نام پژوهشگر: حمیرا مشیرزاده
نعیما محمدی علی محمد حاضری
چکیده مسئله تحقیق حاضر وجود تنوع در مطالبات زنان برای رهایی از سرکوب نظام مردسالار در کشورهای عضو کنفرانس اسلامی است که به یک بلوک فرهنگی ـ دینی تعلق دارند. جهت تبیین این مسئله با استفاده از روش مطالعه چندموردی (تکنیک پرسشنامه و تحلیل متن) و با استمداد از تئوری اکسل هونت به بررسی تأثیر ساختارهای سلطه سیاسی، قومیتی و مذهبی در شکل گیری جنبش های زنان در چهار کشور ترکیه، مصر، عربستان سعودی و مالزی پرداخته شد. در هر یک از این کشورها برحسب نوع خاص سلطه گونه های متنوعی از جنبش اجتماعی زنان غالب شده است که تنوع مطالبات زنان را توضیح می دهد. نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون نشان داد 66 درصد از تغییرات مربوط به تنوع مطالبات زنان در این جنبش ها تابع ساختارهای سیاسی، قومیتی و مذهبی است. با توجه به این مقدار بخش اول فرضیه تحقیق مبنی بر تابعیت تنوع مطالبات زنان از ساختارهای مذکور تأیید شد. به منظور آزمون تئوری هونت و فرضیات تحقیق از تحلیل درختی با استفاده از نرم افزار cart استفاده شد، نتایج این آزمون نشان داد به دلیل سهم زیاد ساختارهای سیاسی در تبیین تنوع مطالبات زنان، میان جنبش زنان در مالزی و ترکیه از یک سو و جنبش زنان در مصر و عربستان از سوی دیگر مشابهت بیشتری وجود دارد. نتایج به دست آمده همچنین در راستای تأیید فرضیات تحقیق نشان داد جنبش غالب زنان در ترکیه و مصر علیه اختلال در به رسمیت شناسی زنان، در عربستان سعودی علیه انکار در به رسمیت شناسی زنان و در کشور مالزی تابع توان بسیج است.
مریم نظامی حمیرا مشیرزاده
در فصل اول این پایان نامه تلاش شد تا مصادیق این منازعات در دوران فروپاشی در منطقه در سطوح کوتاه دامنه یا بلند دامنه آن احصا و روایتی از آنها به دست داده شود. در فصل دوم با اشاره به این نکته که ماهیت اقدامات پردامنه شوروی در منطقه دارای ابعاد و سویه های مختلفی است که درک انها نیازمند داشتن چارچوب مفهومی برای درک واقعیت پیچیده اقدامات و نتایج آنهاست حاوی تلاشی برای درک چارچوب اقدام حکومت مسکو در جمهوریهای پیرامونی با تأکید بر آسیای مرکزی بود در اینجا عنوان شد که مفاهیم سه گانه (توتالیتاریسم)، (نوسازی) و (استعمار) در ارتباط با یگدیگر این امکان را برای ما فراهم می آورند تا بتوانیم واقعیت پرتناقض و وسیع اقدامات شوروی در آسیای مرکزیدر دوره زمانی حدود 70 ساله را درک کنیم با این چهارچوب نظری فصل سوم به روایت مجموعه اقدامات شوروی در منطقه در ذیل 4 دسته اقدامات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی پرداخته است در زیرمجموعه هر یک از دسته های فوق تعدادی از عناوین گنجانده شده اند که روایتگر مجموعه ای از اقدامات در حوزه خاص هستند.فصل چهارم به اتکای بحث فصل قبل در مورد اقدامات به بحرانهایی می پردازد که ناشی از این اقدامات در منطقه به وجود آمده اند این بحرانها که ذیل چهار دسته سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آمده اند هر یک شامل تعدادی بحران می باشند این فصل در مقام جمع بندی می کوشد تا نشان دهد که چگونه منازعات بالفعل رخ داده در دوران پس از فروپاشی مانند جنگ داخلی تاجیکستان درگیری های مرزی، انقلاب لاله ای قرقیزستان در کلان ترین سطح در ادامه منطقی بحرانهای ساختاری قابل تحلیل هستند که خود پیامد اقدامات شوروی به شمار می آیند اگرچه نگاه پایان نامه عمدتا معطوف به گذشته است ولی تلاش می شود گذشته به عنوان چشم اندازی برای درک محیط پیچیده و بحران زده منطقه تلقی شود و افقی جامع تر برای درک پدیده ها فراهم آید.
