نام پژوهشگر: محمد مشهدی نوش آبادی
محمد مشهدی نوش آبادی مجتبی زروانی
سوال اصلی رساله این است که آیا صوفیه اعم از قلندریه و اهل فتوت در برپایی آیین های عزاداری نقش داشته اند؟ در صورت اثبات این موضوع میزان تأثیر گذاری آنها بر آیین های عزاداری محرم به چه اندازه بوده و از میان آیین ها و عناصر عزاداری محرم کدام یک به طور مشخص اصلی صوفیانه دارد؟ فرضیه مطرح شده این است که صوفیه در بسیاری از آیین های عزاداری تأثیر اساسی و تعیین کننده داشته و منشأ بسیاری از آیین های عزاداری اند. بر این اساس بسیاری از آیین ها و عناصر عزاداری یا به کلی صوفیانه است و یا اینکه صوفیان واسط? انتقال آن از فرهنگ ایرانی و شرقی به فرهنگ شیعی و اسلامی بوده اند. در این رساله ابتدا ضمن معرفی موضوع، دسته بندی و مرور منابع به سابق? عزاداری در سنّت اسلامی و ایرانی پرداخته شده است. سپس اهل فتوت اعم از فتوت صوفیانه و عیاری ونیز نسبت آنان با تصوف مورد بحث قرار گرفته است. نیز در فصلی مجزا به گرایش های شیعی و آیینی فتوت نام? سلطانی که از لحاظ محتوا و صورت، تحوّلی در شیو? فتوت نامه نویسی به حساب می آید، پرداخته شده است. دربار? قلندران و قلندر نامه ها نیز چنین بررسی هایی صورت گرفته و به ویژه در قلندرنامه های دوران صفوی، اقدامات آیینی آنان در برپایی عزاداری محرم نشان داده شده است. پس از آن در فصولی مختلف آیین های عزاداری محرم که گروه های صوفی در آن مدخلیت و نقش داشته اند، مورد دقت قرار گرفته است. به این ترتیب که در ابتدا آیین مورد بحث به عنوان یکی از آیین های محرم معرفی شده و جایگاه تاریخی آن در ارتباط با گروه های صوفی مورد بحث قرار گرفته و سرانجام صبغه و سابق? صوفیان? آن در عزاداری های محرم نشان داده شده است. این فصول عبارتند از سقّایی، جریده برداری، سنگ زنی، توغ برداری، نخل گردانی، خود آزاری آیینی و قمه زنی، نزاع حیدری و نعمتی. هچنین در فصولی مجزا به نقش صوفیه در قصه خوانی و نقالی، روضه خوانی و همچنین تعزیه خوانی پرداخته شده است. تأثیر دولت صفویه بر آیین های محرم و همچنین بررسی دو عنصر مهم «تکیه» و« بابا» که در آیین های عزاداری اهمیت دارند و در اصل عنصری صوفیانه هستند از دیگر موضوعات مورد بحث در این رساله است. در نهایت نیز با مرور محتوای رساله بر فرضی? اصلی - تأثیر اساسی صوفیه در آیین های محرم - تأکید شده است. کلید واژه صوفیه، اهل فتوت، قلندران، آیین های محرم، تشیع، ایران
عباس رجبی گوندره محمد مشهدی نوش آبادی
یکی از موضوعات بحث برانگیز در دین زردشتی مسئله طهارت و انواع مطهرات است. در این باره پژوهشگران دین نظرات متفاوتی ارائه کرده اند. در این پژوهش برانیم با نگاهی همه جانبه این مسئله را بررسی نماییم. بر این اساس ابتدا به معرفی موضوع، دسته بندی و مرور منابع و شرح پاره ای از اصطلاحات پرداخته شده است. در ادامه با بررسی سیر تاریخی مسأله ی طهارت، فلسفه و سابقه ی آن در ادیان و فرهنگ های اقوام قدیمی نشان داده شده است. نیز در فصلی جدا فلسفه ی آیین ها مورد بررسی قرار گرفته و این گونه نتیجه گیری شده است که مسأله ی طهارت ریشه در ثنویت کیهانی دین زردشتی داشته و هر انسانی که به این آیین ها اقدام می کند در نبرد کیهانی جهان اهورایی با جهان اهریمنی شریک می گردد. همچنین در ارتباط آن با مسأله ی دیوان این گونه دریافت گردید که برای محدود کردن گستره عمل این موجودات باید آیین های تطهیر اجرا گردد. در پایان این فصل نیز به جنبه های بهداشتی و درمانی عناصر پاکی در فرهنگ های مختلف اشاراتی گردیده است که نشان از گستردگی اجرای این آیین ها در جهان باستان است. در بخش پایانی پژوهش، تلاش گردیده تا آیین ها و آداب مربوط به طهارت در اوستا نشان داده شود. از این رو، ابتدا گاهان و یسنا و سپس یشت ها مورد بررسی قرار گرفتند. این بررسی ها نشان داد که در این بخش ها اشاره چندانی به طهارت نشده است در حالی که این مسئله به طور بسیار برجسته ای در وندیداد مطرح شده است لذا مسأله ی طهارت در وندیداد، به صورت مجزا مورد بررسی قرار گرفت. بعلاوه، تمامی آیین های مربوط به طهارت نیز توصیف گردیدند، همچون آیین هایی در تطهیر انسان مانند برشنوم، پادیاب؛ آیین هایی در تطهیر مردار مانند سگ دید، دخمه گذاری و خورشید نگرشی و آیین هایی در تطهیر عناصر طبیعت مانند آب، آتش، خاک و گیاهان و اسباب و لوازم زندگی همچون پوشاک و ظروف شناخته شدند که همگی بر اهمیت پاکی در میان متون اوستایی اشاره دارند. این پژوهش نشان می دهد که تاکید فراوان بر بحث طهارت گرچه مبتنی بر جهان شناسی ثنوی زرتشتی است اما افراط های شدید موجود در آن با ماهیت پیام زرتشت ناسازگار است.
زینب صابراقکند محمد مشهدی نوش آبادی
چکیده: فیه مافیه و فوائدالفواد ملفوظاتی مشتمل بر مباحث مختلف عرفانی و فلسفی می باشند. این متون به لحاظ بیان مطالب عرفانی و اخلاقی و احوال و افکار و کردار و شیوه تربیتی عرفا حائز اهمیت هستند. این دو کتاب در زمینه های گوناگون معرفت، هستی، خدا، جهان، انسان و سلوک معنوی بحث نموده اند. مولانا و خواجه نظام الدین ضمن بیان حد و مرز ابزارهای معرفت (علم تجربی، عقل و وحی) و نقد آنها، معرفت شهودی را معرفت حقیقی معرفی کرده اند. واقعیات هستی در تعلیم مولانا از طریق تجلی، با حق، ارتباط و وابستگی پیدا می کند. هر دو عارف معتقدند معرفت خدا از طریق ترک خودی انسان و بصیرت و شهود امکان پذیر می باشد. در فیه ما فیه خلقت و بقای جهان به واسطه عشق خدا به اظهار می باشد. در این کتاب انگیزه خلقت انسان و برتری او بر سایر مخلوقات نیز عشق می باشد. اولیاء با تحقّق هدف خلقت (حمل امانت الهی یعنی عشق) و تخلّق به صفات الهی به مقام والای انسان کامل نائل شده و واجد اوصافی چون کرامت، هدایت خلق و دستگیری از حاجتمندان می باشند. به اعتقاد مولانا و نظام الدین انسان علاوه بر آخرت در دنیا نیز پاداش و کیفر اعمال خود را می-بیند. در بحث سلوک، هر دو عارف، به همراهی شریعت و طریقت در نیل به کمال تأکید کرده اند. آنها همچنین ضرورت وجود پیر کامل در سلوک و اطاعت از او را خاطر نشان کرده اند. ریاضت و جهاد با نفس اصلی مهم در سلوک تلقی شده است. سماع به یاد خدا، کوشش با وجود عنایت حق، حاجت خواهی از خداوند معطی، رازداری در طریقت و توجه به ظرفیت مستمعان در راهبری سالکان از آداب طریقت محسوب می شود. مراعات آداب طریقت، تزکیه اخلاق را برای سالک میسّر ساخته و او را آماده کسب مقاماتی از جمله توبه، طلب حق، زهد، صبر، توکل و رضا نموده و احوالی چون خوف و رجا، فنا، اتحاد و اتصال به او دست می دهد. پژوهش حاض در تلاش است تعالیم عرفانی را در دو متن فیه مافیه و فوائد الفواد به طور مقایسه ای مورد بحث و بررسی قرار دهد.
