نام پژوهشگر: اباصالح تقی زاده طبری
اباصالح تقی زاده طبری اصغر افتخاری
چکیده مطالعات نوسازی، به عنوان برجسته ترین قالب نظریات توسعه در فضای لیبرالیستی اهمیت آشکاری در برنامه ها و سیاست های توسعه ی کشورهای جهان سوم داشته و دارد. نظریات نوسازی هرچند بعد از گذشت چند دهه دستخوش اصلاحاتی گردید، اما اصول و هنجارهای بنیادین لیبرالی خود را در حوزه های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی حفظ نمود. ایران نیز پس از انقلاب اسلامی در مسیری تازه خلاف اقتضائات پذیرفته شده ی جهانی قرار گرفت و سعی نمود پس از قرن ها دین را بر مسند اداره ی اجتماعی بنشاند. چگونگی مواجهه و نحوه ی ارتباط جمهوری اسلامی ایران و اندیشه ی نوسازی در بحث از توسعه یافتگی نمی تواند در ظواهر و در سطح مورد بررسی قرار گیرد؛ چرا که با توجه به مبانی است که تجلیات و ظواهر معنا می یابد. بررسی مفروضات بنیادین مکتب نوسازی از همین جهت با اهمیت خواهد بود. چرا که ما را نسبت به الزامات، ماهیت و غایت نظریات این مکتب آگاه نموده و زمینه را برای مواجهه ای عقلایی و منطقی هموار می سازد. در این پایان نامه سعی بر آن است که با اتخاذ روشی توصیفی-تحلیلی و مقایسه ی بنیادهای دو چارچوب فکری بیان شده، این پرسش اصلی مورد بررسی قرار گیرد که «مفروضات مکتب نوسازی تا چه میزان با الزامات فکری- فرهنگی انقلاب اسلامی همخوانی دارد؟» به نظر می رسد با توجه به مقومات مفهومی و بنیادهای نظری مکتب نوسازی (تکامل گرایی و کارکردگرایی ساختاری)، این مکتب در سه ساحت «روش تحلیل تاریخ»، «روش تفسیر عالم» و «روش تحلیل اجتماع»، در تضاد با ویژگی های تاریخی- فرهنگی انقلاب اسلامی قرار دارد. واژگان کلیدی: مکتب نوسازی، لیبرالیسم، توسعه، جمهوری اسلامی ایران، فرهنگ ایرانی، تاریخ ایران.
اباصالح تقی زاده طبری محمدجواد غلامرضا کاشی
پرسش از حقیقت در فهم سیاست، پرسشی اساسی است و ما را از وضع روزمره و متغیر سیاست، متوجه وضع بنیادینی می کند که در آن سیاست در نسبت با امر نامحدود و کلی قرار می گیرد. بی توجهی به این وجهِ سیاست، به ما نشان نمی دهد که چرا امر سیاسی از امر اقتصادی متمایز است. سیاست در عین حضور در زندگی هرروزینه ما، درباره ی معنا و جهت زندگی و چگونه زیستن هم سخن می گوید و همواره خود را در این وضع بینابینی نگه می دارد. ما در این پژوهش تلاش کردیم تا از امر سیاسی، آنگاه که به ضرورت در نسبت با حقیقت قرار می گیرد، پرسش کنیم و بر نقش الهیات در این میان تاکید نماییم. تمرکز بر فلسفه سیاسی مدرن، از آن جهت در اینجا مهم بود، که کمتر به بنیادها و محتوای الهیاتی آن توجه می شود. در فلسفه سیاسی مدرن هر چند که دین مقام قرون وسطایی خود را از دست می دهد، باز به ضرورت الهیات همچون ماده ای در صورت نظریات و اندیشه-های سیاسی حضور دارد. پرسش بنیادین ما این بود که آیا در غیبت الهیات، امکان صورت بندی امر سیاسی که متوجه نظم سیاسی، اجتماع، قانون و دولت است، وجود دارد؟ در غرب مدرن، پس از ظهور سوژه و مشخصاً سوژه فردی، امر سیاست با چالش های جدی مواجه می شود. پرسش مهم این بود که چرا سوژه آزاد، مستقل و خودمختار باید از سیاست اطاعت می نمود؟ سوژه خودبنیاد مدرن، چگونه بر قانون، نظم سیاسی و حاکمیت سیاسی گردن می نهد و به یک شهروند تبدیل می شود؟ ما در این رساله با بررسی فلسفه سیاسی هابز، لاک و نهایتاً هگل نشان دادیم که چگونه الهیات سیاسی امکان فلسفه سیاسی مدرن است. توجه به الهیات سیاسی در فهم فلسفه سیاسی مدرن می تواند سطح مناظرات فکری و خصوصاً سیاسی کشور ما را ارتقاء داده و غفلت تاریخی ما از تامل در مبانی و بنیادها جبران کند.