فاطمه همویی حمیرا مشیرزاده
رابطه بریتانیا و اتحادیه اروپا همواره یکی از موضوعات مهم و چالش برانگیز در عرصه سیاست داخلی این کشور در طول 50 سال گذشته بوده است. بریتانیا یکی از کشورهای مهم اتحادیه اروپایی است که در کند کردن سرعت همگرایی در اروپا نقش بسزایی داشته و همواره یکی از کشورهایی بوده که با تبدیل این اتحادیه به یک فراکسیون اروپایی مخالفت کرده است. به علاوه، این کشور روی خوشی به سیاست خارجی و امنیتی مشترک اروپا و سیاستهای هماهنگ مالیاتی نشان نداده است. این کشور همچنین در اکثر زمینه ها، رویه ملی خود را حفظ کرده است به طوری که همچنان از پیوستن به نظام "یورو" (پول واحد اروپایی) خودداری می کند و آخرین کشوری بود که به منشور اجتماعی اروپا پیوست. حال این سوال پیش می آید که چگونه این رویکرد بدبینانه و پرتنش نسبت به وحدت اروپا امکان پذیر شده و چه شرایطی در شکل گیری چنین نگرشی دخیل بوده است ؟ پژوهشگر در این رساله بر آن است تا بعد از مروری تاریخی بر پیشینه روابط بریتانیا و اتحادیه اروپا، با استفاده از روش تحلیل گفتمان به استخراج گزاره ها و استعاره های اروپایی موجود در گفتمان سیاست خارجی بریتانیا و تحلیل و بررسی آنها پرداخته و بدین ترتیب چگونگی امکان پذیری این رویکرد جنجال برانگیز نسبت به وحدت اروپا را توضیح دهد.
فاطمه هاشمی حمیرا مشیرزاده
از دهه 1990 با تسریع فرایند جهانی شدن، انقلاب در فناوری ارتباطات، جهانی شدن مشکلات و تضعیف دولتها در برطرف کردن آنها، و مطرح شدن کنشگران خصوصی و غیرانتفاعی شاهد برجسته شدن تدبیر جهانی امور برای برخورد با وضعیت جدید و در حال تحول هستیم. تدبیر جهانی امور به ساختارهای رسمی و غیررسمی ترتیبات باز می گردد و حاکی از آن است که دولتها به تنهایی نمی توانند مسایل جهانی را مدیریت کنند. یکی از حوزه های موضوعی که تدبیر جهانی امور در آن برجسته است حوزه مسایل زیست محیطی است و کنشگران گوناگونی در افزایش آن نقش دارند. سوالی که مطرح است این است که کدام کنشگر تأثیر بیشتری در افزایش تدبیر جهانی امور زیست محیطی دارد. فرضیه اصلی این پژوهش به بررسی نقش جنبشهای اجتماعی فراملی می پردازد و فرضیه های رقیب عبارتند از: نقش سازمان ملل و اجتماعات شناختی در تدبیر جهانی امور زیست محیطی. چارچوب نظری این پژوهش رویکرد سازه انگاری است که ضمن تمرکززدایی از دولت به شکل گیری جامعه مدنی جهانی توجه دارد و قایل به این مسأله است که در تدبیر جهانی امور کنشگران گوناگونی می توانند تأثیرگذار باشند. سازمان ملل از طریق سازمانهای تخصصی، برنامه ها و کمیسیونها و نهادهای مرتبط با خود در تدبیر جهانی امور درگیر شده است. اجتماعات شناختی نیز که متشکل از عالمان و کارشناسان حرفه ای هستند با جمع آوری اطلاعات، انتشار شناخت و آگاهی توجهات را به موضوعات حساس جلب کرده و حتی راه حلهایی نیز ارایه می کنند. اما انتقادات و محدودیتهایی به نقش سازمانهای بین المللی و اجتماعات شناختی وارد است. جنبشهای اجتماعی یکی از عناصر جامعه مدنی هستند که از دهه 1990 توجهات زیادی را به خود جلب کرده اند. جنبشهای فراملی زیست محیطی از طریق خلق معانی جدید، به چالش کشیدن گفتمان سیاسی و اجتماعی مسلط، و گسترش و اشاعه گفتمان خود در تدبیر جهانی امور زیست محیطی تأثیر می گذارند. در واقع سازمان و گفتمان جنبشها با بسیج منابع بر کنشگرانی همچون دولتها، سازمانهای بین المللی، شرکتهای چندملیتی، اجتماعات شناختی، و افکار عمومی اثر گذاشته و منجر به تغییر رفتار کنشگران گوناگون می شوند که در این راه از راهکارهای گوناگونی استفاده می کنند آنها با تسلط دادن گفتمان خود و اقناع سازی کنشگران دیگر منجر به تغییر قواعد تنظیمی و تکوینی می شوند. اما به نقش این کنشگران نیز انتقاداتی وارد شده است. در نهایت به این نکته می رسیم که نمی توان نقش سایر کنشگران را در تدبیر جهانی امور نادیده گرفت. بنابراین با تأکید بر نقش جنبشهای اجتماعی فراملی شبکه ای از کنشگران در تدبیر جهانی امور زیست محیطی دخیل هستند.