مولود مصطفایی سعید گراوند
«شیخ سعید نورسی» عارف، عالم و شارحی بزرگ از بلاد ترکیه است که در سال 1876 در روستای نورس در استان بتلیس به دنیا آمد. از همان کودکی آثار ذکاوت و نبوغ در سیمایش نمودار بود و در میان شاگردان مدرسه به شیخ معروف شد. میل به عزلت و درویشی از دوران جوانی در او ریشه داشت و مطالعه آثاری از شیخ عبدالقادر گیلانی و شیخ احمد سرهندی این تمایل را در او به شدت تقویت کرد. او در حمله روس ها به امپراتوری عثمانی و پس از مبارزه ای پر از رشادت اسیر قزاق ها شد. جراحت های روحی ناشی از جنگ او را دچار بحرانی درونی کرد. و پس از جنگ اگر چه پیشنهادات مختلفی از سوی حکومت به او شد اما او سیاست را کنار نهاد و وقتی که جریان سکولار و ضد اسلامی رهبران جدید ترکیه را مشاهده کرد، وقت خود را وقف یافتن راهی برای زنده نگهداشتن و حفظ ایمان نمود و نوشتن مجموعه آثار دینی، تفسیری و عرفانی خود را با نام «رسائل نور» آغاز کرد. او معتقد بود که رسائل به نوعی الهام خداوندی است: «رسائل نور افکاری نیست که عقل بشری آن را آراسته باشد، بلکه الهامی خداوندی است که آن را از نور قرآن بر قلب من فرو فرستاده است.» سلوک عرفانی نورسی بر اساس مسلک نقشبندی است اما او مقامات ده گانه یا هفت گانه عرفا را در چهار منزل عجز، فقر، شفقت و تفکر خلاصه می کند. و معتقد است عجز چون عشق انسان را با عبادت به معبود می رساند. حقیقت اوراد و اذکار در سنت عرفانی او پیروی از سنت نبوی، عمل به فرائض و ترک کبائر است. به عقیده نورسی مجموعه رسائل به نجات ایمان می اندیشد. همان چیزی که اهل تصوف در پی تبیین حقیقت آن بوده اند. آثار او آکنده از عبارات، اصطلاحات و اندیشه های صوفیه و کلمات عرفانی است، با این همه نورسی از جمله چهره هایی است که نه فرقه ای ایجاد کرد و نه خود را صوفی پنداشت. او همیشه می گفت من معلمی همانند غزالی و امام ربانی هستم. و طریقت نورسیه یا نورجی پس از او توسط شاگردانش و بر اساس اندیشه ها و افکار او بنا نهاده شد. 1-2 اهمیت و ضرورت پژوهش شیخ نورسی با وجود گستردگی اندیشه های عرفانی و آثار عرفانی و دینی، و با وجود اهمیت رسائل نور در تبیین مسائل دینی و عرفانی، هنوز آن گونه که باید شناخته شده نیست. بدون شک معرفی آراء و اندیشه های او بعنوان یک شارح و مفسر قرآن با نگرش عرفانی، و نیز بررسی تعالیم عرفانی او، می تواند برای پژوهشگران و علاقمندان به عرفان اسلامی اهمیت و ضرورت داشته باشد. 1-3 اهداف پژوهش نگارنده در این پژوهش اهداف زیر را دنبال می کند: 1- معرفی شیخ سعید نورسی به عنوان یک شارح قرآن و عالم و عارف متعهد و نقشی که در عصر خود در حفظ ایمان مردمان داشت. 2- معرفی و بررسی آثار او در مجموعه عظیم «رسائل نور». 3- بررسی اندیشه های دینی و عرفانی او در خلال آثارش در رسائل. 4- بررسی نقش و تأثیر اندیشه ها و آثار او بر مسلمانان ترکیه. 1-4 سئوال ها و فرضیه ها سئوالات مطرح شده در این پژوهش عبارتند از: 1- آراء و اندیشه های عرفانی نورسی شامل چه آموزه هایی است؟ 2- جایگاه نورسی و رسائل او در عرفان اسلامی چیست؟ 3- نورسی و رسائل چه تأثیری بر دنیای پس از خود داشته اند؟ فرضیه هایی که نگارنده بر اساس این سوال ها مطرح نموده عبارتند از: 1- با توجه به زندگی عملی و نیز آثاری که نورسی از خود بر جای گذاشته، می توان گفت او از عرفایی است که سلوک و مشرب آن ها با مبانی و ظواهر شریعت اسلامی مطابقت دارد. 2- به نظر می رسد نورسی بعنوان یک عارف مصلح و مفسر در جهان معاصر از اهمیت زیادی برخوردار است. و «رسائل نور» وی در جهان اسلام اگر در حد و اندازه کتاب احیاء علوم دین غزالی نباشد، اما با آن قابل قیاس است و او خود گفته که هدف رسائل احیای دین و حفظ ایمان است. 3- «رسائل نور» و اندیشه های نورسی پس از او توسط شاگردانش و جمعیت نور گسترش یافت و امروزه در تحولات دینی و سیاسی-اجتماعی ترکیه نقش مهمی دارند. -3-2-1 طریقت نورسی( طریق عجز و فقرو شفقت و تفکر) از آن جا که طرق صوفیه بسیاراند و گاه پراز مخاطر، و بیشتر آنها بر اجتهادات فردی تکیه نموده و بر میزان قرآن وسنت عرضه نشده اند، و نیز با توجه به اینکه نورسی در جامعه ای زندگی می کرد که طریقه-های مختلفی از صوفیه در آن وجود داشتند، از قبیل طریقت نقشبندیه، طریقت قادریه، طریقت شاذلیه، و... او با تأمل در قرآن طریقی کوتاه و مطمئن را برای سیر و سلوک به سوی الله تعالی ارائه می دهد که مبتنی بر عجز و فقر و شفقت و تفکر است. چیزی که از سایر طرق صوفیه متمایز بوده و او آن را بیشتر یک حقیقت شرعی می داند تا یک طریق صوفیانه. اوراد واذکار در این طریقت کوتاه پیروی از سنت نبوی و عمل به فرائض است، مخصوصاً ادای نماز با اعتدال ارکان و عمل به اذکار پس از آن، و ترک کبائر. هدف نورسی از تصوف و طریقتی که ارائه می دهد معرفت حقایق ایجابی قرآنی و وصول به خدا از طریق سیر و سلوک روحانی است و بر این اساس غایت شیوه ای که او در طریقت ارائه می دهد وصول به این مهم است، چنانکه می گوید: «برای وصول به خدا راه های فراوان وجود دارد و من با فهم کوتاه خود از قرآن دریافتم که راه کوتاه و مستقیم وصول به او، طریق عجز، بینوایی و نیازمندی، مهربانی و رقت قلب و اندیشیدن است.» (نورسی، الکلمات، 748) «نورسی طریقت کشفی خود را بر چهار پایه قرآنی عجز، فقر، شفقت و تفکر قرار داده و معتقد است که سالک با به جا آوردن نماز با حضور قلب و انجام دقیق مستحبات پس از نماز می تواند به توفیق دست یابد. وی کلید ترقی را همراه بودن ذکر با فکر می دانست.» (نورسی کیست؟) از نظر نورسی این راه همانند طریق عشق فرد را به خدا می رساند: «عجز و ناتوانی مانند عشق راه وصول به خدا است که از طریق عبادت به محبوب می رسد، و فقر و بینوایی نیز مانند آن انسان را به اسم رحمان خداوند واصل می کند و شفقت نیز چون عشق است و از آن واضح تر و درخشان تر است چون انسان را به اسم رحیم می رساند. این طریق از راه اهل سلوک که ده گام دارد، و یا از راه جهری که هفت گام است، متفاوت است. این طریق تنها چهار گام دارد وبس، و بیشتر از آنکه طریقی صوفیانه باشد، حقیقتی شرعی است. البته مراد من از عجز و فقر ابراز آن در برابر خداوند است نه در برابر انسان. اوراد واذکار این راه کوتاه، پیروی از سنت نبوی و انجام و ادای فرائض است بخصوص نماز و اوراد بعد از آن و ترک کبائر...»