نام پژوهشگر: شیرکو احمدی
شیرکو احمدی مرتضی توکلی
روستا و روستا نشینی در ایران از جایگاه و اهمیت بالایی برخوردار است، عدم توجه به فضاهای روستایی، توان و امکانات تولیدی نواحی روستایی و بی توجهی به نیروی انسانی پرتوان روستاها، از مشکلات اساسی در دستیابی به توسعه ی روستایی است. اینکه مناطق روستایی به طور عام و بخش کشاورزی به طور خاص چگونه از تغییرات جمعیت تأثیر می پذیرد مستلزم بررسی چندین عامل است. در این راستا، تشخیص آثار متقابل تغییرات جمعیت بر ساختارهای کشاورزی ضروری است. هدف اصلی این تحقیق بررسی تغییرات جمعیت روستایی و اثرات آن بر ساختار کشاورزی می باشد. قرار گرفتن شهرستان سردشت در منطقه کوهستانی، این شهرستان را با محدودیت های محیطی مرتبط با رشد بخش کشاورزی مواجه نموده است. همچنین، تغییرات جمعیتی نیز منجر به افزایش دامنه محدودیت های توسعه بخش کشاورزی شده که تبعات متعددی را به دنبال داشته است. این پژوهش کوشش می کند با استفاده از مدل های مختلف اثرات جمعیت را بر ساختار کشاورزی مورد بررسی قرار دهد. در پژوهش حاضر، به بررسی تأثیر تغییرات کمی و کیفی جمعیتی روستاها، در دو دهه ی 1385-1365، بر ساختارهای کشاورزی پرداخته شده که عمده ترین آنها شیوه ی تولید محصولات زراعی، جمعیت شاغلین بخش کشاورزی، شیوه های تولید و تکنولوژی بخش کشاورزی در شهرستان سردشت است. در این مطالعه از روش تحقیق توصیفی – تحلیلی، مبتنی بر مطالعات کتابخانه ای و بررسی میدانی و پیمایشی استفاده شده است. جامعه آماری این تحقیق را 169 روستا از بخش مرکزی شهرستان سردشت تشکیل می دهد که از این تعداد 32 روستا به عنوان روستاهای نمونه با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی و به روش کوکران انتخاب شدند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار spss for win/16 و برای ترسیم نقشه ها از سیستم اطلاعات جغرافیایی (gis) استفاده شده است. نتایج نشان می دهد که از بین عوامل و تغییرات جمعیتی مانند زاد و ولد، مرگ و میر، طلاق و مهاجرت، مهاجرت عمده ترین عامل تغییر و تحولات جمعیتی در منطقه مورد مطالعه بوده که اثرات آن به صورت کاهش و تخلیه جمعیتی منطقه جلوه گر شده است. همچنین نتایج حاصل از آزمون t نشان می دهد که تغییرات جمعیتی منطقه بیشترین اثرات خود را در بین ساختارهای کشاورزی (تغییر مالکیت، شیوه های تولید، سازمان تولید، وضعیت زمین، وضعیت تکنولوژی، وضعیت اشتغال، نوع محصولات، تغییر در شیوه های مبادله و ...) بر ساختار شغلی بخش کشاورزی ایجاد کرده است و نشان دهنده ی این مطلب است که در منطقه ی مورد مطالعه فعالیت های کشاورزی جوابگوی نیازهای اقتصادی و وضعیت اشتغال منطقه نیست. بنابراین لازم است به منظور افزایش درآمد، کاهش مهاجرت های روستایی و ایجاد اشتغال از توانمندی های محیطی به منظور ایجاد تعادل و اشتغال در منطقه توجه اساسی شود.
شیرکو احمدی علی حیرانی
هدف اصلی این پژوهش بررسی شیوع و میزان نارضایتی از شکل و وزن بدنی در میان زنان و مردان دانشگاهی بود. آزمودنی های این تحقیق 500 دانشجو(با میانگین، سن: 4/22 سال، وزن: 95/62 کیلوگرم و قد: 170 سانتیمتر) بودند که به صورت داوطلبانه در این طرح شرکت کردند. که از این تعداد تنها پرسشنامه های 369 نفر قابل قبول بودند و مابقی به صورت ناکامل پرسشنامه ها را پاسخ داده بودند. از این 370 نفر، 204 نفر زن و 165 نفر مرد بودند. سپس پرسشنامه خود ساخته محقق که شامل 20 سوال به ترتیب زیر بود؛ 12 سوال اطلاعات فردی، 4 سوال دیگر در رابطه با اهمیت شکل و اندازه بدنی و کوشش برای کاهش وزن می باشد و 4 سوال مربوط به انتخاب شکل از پرسشنامه تصویر بدنی مورد استفاده قرار گرفت. برای تعیین توزیع جامعه از آزمون کولموگروف اسمیرنوف استفاده شد. آزمونt نمونه های مستقل برای بررسی اختلافات جنسیتی برای هر کدام از فرضیه ها استفاده شد. آزمونt نمونه های جفت شده برای مقایس? bmi وbmi مطلوب در هر طبقه استفاده شد وآزمون خی دو برای بررسی تفاوت ها استفاده شد. برای بدست آوردن ارتباط خطی(همبستگی) بین متغیرهای کمیbmi وbmi مطلوب در زنان و مردان از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. برای تعیین موثرترین عوامل بر روی نارضایتی از وزن بدن از آنالیز چند متغیر? رگرسیون خطی چندگانه استفاده شد. در آزمون های انجام شده سطح زیر 05/0 معنی دار تلقی گردید. نتایج نشان دادند که میانگین bmi وbmi مطلوب در کل نمونه، میانگین bmi در زنان و مردان، bmi مطلوب در دو گروه زنان و مردان برابر نیست. نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل های آماری نشان داد که میزان bwd و bsd در زنان و مردان برابر نبوده و جهت این اختلال ها در دو گروه متفاوت بود؛ مردان به داشتن وزن بیشتر و شکل بدنی عضلانی در مقابل زنان به کاهش وزن و شکل بدنی لاغر متمایل بودند. به طور کلی به دلیل وجود تفاوت در میان bmi و bmi مطلوب نارضایتی از وضعیت بدنی در میان هر دو گروه زنان و مردان دانشجو وجود دارد. نکته قابل توجه این است که جهت نارضایتی میان دو جنس متفاوت می باشد بدین معنی که بدلیل معیارهای فرهنگی- اجتماعی زنان به لاغر بودن و مردان به عضلانی بودن متمایل هستند.