محمد جمشیدی ناصر هادیان
با وقوع حوادث 11 سپتامبر 2001، استراتژی کلان دولت ایالات متحده به وضوح تهاجمی شد. بدین ترتیب، واشنگتن با تلفیق اهداف آرمانگرایانه و ابزارهای سخت عملا به یک هژمون تجدیدنظر طلب در نظام بین الملل تبدیل شد. در حالیکه غالبا در تبیین علل این تغییر رویکرد استراتژیک به متغیرهای سیستمیک رجوع می شود اما این پژوهش به دنبال آن است که با تمرکز بر محیط داخلی جامعه ایالات متحده این واقعیت را تبیین نماید. جنبش مذهبی و اجتماعی راست مسیحی یکی از بازیگران اصلی صحنه داخلی ایالات متحده محسوب می شود که اگرچه نقش آفرینی سیاسی آن به دوره ریگان و دهه 1980 بازمی گردد اما در دوره بوش پسر فعال ترین نقش را در تاریخ خود ایفا نموده است. این جنبش با داشتن پیوندهای متعدد شخصی و سازمانی با هیات حاکمه آمریکا در دوره بوش توانست نقش بسیار جدی در تهاجمی شدن پاسخ واشنگتن به حملات 11 سپتامبر بازی کند. این پایان نامه در بخش ها و فصل های متعدد به بررسی میزان و سازوکار اثرگذاری جنبش راست مسیحی بر مولفه های استراتژی کلان آمریکا در دوره پس از 11 سپتامبر می پردازد. بر این اساس آنچه از مجموعه بررسی ها در حوزه مبارزه با تروریسم، جنگ عراق، حمایت از اسرائیل، بازتعریف مفهوم اسلام به عنوان یک دین، سازمان ها و معاهدات بین المللی، و دموکراسی استنتاج می شود آنست که جنبش راست مسیحی در عین حمایت از تهاجمی شدن استراتژی کلان آمریکا موجب ایدئولوژیک شدن آن نیز شد و بدین ترتیب، با فاصله گرفتن واشنگتن از واقع گرایی و عقلانیت مبتنی بر هزینه- فایده، استراتژی تهاجمی را پیگیری کرد که نهایتا موجب از بین رفتن پشتوانه داخلی آن در ایالات متحده و شکست جمهوریخواهان در انتخابات میان دوره ای کنگره آمریکا در سال 2006 شد.