(نورسی، الکلمات، 748) در جای دیگری در همین زمینه می گوید: «زینهار خلاف مقصود ما را از فقر تصور نکنی. منظور ما از فقر این است که انسان خود را نیازمند به خدا نشان دهد و تنها در پیشگاه او تضرع و درخواست کند و مقصود این نیست که فقر خود را در انظار مردم نشان دهد و دست تکدی و گدایی به سوی انسان دراز کند.» (همان، 41و المکتوبات، 594) و البته همین مفهوم را بسیاری دیگر از صوفیه بیان داشته و فقر را از مقامات مهم دانسته اند، «فقر از مقامات است و قابل توجه بشمار می رود و عبارت است از نیازمندی به باری تعالی و بی نیازی از غیر او... فقیر واقعی فقر را به روی خود نمی آورد و همان است که او فقط نیازمند حق است.» (سجادی، سید ضیاءالدین، 26) نورسی تصوف را یکی از راه های وصول به حقیقت می داند که البته نه تنها راه است و نه بهترین: «برای عروج به ملأ اعلی و عرش کائنات که همان معرفت خدا است چهار راه و شیوه موجود است: اول مسلک صوفیه که بر تزکیه نفس و سلوک اشراقی تکیه دارد. دوم منهج علمای کلام که بر حدوث و امکان و اثبات واجب الوجود متکی است. سوم مسلک فلاسفه که آکنده از شکوک و شبهات و اوهام است و چهارم منهج قرآن که با بلاغت اعجازی خود و انوار درخشانش آن را ارائه می دهد و کوتاه ترین طریق به سوی خدا و نزدیک ترین راه به او و کامل ترین راه برای بنی آدم است.» (نورسی، المثنوی ...، 482) طریقت و تصوف او مأخوذ از قرآن و سنت نبوی بود و از تصوف خشک و غافل گریزان بود: «وی اصلاحگری عارف و قرآن پژوهی متبحر بود، دارای نگاه تصوفی و شریعت محور و قرآن محور بود و تاکید فراوانی بر اخوت، اخلاص ، فقر، شفقت و تفکر داشت. وی از طریقت هایی که از اوضاع زمان خود غافل هستند و صرفا به ذکر و برگزاری آیین های تصوفی می پردازند، انتقاد می کرد و بر لزوم تبعیت از سنت پیامبر در طریقت های صوفیانه تاکید داشت. در عرفان، تحت تاثیر عارفانی چون شیخ عبدالقادر گیلانی و امام ربانی و طریقت نقشبندیه بود.» (نورسی کیست؟) «نورسی روی آوردن به طریقت، پیش از آشنایی کامل با اصول دین و سنت پیامبر را از آفات تصوف می دانست، ترجیح ولایت بر نبوت، ترجیح اولیاء الله بر انبیاء، اولویت دادن به اذکار به جای توجه کامل به سنت نبوی، یکی دانستن الهام و وحی و دل دادن بر کرامات و احوال نورانی و ترجیح آن بر عبادت را از معایب و آفات تصوف می دانست و مباحثی چون خلاصی ازشرک خفی و رذایل، دستیابی به تکامل معنوی به وسیله سیر و سلوک، کنار گذاشتن شبهات و گمراهی ها با توجه قلبی و متوجه خدا کردن حواس ظاهر و باطن را از جمله مزایای تصوف برمی شمرد.» (همان) نورسی در جای دیگری به معرفی بیشتر طریقت خود می پردازد و آنرا اینگونه شرح می دهد: «برای وصول به الله سبحان طرائق و راه های بسیاری است و سرچشمه و منشأ تمام این طرق، قرآن کریم است. و اختلاف آنان در نزدیکی و دوری و سلامتی آنها است. من با بهره گیری از از فیض قرآن طریقت کوتاه و همواری را دریافت نموده ام که طریق عجزو فقر و شفقت و تفکر است... این طریق مستقیم تر و نزدیک تر از دیگر طریقه ها است و تنها از چهارگام تشکیل می شود. عجز اگر بر نفس چیره شود او را مستقیم تسلیم قادر ذی الجلال می کند و عشق در این حال و زمانی که زوال معشوق مجازی را مشاهده کرد به معشوق حقیقی می رسد. نیز این طریق امن تر و سالم تر از دیگر طرق است، که فرد وقتی جز عجز و فقر و ناتوانی در خود نبیند از حد خود تجاوز نمی کند و نفس دچار ادعاهای فوق طاقت و شطحیات نمی شود...» (نورسی، الکلمات، 605) در ادامه او به امتیاز این طریقت بر سایر طریقه ها می پردازد و مخصوصاً از آن میان به وحدت وجود اشاره می کند ومی گوید: «طریق عجز و فقر طریقی عام و جاده ای گسترده است و نیازی به عدم انگاری کائنات ندارد، آن گونه که اهل وحدت وجود چنین توهم کرده اند و گفته اند: لا موجود الا هو تا بدینگونه به حضور قلبی و اطمینان دست یابند و یا اهل وحدت شهود که کائنات را در سجن نسیان به باد فراموشی داده و گفته اند لا مشهود الا هو... این طریق منهج قرآنی است که کائنات را از نابودی و عدم و زندان رها ساخته و به دیده تجلی گاه مظاهر اسماء حسنای الهی بدان می نگرد. چون آئینه ای که آن تجلیات را منعکس می سازد.» (نورسی، الکلمات، 607) یا می گوید: «این طریق راه قرآن است که به روشنی کائنات را از عدم و اعدام و از زندان فراموشی معاف می دارد، بلکه آن را مسخر خالق جلیل خود می داندکه نمایان گر تجلیات اسماء حسنای او است.... و این زمان است که انسان از غفلت نجات یافته و به مرحله حضور دائمی بر منهج قرآنی می رسد و آنگاه از طریق همه چیز راهی به سوی خدای می-یابد.» (همو، 753) نورسی در جای دیگری از آثارش به شرح و تبیین طریقت خود می پردازد و آنرا با آیات قرآن هماهنگ دانسته و می گوید: «عجز همچون عشق طریقی است برای وصول به حق و به الله تعالی و بلکه نزدیک تر و سالم تر از آن. اهل سلوک طریق مخفی را با لطایف عشر و طریق جهر را با نفوس سبعه طی می کنند... و این عاجز از طریق عجز و با بهره گیری از قرآن طریق کوتاه و راه مستقیمی در پیش گرفته که چهار گام بیشتر ندارد... گام اول: اشاره به آیه 32 نجم است که می فرماید: ... ? ???? ?????????? ??????????? ? ???? ???????? ?????? ????•??? . عدم تزکیه نفس! انسان بر اساس فطرت خویشتن را دوست دارد و خود را به گونه ای مدح می کند که تنها شایسته معبود است، و تا جایی که ممکن است از نفس خود دفاع می کند و آن را از هر عیب و قصوری مبرا می داند... تا جایی که مانند کسی می شود که هوایش را اله خود می سازد. پس نخست باید نفس را تزکیه نمود، با عدم برائت آن از خطا و قصور و عدم مدح آن. گام دوم: اشاره به آیه 19حشر است که می فرماید: ???? ?????????? ??????????? ??????? ???? ???????????? ??????????? ? ???????????? ???? ?????????????? . عدم نسیان در عین نسیان. یعنی فراموشی نفس در مقام تکلیف و خدمت و شدت التزام آن در مقام دریافت اجرت. تزکیه نفس در برابر این حالت است، یعنی عدم نسیان در عین نسیان. گام سوم: برگرفته از آیه 79 نساء است. ??•? ????????? ???? ???????? ?????? ???? ? ?????? ????????? ??? ????????? ????? ???????? ... آن که جز قصور و عجز و فقر از نفس خود چیزی نبیند و هر حسناتی را نعمتی از جانب خالقش ببیند که باید حمد و سپاس گوید و بدان فخرفروشی نکند، و تزکیه نفس در این مرحله، آگاهی از این نکته است که کمال نفس در عدم کمال آن است و قدرتش در عجز و غنایش در فقرش در مقابل خدا است. گام چهارم: بر اساس آیه 88 قصص است. ???? ?????? ???? ???? ?•?????? ??????? ? ?? ??????? ???? ???? ? ???? ?????? ??????? ???? ????????? ? ???? ?????????? ?????????? ??????????? . درک این نکته که او مفقود و حادث و معدوم است. و تزکیه نفس در این مرحله شناخت این امر است که عدم آن در وجودش و وجودش در عدمش نهفته است. و سپس به این بیت استناد می کند که: در طریق عجزمندی لازم آمد چار چیز فقر مطلق، عجز مطلق، شکر مطلق، شوق مطلق ای عزیز (نورسی، المثنوی ...