نام پژوهشگر: موسی پوریا اصل
موسی پوریا اصل احد مهروند
تلاش برای ارائه معنایی دقیق و منطقی از رمان بلندی های بادگیر اثر امیلی برونته، از زمان چاپ آن در سال 1848، چالشی روزافزون بوده است. تفسیرهای فراوان، اما متناقض موجود، که هر کدام از آنها با استفاده از عنصری خاص از رمان، سعی در استنتاج تفسیری تازه نموده اند، ضرورت چنین تحقیقی را به هنگام می نمایاند. این تحقیق بر راههای کسب معنایی واقعی تر و منطقی تر از رمان پرداخته است. پژوهش حاضر این امر را می نمایاند که برای حل معما و واشکافی نشانه های رمز گونه رمان، بررسی افکار خودآگاه و ناخودآگاه نویسنده، که در درون متن نهفته شده، الزامی می باشد. شیوه تحقیق استفاده شده، نقد روانکاوانه فروید معروف به سیره نفسیه می باشد. نظریات فروید به این خاطر بکار گرفته شده است که در دهه های اخیر شاهد مراجعت روزافزون نظریه پردازان به فروید، به ویژه در زمینه سیره نفسیه بوده ایم. یافته های این پژوهش، بر اهمیت چند موضوع دلالت دارد: نخست اینکه، امیلی برونته در محیطی کاملا بازدارنده بزرگ شده و او به گونه ای وسواسی اقدام به خلق عوالم خیالی می کند که در آنها برخی از الگوها به کرات تکرار می گردد. دوم اینکه، تقریبا همه شخصیت های رمان، تحت تاثیر فقدان مادر، نه تنها متحمل فرایندهای اندوهگینی، مالیخولیا و هیستری می شوند، بلکه از مشکلات درونی—ترس از صمیمیت، ترس از رهایی، ترس ازخیانت، عزت نفس ضعیف، ادراک نامطمئن و بی ثبات از خود—نیز رنج می برند. سوم اینکه، در بلندی های بادگیر، مذهب، تمدن، و قواعد مرسوم رمان نویسی عهد ویکتوریای انگلستان به طعنه طرد شده اند. نتیجه کلی که می توان از این پژوهش استخراج کرد، این است که امیلی برونته انسانی روان رنجور بوده است که وسواس های فکری ضمیر ناخودآگاهش—یعنی علاقه روانکاوانه به مادر و عداوت با پدر—در رمان بلندی های بادگیر فرافکنی شده اند. در نهایت، این تحقیق، جهت رسیدن به معنای واقعی متن، بطور کلی به کاربرد دیدگاه روانکاوانه و مخصوصا سیره نفسیه توصیه می کند.