نام پژوهشگر: هومن محمد قربانیان
هومن محمد قربانیان محمدعلی حجتی
تئوری های معناداری را می توان به دو دسته اصلی تقسیم کرد: نخست تئوری های سمانتیکی معناداری که در صدد روشن کردن ماهیت معنا هستند و دوم، تئوری های زیربنایی معناداری که مسئله اصلی آنها این است که «چرا عبارات زبانی دارای معنایی هستند که اکنون دارند». تئوری ارائه شده در این رساله، تئوری است که در زمره تئوری های زیربنایی قرار می گیرد و در این تحقیق، به دنبال آراء پل هورویچ، برای پاسخگویی به مسئله چرایی معناداری کلمات پیشنهاد می شود. این تئوری فرایندی را پیشنهاد می-کند که بر اساس آن، کلمات در مواجهه عامل انسانی با حقایق عینی واجد معنا می شوند. گرایش عامل انسانی به استفاده از یک واژه به طریقی خاص، مانند تابع (یا نظم و قاعده ای) می باشد که ورودی آن عوامل تاثیرگذار ذهنی و عینی در معنایابی عبارات زبانی و خروجی آن قاعده ای است که بر کاربرد های صحیح یک کلمه حاکم است. این تمایل و گرایش بستر تبدیل جملات تعیین کننده معنی، به معیاری برای سنجش کاربردهای صحیح است. جملات تعیین کننده معنی که معنای یک کلمه از آنها تولید می شود دارای ویژگی خاصی به نام مقبولیت هستند. این جملات سبب تولید ویژگی ها و خصوصیات بنیادی معناداری کلمه شده و باعث می شوند آن کلمه معنای خاصی را داشته باشد که اکنون دارد. به تعبیر دیگر، الگوی کلی حاکم بر کاربرد یک کلمه، با چند واسطه، از ویژگی مقبولیت آن ناشی می شود. ویژگی مقبولیت سبب می شود برخی جملات حاوی کلمه نقشی برجسته پیدا کرده و تعیین می کند چه شرایطی باید مهیا باشد تا به عنوان مثال بتوان به شکلی قابل قبول یک کلمه را به برخی از اشیا نسبت داد. همچنین با کمک نظریه های زبانشناسی شناختی که توسط لیکاف و لانگاکر توسعه یافته است و مدل شعاعی و نظریه سرنمون، می-تواند چنین توضیح داد که سرنمونها، کاربردهای برجسته شده یک کلمه بوده و هر چه کاربردی از جمله تعیین کننده معنی دورتر و متفاوت تر باشد، معنی کلمه نیز از معنای اصلی آن دورتر خواهد بود.