شبنم دادپرور احمد دوست محمدی
با وجودی که معمولاً از دستاوردهای زنان در ایالات متحده به عنوان شاخصی دال بر وضعیت مطلوب آنان یاد می شود،اما حضور آنها در سطوح مدیریت اقتصادی و سیاسی در مقایسه با مردان در آن کشور بسیار کمتر است. لذا در این تحقیق بدنبال پاسخ به این سوال هستیم که چه عواملی موجب این حضور محدود شده است. در فصل اول مبانی مفهومی و نظری در خصوص نخبگان، انواع آن، نخبه¬گرایی، نخبگی و جنسیت و اندیشه¬های مختلف در این خصوص از دیر باز تاکنون مورد بررسی قرار می¬گیرد. فصل دوم به کالبدشکافی طبقه نخبگان در ایالات متحده اختصاص دارد و به¬طور کامل به تشریح طبقه نخبگان بدون تفکیک جنسیتی در چهار گروه نخبگان بازرگانی، دولتی، فرهنگی و رسانه¬ای(به دلیل اهمیت در دسته¬بندی جداگانه) پرداخته می¬شود. در فصل سوم وضعیت زنان در دو سطح نخبگان اقتصادی و سیاسی در آمریکا تشریح می¬شود. در سطح سیاسی وضعیت و سابقه زنان نخبه بر اساس آمارهای موجود تشریح می¬شود. در سطح نخبگان اقتصادی نیز با تکیه بر ا¬سناد وآمارهای موجود، وضعیت مدیران زن مورد بررسی قرار می¬گیرد، به قابلیت های فردی واثرات مثبت حضورآنان برای شرکتها، اشاره می¬شود. نهایتاً در فصل چهارم در پی تبیین فرضیه¬ی این پژوهش مبنی براین¬ که مجموعه¬ای از عوامل حقوقی-سیاسی، زیست¬شناختی، اقتصادی و فرهنگی –اجتماعی باعث حضور کمتر زنان در مقایسه با مردان شده، به بررسی این عوامل به طور مجزا پرداخته می¬شود. بر مبنای قانون اساسی آمریکا هیچ نوع تبعیضی بین شهروندان آمریکایی وجود ندارد، و همه¬ی افراد باهم برابر هستند، اما بر اساس نظام سیاسی موجود درآمریکا، وجود نظام تصدی¬گری مقامات در کنگره، نبود نظام سهمیه¬بندی برای زنان و در نهایت سیستم گزینشی مواردی هستند که چنانچه مورد توجه قرار گیرند، می-تواند به¬عنوان یک راهکار باعث حضور بیشتر زنان در مناصب سیاسی شود. با ذکر دلایلی و با توجه به شواهد حضور زنان موفق در عرصه¬ی سیاسی و اقتصادی نشان داده خواهد شد که تفاوتهای زیست¬شناختی میان زنان و مردان به هیچ روی عامل محدودیت حضور زنان در آمریکا نیست. نداشتن پول وثروت کافی یکی از موانع حضور زنان برای رسیدن به مناصب سیاسی است واز آنجا که این سمَت¬ها درآمریکا برای افراد در برابر وقت و انرژی که باید صرف شود، سود مالی در بر ندارد، بنابراین زنان کمتر حاضر به ریسک کردن هستند. بین حضور کم زنان در سطح مدیریت اقتصادی و ثروت رابطه مستقیمی وجود ندارد اما مهمترین عامل مربوط به عوامل اجتماعی-فرهنگی است. نحوه جامعه¬پذیری افراد و پیامدهای آن تأثیر به سزایی بر حضور کم زنان در سطوح مدیریت اقتصادی و سیاسی آمریکا دارد.
محمدحسن فقیری عبدالله رمضان زاده
پدیده طالبان که به عنوان مهم ترین چالش امنیتی در صحنه تحولات افغانستان خودنمایی می کند درسال 1994 در جنوب افغانستان بوجود آمد این گروه در ابتدا با یک عملکرد مثبت در مقابله با ناامنی حاکم بر افغانستان خود را به مردم افغانستان و کل جهان معرفی کرد. خصوصیت مذهبی و عملکرد سریع این گروه در مقابله بافرماندهان محلی ولایات مختلف امیدهای زیادی در دل مردم افغانستان بوجود آورد. این گروه پس از اینکه در سال 1996 کابل را به تسخیر خود درآورند. در مدت پنج سال حکومت شان در کابل بر خلاف تصور همگان، اعمالی را مرتکب شدند که نه با آموزه های اسلام و نه با هنجارهای جامعه بشری امروزی سنخیت داشت. طالبان در مدت تسلط شان در افغانستان از حمایت های کشورهای خارجی خصوصا پاکستان سود جستند. حمایت های پاکستان از طالبان به صورت همه جانبه بوده و می توان گفت مهم ترین عامل خارجی طالبان، پاکستان بوده است در این پژوهش تلاش شده است. علل حمایت پاکستان از طالبان در مقطع زمانی دهه 1990، که مصادف با شکل گیری طالبان بود، مشخص شود.
