نام پژوهشگر: روحالله تقی نژاد
روح الله تقی نژاد حسین جمالی
«امنیت» چونان یک نیاز بشری از دیرباز در اذهان و نوشته های فلاسفه قدیم، به نوعی انتزاعی مطرح بوده است. اما دانشواژه ی «امنیت ملی»، در پیِ پیدایش دولت- ملت های جدید بطور جدی وارد ادبیات سیاسی و روابط بین الملل گردیده است. باری بوزان استدلال می کند که مفهوم امنیت، به خودی خود، روش جامع تر، قوی تر و مفیدتر برای مطالعه روابط بین-الملل در سنجش با قدرت و صلح است؛ چرا که گویای انگیزهی اصلی رفتارهاست که متفاوت و درعین حال همسنگ قدرت می باشد. همچنین به همان اندازهی روش مبتنی بر صلح، مفید است. (بوزان، 1378: 15) اگر چه مهد پیدایش نظریه پردازی پیرامون مفهوم امنیت ملی، بنا به مقتضیات و نیازمندیهای سیاسی جهان غرب در روابط و امنیت بین الملل؛ می بایست در خاستگاه غرب جستجو نمود؛ اما بدون تردید امروزه کشورهای درحال توسعه، بیشترین نیاز را به استفاده از این مفهوم و تئوریزه کردن مسایل پیچیده سیاسی، اجتماعی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی خود دارند. نیک خواهیم یافت که پیدایی دو مفهوم «امنیت» و «توسعه» از یک نزدیکی تاریخی برخوردارند. ضمن آنکه هر دو گزاره، با تکامل نظری، بیشتر به یکدیگر نزدیک می شوند. امروزه تعبیرهایی چون «امنیت برای توسعه»، «توسعه برای امنیت»، «توسعهی امنیت سازی»، «امنیت، پیش شرط توسعه» و بالاخره «امنیت، یعنی توسعه» از جمله گزاره هایی هستند که در ادبیات علوم اجتماعی و سیاسی شاهد آن هستیم. در دیدگاههای نوین امنیت ملی، باور براین است که یک الگو به تنهایی نمی تواند پاسخگوی همه تحلیل ها شود. دیدگاههای رئالیستها، آرمانگرایان، لیبرالیستها، جامعه گرایان، مکتب کپنهاگ، فرانوگرایان، مکتب انتقادی، رویکردهای زن باورانه؛ جملگی پس از نظریات کلاسیک، پیرامون امنیت ملی، اندیشه پردازی نموده اند. بخشی از مطالعات امنیت ملی که در دوران جنگ سرد آغاز شده بود، ابعاد غیرنظامی امنیت ملی را بیشتر مورد توجه قرار می-داد؛ بخصوص بر نهادهی امنیت اقتصادی پافشاری بیشتر می شد. بنحوی که حتی همسنگ امنیت نظامی مطرح می گردید. سپس، پیگیری مباحثی چون حقوق بشر، دموکراسی، مسئله اقوام، هویت های فرهنگی و نقش ایدئولوژی در مشروعیت دولتها، گسترش ارتباطات و نیز تهدیدات زیست محیطی و گلخانه ای هریک به نوبه خود، نگاه های بیشتری را بر چهره های امنیت ملی پرداخته است. کشمکش های برآمده از کمبود آب، فزونی جمعیت، نابودی زیست بوم و مهاجرتهای گسترده، آنچنان موثر و سترگ هستند که بایسته های بازتعریف «امنیت» را بر این کشورها تحمیل می کند. تا جایی که «جولیان سیمون» از آنها تحت عنوان معضل لاینحل کشورهای جهان سومی دربارهی تأمین امنیت شان یاد می کند. علاقمندی به بررسی رابطه میان دو مفهوم «امنیت» و «توسعه» در این رویکرد دارای برجستگی است. در اندیشه ورزی های پسینیِ پژوهش های توسعه نیز؛ چهرگان انسانی، فرهنگی، اجتماعی و ثبات سیاسی در کنار رشد اقتصادی، پاره های درخوری از رهیافت توسعه می باشند. در چارچوب امنیت ملی نیز؛ چهره های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را در برمی گیرد. به همین دلیل در سیاستگذاری عمومی، جهتگیری برنامه های توسعه اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دولت ها، در بردارندهی اهداف «توسعه» و «امنیت ملی» به صورت توأمان خواهد بود. تأثیر ارتباط امنیت و توسعه و نیز، تأثیرگذاری آن بر همه شاخه های توسعه و حیات انسانی؛ به آن نقش بنیادین داده است. کسانی که به «رفاه» می اندیشیده اند، امنیت را عامل اصلی آسایش شمرده اند و آنان که بر توسعه سیاسی یا اقتصادی تکیه کرده اند، امنیت را «عامل» و نیز «حاصل» آن تلقی کرده اند و همه کسانی که برای حاکمیت ارزش های معنوی تلاش دارند، آن را مقدمه این واجب می دانند. اگر با کارولین توماس هم عقیده باشیم، توسعه نیافتگی خود به مثابه ناامنی وسیع تری است چرا که میزان مرگ و میر ناشی از گرسنگیِ طی تنها دو سال، معادل شمار کشته شدگان یازده سال جنگ جهانی است. (سروریان، 1381:91) عقب افتادگی در واقع نوعی ناامنی است، زیرا موجد تنش و بحران داخلی و ترغیب مداخلات خارجی می شود. همچنین تقویت قدرت نظامی بدون پشتوانه اقتصادی و صنعتی میسر نیست. (روشندل، 1374:12) چیرگی هر کدام از رویکردهای برجستهی امنیتی و چگونگی برداشت کنشگران پهنه ی سیاستگذاری هر کشوری از امنیت و البته پیوند آن با توسعه، سبب تأثیرات متفاوتی بر شرایط توسعه کشورها و گزینش الگوی ویژه ای از برنامه ریزی برای توسعه خواهد شد. هر چند کنکاش پیرامون چگونگی پیوند میان امنیت و توسعه در میان انبوه نظریه ها و مکاتب مطالعات توسعه بسیار درخور نگریستن ویژه است؛ اما تلاش ما در این پژوهش بر آن است که به جهت کمینه سازیِ موضوع و ژرفنگری علمیتر که بایسته های یک پژوهش دانشگاهی است؛ براساس داده های موجود و نظریات علمی و بویژه به نظریات و اندیشهورزی های امنیتپژوهی و مکاتب خوانشهای چندگونهی امنیتی بسنده گردد. در نتیجه ی آنچه گفته شد؛ این پرسش بنیادین در میان خواهد بود که: پرسش اصلی: مکاتب و دیدگاه های امنیت پژوهی، چه نسبت هایی بین توسعه و امنیت برقرار می کنند؟ آنها چگونه و چرا این نسبت ها را برقرار می کنند؟ پرسش های فرعی: چگونه و چرا برخی از دیدگاههای امنیت پژوهی، امنیت را مقدم و مستقل از توسعه می دانند؟ چگونه و چرا برخی از دیدگاههای امنیت پژوهی، توسعه را مساوی و همطراز امنیت می دانند؟