نام پژوهشگر: وحید رحیم بخش

بررسی تحلیلی بومی گرایی و جهانی شدن در نقاشی سه دهه اخیر ایران- پروژه عملی: تنهایی، دلسردی و فراموش شدگی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده هنر و معماری 1391
  وحید رحیم بخش   محمد کاظم حسنوند

جهانی شدن از مهمترین مفاهیم رایج در حوزه های علمی یا شبه علمی در هزاره جدید است. به طور کلی می توان اینگونه گفت که در اغلب تعاریف ارائه شده، جهانی شدن به عنوان فرایند (برای تفکیک آن از «ایدئولوژی»جهانی سازی مدرنیسم) فرسایش و فروریزی مرزها و روند رو به گسترش هم پوشانی یا درهم آمیختگی گروه ها و جوامع(در زمینه های مختلف)، همسانی ساختاری و نهادی همه ملل و... مشترک است. در گفتمان نظری،این مفهوم همواره با مفهوم مکمل و ظاهراً متضاد «بومی گرایی» همراه است. هریک از این دو مفهوم بدون دیگری معنای کامل خود را پیدا نمی کنند و در هم تنیدگی آنها بسیار پیچیده و شدید است. در واقع می توان گفتاین دو برداربه شکلی منطقی همزمان، همراستا و علیه هم عمل) می کنند. بدین ترتیب بازگشت به موقعیت محلی نوعاً واکنشی به جهانی شدن است. جهانی شدن به توسعه فضای باز در هنر می انجامد. چرا که مولفه هایی چون کارآمدی سیستم های ارتباطی جدید، تنوع و توسعه کتاب های مصور و مجلات، تلویزیون و اینترنت به عنوان عوامل تسریع-کننده جهانی شدن بر آن شدیداً موثراند. معرفی و بازشناخت خرده فرهنگ ها و هنر ملل گوناگون، شبکه ای و بین المللی شدن سریع انواع هنر، چندرگگی و التقاطی بودن، مردمی بودن، معاصرگرایی، نشر الگوهای جدید در اقصی نقاط جهان، اضمحلال مرکزیت و ظهور مراکز جدید هنر، افزایش بینال ها و جشنوار ه های بین المللی، رشد بازار هنر و افزایش میل هنرمندان به حضور درگفتمان فرامحلی از نتایج جهانی شدن هنر هستند. جهانی شدن هنرها عارضه هایی نیز دارد که عمده ترین آنها را می توان تحلیل-رفتن آوانگاردیسم و جنبش های انتقادی هنری، مرگ اصالت در هنر جهانی، تحمیل آشکار و پنهان استانداردهای بین المللی، شئ ای شدگی اثر هنری، بازاریابی قومی، دخالت اهرم های قدرت و ایدئولوژیزه-کردن فضای هنر دانست. نقاشی و سایر هنرها در دهه اول انقلاب (دهه 60) را از حیث ارتباط با جهان خارج، می توان دهه فترت نامید. اما نقاشی این دهه راتنها در هماهنگی با تحولات جهانی نمی توان تعریف کرد و در بسیاری موارد مکانیسم های اجتماعی و درونی جامعه ایران در شکل دادن به آن دخالت بیشتری دارد. حوادث جریان ساز همچون تیرگی روابط با غرب، هشت سال جنگ تحمیلی و قطع ارتباط با بیرون از کشور هنرمندان کشورمان را از دنباله گیری رخدادها و تحولات جهانی هنر تا حدود زیادی بازداشت. در سال-های پایانی و پس از آن،ماحصل آتش تند دوران جنگ پدیدآمدن روحیاتی سالکانه ای است که با فصل از روزمرگی ناخراش، ژانری از هنر انتزاعی با گرایش شبه عرفانی بوجود آورده و بازتاب سنت و غلبه عناصر بومی در نقاشی را موجب شد که در دهه هفتاد ادامه یافته و در زمینه ای از خواست هنرمندان برای احیا و از سرگیری پروژه مدرنیسم مجدداً پا گرفت. در این دهه همراه با دگرسانی