نام پژوهشگر: عبدالمحمد کاظمی پور
عبدالمحمد کاظمی پور محمدعلی توکل کوثری
هدف از این رساله بررسی تغییر و تحولاتی است که در رابطه با موضوع " انقلاب در مارکسیسم قرن بیستمی ایجاد شده است . بررسی این موضوع، در جنب خود، کار دیگری را نیز ضروری می سازد، و آن بررسی رویکردها و نظرات مارکسیستهای قرن 20 در قبال جامعهء نوین سرمایه داری و جوامع جهان سومی است . باتوجه به نظرات مارکسیست های جدید، دریافته می شود که دیدگاههای آنان در قبال این گونه جوامع با دیدگاه مارکس فاصله ای جدی و عمیق دارد و همین امر موجب شده تا تئوری و تحلیل آنان از نقش " انقلاب " در چنین جوامعی،نیز دچار تغییر و تحول گردد . از آنجا که مفهوم "انقلاب " جایگاه مهمی در کلیت تئوری مارکسیستی دارد، (تا آنجاکه گاه مارکسیسم را " علم انقلاب " نیز نامیده اند)، شاید بتوان گفت که بررسی این مفهوم، میتوان به بسترهء اصلی تغییرو تحولات دیگری که درمارکسیسم به مثابه یک تئوری جامعه شناختی، بعمل آمده است دست یافت .
عبدالمحمد کاظمی پور محمدعلی توکل کوثری
چنین بنظر می رسد که سخن از نئومارکسیسم و انقلاب با نگاهی به نظرات سارتر و مارکوزه به پایان آمده است ؟ اما درواقع این آغاز سخن است . هنوز مطالب ناگفته بسیاری باقی مانده اند. نئومارکسیسم، دنیایی بحث و نظر را در خود جای داده که در اینجا صرفا" به اشاراتی کوتاه و گذرا بدان بسنده شد. در مورد انقلاب میتوان و باید بسیار بیش از این سخن گفت . سارتر و مارکوزه آثاری بسیار بیشتر و شاید مهمتر از آنهایی که در این نوشته بدانها اشارت رفت . نگاشته اند که از راه آنها می شد تا عمق مبانی فلسفی نظرات مختلف آنان رسوخ کرد. هر موضوع فرعی و هر عنوان درون فصلها، خود می توانست به موضوع یک فصل مستقل تبدیل شود. شرایط اجتماعی و تاریخی تغییر و تحول نظرات متفکرین مورد اشاره می توانست با جزئیات و ریزبینی بیشتر به بحث گذاشته شود و ... اینها همه مرزهای طبیعی بحث و امتداد طبیعی موضوع هستند اما مگر این امتدادها به جای معین ختم می شوند ؟ مگر غیر از این است که سخن از واقعیت هاست و واقعیت یک امر پیوسته و متصل است ؟ پس مرزهای طبیعی این بحث و هر بحث مرزهای کل واقعیت هستند و طبیعی استکه هیچ اثر و نوشته ای را تا این مرزهای واقعی نمی توان امتداد داد. ناگزیر مرزهایی مصنوعی به کار می آیند و چهارچوبی و قالبی تا واقعیت را در پرانتز بگذارند و آنرا قابل لمس و بررسی سازند. این نقیصه ای است طبیعی که در این نوشته و در هر نوشته دیگر نوجود دارد. هر دو متفکر مورد بحث در این رسالهء سارتر و مارکوزه . غیرانگلیسی زبان هستند و آثار خود را نخست به زبانهای دیگری - فرانسه و آلمانی نوشته اند هرچند بسیاری از آثار آنان بعدها به انگلیسی ترجمه شدند.