نام پژوهشگر: حسین اکبری نسب
حسین اکبری نسب رضا افهمی
اسطوره ها چارچوبی برای بینش انسان ابتدایی و روایت هایی هستند که مضامین و بن مایه های مهمی در باره ی زندگی فردی و اجتماعی انسان، جهان پیرامون او و آغاز و انجام آن بیان می-کنند. در پس سادگی ظاهری آن ها ساختاری های پیچیده ای نهفته است که نشان دهنده ی کنش ذهن آفریننده ی آن ها است. یکی از بن مایه هایی که در اسطوره ها انعکاس یافته "گذرِ انسان از طبیعت به فرهنگ" است. در پژوهش حاضر، این موضوع در اساطیر حوزه های فرهنگیِ بین النهرین و ایرانِ باستان؛ در پهلوان-نامه ی گیل گمش و سرگذشت کیومرث و فرزندانش مورد بررسی قرارگرفته است. به قصد این که دانسته شود؛ گذر از طبیعت به فرهنگ در این اسطوره ها چگونه انعکاس یافته واین بن مایه ها چه نقشی در شکل گیری ساختار ادبی این اسطوره ها دارند؟ روش پژوهش حاضر مبتنی بر تحلیل ساختاری این اساطیر است که متکی به تحلیل های ساختارگرایانه ی لوی استروس و جستجوی بن مایه های تقابلی در ساختار این اساطیر است. نتایج تحلیل نشان می دهد که بن مایه های "طبیعت و فرهنگ " در ساختار این اسطوره ها به شکلی تقابلی عمل می کنند و این تقابل سویه های گوناگونی دارد که عبارتنداز: " نامحدودبودن(بی-قانونی)/ استقرار قانون و محدودیت"، "خام خواری/پخته خواری"، "برهنگی/پوشیدگی"، " ظاهر طبیعی/ آرایش کردن "، "زندگی بدون ابزار/ بهره گیری از ابزار" و ... . در ساختار ادبی این اسطوره ها تقابل "طبیعت/فرهنگ" به شکل زیرساخت عمل می کند و مابقی تقابل ها روساخت هایی هستندکه به شکلی گشتاری از این تقابلِ اصلی حاصل می شوند؛ به گونه ای-که شقّ اول این تقابل ها جِلوه های طبیعت و شقّ دوم آن ها جلوه های فرهنگ هستند. این روایت-های اسطوره ای شامل پاره هایی ممتد و فرگَردهای بیان گر این تقابل ها است و هر بخش به بسط این تفاوت و تقابل ها در ساختاری پیوسته می پردازد و ساختارِ کلی این روایت های اسطوره ای حاصل بسط یافتنِ همین مباحث است.