نام پژوهشگر: انشاءالله رحمتی
اسماعیل تاجیک محمد اکوان
این پژوهش با هدف فهم و واکاوی مفهوم غایت و غایت داری از منظر کانت انجام گرفته است. کانت همان طور که برای فهم و خرد اصل های پیشین از تجربه پیدا کرد، که به ترتیب بر قوه شناخت و قوه میل قانون وضع می کردند، بر آن است که برای قوه حکم به عنوان یک قوه مستقل شناختی در کنار قوه فهم وخرد، یک اصل آزاد از تجربه پیدا کند که برای احساس لذت و الم قانون وضع کند. این اصل پیشین و آزاد از تجربه غایت داری طبیعت می باشد؛ کانت از این مفهوم به عنوان اصل پیشین قوه حکم در نقد سوم یا نقد قوه حکم استفاده می کند، که دارای دو بخش زیباشناسی و غایت شناسی است. برای کانت مفهوم غایت، مفهومی کلان است که هم در فلسفه اخلاق وی کاربرد دارد و هم در فلسفه تاریخ وی. بر همین مبنا ما در پژوهش خود گذشته از اینکه کارکرد غایت داری طبیعت را در زیباشناسی و غایت شناسی کانت مورد واکاوی قرار می دهیم، به فلسفه تاریخ وی که از اهمیت ویژه ای برخوردار است نیز می پردازیم. هدف اصلی از انتخاب این پژوهش فهم کارکرد غایت و غایت داری طبیعت در اندیشه کانت است.
مرضیه حاجی قربانعلی دولابی انشاءالله رحمتی
پژوهش حاضر با هدف بررسی نسبت میان خودشناسی و خداشناسی از نگاه ملاصدرا شکل گرفته است. بدین منظور با توجه به علم حضوری و شناخت شهودی، اسفار اربعه صدرایی و اهمیتی که نظام حکمت صدرایی برای این علم قائل است، و دیگر مبانی ای که حکمت متعالیه بدان پایبند است، مانند فطرت، حرکت، تجرد و حدوث، فقر وجودی، معلولیت، جامعیت نفس و انطوی کبیر در صغیر، این نسبت مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج تحلیل ها نشان داد نظام حکمت صدرایی، بسیار جامع و کامل عمل می نماید و گویی هر انسانی به آن وارد شود، می تواند از راههای متفاوت به بررسی نسبت میان خودشناسی و خداشناسی بپردازد؛ زیرا لب لباب این حکمت چیزی جز شناخت انسان در پرتو شناخت پروردگار خویش نیست. اما بهترین راهی که نسبت میان خودشناسی و خداشناسی را نشان می دهد، همان علم حضوری است که رابطه ی دوسویه ی میان خودشناسی و خداشناسی را نشان می دهد.
رضا فرحقیقی انشاءالله رحمتی
دین زرتشتی، آیین زروانی و آیین مهر چنان با باورهای نجومی عجین شده اند که تقریباً بدون درک صحیح این باورها، شناخت درست این ادیان و مکاتب امکان پذیر نخواهد بود. اخوان الصفا نیز که انجمنی سری و عرفانی در قرن سوم و چهارم ه ..ق در بصره و بغداد بودند، رسائلی را تدوین نمودند که مملو از باورها و آرای دینی–نجومی است. مشاهده ی برخی قرابت ها در آرای این دو، پژوهشگر را بر این داشت تا پس از بررسی دقیق جایگاه افلاک و اجرام آسمانی، و مسائل نجومی در باورهای دینی ایران باستان و اخوان الصفا، به مقایسه و بررسی خط و ربط های آن ها بپردازد. در این پژوهش با تکیه بر منابع معتبر علمی و تاریخی سعی شده است ریشه های مشترک این باورها، شناسایی و تحلیل شود. از مهمترین دستاوردهای این پژوهش، می توان به ارائه ی طرح جدیدی از تطبیق مراتب وجودی ادیان ایران باستان و نفوس فلکی، و تطبیق ادوار نبوت و هزاره اندیشی ایرانی اشاره نمود. در این تحقیق با بررسی کهن الگوهای زمان بی کران و مکان ازلی در ساحت عدم تعین مادی و مینوی، و ساحت مینوی، بین ایزدان و امشاسپندان در ادیان ایران باستان و عقل کل و نفس کل و نفوس فلکی در قاموس اخوان الصفا تطبیق برقرار شد. کلمات کلیدی: ادیان ایران باستان؛ اخوان الصفا؛ هزاره اندیشی؛ ادوار نبوت؛ امشاسپندان؛ نفوس فلکی.
لیلا شیرمحمدی انشاءالله رحمتی
چکیده از مباحث مطرح شده در میان فلاسفه، بحث وجود خداوند میباشد. سهروردی از فیلسوفان مسلمان است که معتقد میباشد خداوند نورالانوار است و مافوق همه نورها قرار دارد و از براهین متعددی همچون برهان حرکت، علیت، امکان، نیازمندی و فقر اجسام و... هم در اثبات وجود خدا و هم در اثبات صفات خدا استفاده میکند. وی بالاترین معرفت را معرفت شهودی میداند و لایب نیتس به عنوان یک فیلسوف غربی و موحد نیز قائل به وجود خداوند است و با براهینی همچون ضرورت و امکان، حرکت و هماهنگی پیشین بنیاد و برهان وجودی، خداوند را اثبات میکند و صفاتی چون علم، اراده و قدرت را برای آن قائل است که در بحث اثبات خداوند این دو فیلسوف با هم اختلافات و شباهتهایی دارند که بیشتر روششان شبیه به هم است، چرا که هر دو برای اثبات خدا در براهین علیت و حرکت و هماهنگی پیشین بنیاد یا هم اشتراک دارند و در این مختصر سعی شده به این تفاوتها و شباهتها پرداخته شود و مباحث موشکافانه مورد بررسی قرار گیرد.