رضا رحمتی حمیرا مشیرزاده
در بررسی ادبیات سیاست خارجی و متعاقب آن رویه¬ی حقوقی واحدهای سیاسی در محیط بین¬الملل، به¬ندرت می¬توان واحد سیاسی¬ای را در مقام یک کنشگر فعال و در عین حال تأثیرگذار در معادلات بین¬المللی و منطقه¬ای تعقیب کرد که از وجود ساخت¬های محیطی یا اجتماعی¬ای که در آن واحد سیاسی صورت¬بندی شده است، بهره¬وری نکند و متأثر از آن ساخت¬ها نباشد. وجود هنجارهای حقوقی و زمینه¬های فرهنگی و اجتماعی این هنجارها آن¬چیزی است که به این صورت¬بندی کمک می¬کند. یکی از موضوعاتی که کمتر محل توجه نظام بین¬الملل و غرب سیاسی هم در عرصه¬ی سیاست خارجی ایران و هم در مورد پروسه هسته¬ای شدن جمهوری اسلامی بوده و هست، مقوله عدم پردازش و توجهی بوده که در زمینه¬های رفتاری در عرصه¬ی سیاست خارجی و دیپلماسی هسته¬ای ایران وجود داشته است. لذا با توجه به این موضوع، سوال اصلی پژوهش حاضر این است که زمینه¬¬های اجتماعی و فرهنگی هنجارهای خلع سلاح کشتار جمعی در ایران کدامند؟ ادعای این پژوهش آن است که زمینه¬های اجتماعی، فرهنگی و فکری هنجارهای خلعه سلاح کشتار جمعی در ایران صورت¬بندی شده و همین زمینه¬های درونی¬سازی این هنجارها را در ایران فراهم کرده و می¬کند. این زمینه¬ها شامل زمینه¬های ایرانی هنجارهای خلع سلاح از یک¬سو و زمینه¬های اسلامی هنجارها از دیگر سو است.
فاطمه صلواتی طرقی حمیرا مشیرزاده
چکیده ندارد.
احمد فاطمی نژاد عبدالعلی قوام
چکیده ندارد.
طاهره سادات هاشمی الهه کولایی
چکیده ندارد.
الهام رسولی ثانی آبادی حمیرا مشیرزاده
چکیده ندارد.
هرمز جعفری حمیرا مشیرزاده
چکیده ندارد.
اعظم شیبانی فرهاد عطایی
چکیده ندارد.
مهدی نجاریان حمیرا مشیرزاده
چکیده ندارد.
مهدی حسینی متین حمیرا مشیرزاده
چکیده ندارد.
حمیرا مشیرزاده محمدهادی سمتی
فمینیسم به عنوان جنبش اجتماعی در دهه 1840 در ایالات متحده آغاز شد و هنوز نیز یکی از مهمترین جنبش های اجتماعی جهان محسوب می شود. این جنبش تا کنون سه موج را پشت سر گذاشته است . مرحله یا موج نخست در سال 1848 در آغاز شد و در سال 1920 پایان پذیرفت . اگر چه این موج از جنبش در مرحله نخست به دنبال بازساختاردهی کلی روابط اجتماعی بود، اما در مرحله دوم به یک جنبش حق رای تبدیل شد. زنان در سال 1920 به حق رای دست یافتند. اما جنبش به مدت چهار دهه پس از کسب حق رای دچار "تعلیق" شد و در دهه 1960 با تلاش برای برانداختن روابط موجود جنسیتی احیا گشت . در نیمه دهه 1970 بار دیگر جنبش با دورانی کوتاه از تعلیق نسبی روبرو شد که پس از آن موج سوم فمینیسم شکل گرفت که هنوز نیز ادامه دارد. ویژگیهای این موج عبارتند از به رسمیت شناختن تفاوتهای میانی زنان، گسترش جنبش های کوچک ، محلی و خاص ، و گرایشی مشخص به سمت افزایش تولید نظری و کاهش فعال گرایی در حوزه های غیر نهادینه. هدف این رساله بررسی علل شکل گیری فمینیسم، توضیح دوره های فعال گرایی و تعلیق آن، و تبیین ویژگیهای هر دوره است . بر اساس فرضیه نخست این رساله، به دلیل تعارضات ناشی از کارکرد نظام اقتصادی سرمایه داری، گفتمان مدرن و دولت لیبرال نوعی هویت جمعی نزد زنان به وجود آمد. جنبش زنان به دلیل وجود زیرساخت های مناسب سیاسی، گفتمانی