نام پژوهشگر: ولی منافی
ولی منافی حیدرعلی دهمرده
داستان حضرت خضر در ادبیات و مفاهیم و فرهنگ این مرز و بوم با دو روایت شناخته شده است، یکی پیشگامی خضر در سپاه ذوالقرنین(اسکندر) در جستجوی آب حیات که خضر با گام نهادن در ظلمات به آب حیات دست می یابد؛ دیگری روایت ملاقات حضرت خضر با حضرت موسی(ع) در مجمع البحرین، که خضر با انجام کارهای شگفت موجب حیرت و تعجّب حضرت موسی می شود. عناصر و نشانه ها و مفاهیم موجود در این دو روایت آب حیات، جاودانگی، قرار گرفتن آب حیات در ظلمات، سبزگون شدن خضر، مجمع البحرین و صخره ی موجود در آن است،که هر یک این اجزاء در ارتباط با یکدیگر، ساختار و الگویی مشخص را به دست می دهند، الگویی که نمونه ها و مشابه آن را می توان در اساطیر پیگیری کرد. در پژوهش هایی که پیرامون داستان و شخصیت خضر انجام شده، اکثراً با مدنظر قرار دادن جاودانگی خضر و آب حیات آن را با نمونه هایی اسطوره یی پیشین مقایسه و تطبیق داده اند. در این رساله از چشم اندازی دیگر، به روایت و شخصیت خضر به عنوان یک کهن الگو نگریسته شده است، کهن الگویی که در آن یک تم و بن مایه تکرار می شود، و این تم را می توان در اساطیر باروری و خویشکاری ایزدان و الهگان برکت و برزیگری مشاهده کرد. این رساله بر این فرض بنا نهاده شده، که شخصیت خضر و قالب روایتش به عنوان یک سرنمون و نمودگار باستانی با الهگان و ایزدانی همچون تموز، اُزیریس، بعل، آدونیس، تیشتر، پرسفونه، رامایانا و شخصیت حماسی همچون سیاوش(کیخسرو)، و بن مایه ی این روایت در مراسم آیینی فرهنگ ایرانی همچون حاجی فیروز، خجسته، میرنوروزی، سیاه گالش، لال شو، و در کل با ساختار عید نوروز قابل پیگیری و مقایسه و دارای یک خویشکاری مشترک می باشد. از این رو شخصیت خضر در دو حیطه ی عامیانه و فرهنگ رسمی اسلامی بررسی شده، در فرهنگ عامه، خضر دارای خویشکاری مشترک و نشانه های یکسان با نمونه های یاد شده است و در حیطه ی رسمی علاوه بر ساختار یکسان و تم مشترک، شاهد آن خواهیم بود که این کهن الگو و تجلی قداست آن چگونه در راه کمال در خدمت مفاهیم و ارزش های متعالی و ناب ادیان توحیدی قرار گرفته است. باید خاطر نشان کرد که به این کهن الگو از منظری دینی و معنوی نگریسته شده، لذا کهن الگوی داستان و شخصیت حضرت خضر از چشم انداز پدیدار شناسی مورد بررسی، تحلیل و تبیین قرار گرفته شده است.