محمود بهنام فر بخشعلی قنبری
درباره ماهیت ایمان زیاد سخن گفته شده اما موضوع این پایان نامه ماهیت این امر روحی روانی از دیدگاه دو اندیشمند متفکر جهان؛ ابوحامد محمد بن محمد بن محمد غزّالی توسی(450 – 505 ه.ق) و سورن آبو کرکگور (1813- 1855.م) است. غزّالی و کرکگور، عقل گریزانی هستند که سهم عقل را در شناخت ایمان، تقلیل داده و قلمرو عقل را با مخالفت های بی امان خود، علیه فلسفه ی رایج در عصرشان، محدود نموده اند. با کم رنگ شدن حضور عقل در عرصه ی دین، ایمان جلوه و نمودی دیگر، در آرا این دو متفکر یافته است. وجود زمینه های مشترک در باب پرسش هایی از قبیل ماهیت ایمان و متعلّق آن و رابطه اش با عقل و عمل و... دیدگاه های مشابه و قابل بررسی در دو سنت الاهیاتی مسیحیت و اسلام، ما را برآن داشت که به بازشناسی تفکرات غزّالی و کرکگور در باب مسأله ایمان بپردازیم. ابوحامد محمدغزّالی ایمان را امری معرفتی و حقیقت آن را تصدیق و تسلیم قلبی نسبت به حقایق دین می داند، امّا سورن آبوکرکگور ایمان را عملی ارادی و نه معرفت زا دانسته، و از آن به تصمیمی شخصی برای اعتقاد به وجود خداوند یاد می نماید. کلید واژه ها: خدا، انسان، ایمان، عقل، غزّالی، کرکگور.
فاطمه سنقرکلایه انشاءالله رحمتی
متنی که پیش رو دارید، تلاشی است در جهت بررسی تأثیر حکمت مشرقی ابن سینا بر حکمت اشراقی سهروردی، و اینکه آیا شیخ اشراق در آثار رمزی خود بهره ای از ابن سینا گرفته است؟ حاصل این تحقیق، تنظیم و نگارش پایان نامه ای است در ? فصل، که پس از بیان کلیات، فصل دوم به بیان حکمت مشرقی ابن سینا و حکمت اشراقی سهروردی و تبیین این دو موضوع و مروری بر زبان تمثیل که پایه این رسائل است پرداخته ایم. فصل سوم و چهارم نگاهی دارد به رساله الطیر ابن سینا، و رساله های رمزی سهروردی و فصل پایانی اختصاص به نتیجه گیری و بیان افقهایی است که میتوانند پیش روی این تحقیق باشد. بنظر می آید نگاه عرفانی سهروردی ادامه مسیری است که چشم انداز آن را از ابن سینا دریافت نموده است که جامع الاطراف بودن ابن سینا گواه این مدعا است. هر چند این مسیر، سیر تکاملی رشد عرفانی و اشراقی همه طالبان حقیقت است که این دو حکیم فرزانه و عارف سهمی بزرگ در اعتلای آن داشته اند.
احترام نفری قلعه انشاءالله رحمتی
یکی از مهم ترین آرمان های دیرینه بشر از آغاز تا کنون، سعادت و نیک زیستی است . پس غایت نهایی هر انسانی تحصیل کمال و سعادت بوده و انسان برای رسیدن به این غایت نیازمند ارتکاب افعال اخلاقی است. از طرفی هم برای رسیدن به کمال نهایی عناصری متعدد دخیل هستند از جمله مفاهیمی که به طور مستقیم با مفهوم "سعادت" در ارتباط هستند، مفاهیمی چون لذت و ألم، فضیلت و خیر می باشد.از اینرو ما نیز به رابطه سعادت با هر یک این مفاهیم در دیدگاه ارسطو و خواجه نصیر بطور مجزا اشاره میکنیم. ارسطو لذّت را لازمه سعادت میدانست و یادآوری می کرد که نباید لازمه شیء را با خود شیء برابر و یکی دانست، بلکه ارزش لذّت بستگی دارد به ارزش عملی که لذّت از آن پدید میآید و برخی لذّات شرند و یا سبب شر میشوند و نیز زندگی صرفا لذّتگرایانهای که عقل نقش اساسی در آن نداشته باشد برای موجود عاقل، مناسب نیست. خواجه نصیرالدین طوسی سعادت را دارای مراتبی میداند که پائینترین آن مربوط به حیات مادیانسان و مرتبه قصوای آن مربوط به آخرت است و آنرا سعادت تام میداند او معتقداست که در دنیا سعادت تام حاصل نمیشود زیرا درد و رنج و حسرت، و حرمان در درجه نهایی سعادت وجود دارد و لذت نهایی در راه رسیدن به کمال نهایی گاهی سرشار از درد و رنج است و می گوید سعادت انسان با حرکت ارادی به کمال «خویش»به دست می آید و بالاترین مرتبه فضیلت این است که افعال انسان الهی و خیر محض و بدون نظر به پاداش و کیفر و فقط برای خدا باشد و این خیر محض است که غایتی لنفسه است. تفاوت این دو فیلسوف در این است که ارسطو در راه رسیدن به سعادت فقط راه را نمایان کرده است و آن اینکه اگر لذت و ألم در حد وسط و اعتدال باشد موجب سعادت است ولی در فلسفه اخلاق وی خبری از تعیین هدف نیست.ضمن اینکه به نظر میرسد معیار"حدوسط" ارسطو معیاری کلی برای همه اخلاق فاضله نیست. بین دروغ و راست به عنوان یک رذیلت و فضیلت حدوسطی وجود ندارد.