خونی در سنین 23 و 42 روزگی در مقایسه با شاهد معنی دار نبود. نتایج آزمایش نشان داد که در سن 23 و 42 روزگی، تیمارهای حاوی مکمل های افزودنی اثری بر جمعیت لاکتوباسیل در ایلئوم در مقایسه با شاهد نشان ندادند (05/0p>). جمعیت لاکتوباسیل در سکوم در 23 روزگی، تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت (05/0p>). در 42 روزگی، تیمارهای پری بیوتیک فرمکتو، مجموع پریمالاک + تکنوموس، باکتوسل + فرمکتو و سین بیوتیک بیومین ایمبو، موجب افزایش جمعیت لاکتوباسیل در سکوم نسبت به تیمار حاوی پروبیوتیک پریمالاک شدند (01/0>p). تیمار پریمالاک + فرمکتو در کاهش جمعیت کلی فرم در ایلئوم نسبت به شاهد در 42 روزگی موثر بود (05/0p<). در 23 روزگی، بیشترین بیان ژن il-2 در ایلئوم بواسطه تیمارهای حاوی تکنوموس، پریمالاک + تکنوموس و سینبیوتیک مشاهده شد (01/0p<). در 42 روزگی، تیمار حاوی باکتوسل + فرمکتو بیشترین بیان ژن il-2 در ایلئوم را در مقایسه با شاهد نشان داد (05/0p<). با استناد بر نتایج بدست آمده در این آزمایش می توان بیان نمود مصرف مکمل های مختلف به صورت انفرادی و تلفیق با یکدیگر اثرات متفاوتی را بر فراسنجه های مختلف دارند و در برخی صفات مانند عملکرد، تیمارهای حاوی پروبیوتیک + پری بیوتیک خیلی بیشتر از تیمار آنتی بیوتیک توانسته است ضریب تبدیل خوراک را بهبود بخشد. همچنین تیمارهای حاوی مجموع پروبیوتیک + پری بیوتیک که به نوعی سینبیوتیک محسوب می شوند، موجب افزایش قابل ملاحظه شمار جمعیت لاکتوباسیل و کاهش جمعیت کلی فرم در ایلئوم و سکوم شده اند و موجب بالا بردن سیستم ایمنی بواسطه افزایش بیان ژن il-2 در دستگاه گوارش شده اند، از این جهت می توانند بر پاسخ ایمنی جوجه های گوشتی موثر واقع گردند.
مهدی حسین یزدی حمیدرضا میرزایی الموتی
تنش حرارتی همواره یکی از مشکلات اساسی در صنعت دامپروری دنیا بویژه ایران است. پیدا کردن راهکارهای تغذیه ایی مناسب برای افزایش عملکرد و کاهش تنش حرارتی و شناخت مکانیسم عمل تنش حرارتی در سطح فیزیولوژیکی حیوان همواره هدف اصلی متخصصان تغذیه و دامدارن است. به نطر می رسد یکی از راهبردهای کاهش تنش حرارتی استفاده از پیش ساز گلوکز است. از آن جایی که سوخت ترجیحی بافت ها گلوکز لذا افزایش گلوکز خون و به تبع انسولین می تواند عملکرد حیوان را افزایش و به گرما مقاوم تر کند.