نام پژوهشگر: محسن جعفرزاده

بررسی سازگاری و مقاومت به خشکی ارقام کلزا
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه صنعتی اصفهان - دانشکده کشاورزی 1389
  محسن جعفرزاده   محمد مهدی مجیدی

چکیده این پژوهش به منظور بررسی سازگاری و تحمل به خشکی ارقام مختلف کلزا، از نظر صفات زراعی، مورفولوژیک و فیزیولوژیک در سال زراعی 88-1387 در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه صنعتی اصفهان انجام شد. در این آزمایش تعداد 28 رقم کلزا در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی و در دو محیط رطوبتی نرمال و تنش خشکی مورد ارزیابی قرار گرفتند. به منظور ارزیابی تحمل به خشکی ارقام از شاخص حساسیت به خشکی(ssi) فیشر و مورر، شاخص های تحمل(tol) و متوسط تولید(mp) روزیل و هامبلین و شاخص های میانگین هندسی تولید(gmp) و تحمل به تنش(sti) فرناندز استفاده شد. نتایج نشان داد که تنش خشکی میزان تنوع ژنتیکی را برای اکثر صفات کاهش داد. در هر دو شرایط رطوبتی ضرایب تنوع ژنتیکی برای میزان پرولین و کلروفیل بالاترین و برای تعداد روز تا گلدهی کمترین بود. نتایج نشان داد که تنش خشکی، محتوی پرولین را بطور معنی داری افزایش داد درحالی که عملکرد دانه، اجزای عملکرد و سایر صفات بطور قابل ملاحظه ای کاهش نشان دادند. نتایج تجزیه واریانس نشان داد تفاوت معنی داری بین ارقام کلزا برای تمام صفات به غیر از نسبت کلروفیل (a/b) وجود داشت. براساس نتایج مقایسه میانگین در شرایط تنش و عدم تنش رقم nk fair دارای بیشترین عملکرد دانه بود. بیشترین درصد روغن در شرایط عدم تنش به رقم rpc 2023 و در شرایط تنش به رقم nk bravour تعلق داشت. وجود اثرات متقابل معنی دار رقم و محیط، برای برخی از صفات بیانگر واکنش متفاوت ارقام در بروز صفات در محیط های مختلف است. نتایج نشان داد که محتوای پرولین در شرایط تنش خشکی با عملکرد دانه همبستگی معنی دار نشان داد. بر اساس نتایج همبستگی شاخص های تحمل با عملکرد در هر دو محیط رطوبتی، شاخص های sti، gpm و mp مناسبترین شاخص ها برای شناسایی و معرفی ارقام متحمل به خشکی تشخیص داده شد. نتایج مقایسه میانگین شاخص های تحمل و حساسیت به خشکی در ارقام کلزا نشان داد که براساس شاخص sti، رقم nk fair متحمل ترین و رقم rpc 2023، حساس ترین رقم به شرایط تنش خشکی می-باشند. براساس نتایج بای پلات شاخص ها، ارقام nk fair وnk bravour برای کشت تحت شرایط تنش خشکی معرفی گردیدند، زیرا این ارقام دارای پتانسیل عملکرد بالا و حساسیت کمتر به تنش خشکی می-باشند. نتایج حاصل از رگرسیون مرحله ای در شرایط عدم تنش نشان داد که تعداد دانه در خورجین، تعداد خورجین در واحد سطح و وزن هزار دانه بیشترین سهم را در توجیه عملکرد دانه داشتند. در شرایط تنش صفات وزن هزار دانه، تعداد خورجین در گیاه، تعداد دانه در خورجین و تعداد روز تا گلدهی، دارای بیشترین سهم بودند. تجزیه به عامل ها در شرایط نرمال و تنش خشکی منجر به شناسایی شش عامل پنهانی شد که در شرایط نرمال 85 درصد و در شرایط تنش خشکی 82 درصد از کل تغییرات را توجیه نمودند. این عامل ها در شرایط عدم تنش به ترتیب شامل عامل عملکرد، عامل خورجین دهی، عامل ترکیبات متابولیتی، عامل خورجین، عامل درجه 1 فتوسنتزی و عامل درجه 2 فتوسنتزی و در شرایط تنش رطوبتی به ترتیب شامل عامل پتانسیل تولید، عامل خورجین دهی، عامل خصوصیات دانه، عامل فنولوژیک در برابر متابولیت های اولیه و عامل ترکیبات غذایی دانه بود. نتایج تجزیه خوشه ای براساس صفات مورفولوژیک و فیزیولوژیک در شرایط عدم تنش و تنش ارقام را به سه گروه تقسیم کرد. نمونه های دارای فاصله ژنتیکی بیشتر می توانند پس از مطالعات بیشتر به عنوان کاندیداهای مناسب برای پیشبرد برنامه های اصلاحی در جهت توسعه ارقام جدید مورد استفاده قرار گیرند. کلمات کلیدی : کلزا، خشکی، شاخص تحمل، عملکرد دانه، عملکرد روغن، همبستگی، تحلیل عاملی و تجزیه خوشه ای

بررسی تنوع ژنتیکی نتاج نسل دوم واریته ساختگی در گیاه فسکیوی بلند با استفاده از نشانگر est-ssr
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه صنعتی اصفهان - دانشکده کشاورزی 1391
  محسن جعفرزاده   محمد مهدی مجیدی