، صص34،339) نورسی به مشغله های انسان این عصر و اهمیت زمان نزد او به خوبی واقف است و بر همین اساس است که بر کوتاهی راه وصول به خدا تکیه می کند و می گوید: «دستیابی به برخی از حقایق ایمان از طریق سیر و سلوک ممکن است تا چهل سال زمان بخواهد ولی اگر رحمت الهی در این عصر طریقی مهیا سازد، چهل دقیقه هم طول نمی کشد. و بی توجهی به چنین طریقی خلاف عقل و خرد است.» (نورسی، المکتوبات، 27) و البته او چنین سلوک سریع الوصولی را از قرآن یافته و بر صحت آن صحه می گذارد: «ممکن است کسی به چنان موفقیتی دست یابد که از ظاهر به حقیقت برسد، بدون عبور از برزخ طریقت. و من از قرآن طریقی یافته ام به جانب حقیقت بدون سلوک طریقتی خاص. و راهی یافته ام که به علوم مقصود می رساند بدون نیاز به عبور از برزخ علوم مرسوم. و البته شأن رحمانیت حاکم بر هستی همین است که برای فرزندان این عصر پرسرعت طریقی چنین کوتاه و سالم را ایجاد نماید.» (نورسی، المثنوی ...، 347) و به قول امام ربانی استناد می کند که فرمود: «مهم ترین نتیجه همه طرق صوفیه کشف و روشن نمودن حقایق ایمان است و شرح و بیان یک مسأله ایمانی بر هزار کرامت برتری دارد.»(نورسی، الملاحق، 277) 3-3-2-2 جمع میان شریعت، طریقت و حقیقت طریقت نورسی با توجه به شریعت مدار بودن و ارتباط نزدیک صاحبش با قرآن، میان طریقت شریعت و حقیقت نزدیکی و ارتباط خاصی ایجاد کرده است. «شریعت امور دینی است که حضرت عزت –عزّ شأنه- جهت بندگان به لسان پیغمبر تعیین فرموده، از اقوال و اعمال و احکام. که متابعت آن سبب انتظام امور معاش و معاد باشد. ... شریعت مظهر فیض رحمانی است که رحمت عام است. طریقت سیری است مخصوص به سالکان راه الله، قطع منازل بعد و ترقی به مقامات قرب و رفتن از حادث به به قدیم. یعنی سالک راه حقیقت بعد از آنکه از مقام قرب فنا به مرتبه بقا بیاید، با وجود آن قرب و کمال یابد که شریعت را که دین و طریقت حضرت محمد(ص) است، شعار خویش سازد. و حقیقت ظهور ذات حق است بی حجاب تعینات و محو کثرات موهومه در اشعه انوار ذات ... مقام و مرتبه ولایت و قرب است. در اصطلاح صوفیه هر علم ظاهر را که محافظت و نگاهبانی علم باطن نماید از فساد، آن ظاهر را نسبت با آن باطن که به مثابه لب اوست قشر خوانند و لذا گفته اند شریعت پوست مغز آمد حقیقت! و نزد محققان شریعت و طریقت وسایل رسیدن به حقیقت اند.» (لاهیجی، 246) اگرچه برخی شریعت و طریقت را جدا از هم می دانند و عده ای برای آنها درجاتی قائل اند، بزرگان صوفیه این هر سه را یکی دانسته و تفاوتی میان آنها قائل نیستند. هجویری در خصوص شریعت و حقیقت و جدایی یا عدم جدایی آنها چنین می گوید: « ... علمای ظاهر گویند شریعت حقیقت است و حقیقت شریعت، و گروهی از ملحدان گویند که چون حال حقیقت کشف گردد شریعت برخیزد... قول درست آن است که حقیقت مفهومی است که نسخ برآن روا نباشد و از عهد آدم تا فنای عالم حکم آن یکی است... و شریعت معنایی است که نسخ و تبدیل برآن روا باشد، مانند احکام. پس اوامر شریعت فعل بنده بود و حقیقت داشت خداوند... پس اقامت شریعت بی وجود حقیقت محال بود اقامت حقیقت بی حفظ شریعت محال... شریعت بی حقیقت ریائی بود و حقیقت بی شریعت نفاق... پس شریعت از مکاسب بود و حقیقت از مواهب...» (هجویری، 498) و برخی از صاحب نظران طریقت را همان باطن شریعت می دانند. چنانکه می گویند: «حقیقت طریقت سلوک راه باطن شریعت است که بوسیله آن جهاد با نفس آسان تر شود و بالاخره شخص را به درجه ولایت رساند.» (مدرس، 53) همین نویسنده در جای دیگری طریقت را علمی می داند که مایه وصول به حق و خداوند شده و انسان را از وسوسه نفس اماره و شیطان رها می سازد: «طریقت علمی است نفیس و مبارک و شریف و قاطع رذایل دافع مکر و تدلیسات نفس اماره و شیطان و باعث وصول بشر به حقیقت انسانیت و خروج از حیوانیت و بهیمیت و مایه وصول به نگار حقیقی و شیرین تر و شریف تر از تمام علوم ظاهره است.» (همو، 62) نسفی از صاحب نظران این عرصه در این مورد چنین آورده است: «شریعت گفت(قول) انبیاء و طریقت کرد(عمل) انبیاء و حقیقت دید(بینش) انبیاء است. سالک باید اول ضروریات شریعت را بیاموزد و سپس ضروریات طریقت را به جای آورد تا به قدر همت او انوار حقیقت بر وی بتابد. هر که قبول کند آنچه پیامبر(ص) فرموده اهل شریعت است، و هر که انجام دهد آنچه پیامبر(ص) انجام می داد اهل طریقت است، و هر که بیند آنچه پیامبر(ص) دید اهل حقیقت است. و آن گروه که هر سه مریبه را دارند کامل و پیشوای مردمان اند. و آن گروه که از این سه هیچ ندارند ناقص اند و از چارپایان محسوب می-شوند.» (نسفی، 26) «عطار شریعت و حقیقت را یکی می داند و از نظرگاه او حقیقت روغن شریعت و شریعت مغز حقیقت است. چنانکه در تذکره الاولیاء گوید علمای ظاهر چنین گویند که سهل تستری میان شریعت و حقیقت جمع کرده بود، و عجب در آن است که این هر دو یکی است. شریعت امر بود به التزام بندگی و حقیقت مشاهدت ربوبیت بود. هر شریعت که موید نباشد به حقیقت پذیرفته نبود و هر حقیقت که بسته نبود به شریعت با هیچ حاصل نیاید. شریعت آن است که او را پرستی و طریقت آن است که او طلبی و حقیقت آن است که او را بینی.» (صارمی، 380) نورسی نیز شیوه خود را به نوعی جمع میان حقیقت و طریقت می داند که حاصل ارشادات و برکات قرآن است: «سعید قدیم به خاطر اشتغال به علوم عقلی و فلسفی، برای وصول به حقیقت الحقایق طریق و مسلکی را برگزید که بتواند طریقت و حقیقت را با هم گرد آورد. او مانند اهل طریقت تنها به حرکات قلبی قانع نبود، بلکه تمام تلاش خود را بکار گرفت تا نخست عقل و فکرش را از بیماری های موروثی کتب فلسفی نجات دهد، و سپس به عظمای اهل حقیقت، که با قلب و عقل به سوی حقیقت روی آورده اند اقتدا کرد. اما کثرت مشارب آنها او را متحیر ساخت... آن گاه در این جمله امام ربانی اندیشید که فرمود: وحد القبله، یعنی استاد حقیقی تنها قرآن است... و توحید قبله تنها با اقتدا به قرآن ممکن می شود... و با تأسی به این فرموده، سعید قدیم به سلوک روحی و قلبی پرداخت و به مجاهده معنوی و علمی روی آورد، نه آن گونه که اهل استغراق به سلوک و دفع شکوک می پرداختند و چشم بر همه چیز می بستند، بلکه همانند امام غزالی و امام ربانی و مولانا، چشمان قلب وروح و عقل را گشود و با چشمان باز به سلوک در مقامات پرداخت و هرآنچه را که در این مقامات بود مشاهده نمود... و خدا را سپاس که بدینگونه میان حقیقت و طریقت جمع کرد با فیض و برکت و ارشاد قرآن. و آن رابا رسائل نور که سعید جدید تألیف نمود به رشته تحریر درآورد.» (نورسی، مثنوی ...، 29) شیخ نورسی عقیده دارد که رسیدن به حقیقت، یا به تعبیر او نفوذ از ظاهر به حقیقت از دو راه امکان دارد: «نفوذ از ظاهر به حقیقت به دو صورت ممکن است: اول جذب مستقیم به حقیقت و یافتن حقیقت در عین ظاهر قابل مشاهده بدون ورود به برزخ طریقت. و دوم طی مراتب بسیار سیر و سلوک.»