نام پژوهشگر: روناک عشقی نوگورانی
روناک عشقی نوگورانی مریم فاتحی زاده
هدف از این پژوهش. تدوین چندین مدل معادله ساختاری برای تبیین اختلالات جنسی زنان در شهر اصفهان بود. این مدل های مفروض شامل مدل عوامل شناختی، مدل عوامل هیجانی، مدل عوامل شناختی_هیجانی و مدل عوامل فرهنگی_شناختی می شد.جامعه آماری این پژوهش زنان متاهل شهر اصفهان در سال 1390 بودند که در دوران باروری قرار داشتند . نمونه پژوهش 401 نفر بود که به صورت تصادفی و به شیوه نمونه گیری خوشه ای از مناطق چهارده گانه شهر اصفهان انتخاب شدند. روش پژوهش نیز، همبستگی از نوع مدل سازی معادله ساختاری بود. در این پژوهش برای جمع آوری داده ها از فرم مشخصات دموگرافیک ، مقیاس عملکرد جنسی زنان (fsfi)(روزن و همکاران ،2000 )، مقیاس خود آگاهی جنسی (sscs) (ون لنک ولد و همکاران ،2008)، پرسشنامه سبک های جنسی (smq)-نسخه زنان (نوبر و پینتوگوویا ،2003)، پرسشنامه طرحواره های شناختی فعال شده در بافت جنسی (qcsasc) (نوبروپینتوگوویا ،2009)، پرسشنامه آموزه های فرهنگی-جنسی نادرست زنان(عشقی و بهرامی،1390) استفاده شد. نتایج نشان داد تاثیر عوامل شناختی(طرحواره های شخصی جنسی،افکار اتوماتیک جنسی و خودآگاهی عمومی یا معذب بودن جنسی) بر بدعملکردی جنسی زنان مثبت بود و با افزایش این عوامل شناختی ،بد عملکردی زنان افزایش می یافت. همچنین اثر خود تمرکزی بر بد عملکردی جنسی زنان مثبت بود عینی با افزایش خود تمرکزی،به واسطه افزایش توجه بر حس های درونی و بدنی عملکرد جنسی زنان بهتر شده و احتمال ابتلا به بد عملکردی جنسی کاهش می یافت. در مجموع، عوامل شناختی 63% از بد عملکردی جنسی زنان را تبیین و پیش بینی می کرد.در مدل عوامل هیجانی نیز از بین واکنش های هیجانی فقط هیجانات منفی تاثیر معنادار بر عملکردی جنسی زنان داشتند و مشکلات جنسی را افزایش می دادند. در مجموع ،عوامل هیجانی 26% از بد عملکردی جنسی زنان را تبیین و پیش بینی می کرد. در نتیجه، تاثیر عوامل هیجانی بر بدعملکردی جنسی زنان از تاثیر عوامل شناختی کم رنگ تر بود. از اینرو، در مدل بعدی این دو عامل در ترکیب با یکدیگر بررسی شدند و در واقع هیجانات مثبت و منفی بعنوان میانجی عوامل شناختی در نظر گرفته شدند. مدل شناختی _هیجانی نیز 60% از بد عملکردی جنسی زنان را تبیین و پیش بینی می کرد. در مجموع، افزودن متغیر هیجانات جنسی بر مدل شناختی نتوانست توان تبیین این مدل را افزایش دهد و نشان داد تاثیر شناخت ها قوی تر بود . در نهایت،در آخرین مدل آموزه های فرهنگی_جنسی به عنوان عامل زیربنایی در شکل گیری طرحواره های شخصی جنسی که بواسطه سایر عوامل شناختی مثل افکار اتوماتیک و خودآگاهی جنسی بر بدعملکردی جنسی زنان تاثیر می گذارد ،در نظر گرفته شد.این مدل نیز توانست 60% از بدعملکردی جنسی زنان را تبیین و پیش بینی می کرد. در مجموع می توان نتیجه گیری کرد که هر 4 مدل پیشنهادی (مدل عوامل شناختی- مدل عوامل هیجانی- مدل عوامل شناختی-هیجانی و مدل عوامل فرهنگی- شناختی)در رابطه با پیش بینی بدعملکردی جنسی زنان درپژوهش حاضر تایید گردیدند و عوامل شناختی نقش محوری در این مدل ها داشتند و بنابراین می توان در پیشگیری و درمان مشکلات جنسی زنان بر رویکردهای شناختی که طرحواره ها، باورها و خودآگاهی جنسی را با توجه به بافت فرهنگی جامعه ایران هدف قرار می دهند تاکید بیشتری کرد.