نام پژوهشگر: امیراحسان کرباسی زاده
سید امیرعلی موسویان محمد سعیدی مهر
برای تعیین صدق یک شرطی خلاف واقع باید توجه داشت که آیا تالی در جهان های– مقدم معینی صادق است و نیز نباید همه جهان های– مقدم بلکه تنها باید بعضی از آنها را در نظر گرفت. دیوید لوییس در کتاب شرطی های خلاف واقع ضمن معرفی شرطی های خلاف واقع به عنوان شرطی های به طور تغییرپذیر اکید متناظر با اسناد دسترس پذیری بر طبق تشابه مقایسه ای جهان ها برای هر جهان ، مجموعه جهان هایی که لااقل در درجه معین ثابتی مشابه جهان ، هستند را فرض می کند. تحلیل پایانی لوییس در مورد گزاره های شرطی خلاف واقع و شرایط صدق آنها به این صورت است که در صادق است اگر و تنها اگر یک جهان – (دسترس پذیر) نزدیک تر از هرجهان – به باشد اگر جهان های (دسترس پذیر) وجود داشته باشند. مشکل اصلی در مورد تحلیل انتظام علیت که باعث آزمودن و ارائه تحلیل شرطی خلاف واقع توسط لوییس شد، عدم موفقیت تحلیل انتظام در تشخیص علل واقعی از معلول ها، پی پدیدارها و علل بالقوه پیش دستی شده، بدون ایجاد پیچیدگی های بیشتر و انحراف از این ایده بنیادی که علیت، تحقق انتظام هاست بود . دیوید لوییس، تعریف دوم علیت هیوم را به عنوان تعریف خود، نه از خود علیت بلکه از وابستگی علی میان رویداد های واقعی استفاده می کند. تحلیل شرطی خلاف واقعی لوییس یک رویداد را، علت رویداد دیگر می داند اگر و تنها اگر یک زنجیر علی، که از اولی به دومی بینجامد وجود داشته باشد. دیوید لوییس مدت ها مدافع تحلیل شرطی خلاف واقعی علیت بوده است اما ساده ترین تحلیل شرطی خلاف واقعی در موارد علیت زیادتی از کار می افتد. او یک بار دیگر تغییر عقیده می دهد تا به تحلیل صحیح برای تشخیص علت در این موارد و منشأ تفاوت بین آنچه علت است و آنچه علت نیست برسد.
آسیه مسکین آشنستانی یوسف شاقول
به باور چالمرز آگاهی اگرچه نتیجه منطقی یک سری ویژگی ها و قوانین پایه ای غیرفیزیکی است-برخلاف نظر رازگرایان که آن را غیرقابل تبیین حداقل در مرحله تکاملی فعلی انسان می دانند- به عنوان یک پدیده طبیعی قابل تبیین مطرح است. او با طرح چارچوب سوپرونینس به عنوان قالبی برای بررسی رابطه میان ویژگی های پدیداری و ویژگی های بنیادی فیزیکی، به توضیح رابطه آگاهی با فیزیک و قابلیت تبیین تقلیل گرای آگاهی می پردازد. در دیدگاه او تقریباً همه حقایق مگر تجربه آگاه، منطقاً بر حقایق فیزیکی سوپرون اند. سپس به ارائه استدلالاتی می پردازد که به باور او شکست سوپرونینس منطقی آگاهی بر فیزیک و نتیجتاً نادرستی فیزیکالیسم را نتیجه می دهند. در این میان به ویژه طرح استدلال تصورپذیری زامبی و نحوه پاسخ او به برخی اعتراضات مطرح شده مورد توجه فراوانی قرار گرفته است. او تلاش می کند تا از قالبی تحت عنوان معناشناسی دوبعدی علیه فیزیکالیسم و در پاسخ به اعتراضات وارد بر استدلال هایش به خصوص اعتراضات مبتنی بر مفهوم ضرورت پسینی کریپکی استفاده کند. و در پایان به طرح موضع خود در قبال مسئله آگاهی در قالب نوعی دوگانه انگاری در ویژگی می پردازد.