(نورسی، الکلمات، 777) نورسی طریقت را جزئی از شریعت دانسته و این هر دو را وسیله ای برای رسیدن به حقیقت، که از دید او پایبندی کامل به فرائض است می داند و یادآور می شود که این وسیله ها نباید به هدف تبدیل شوند: «طریقت و حقیقت که هر دو وسیله اند، نباید به هدف تبدیل شوند که اگر چنین شود، اعمال شرعی و آداب سنت نبوی کم اهمیت می شود و به حدی می رسد که نزد سالک به اولویت های دوم و بعد از آن تبدیل می شود، و قلب به آداب و رسوم طریقت مشغول می شود، و حلقه ذکر مهم تر از نماز و اوراد ضروری تر از فرائض می شود. دوری از ترک آداب طریقت مهم تر از دوری از ترک کبائر می-گردد... آداب طریقت و اوراد تصوف، و ذوق و حالی که از آن ها به سالک می رسد، باید راهی برای حالی شیرین تر و والاتر شود که سالک آن را از طریق ادای فرائض و سنت ها به دست می آورد. یعنی حالی که فرد در تکیه واجد آن می شود باید مقدمه ای شود برای لذت بردن بیشتر از نمازکاملی که در مسجد ادا می کند، با آداب و ارکان و توجه قلبی. و اگر ذوق و حال تکیه او را از نماز جماعتی باز دارد یا سبب شود نمازی را با شتاب و بدون تأمل ادا کند، این ذوق و حال او را از حقیقت دور ساخته است.» (نورسی، المکتوبات 594) و در ادامه همین موضوع یادآور می شود که در حال جذب و استغراق هم فرد نباید از دایره شریعت خارج شود: «اگر حال بر فردی از اهل جذب و اسغراق غلبه یابد و در آن حال چیزی بر زبان آورد که بوی تکذیب و انکار یکی از حقایق شرعی را داشته باشد، این نشانه هلاکت و نابودی فرد است.» (همان، 595) از دید نورسی شریعت خطاب مستقیم الهی است به بشر و والاترین مراتب طریقت و استوارترین درجه حقیقت در آن نهفته است و سالک به تدریج به مراتب عالی آن نائل می شود که همان مفهوم حقیقت و سر طریقت است. و اینجا است که طریقت و حقیقت اجزای شریعت را تشکیل می دهند. و لذا این پندار که برخی از متصوفه گمان کرده اند شریعت پوسته و ظاهر است و حقیقت مغز و غایت است صحیح نیست: «شریعت بر اساس میزان فهم مخاطبان فرامین و آموزه های متنوعی دارد. اما نمی توان شریعت عوام را حقیقت نامید و شریعت خواص را حقیقت و طریقت... بر مبنای این سر است که اهل طریقت و اصحاب حقیقت هر آنگاه که در مسلک ارتقا می یابند و به مراتب بالاتر می رسند، در می یابند که بیشتر مجذوب حقایق شریعت گشته اند و میزان تبعیت آنان برای وصول به غایت شریعت به حدی می رسد که ساده ترین سنت نبوی مانند بزرگ ترین مقصد و غایت می شود و در اتباع و تقلید آن می کوشند... و به همین خاطر مهم ترین اساس طریقت پیروی از سنت مطهر نبوی است.» (همان،593) در همین مورد و در تأیید این سخن او، شیخ الطائفه جنید بغدادی که او را سرور طائفه صوفیان لقب داده اند، سخن قابل تأملی دارد. می فرماید: «تمام طریق ها و راه ها بر انسان مسدود است جز راه کسی که از پیامبر اسلام تبعیت نماید. یا می گوید: هرکسی حافظ قرآن وسنت نبوی نباشد، در این امر از او پیروی نخواهد شد، زیرا دانش و اندیشه ما مقید و وابسته به قرآن و حدیث است... و بایزید نیز می گوید: اگر مردی را دیدید که کرامت های بسیار دارد تا جایی که در هوا راه می رود و پرواز می کند، شیفته این اعمال او نشوید تا او را در مقابل اوامر و نواهی خداوند و محافظت از حدود و ادای شریعت بسنجید.» (قرضاوی، فتاوای ...، 237) 3-3-2-3 رهبری طریقت طریقت نورسی که برگرفته از قرآن و شریعت است قطب و رهبر خاص خود را دارد. رهبری در طریقتی که نورسی معرفی می کند، خاص رسول خدا (ص) است و او چنین تصوفی را عامل رشد و کمال بشر می داند: «غایت و هدف طریقت معرفت حقایق ایمانی و قرآنی است، و وصول به آن از طریق سیر و سلوک روحانی در سایه معراج احمدی و تحت رهبری او ممکن است، با گام های قلبی، که فرد را به حالتی وجدانی و درونی و ذوقی می رساند شبیه به حالت شهود. پس طریقت و تصوف سر رفیع انسانی و کمال ارزشمند بشری است.» (نورسی، المکتوبات،580) و به دنبال این موضوع به بیان سودهای دنیوی و اخروی این نوع سلوک می پردازد و می گوید: «کلید این سیر و سلوک قلبی و ابزارهای روحانی آن، ذکر الله و تفکر است. ومحاسن این تفکر به حساب می آید و اگر از سودهای فراوان اخروی آن بگذریم، که حد و نهایتی ندارد و انسان را به کمالات ویژه می رساند، وتنها به سودهای جزئی آن بپردازیم، می بینیم که انسان نیازمند انیس و همدمی است و در این زندگی دنیوی و ابزارهای تمدن تنها درصد اندکی از انسان ها به این آرامش دست می یابند و بسیاری دور از جریان تمدن زندگی می کنند و از انس با مردمان دیگر محروم و دوراند. و لذا بهترین همدم و انیس و همراه برای این گونه افراد، اشتغال قلب به ذکر و تفکر است. و در این حالت است که این اندیشه به ذهن خطور می کند که این خالقی که من به ذکر او مشغول هستم، بندگان بسیار دیگری دارد که در جای جای زمین منتشراند و من تنها نیستم و جای هیچ ترس و وحشتی نیست... و با این اندیشه مفهوم انس را در زندگی احساس می-کند و با آن اندیشه احساس سعادت می کند.» (همو، 582) طریقت نورسی همان تبعیت از سنت نبوی و تخلق به اخلاق او است. و در جائی از قول یکی از مشایخ نقشبندی خود نقل می کند که: «علما علم پیامبر را به ارث بردند و متصوفه عمل او را... و مقصود از طریقت عمل به سنت نبوی و تخلق به اخلاق او، تزکیه نفس و فنا در رضای خدا است. و کسی که به این مراتب والا دست یابد اهل حقیقت است. بدین معنی که او به غایت و هدف طریقت دست یافته است ... طریقت حول دائره شریعت می چرخد و هر کس که از آن خارج باشد یعنی در دائره شریعت خارج شده ... و چنین کسی در خسران بزرگی است.» (نورسی، سیره ...، 31) نورسی که در بیان تمثیل استادی و مهارت خاصی دارد، در بیان برتری طریقت خود بر طریق اهل نظر و فلاسفه و سهل الوصول بودن آن از تمثیل زیبایی استفاده می کند و می گوید: «تفاوت طریقت من که از قرآن مأخوذ است و طریق اهل نظر و فلاسفه در آن است که ، من هر جا بخواهم چاهی می زنم و آب از آن فوران می کند، و آنان به لوله ها و ابزار استخراج آب متوسل می شوند تا آب را از آن سوی جهان بیاورند. سلسله ها را بکار می گیرند تا آب حیات را از فراز عرش اعلی بیاورند، و چون به اسباب توسل جسته اند، به میلیون ها نگهبان در این مسیر نیازمندند تا آن را از تخریب شیاطین حفظ نمایند. اما آن چه که قرآن به ما آموخته این است که چیزی مانند عصای موسی را به ما عطا می کند تا هر جا که هستیم، حتی بر روی صخره خشک آن را بر زمین بکوبیم تا آب جاری شود و نیازی به آن سوی دنیا نیست و نیازی به لوله های طولانی نداریم.» ( نورسی، مثنوی...، 170) خلاصه اینکه «علامه نورسی طریقت عرفانی خود را هرگز طریقت نمی نامید؛ بلکه آن را بیان دیگری از شریعت می دانست که هدفش نشان دادن عجز انسان در برابر خداوند است. وی برای دستیابی سالک به معرفت الله قائل به چهار سفر است : ?- سالک باید به تزکیه نفس و پاکسازی درون خود از آلودگی ها و دوری از هوی و هوس اقدام کند. ?- همه جا و همیشه خداوند را ناظر خود ببیند. ?