فسکیوی بلند یا علف بره نی مانند با نام علمی festuca aurondinace schrab از مهمترین گونه علوفه ای در این خانواده می باشد. ایجاد رقم ساختگی مرسوم ترین روش اصلاحی در این گیاه است. نخستین نسل ساختگی از طریق آمیزشهای تصادفی بین چندین والد به وجود می آید که جمعیتی نا همگن، متشکل از ژنوتیب های مختلف ومتناسب با تنوع والدین می باشد. انتخاب والدین تلاقی که معمولا بر اساس صفات ظاهری است مهمترین بخش این فرایند می باشد. این مطالعه در ادامه مطالعه امینی و همکاران با هدف ارزیابی تنوع مولکولی نتاج نسل دوم دو جمعیت ساختگی فسکیو بلند که والدین یکی بر اساس تنوع مورفولوژیک و دیگری بر اساس تنوع ملکولی انتخاب شده بودند صورت گرفت. . تنوع ژنتیکی 60 ژنوتیپ تصادفی از هر جمعیت با استفاده از 23آغازگر est-ssr ارزیابی شد. از بین 23 آغازگر آزمون شده ، تعداد 18 آغازگر بر اساس تولید باند های چند شکل با وضوح قابل قبول گزینش گردیدند که در مجموع 80 باند (93/4 باند به ازای هر آغازگر) تولید کردند. از این تعداد 71 قطعه (94/3 باند به ازای هر آغازگر) چند شکلی نشان دادند. ضرایب تشابه ژنتیکی درون جمعیتی که بر اساس والدین با بیشترین فاصله صفات فنوتیپی (جمعیت1) به وجود آمده بود در دامنه 51/0 تا 95/0 و برای جمعیتی که بر اساس والدین با بیشترین فاصله مولکولی(جمعیت2) به وجود آمده بود در دامنه 48/0 تا 96/0 قرار داشت. نتایج مطالعه حاضر نشان داد که بیشترین مقدار f زمانی به دست می آید که دندروگرام در محل ضریب 62/0 و 69/0 بترتیب برای جمعیت 1 و جمعیت2 برش داده شود. در این محل برش جمعیت اول به 10گروه و جمعیت دوم به 21 گروه تقسیم گردید. برای هر دو جمعیت به صورت مجزا، تجزیه به مولفه های اصلی همخوانی چندانی با تجزیه خوشه ای نداشت. تجزیه واریانس مولکولی بین این دو جمعیت صورت گرفت. براین اساس 17/74درصد از تنوع مشاهده شده مربوط به درون جمعیت ها بود و تنها83/25 درصد از تنوع در بین جمعیت ها مشاهده شد. میانگین مربع فاصله اقلیدسی بین جمعیت 1 و جمعیت 2 برابر با 19/0 بدست آمد که در نتاج نسل اول بین این دو جمعیت برابر با 13/0 بوده است. تنوع ژنتیکی نشانگرهای مولکولی در جمعیت2 بیشتر از جمعیت 1 بود. این نتایج نشان داد که کارایی استفاده از نشانگرهای مولکولی که کمتر تحت تاثیر عوامل محیطی هستند در انتخاب والدین بیشتر از نشانگرهای مورفولوژیک است و احتمال بیشتری وجود دارد که تنوع انتخاب شده در والدین به فرزندان نسل های بعد منتقل شود.

بررسی رابطه بین عوامل اجتماعی و انتخاب الگوی پوشش دختران مدارس متوسطه شهر خلخال
پایان نامه دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد خلخال - دانشکده علوم اجتماعی 1393
  محسن جعفرزاده   اقباله عزیزخانی

این پژوهش با هدف بررسی رابطه عوامل اجتماعی با الگوی پوشش دانش آموزان دختر دوره متوسطه دوم شهر خلخال در سالتحصیلی94-93 انجام شده است. روش پژوهش، پیمایش و ابزارگردآوری داده ها، پرسشنامه محقق ساخته است. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه دانش آموزان دختر دوره متوسطه دوم شهر خلخال می باشد، که بر اساس فرمول کوکران تعداد 304 نفر به عنوان حجم نمونه انتخاب شد و پرسشنامه ها از طریق روش نمونه گیری سهمیه ای بطور تصادفی بین پاسخگویان توزیع گردید. یافته های توصیفی پژوهش نشان می دهد، 53درصددانش آموزان از الگوی پوشش بدون جلب توجه کننده و 47درصد از الگوی پوشش جلب توجه کننده استفاده می کنند. همچنین آزمون پیرسون همبستگی بین انتخاب الگوی پوشش دانش آموزان با متغیرهای باورهای دینی، استفاده از انواع رسانه وسنّ را در سطح 99درصد معنادار نشان داد. آزمون واریانس یک طرفه نیز در سطح95درصد تفاوت معناداری را بین رشته تحصیلی دانش آموزان و الگوی پوشش نشان داد، ضمن اینکه طبق آزمون توکی این تفاوت در بین رشته علوم انسانی و علوم تجربی بیشتر از بقیه بوده است. نتایج آزمون پیرسون نشان داد رابطه معناداری بین پایگاه اجتماعی و اقتصادی با انتخاب الگوی پوشش دانش آموزان وجودندارد.