و سازمانی که خود محصول نظام های اقتصادی و سیاسی و نیز تحت تاثیر تعیین کننده جنبش ها و ˆ یا گفتمانهای همجوار بودند، شکل گرفت . بر مبنای فرضیه دوم، تحولات سرمایه داری، دولت لیبرال - دموکراتیک ، و گفتمان های هژمونیک (ازجمله گفتمان خود فمینیسم) به دورانهای متفاوت فعال گرایی و تعلیق فمینیسم شکل داده اند. این رساله شامل چهار بخش است . در بخش های بعد برای بررسی فرضیه های فوق استفاده می شود. بخش دوم به بررسی موج نخست جنبش و زمینه های شکل گیری آن و دوران تعلیق پس از آن اختصاص دارد. در بخش سوم شرایط اقتصادی - اجتماعی و گفتمانی منجر به ظهور موج دوم و ویژگیهای این موج مورد بررسی قرار گرفته اند. بخش چهارم به ظهور موج سوم و خصوصیات آن می پردازد. نتیجه گیری رساله شامل مروری بر دستاوردهای نظری و استنتاجات کاربردی آن است .
علیرضا رضایی ابومحمد عسکرخانی
منطقه خلیج فارس با برخورداری از موقعیت ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک جایگاه ویژه ای در سیاست خارجی قدرتهای بزرگ از قرن 16 به بعد داشته است . و کشف نفت در اوایل قرن بیستم در این منطقه اهمیت این منطقه را چند برابر نمود. کشور انگلستان از دهه ها قبل تا سال 1971 م قدرت بلامنازع در منطقه محسوب می شد، لیکن با خروج این کشور از منطقه در همین سال ایالات متحده امریکا که نفوذ خود را در منطقه از سالها پیش آغاز کرده بود خلا قدرت ناشی از عدم حضور انگلستان را در منطقه پر کرد. این کشور از دیرباز تاکنون دارای اهداف مختلفی در منطقه خلیج فارس بوده است و در همین چارچوب استراتژیها و سیاستهایی را در منطقه جهت دستیابی به اهدافش بکار گرفته است . لکن از اوایل دهه 1980 به بعد شاهد دگرگونی در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در منطقه خلیج فارس هستیم که علاوه بر دکترین های مطرح شده ، بصورت گسترش حضور نظامی در منطقه نمود پیدا می کند. بدین ترتیب این سوال به ذهن متبادر می گردد که علل دگرگونی راهبرد ها و اهداف سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در منطقه خلیج فارس از اوایل دهه 1980 به بعد کدامند؟در پاسخ به این سوال دو فرضیه می توان مطرح ساخت ، نخست آنکه حمله شوروی به افغانستان در چارچوبه جنگ سرد ( دسامبر 1979 ) و ترس آمریکا از دستیابی شوروی به منطقه خلیج فارس موجب این دگرگونی شده است . دوم آنکه پیامدهای انقلاب اسلامی ایران در فوریه 1979 موجب این دگرگونی شده است . فرضیه دوم به صورت فرضیه اصلی در بخش دوم این پژوهش و فرضیه اول به صورت فرضیه جایگزین رقیب در بخش اول این پژوهش مورد آزمون قرار می گیرند.
حمیدرضا سری حمیرا مشیرزاده
چراآمریکا از اسرائیل حمایت می کند؟ سوال اصلی این پژوهش این است که نویسنده در پی جواب آنست. فرضیه اصلی این است که علت اصلی حمایت امریکا از اسرائیل ، قابلیت های گروههای طرفدار اسرائیل در امریکا در تاثیرگذاری بر تصمیم سازان سیاست خارجی آن کشور موثر می باشد. این قابلیت ها در پنج قسمت بررسی شده است: 1-مشارکت مالی گروههای طرفدار اسرائیل در انتخابات.2-اهمیت رای یهودیان در امریکا.3-حذف رقبا.4-نفوذ در مراکز تصمیم سازی.نتیجه حاصله از این تحقیق تائید فرضیه اصلی می باشد.