- بر قصور و کمبودهای خود توجه داشته باشد و توبه نماید و خوبی ها را از خدا و بدی ها را از خود بداند. ?- قائل به ادراک آیه شریفه " کل شی هالک الا وجهه " باشد. مهم ترین کار ایشان در دوران خفقانی که در این کشور حاکم بود این بود که وی مردم و به خصوص جوانان را با قرآن به سبک صدر اسلام آشتی داد و آنها را با زبانی قابل فهم با قرآن آشنا کرد.» (نورسی کیست؟) 3-3-2-4 جمع بین عقل و قلب «یکی از زیباترین وجوه تمایز طریقت نورسی و رسائل نور، جمع عقل و قلب در طریق عروج الی الله درآن است. این دو ابزار عظیم ترین ابزاری هستند که خداوند انسان را بدان ها تجهیز کرده تا سعادت ابدیش را تحقق بخشد. و حرکت این دو باهم برای حفظ امنیت انسان در حیات مادی و معنویش ضروری است. و این طریقتی است که امام نورسی از خلال آن به عروج پرداخته و توانسته با آن به طی مقامات و دفع شکوک و اوهام نائل آید، همان گونه که امام غزالی و مولانا و امام ربانی این راه را طی کرده اند. او در سلوک خود در این مقامات با قلب تحت نظارت عقل و با عقل تحت حمایت قلب حرکت کرده است.»( النبراوی، 4) نورسی به ضرورت اتحاد میان عقل و قلب سخن به میان آورده و می گوید: «بدون روشنی قلب، فکر روشن نمی شود. اگر این نور و روشنی با هم درنیامیزد فکر شدیداً تاریک می شود و از این تاریکی جهل و ظلمت می جوشد. اگر اعمال قلب در اندیشه سفید و درخشان نباشد، ثمره علم و بصیرت نمی شود و هیچ عقلی بدون قلب نیست.» (نورسی، الکلمات، 1124) 3-3-2-5 مسلک برادری از جمله موضوعات مهم دیگری که در طریقت نورسی مشاهده می شود، موضوع برادری و اخوت و احترام متقابل است. در طریقتی که نورسی ارائه می دهد مقامات شیخ و مریدی و درجات آن، مفهومی ندارد. و آنگونه نیست که برخی از مشایخ گفته اند مرید در برابر شیخش باید همانند مرده ای باشد در زیر دستان غسال، او بر برادری افراد تکیه می کند: «مسلک و طریق ما طریقتی صوفیانه نیست و حب جاه و مقام و جلب نظر دیگران به خود، یک بیماری روحی است که نوعی شرک خفیه به شمار می آید... مسلک ما بر پایه برادری است و برادر برای برادرش جایگاه پدر یا شیخ و مرشد ندارد.» (نورسی، الملاحق، 230) و در جای دیگری می گوید: «طریقت ما در علو مقام و بزرگی و عظمت، غلو در ارتباط و همدلی میان خود و تلاش برای نیل به اخلاص و برادری حقیقی و شایسته است به جای غلو در حسن ظن و وقوف بر مقامات فراتر از حد خویش.» (همو، 135) 3-3-2-6 طریق شفقت «اهل تصوف را رجال عشق الهی خوانده اند، و مثلاً ابن فارض را سلطان العاشقین نامیده اند، اما نورسی دریافت که طریق عشق اگر چه به رضا و محبت خدا وصل می شود اما طریق شفقت سالم تر و سودمند-تر از آن است که سالک را به رحمت خدای رحمان و رحیم واصل می کند.» (الحمزاوی، 4) نورسی در این خصوص می گوید: «من نام های الرحمن و الرحیم را نور عظیمی می بینم به گونه ای که آن نور تمام هستی را احاطه کرده است... و دریافتم که بهترین وسیله برای وصول به این دو اسم عظیم در فقر و شکر و عجز و شفقت نهفته است، یا در عبودیت و افتقار.» (نورسی، انوار الحقیقه، 31) و این طریقی است که نورسی آنرا برخلاف استادش امام ربانی بیان کرده که او فرمود: «احساساتی که حضرت یعقوب در برابر پسرش حضرت یوسف از خود نشان داد، عشق است. و نورسی آن را شفقت می داند که برای مقام نبوت شایسته تر است.» (الحمزاوی، 5) نورسی در این مورد می گوید: «آری عجز همانند عشق راه وصول به خدا است، و بلکه سالم تر و نزدیک تر از آن است. چرا که عجز فرد را از طریق عبودیت به محبوبیت واصل می کند ... و شفقت هم مانند عشق به خدا می رساند و از آن سریع تر و نافذ تر است... و تفکر هم مانند عشق و بلکه غنی تر و درخشان تر از آن سالک را به خدا واصل می کند.» (همو، 98) این موضوع در مکتوبات با تفصیل بیشتری آمده است و در آن می گوید: «استادم امام ربانی می-فرمایند: احساسات و عواطف شدیدی که یعقوب در برابر یوسف داشت، تنها احساساتی ناشی از محبت و عشق نبود، بلکه از شفقت و دلسوزی بود که نافذتر و درخشان تر و پاک تر از عشق است. (مکتوبات امام ربانی) و می فرماید: ویژگی های نیک یوسف از قبیل محاسن اخروی است و لذا محبت به آن ها از نوع محبت مجازی نیست تا نقص و قصور به حساب آید و در شأن مقام نبی نباشد. می گویم: استاد بزرگوار! اگر چه این تأویل پر مشقتی است، من هم با آن موافقم. حقیقت این است که این احساسات و عواطف نشان دهنده محبت نیستند بلکه مرتبه ای از مراتب شفقت است، شفقتی که صد درجه از محبت وسیع تر، والاتر و درخشان تر است. شفقت لطیف و پاک است. گسترده و فراگیر است. پدری که نسبت به فرزندش دلسوزی و شفقت دارد، به همه کودکان و حتی به همه جانداران اینگونه است، در حالی که عشق تنها نظر به محبوبش دارد و همه چیز را در راه او فدا می کند و دیگران را به خاطر بالا بردن شأن محبوب، خوار و حقیر می سازد...» به دنبال آن به توصیف این شفقت می پردازد و می گوید: «شفقت خالص است و چیزی از مشفق علیه(طرف) نمی خواهد، صادق است چشم انتظار پاداش و عوض نیست و حتی خواهان شفقت متقابل هم نیست، در حالی که عشق خواهان پاداش و عوض است و گریه و زاری عشاق نوعی طلب و درخواست از دیگران است.» (نورسی، المکتوبات، 37) 3-3-2-7 طریقت نقشبندیه طریقتی که نورسی ارائه می دهد، به طرقت نقشبندیه نزدیک تر است و او خود و خانواده اش نیز عضوی از آن بوده اند. «نقشبندیه طریقت منسوب به خواجه بهاءالدین محمد نقشبند است. (71-797 ه ق) که دنباله رو طریقت خواجگان بشمار می رود. بنای آن بر یازده کلمه است: هوش در دم، نظر بر قدم، سفر در وطن، خلوت در انجمن، یادکرد، بازگشت، نگاهداشت، یادداشت، وقوف عددی، وقوف زمانی و وقوف قلبی. آنا معتقد بودند که که طریقت ما چنگ زدن در ذیل متابعت حضرت رسالت است و اقتداء به آثار صحابه کرام کردن است... و می گفتند لا اله نفی الهه طبیعت است و الا الله اثبات معبود به حق.» (بیات، 202) در خصوص تواضع خواجه نقل کرده اند که عده ای از مریدان «از خواجه نقشبند طلب کرامت کردند فرمود: کرامات ما ظاهر است چه با وجود چندین بار گناه و عصیان بر روی زمین می توانیم راه رفت.»(همو، 203) خانم شیمل از محققان عرفان و تصوف اسلامی در مورد سلسله نقشبندیه چنین می نویسد: «سلسله نقشبندیه سلسله ای متین و معتدل است که از کارهای نمایشی و موسیقی و سماع اجتناب می ورزد. و اساس ان هشت اصل است که عبارتند از: هوش در دم، نظر بر قدم، سفر در وطن، خلوت در انجمن، یادکرد، بازگرد، نگاه داشت، یادداشت.»