های زمینه ساز جهانی شدن همچون ورود اینترنت و ماهواره و دگرگونی های اجتماعی در ارتباط با جهان فرامحلی و برآمدن شرایط زیستی جدید، خواسته های جدید در نقاشی و سایر هنرها ایجاد شد. هنر اواخر دهه هفتاد، با گرایش هایی که به خصوص در دوران ریاست موزه توسط علیرضا سمیع آذر صورت گرفت به سوی صحنه های بین المللی خیز برداشت. در ادامه و در پی تغییرات کلان اجتمای دهه سوم، نسل جدید خواستار خوانشی نو از موقعیت هستی شناسانه خود، همراه با قرارگرفتن بر موج « اکنونیت» شد. بدین گونه در صحنه دهه سومی هنر ایران، گرایش های مدرنیستی و هرگونه منزه طلبی فرمالیستی تا حد زیادی به حاشیه رانده شدند. در بسیاری از این آثار هویت با زبانی متفاوت از پیش بازگو می شود. حفظ و اشاعه سنت و یا حداقل بعضی از مظاهر آن به جدل کشیده شده و حتی در بسیاری موارد در مقابل آن عرض اندام می شود و با زبانی اعتراض آمیز و کنایه بار، زندگی روزمره با چهره های دهشت بار ترسیم می شود. طیفی از دغدغه های شخصی و اجتماعی (از حساسیت های فمینیستی تا نگرانی های ناشی از آلودگی محیط زیست، از نوستالژی آیین های کهن تا واقعیت های تنش آفرین زندگی امروز) که غالباً درگزاره هایی پرتفضیل ارائه می شوند، آثار هنری این نسل را در بر می گیرد. همچنین در خلال این دهه، نگاه بسیاری از هنرمندان و به خصوص جوانترها به سوی فراسوی مرزها، به نیویورک، لندن، برلین، دوحه، ابوظبی و... معطوف شده که به نمایش و فروش وسیع آثارشان در کنار بزرگان دهه سی و چهل نقاشی کشورمان منجر شده است. هر چند تا کنون چگونگی و دلایل و چگونگی انتخاب این آثار مورد نقد و اعتراض جدی بسیاری بوده است. اما شاید بتوان چنین گفت که هر چند که صورت مسئله ی نقاشان نسل های قدیمی و میانه (جدای از توفیق یا عدم توفیق در یافتن پاسخی مناسب برای آن)، کاوش و کشف زبان بومی با ویژگی های بین-المللی و بر پایه آموزه های مدرنیستی بود. تعارض این نگرش و ایده با آنچه که در میان نقاشان و محافل هنری دهه هشتاد و بخصوص در گالری ها بروز کرده است، شاید نوعی واخوردگی برای نسل میانه ایجاد کرده باشد. اما وارفتگی و شکل پذیری تصنعی نسل تازه نقاشان در برابر فشار اسمزی استانداردهای فرابومی و انگاره های پنهان و آشکار اوریانتالیستی و همچنین سلیقه های باب روز نیز افق چندان روشنی را بازنمی نمایاند، به گونه ای که به نظر می رسد بازنمایی امر محلی به دلیل سعی در برقراری ارتباط با هنر جهانی و جلب نظر مخاطبان آن به ساخت نوعی دگربودگیِ هویتی کاذب و اگزوتیک منجر شده است. به بیانی دیگر بومی گرایی برخی از هنرمندان ما با زبان جهانی(که خود محل بحث است یه خصوص به این دلیل که سفارش آن را ابردیگر فرهنگی می دهد) خود را انطباق می دهند تا در رهیافت انتقال امر بومی به صحنه جهانی توفیق یابند، چرا که در غیر این صورت آثارشان از جنبه قوم شناسی یا تاریخ هنر ارزش گذاری خواهد شد. اما به هر حال، این پدیده نیز به مانند تمام تجربه های فرهنگی و هنری تاریخ بشریت، عنصری پویا و دینامیک است که می تواند در روند زندگی خود، معایب و محاسنی داشته باشد.