سیدهدایت سجادی مهدی گلشنی
نسبت میان فلسفه و فیزیک به طور عام، و فیزیک کوانتم به طور خاص، یکی از موضوعات مهم برای فلاسفه علم و فلاسفه فیزیک است. این موضوع برای برخی از فیزیکدانان (به ویژه در حوزه فیزیک نظری) نیز جالب توجه و با اهمیت است. با وجود آثاری که در زمینه رابطه فیزیک کوانتم با فلسفه و مکاتب فلسفی نگاشته شده اند، هنوز می توان ادعا نمود که تصویر روشنی از این رابطه، و چگونگی تعامل فیزیکدانان با آموزه های فلسفی وجود ندارد. این پژوهش به بررسی نقش رهیافت های فلسفی (متافیزیکی و معرفت شناختی) در شکل گیری مکانیک کوانتمی استاندارد می پردازد، و هدف آن ارائه تصویری از رابطه مکانیک کوانتمی استاندارد با آموزه های فلسفی است. این پژوهش به دنبال پاسخ این پرسش ها است که نخست، رهیافت های فلسفی اثرگذار بر شکل گیری مکانیک کوانتمی استاندارد کدام اند؟ و دوم، فرآیند اثرگذاری این رهیافت ها بر مکانیک کوانتمی استاندارد چگونه بوده است؟ برای پاسخ به این پرسش ها از دو روش استفاده شده است: نخست با تحلیل (فلسفی) آثار مهم فیزیکدانان بنیانگذار مکانیک کوانتمی، بور و هایزنبرگ، در خلال سالهای 1927-1913، به صورتبندی رهیافت های موثر بر شکل گیری مکانیک کوانتمی پرداخته شده است. و دوم، با ارجاع و تحلیل برخی منابع دست دوم درباره این فیزیکدانان (با تاکید بر آثار خود آنها پس از 1927) و درباره آثار اصلی آنان در این دوره خاص (1927-1913)، به بررسی رهیافت ها و نقش آنها در شکل گیری مکانیک کوانتمی استاندارد پرداخته شده است. آثار اصلی این فیزیکدانان شامل مدل اتمی (بور)، اصل تطابق، شکل گیری مکانیک ماتریسی، اصل عدم قطعیت، و اصل مکملیت است. در نهایت، نشان داده است که چهار رهیافت فلسفی وحدت گرایی، تجربه گرایی، ضدواقعگرایی، و ضدموجبیتی بر شکل گیری مکانیک کوانتمی استاندارد اثرگذار بوده اند. همچنین تصویری از فرآیند اثرگذاری آن رهیافت ها، در قالب کارکرد آنها، مسیر اثرگذاری، و نقاط اثرگذار در فرآیند شکل گیری مکانیک کوانتمی استاندارد ارائه شده است.
محمود مختاری مهدی گلشنی
موجبیت در فلسفه و نیز نظریه های فیزیک کلاسیک، کوانتم، نسبیت و کیهانشناسی بررسی می شود.
حسین شقاقی ضیاء موحد
کل گرایی معنایی یک تز هستی شناختی است. بر اساس این تز، معنا به مثابه یک هویت هستی شناختی نفی می شود. این تز در برابر اتمیسم معنایی (با انواع روایت های ذهن گرا و افلاطونی-فرگهای) قرار دارد. کل گرایی معرفت شناختی و اصل تحقیق پذیری مقدمات استدلال کل گرایی معنایی هستند. بناراین عمده اعتراضات به کل گرایی معنایی را به دو دسته کلی می توان تقسیم کرد: اعتراضات علیه صحت هر یک از مقدمات، و اعتراض علیه نتیجه بخش بودن استدلال.