( شیمل، 573) شاخه خالدیه آن که نورسی خود را سالک آن می داند، در واقع « شاخه ترک سلسله نقشبندیه است که در قرن نوزدهم تجدید حیات یافت» (مشکور، 318) و این طریقت خاصی است که شیخ نورسی خود را سالک آن می داند. طریقت خانواده و اساتید اولیه اش که در قلمرو عثمانی ها و بخصوص در مناطق شرقی و کرد نشین ترکیه با تلاش های مریدان مولانا خالد نقشبندی (1190-1242) گسترش یافته بود. که این طریقت جامع شریعت و طریقت بود. همان چیزی که نورسی آن را تصوف حقیقی خوانده است. «طریقت در دائره شریعت قرار دارد و کسی که از مسیرطریقت سقوط کند به دائره شریعت می افتد، اما اگر کسی از دائره شریعت سقوط نماید، به خسران آشکاری درافتاده است.» (نورسی، سیره ذاتیه، 31) با این وجود به سبب علاقه اش به شیخ گیلانی، در درونش تعلق خاطر خاصی به طریقه قادریه هم پیدا می کند، اما او در هر حال شیخ طریقت نبود که در گسترش آن اقدامی انجام دهد. «اگرچه من از سه جهت به طریقت نقشبندی منتسب هستم، از جانب والدین و استادم، با این وجود محبت و علاقه ای همانند آن به طریقه قادریه بی اختیار در درونم جاری شده است، اما اشتغال به علم مانع اشتغال من به طریقت قادریه گشت.» (همو، 41) و می گوید: «طریقت صوفیه عبارت است از راه وصول به حقایق، و مشهورترین آن ها طریقت نقشبندیه است که طریقت کبری به شمار می رود. که برخی از اقطاب قواعد آن را چنین خلاصه کرده اند: در طریق نقشبندیه لازم آمد چهار ترک ترک دنیا، ترک عقبی، ترک هستی، ترک ترک یعنی در این طریق ترک چهار چیز لازم است: ترک دنیا که آن را مقصود بالذات ندانی، ترک آخرت به حساب نفس، و ترک نفس یعنی فراموشی نفس، سپس ترک اینکه در این ترک ها نیندیشی تا شیفته و فریفته خود نشوی و به خود مباهات نکنی. یعنی شناخت خدا و کمال حقیقی انسانیت در ترک ماسوا حاصل می شود.» (نورسی، الکلمات، 781) در جای دیگری به معرفی طریقت نقشبندی می پردازد و اصول آن را به اختصار چنین بیان می کند: «همانطور که بزرگانی چون امام ربانی فرموده اند، طریقه نقشبندیه سه دیدگاه دارد: نخست خدمت مستقیم به حقایق ایمانی است، چنان خدمتی که امام ربانی خود در اواخر حیاتش بدان پرداخت. دوم خدمت به فرائض دینی و سنت نبوی زیر پوشش طریقت، و سوم تلاش برای زدودن بیماری های قلبی از طریق تصوف و سلوک قلبی و درونی است. امر نخست در حکم فرائض است و دوم در حکم واجب و امر سوم در حکم سنت است.» (نورسی، المکتوبات، 27)
عبداله میرزاوند علیرضا خواجه گیر
فتوت یا جوانمردی، عنوان یک جریان دینی و اخلاقی است که در سرزمین ایران رایج بوده است. فتوت در اصطلاح هماهنگی و خوش طاعتی و ترک زشتی های درون و برون آدمی است که یک جوانمرد باید انجام دهد. در مکتب فتوت، فتیان باید به مجموعه ای از فضایل مانند کرم، بخشش، مروت و شجاعت آراسته باشند. آیین فتوت یک مکتب مردمی است که با هدف انسان دوستانه کمک به بیچارگان و فقیران به وجود آمد و به راه خود ادامه داد تا این که در کنار مکتب تصوف قرار گرفت و این ارتباط موجب تأثیرپذیری این دو مکتب از یکدیگر گردید. برخی صاحب نظران قدمت فتوت و جوانمردی را به قبل از ظهور تصوف در اسلام می رسانند. مکتب فتوت نیز هم چون مکتب-های دیگر، دارای اصول، مبانی و آداب و رسوم خاص بوده است. هم چنین در این مکتب، رابطه مرید و مرادی بین استاد و شاگرد برقرار بوده است و هر مرید با ورود به مکتب فتوت باید دست ارادت به پیر یا استادی خاص می داد تا او را در مسیر فتوت و جوانمردی راهنمایی و هدایت نماید. با توجه به نوع و محتوی مباحث مطرح شده در این رساله از روش کتابخانه ای برای جمع آوری مطالب و مستندات و از روش توصیفی- تحلیلی برای تجزیه و تحلیل مباحث و مطالب استفاده شده است. پایان نامه حاضر، ضمن بررسی آیین فتوت و جوانمردی و اصول و آداب آن و اهمیت و جایگاه پیر در این مکتب، به بررسی وجوه اختلاف و اشتراک این آیین با مکتب تصوف به خصوص در زمینه مفهوم پیر یا راهنما می پردازد و بر آن است تا مسیری را برای پژوهشگران آینده که قصد دارند در این زمینه به پژوهش بپردازند، هموار نماید.
سپیده محمودی محمد مشهدی نوش آبادی
این تحقیق به منظور مقایسه ی اندیشه های لائو تزو و سهراب سپهری انجام گرفته است. بررسی گرایش سپهری به شرق و تأثیرپذیری وی از لائو تزو، و تبیین نقاط اشتراک و افتراق افکار آنان اهداف محوری تحقیق بود. روش انجام تحقیق، توصیفی و تحلیلی از نوع تطبیقی مبتنی بر فیش برداری کتابخانه ای است. یافته ها نشان داد، هر چند سپهری در آثارش از مکتب شرق، به خصوص دائوئیسم تأثیرات عمده ای گرفته، اما عرفان او منطبق با این مکاتب و حتی مکتب اسلامی نبوده، بلکه نوعی عرفان و تجربه ی شخصیِ متأثر از مطالعات کتاب های عرفان شرق است. مهم ترین وجوه اشتراک و افتراق سپهری و لائو تزو عبارتند از: وحدت وجود، فراسوی نیک و بد، عدم شهود محض، خودبیگانگی، نگاه به درون، حجاب علم و ذهن، مشیّت، ابن الوقت، عشق، انسان کامل، سرشت کودکانه، عدم تظاهر، سادگی، همسانی زندگی و مرگ، آرمانشهر، سفر(سیر آفاقی)، تبدّل. سپهری و لائو تزو معتقدند، منشأ همه چیز خداست و می توان از طریق وحدت در کثرات و هستی به خدا رسید. نیک و بد یا خوب و زشت برای آنها مطرح نیست. معتقدند که، شناخت حقیقت مطلق و وصال کامل ناممکن است. مشکل آن دو در نیل به مفهومی واحد از حقیقت امور و اشیاء، عدم شناخت حقیقی انسان نسبت به واقعیت وجودی خود است، که منجر به جدایی انسان از واقعیات و دور شدن از ذات وجودش می شود. نفس را مانع بزرگی بر سر راه سالک می دانند. به نظر آن دو، دانش و تفکر باعث غرور انسان و جدایی او از حقیقت یگانه می شود. مشیّت را، سکوت در برابر خواست الهی برای رسیدن به سعادت تعبیر می کنند. و عقیده دارند، انسان باید در لحظه لذت زندگی را دریابد و آمادگی دریافت حضور خدا را در خود فراهم کند. به نظر سپهری مراد از عشق، حقیقت راستین است که مرشد و راهنمای انسان به سوی حقیقت یگانه است، اما، لائو تزو عشق و محبت را سرمشق خود، تنها برای رسیدن به کمالات انسانی قرار می دهد. لائو تزو انسان کامل را تجلی انسانی حق می داند که با محو تمام تعلقات دنیوی به ساحت مقدس الهی وارد شده و به غایت وجودی و وحدت ازلی اش می رسد. سپهری در قالب یک انسان کامل ظاهر می شود و او را فرزانه ای می یابیم که وجودش مملو از عشق به حقیقت یگانه است و برای یافتن وصال و نیل به خوشبختی و سعادت نهایی وجودش را به درون متمرکز می کند. شعار آنها این است که، انسان باید پاکی، صداقت و صافی کودکانه را در خودش حفظ کند. مهم ترین ویژگی هر دو، عدم خودنمایی و سادگی است. مقصود هر دو از مرگ، مرگ جسمانی است و آن را مکمل زندگی و وجود انسان می دانند. در نظر آنها، شهر آرمانی ساده و دور از تکنولوژی و سرشار از معرفت الهی است و ساکنانش انسان هایی حقیقی و کاملند که به خودشناسی واقعی رسیده اند. آنها ، عزلت را عدم وابستگی به تعلقات دنیا دانسته و از درون حقیقت را جستجو کردند. لائو تزو کاملاً از دنیا کناره گرفت، اما سپهری هرگز. سیر لائو تزو انفسی، و سیر سپهری انفسی ـ آفاقی بود. و معتقدند، هر چیزی این قابلیت را دارد که به امر مقابل خود باز گردد و به آن تبدیل شود.
ملیحه شریفی مظاهر احمد توبی
کتاب اشعیای نبی جزء بخش نوییم از سه بخش کتاب مقدس عبری است که از 11 باب تشکیل شده است. محققان با استناد به ،)1- دلایلی از قبیل سبک، شرایط تاریخی و تعالیم متفاوت، این کتاب را به سه قسمت اشعیای اول یا اورشلیمی)بابهای 49 51 ( تقسیم کردهاند. البته محققان برخی از قسمتهای - 43 ( و اشعیای سوم )بابهای 11 - اشعیای دوم یا تبعیدی )بابهای 55 24 را به پیامبری موسوم به اشعیای چهارم نسبت دادهاند. پژوهش حاضر به روش - اشعیای اول را به افراد دیگری و بابهای 27 توصیفی-مقایسهای و با استناد به منابع کتابخانهای به بررسی سه بخش مذکور پرداخته است. اشعیای اول در قرن هشتم پیش از عصر متداول در اورشلیم و در زمان آشوریان، اشعیای دوم در قرن ششم پیش از عصر متداول در بابل و اشعیای سوم در قرن پنجم پیش از عصر متداول و در اورشلیم زندگی میکردهاند. این سه پیامبر در مواردی مثل خداشناسی، ماشیح، تقدس شهر اورشلیم و نجات نهایی قوم اسرائیل دیدگاههای مشترکی داشتند. اشعیای اول و سوم بر این باور بودند که خداوند یهودیان را به خاطر گناهانشان مجازات میکند، ولی عاقبت آنها را نجات میدهد؛ اما اشعیای دوم فقط از تسلی و نجات سخن میگفته است. اشعیای اول مفهوم خدای بینماد را مطرح کرده و یهوه را خدای همهی ملل و اقوام میداند؛ اما اشعیای دوم یکتاپرستی حقیقی را مطرح کرده و یهوه را خدای یگانه و بیهمتایی در دنیا معرفی کرده است. اشعیای سوم علت نجات معوّقه از طرف یهوه را برای یهودیان شرح داده است. ماشیح اشعیای اول پادشاهی از خاندان داوود پادشاه است؛ اما ماشیح اشعیای دوم یک فرد غیریهودی، کوروش ایرانی، است و ماشیح اشعیای سوم خود خداست. اگرچه اورشلیم و معبد در نظر هر سه پیامبر احترام و ارزش زیادی دارد اما نگرش این سه پیامبر نسبت به آن متفاوت است. اشعیای اول، اورشلیم را مکانی میدانست که همهی اقوام تحت حکومت صلح و عدالت در آنجا جمع میشدند و مکان حقیقی خداوند اورشلیم و معبد آن بود. دیدگاه اشعیای دوم و سوم بعد از اسارت و تحت تأثیر اقوام دیگر تغییر کرد. آنها اگرچه اورشلیم و معبد را مقدس میدانستند اما یهوه را منحصر به آنجا نمیدانستند. به نظر آنها، اقوام دیگر در هر مکانی میتوانستند یهوه را عبادت کنند. این تفکر که به شمولگرایی معروف است ویژگی اصلی یهودیت بعد از اسارت است
حکیمه بهجت مظاهر احمد توبی
مسیحا از اصلی¬ترین و بنیادی¬ترین موضوعات در یهودیت است. هدف این پژوهش بررسی تفصیلی معنا و اصطلاح مسیحا و مسیح باوری، در مهم¬ترین و بنیادی¬ترین بخش دین یهود، یعنی عهد عتیق است. اصطلاح مسیحا به معنی مسح شده با روغن مقدس برای اهداف خاص ، به عبارتی به معنای برگزیدگی برای هدفی مقدس است و شخص یا شیء مسح شده پر از روح الهی است.در عهد عتیق اشیاء مقدس با هدف برکت بخشی، و انتقال لطف و رستگاری خدا به قومش مسح می شدند. کاهنان اعظم به طور مفصل و آیینی توسط کاهن مسح و تقدیس می¬شدند. رسالت و هدف از این تقدیس پر شدن از روح الهی به منظور تعلیم و تربیت شریعت به قوم اسرائیل بود. پادشاهان در عهد عتیق برای مشروعیت بخشی به حکومت به مسح شدن توسط کاهن یا نبی نیاز داشتند. پادشاه مسح شده شخصی معنوی تلقی می¬شد که باید قوم اسرائیل را از دست دشمنان نجات می¬داد. در عهد عتیق همه¬ی انبیاء به طور کلی برگزیده و مسح شده، هستند. این اصطلاح در دوره¬های بعد در مورد منجی موعود انبیاء مورد استفاده قرار گرفت که از طرف خداوند برای هدف نجات جهان برگزیده شده است. گرچه منجی موعود یا مسیح باوری به طور خاص در نبوت¬های انبیاء نمود بیشتری یافت، اما شکل گیری این آموزه تحت تأثیر آموزه¬ی وحدانیت خداوند، برگزیدگی قوم، شرایط رقت بار قوم، و آموزه¬های اقوام همسایه درباره¬ی پادشاهی الهی بود. بن¬مایه¬ها و زمینه های اصلی و روشن این آموزه را می¬توان در تورات یافت. در مزامیر پادشاهی به خاندان داوود وعده¬ی پادشاهی ابدی داده می¬شود. در مزامیر دوره¬ی تبعید منجی تنها خداست. انبیاء تصویر روشنی از روز داوری قبل از ظهور مسیحا ارائه می¬کنند، از قبیل: تغییرات بزرگ در نظم طبیعت، فراموشی تورات، جمع شدن همگان در یک مکان مشخص، ظهور ایلیای نبی، ظهور ضد مسیح. منجی موعود در عهد عتیق با عناوینی از قبیل: شیلوه، داوود، عضوی از خاندان داوود، عَمّانوئیل، زَرُبابل، خود خدا، نجات دهندگان، بنده¬ی خدا، پسر انسان(قوم اسرائیل) معرفی می¬شود. نخستین مشخصه¬ی دوره¬ی مسیحایی جمع شدن تبعیدیان قوم اسرائیل، برکت¬های مادی و معنوی، رهایی قوم اسرائیل از ظلم و ستم غیر یهودیان است. در کتاب¬های دوره¬ی تبعید و بعد از دوره¬ی تبعید عهد عتیق این دوره¬ی مسیحایی با مفاهیم عالی¬تری، از قبیل: نوشته شدن شریعت در قلب همگان، صلح جهانی تا حد مصاحبت حیوانات درنده با کودکان، خلقت آسمان و زمین جدید، تبدیل زمین به بهشت عدن، سهیم شدن مردگان دیندار در برکت¬های این دوره توصیف می¬شود.